این وبلاگ هیچ ارتباطی با سایت حقیقت خاموش ندارد و هدف از ایجاد آن آشنایی با دیدگاه انتقادی در این تئوری است که به ناحق در ایران مرود توجه قرار نگرفته است . بنده به عنوان یکی از مخاطبان سایت حقیقت خاموش با این شیوه پژوهشی آشنا شدم و تصمیم گرفتم تا با ایجاد این وبلاگ به دور از تعصب به انتشار مطالب انتقادی در این زمینه که با تحقیق و پژوهش بدست آمده بپردازم و مطالبی که دراینجا منتشر میشود صرفا کپی هایی از مطالب انتقادی است که فعلا در ایران با نام حقیقت خاموش شناخته میشود . امید است روز به روز به تعداد کسانی که بدون تعصب به این تئوری مینگرند و به دنبال حقایق هستند افزوده شود .

مطالب نقد این تئوری را به دقت بخوانید .

Indiana-UFO

Phoenix, AZ UFO



ساکنـین هوشـمند کائـنات - بخش چهارم

اکنون این سئوال مطرح است که مفهوم جن به چه میزان در غرب شناخته شده است و آیا هیچ نظریه پرداز غربی جن را با موجودات فضایی مربوط دانسته است یا خیر؟

پاسخ این سئوال مثبت است. جرومه کلارک در دایره المعارف برخوردگان با وضعیت غیرعادی می گوید:" جن ها در اعتقادات سنتی عربی و پارسی، موجوداتی دیوسان و تغییر شکل دهنده هستند . . . جنیان پنج نوع بوده که یک نوع آن گهگاهی خیر اندیش است. معمولاً به شکل حشرات، غوک، عقرب و سایر حیوانات تنفر برانگیز و دوست نداشتنی در می آیند . . . . گوردن کریتون و آن درافل، حداقل دو تن از نویسندگان در خصوص موضوع یوفو هستند که یوفوران ها را همان جنیان می دانند که تغییر قیافه داده اند."

این که اجنه پنج نوع هستند، کمتر یا بیشتر مشخص نیست اما پنج نوع بودنشان بر پایه حدیثی منسوب به پیامبر اسلام است. در واقع لفظ جن برای این نژاد بیشتر حالت عام دارد تا خاص، به عبارتی قرآن همواره تحت لفظ جن از ایشان نام برده و وارد جزئیات شکل ظاهری آنان نشده است.

ادامه نوشته

ساکنـین هوشـمند کائـنات - بخش سوم

اما در معادله دریک، بحث از زاویه ماتریالیستی دنبال می شود. خواسته آفریننده مطرح نیست و فرض بر این است که یا آفریننده وجود ندارد یا خالق فرآیند خلق شدن را به حال خود واگذارده است. در صورت پذیرش چنان دیدگاهی است که می توان به محاسبه تعداد سیارات قابل سکونت پرداخت و حتی محاسبه نمود که چه تعداد نژاد فرازمینی قادر به مسافرت فضایی در کهکشان راه شیری و یا کل کیهان مادی وجود دارند.

http://s2.picofile.com/file/7992973331/k3.jpg

اجازه دهید با چند سئوال ملموس و منطقی نشان دهم که چگونه معادله دریک در عمل سربلند بیرون نمی آید. تاکنون حدود 10 درصد از گونه های حیات در کره زمین شناسایی شده است و با روند فعلی 500 سال طول می کشد تا همه ی گونه های حیات زمینی شناسایی شوند که این 10 درصد هم طبق محاسبات دسته جمعی 2700 دانشمند صورت پذیرفته است. اما مطابق روش های علم آمار و احتمال، تعداد موجودات زنده زمین شامل حدود 7770000 گونه جانوری، 298000 گونه گیاهی و 611000 گونه قارچ است.

ادامه نوشته

ساکنـین هوشـمند کائـنات - بخش دوم

در این مقاله و در ادامه بحث حیات هوشمند در کائنات به قرآن رجوع نموده و به بررسی دیدگاه قرآن در خصوص حیات هوشمند در کائنات می پردازیم. در این مبحث، حین بحث جهت جلوگیری از مشوش شدن ذهن مخاطب به تخصصی سازی معنی چند لغت پرداخته شده است که این روند تا پایان این سری مقالات حفظ شده است.



ذکریا سیتچین در کتاب تماس های یزدانی در جستجوی یافتن سرزمینی توصیف شده در تورات است که فکر می کند باید مقر قلمرو آنوناکی ها بر روی روی زمین بوده باشد. در این جستجو به دنبال سرزمینی است که چهار رود پرآب در آن به هم می رسیدند. رود های دجله و فرات (سیحون و جیحون)، کارون و رودی که از سمت عربستان به سوی اروند رود و خلیج فارس می آمده و اکنون مدت هاست که خشکیده است. او به این نتیجه می رسد که آنوناکی ها در دریای اریدو لنگر انداخته بوده اند ...

ادامه نوشته

ساکنـین هوشمند کائـنات - بخش اول


در ادامه سیر تکاملی فرضیه فضانوردان باستانی به شما قول داده بودم که به بررسی ارتباط بین مفهوم فرازمینی ها و جن بپردازم تا ببینیم که آیا این دو در واقع یکی هستند یا نه.

ریشه مفاهیمی مانند فرازمینی ها "Extraterrestrials" ، فضانوردان باستانی " Ancient Astronauts" و بیگانگان باستانی" " Ancient Aliens از بستر فرهنگی غرب برمی خیزد و برای ما مفاهیمی وارداتی محسوب می گردند. اما سئوال اول این است که آیا ما مردم فارسی زبان یا مسلمان هم در همین فاز مفاهیم و اصطلاحاتی داریم یا خیر؟ در بستر فرهنگی ما از آنها تحت چه لفظی نام برده می شود و به چه میزان با مفاهیم غربی تطابق دارند؟ برای پاسخ دهی به دو سئوال فوق ابتدا باید به دنبال بستری رفت که بتوان در آن بستر به ابراز دیدگاه، ارائه دلایل منطقی پرداخته و بتوان تجزیه و تحلیل انجام داد.

ادامه نوشته

جمجمه های کریستال - فرضیه بیگانگان باستانی باطل است.

مستند بیگانگان باستانی : «بله، آن ها [جمجمه های کریستالی] آثار باستانی بیگانه ها هستند. حتی برخی مردم فکر می کنند که در سیاره ای دیگر ساخت شده اند.مخصوصاً به عنوان سابقه ای از تمدن های بیگانه ساخته شده اند. افسانه ای حکایت از آن دارد که 13 جمجمه وجود دارد و زمانی که 13 جمجمه گرداگرد هم جمع شوند، چیز قابل توجهی در جهان تغییر خواهد کرد.افسانه حاکی از آن است که 12 جهان اضافی وجود دارد، سیاراتی با گونه های هوشمند ساکن در آن. این 13 جمجمه کریستالی که در زمنین وجود دارند از آن 12 سیاره آورده شده اند. جمجمه سیزدهم نیز حاوی تمامی اطلاعات 12 تای دیگر است ... و این افسانه 12 جمجمه کریستالی است».

چنین داستان هایی به وفور در میان طرفداران جنبش عصر جدید و طرفدران فرضیه فضانوردان باستانی رایج است. این داستان ها تا دهه ی آخر قرن بیستم بسیار جذاب و هیجان انگیز می نمود.

ادامه نوشته

سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی - بخش پایانی

سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی-جمع بندی و نتیجه گیری

فرضیه چندگانه گرایی (تکثرگرایی، کثرت گرایی) کیهانی را باید مادر فرضیه فضانوردان باستانی دانست که حداقل می باید دستاورد تفکرات یونان باستان بوده باشد. بحث از زمان تالس در سده ششم پیش از میلاد شروع شده است و بیشتر فلسفی بوده است. در ادامه فیلسوفانی مانند زنوفانس، آناگزاگوراس و پلوتارک از وجود حیات بر روی کره ماه سخن می گویند و اپیکوروس و لوکریتوس دامنه حیات را به کل هستی تسری می دهند. اما هیچ یک از فلاسفه یونان سخنی از بازدید ساکنان آن سیارات از زمین به میان نیاورده اند.

لوسیان، اولین افسانه نویس حیات فرازمینی که در قرن دوم میلادی می زیست از سفر به ماه می نویسد. اما چیزی که بسیار جالب است این که لوسیان بر خلاف اسلاف امروزی خود معتقد به اخلاقیات است و به هیچ وجه از آن بر نمی تابد. در بیوگرافیش می خوانیم که خانواده اش متمکن بودن اند، لذا وی با فراغ بال به نوشتن می پرداخته است. در مقدمه کتاب تاریخ حقیقی- True History  می گوید: « من به خوانندگانم هشدار می دهم، بنابراین نباید به من معتقد شوند». این همان چیزی است که در ابتدا چون رعایت می شد، راه بر بدعت بسته بود. اما با زیر پا گذاردن اخلاقیات در نهایت فرضیه فضانوردان باستانی زاده شد.

پس از سقوط تمدن یونان و استیلای رومی ها با گرایش امپراتوری روم به دین مسیحیت، به سرعت چندگانه گرایی کیهانی قدغن می شود. حدود یک هزاره جز معدود افرادی، کسی از ترس تفتیش عقایدش توسط کلیسا از حیات فرازمینی سخن به میان نمی آورد. طی قرون وسطی در فرانسه است که مجدداً چندگانه گرایی احیا شده و به نشو و نما ادامه می دهد.

در تمام این دوران فلاسفه و الهیون بیش از سایرین در خصوص حیات در سایر دنیاها اظهارنظر می نمایند و این به دلیل فقدان داده های علمی مستند در خصوص حیات فرازمینی است. با اختراع تلسکوپ در سال 1608 و به کار گیری تدریجی آن توسط منجمین و حتی عوام در چند سده اول، مشاهدات در جهت تایید وجود حیات در سایر اجرام منظومه شمسی تاویل می شود. اما با افزایش میزان دقت تلسکوپ ها به سرعت کاندیداهای میزبان حیات مانند کره ماه، خورشید، زهره، مریخ، زحل و . . . رد صلاحیت می شوند. هیول، پروکتور و فلاماریون از عمده صاحب نظرانی بودند که سعی نمودند منازعات مربوط به حیات فرازمینی را علمی تر نمایند و با یافته های علمی معاصر خویش تطبیق دهند.

اما در شرق داستان کاملاً متفاوت از غرب است. قرآن بر خلاف عهدین قابل تحریف و دستکاری شدن ندارد. تحریف و بدعت در تفاسیر وارد شده است. لذا برای مسلمین در خاورمیانه همیشه امکان دستیابی به حقیقت ناب وجود دارد. در تمامی دورانی که بین عقلای غرب بر سر اثبات وجود انسان نماهایی ساکن سایر اجرام سماوی حداقل در منظومه شمسی بحث در جریان است، اعتقاد به ملک و جن جزو اعتقادات عامه مسلمین است و حیات فرازمینی آن هم از نوع غربی هیچ حذابیتی ندارد. علما و فلاسفه اسلامی رغبتی برای ابراز وجود در این عرصه ندارند و در تمام این مدت حد نهایی تفکرات حیات فرازمینی را می توان در بخش هایی از داستان های هزار و یک شب مشاهده کرد. در هند نیز داستان به گونه ای دیگر است. اوج این تفکرات در نظریات بلاواتسکی نمود می یابد و منجر به زایش فرضیه بیگانگان باستانی می گردد.

بلاواتسکی حداقل از افکار و دیدگاه های فلاسفه یونان باستان، دانشمندانی مانند هرشل، لاپلاس و نویسندگانی مانند فلاماریون آگاه بوده است و در نوشته هایش خود به نظراتشان اشاره نموده است. کارهای کلاویتو(2004 و 2013) نشان می دهد فرضیه حیات فرازمینی که در زمان دانیکن بالغ شده و به تکامل رسیده است، ریشه در دهه 1880 دارد، یعنی زمانی که تئوصوفی ها داستان را به گونه ای متفاوت از جریان حاکم تا آن برهه حکایت می کنند. در چندگانه گرایی کیهانی اعتقاد بر این بود که بسیاری از کرات ذی حیات هستند و تا زمان فلاماریون کسی قائل به تفکیک انسان بودن یا انسان نما بودن ساکنین آن کرات آسمانی نمی شد و اکثرا معتقد بودند سایر کرات نیز مانند زمین است و گونه ای از انسان ها در حال زندگی در آنجا هستند. این فلاماریون و روزنی بودند که اولین بار اظهار داشتند شاید حیات فرازمینی از بن و اساس متفاوت از حیات زمینی باشد و حتی روزنی در سال 1887 بحث از ورود موجوداتی ترسناک به زمین در دوران ماقبل تاریخ را پیش می کشد.

تا قبل از این اشخاصی مانند لوسیان(قرن دوم میلادی)، آریوستو (1532)، کپلر(1634)، گادوین(1638)، ویلکینز(1640)، دی برگراک(1656)، ژول ورن (1865) از سفر به ماه گفته بودند و سوئدنبرگ در سال های 1743- 1745 به ناهید و بهرام سفرهای متوالی داشت. اصلاً به فکر کسی خطور نکرده بود که ساکین سایر نقاط هستی را به زمین دعوت نماید، تا این که روزنی چنین کرد.

دوران شکل گیری مکتب تئوصوفی(1880) مصادف با تغییر شکل فرضیه چندگانه گرایی کیهانی به فرضیه بیگانگان باستانی است. خمیرمایه اصلی و فعلی فرضیه فضانوردان باستانی از عقاید بلاواتسکی، الیوت و بیزانت نشات گرفته است و دیدگاه سایر فلاسفه، نویسندگان و حتی بسیاری از اخترشناسان ماقبل بلاواتسکی بیشتر شبیه به تخیلاتی بچه گانه بوده است. بلاواتسکی یک سال پس از روزنی، در کتاب دکترین راز(1888) جلد دوم بخش منشا انسان، از امکان حیات در دنیاهای دیگر می گوید و بحث می نماید که باستانیان از موجودات روحانی پیشرفته ای مطلع بوده اند که ساکن کراتی مانند ماه و زهره بودند. ایشان از زمین بازدید داشته اند و به تکامل بشری کمک کرده اند. لذا بلاواتسکی و در ادامه شاگردش الیوت بر دو نکته کلیدی تاکید داشته اند:

1- غیرمادی بودن فرازمینی های ساکن ماه و ناهید

2- آمدن آن ها به زمین و کمک به پیشرفت تمدن انسانی(سانات کومارا از سوی اعضای سلسله سران روحانی زهره برای کمک به تعالی و هدایت بشر به زمین فرستاده شد)

پس از بلاواتسکی، الیوت، از دخالت مستقیم ساکنین زهره در جهت پیشرفت تمدن انسانی می گوید. موازی با آنی بیزانت، چارلز فورت پیشنهاد داد که سایر دنیاها ممکن است در گذشته بسیار دوری با ما در ارتباط بوده اند و فناوری پیشرفته را برای ما باقی گذاشته باشند و یا زمین را مستعمره خود نموده باشند. با این حال، فورت هرگز مدعی نبود که چنان چیزهایی خارج از کتابش نیز حقیقتاً اتفاق افتاده اند، وی از امکان چنان اتفاقاتی سخن گفته بود و در خصوص بیگانه بودن، چند بعدی بودن، غیرمادی بودن، دور بود یا نزدیک بودن محل سکونت آنها چیزی نگفته بود.

اما با آمدن فیلیپ هوراد لاوکرافت به عرصه، روند ماجرا دچار تغییر می شود. او تفکرات تئوصوفی ها را به سخره گرفته و زمانی که در دهه 1940 چشم از جهان فرو می بست فرازمینی های غیرمادی تئوصوفی ها تبدیل به موجوداتی مادی لاوکرافتی شده اند. لاوکرافت به این میزان ابراز عقیده بسنده نکرد. در اثر شاخص لاوکرافت به نام ندای کثولهو (1926) نمونه های قدیمی تر شامل کثولهو، از آسمان ها به دنیای جوان(زمین) آمدند و شهرهای بزرگی را بنا نهادند که هنوز می توان باقی مانده آنها را در جزایر اقیانوس آرام دید. قدیمی تر ها با خویش هنر خلاق و هیروگلیف(که اکنون غیرقابل درک است) را به ارمغان آوردند. آنها برای انسان از رویاهایشان صحبت نمودند و آیینی را جهت عبادت شدنشان برپا نمودند. بدین ترتیب کار به جایی رسید بشری (علی الخصوص انسان غربی) که از بزرگ ترین آمالش دستیابی به ماه و تسخیر فضا بود، داشت در یک سده برای دومین بار با بحران هویت روبه رو می شد. اولین بار داروین با بیان فرضیه تکامل به این عمل دست زد و دومین بار نیز بلاواتسکی از پنجره ای جدید به اشرف مخلوقات بودن انسان شک کرد.

کسانی که بر فرضیه فضانوردان باستانی اشراف دارند، می دانند که مباحث تئوریک این فرضیه چیزی بیشتر از دیدگاه تئوصوفی ها به همراه فورت و لاوکرافت نیست. لذا ایشان خط مشی کلی را تدوین نمودند و دیگران می بایست به آجر چینی بین چارچوب می پرداختند. تقریباً معاصر با لاوکرافت است که با پیشرفت علم اخترشناسی، اخترفیزیک و  . . . همه متقاعد شده اند حیات هوشمند فرازمینی لااقل در منظومه شمسی سکنی نگزیده است. عاقبت دو هزاره داستان سرایی و ابراز عقاید فلسفی این شد که حیات فرازمینی از نوع مادی وجود ندارد. سکوت سنگینی بر خیمه نظریه پردازان حیات فرازمینی حاکم می شود گویی تا عمود خیمه را نشکند، دست بردار نیست.

ناگهان اشیا ناشناس پرنده (یوفو) در جای جای آسمان زمین مشاهده می شوند که فوراً گروهی تحت عنوان یوفولوژیست ها و تماس گرفته شدگان بشقاب پرنده ای آن را مفرری امن می یابند و با تمام وجود به آن چنگ می اندازند. اکنون نوبت به اینان رسیده است که چرخ فرضیه فضانوردان باستانی را بچرخانند و میخ های خیمه خود را خیلی محکم در زمین محوطه فرضیه فضانوردان باستانی فرو نمایند. چنان روحی در این فرضیه دمیده شد و خون در رگ این گمان در حال احتضار جریان یافت که فکر می کردی دیگر زمین نخواهد خورد. سریعاً فرضیه اصلاح شده و یک تبصره می خورد: فرازمینی هایی که فکر می کردیم از خورشید، عطارد، زهره، ماه، مریخ و . . . به زمین رفت آمد داشته اند، اصلاً متعلق به منظومه شمسی نبوده اند بلکه از سایر منظومه ها می آمده اند و می آیند. اینان سوار بر بشقاب پرنده دست به سفر بین سیاره ای می زنند!

از عمده دلایلی که باعث می شود به فرازمینی بودن یوفو شک کنیم، این است که تا قبل از مشاهده اولین یوفوها در دهه 1940 کسی از پیشینیان حرفی از یوفو یا سفینه فضایی نزده است. لوسیان که از طریق طوفان دریایی به ماه می رود. شخصیت شعر آریوستو  از طریق ارابه یزدانی که حضرت الیاس را به مدد گردباد به عرش برد، به ماه سفر می نماید. کپلر در کتاب رویایش از سفر جوانی ایسلندی به کره ماه البته با کمک مادر ساحرش سخن می گوید. گونزالز، شخصیت یکی از داستان های گادوین با استفاده از ارابه ای که توسط چند پرنده به نام گانساس پرواز می کرد، به ماه سفر می کند.

ویلکینز در آثارش ابراز داشت که چرا بشر نباید یک روز وسیله ای برای سفر به ماه اختراع نماید. وی ماه پیمای مد نظرش را ارابه پرنده نامیده بود. دی برگراک خودش ایده های تازه ای در خصوص پیشران های هوایی و فضایی درباره راکت و رمجت(ramjet) را مطرح می نماید. ژول ورن فرانسوی در کتاب از زمین به ماه و دنباله های آن از سفر سه مرد و دو سگ به ماه می نویسد که با کپسولی مخصوص انجام می گیرد. در سطح جهانی و حتی ایران شخص ژول ورن به نوشتن رمان هایی نسبتاً علمی که بعدها کلیت آنها تحقق یافته، معروف است. هیچ کدام از این متفکرین اسمی یا توصیفی که به مفهوم امروزی بشقاب پرنده یا یوفو سازگار باشد، ارائه نکرده اند که البته منطقی هم هست زیرا هیچ یک هیچ وقت در طول حیاتشان ندیده، نشنیده یا نخوانده بودند که در فلان محل موجوداتی متعلق به فلان کره سماوی فرود آمده اند. لذا وقتی اولین یوفو مشاهده شد و حاشیه نویسان خواستند به نوشتن در مورد آن بپردازند در مرحله اول متوجه شدند که مفهومی به نام یوفو یا بشقاب پرنده فاقد هرگونه تاریخچه است، همان گونه که یک کامپیوتر و موبایل فاقد تاریخچه قدمت دار است.

 از نیمه دوم قرن بیستم گام های بلند و استواری در راستای فرضیه فضانوردان باستانی برداشته شد. اگر فورت با جمع آوری شواهدی تحت عنوان اشیا و مصنوعات نابجا در تکاپوی اثبات وجود موجودات هوشمند غیر انسانی بود، اگر لاوکرافت اسطوره ها را به نفع فرضیه بیگانگان باستانی مصادره نمود، پاولز و برگیر به فرضیه انسجام بخشیدند، دانیکن نیز آن قدر درون حاشیه فرو رفت که دیگر کسی هماوردش در تحریف واقعیات نشد و به قول معروف دست هم قطارانش را هم از پشت بست! در واقع همین تندرویی فون دانیکن است که از نظر طرفدارانش نقطه اوج اول و شکوفایی فرضیه بیگانگان باستانی محسوب شده و از دید منتقدین نقطه آغاز افول فرضیه بیگانگان باستانی گردیده است. پژوهشی که کنث فدر در خصوص بازتاب نظریه فضانوردان باستانی در اذهان عمومی انجام داد موید این بود که در دهه ی 1970و 1980 حدود 25% دانشجویان یعنی از هر چهار نفر، یک نفر به این نظریه باور داشت. لکن بیست سال بعد طرفداران این نظریه در غرب به کمتر از 10% تنزل نمود. فون دانیکن درصدد است که فوراً و دفعتاً تا ته خط برود و برایش مهم نیست که چنین عمل نسنجیده ای چه عواقبی می تواند در پی داشته باشد.

نقطه اوج دوم فرضیه فضانوردان باستانی را باید کتاب سیاره دوازدهم ذکریا سیتچین بدانیم. بر خلاف دانیکن که تخصص وافری در مصادره نمودن خدایان تمدن های باستانی و فرازمینی جلوه دادن آنها دارد، سیتچین سعی نمود کاری اصولی و باورپذیر انجام دهد. او مفاهیمی همچو آنوناکی، نیبیرو و . . . را وارد فرضیه فضانوردان باستانی نمود. استدلالات شبه علمی وی به علم بسیار نزدیک تر شده و تشخیص آن کاری هر کسی نیست. پس از سیتچین، فرضیه فضانوردان باستانی روند نزولی را شروع نموده و تاکنون به همان روندش در حال ادامه دادن است. سه دهه است که دیدگاه قابل تامل و مقتدری از سوی نظریه پردازان حامی فرضیه فضانوردان باستانی ارائه نشده است و همه به تکرار مکررات پرداخته اند.

 جنبش علمی بررسی حیات فرازمینی، مخصوصاً حیات هوشمند تقریباً از 1961 شروع شد، زمانی که فرانک دریک معادله معروفش را برای اندازه گیری تعداد سیاره های دارای حیات هوشمند قادر به سفر فضایی را ارائه نمود. وی مدتی بعد به همراه کارل ساگان پیام هایی خاص را به نقاط خاصی از فضا ارسال نمودند به این امید که پاسخی دریافت نمایند. موازی با این کارها و حتی قبل از آن، دو سازمان فضایی  امریکا و شوروی، کوچک ترین گامی در راستای بررسی وجود حیات هوشمند در منظومه شمسی انجام ندادند. مفاهیم و اصولی مانند سیاره مناسب برای زندگی(Goldilock) در هر منظومه دانشمندان آژانس های فضایی را دلسرد می کرد و در این باره رغبتی برایشان وجود نداشته و ندارد.


با توجه به رشد صنعت سینما و فروش اعجاب آور فیلم هایی مانند آواتار(2009)، ترنسفورمز تاریکی ماه(2011)، انتقام جویان مارول(2012) و . . . که به نظر می رسد هنوز ادامه داشته باشند، پیش بینی می شود که به تدریج فرضیه فضانوردان باستانی به وضع ماقبل قرن بیستم بازگردد با این تفاوت که این بار صرفاً به عنوان یک سبک سینمایی دنبال شود. عمده تفاوت فرضیه بیگانگان باستانی و چندگانه گرایی کیهانی در این است که بشر تقریباً مطمئن شده بر روی خورشید، عطارد، ناهید، ماه، مریخ و قمرهایش، مشتری و قمرهایش و حداقل تا زحل هیچ حیات هوشمندی چه از جنس زمینی چه از جنس مادی وجود ندارد، اما در چندگانه گرایی حتی بعضی از صاحب نظران بر این عقیده بودند که خورشید نیز دارای حیات هوشمند است.

براستی آیا برخورد فضایی ها با ما مردم زمین بدتر از برخورد نژاد سفید با سیاهان آفریقا در طول تاریخ بشریت است؟ براستی آیا برخورد فرازمینی ها با زمینی ها بدتر از برخورد دول استعمارگر غرب با شرق است؟ اگر انگلیس با مکر و حیلت نفت ما را استخراج می کرد و می برد، هنگامی که نفت ملی شد، آیا تاسیسات استخراج و پالایش نفت آنها باقی نماند؟ شکی در آن نیست که موجودات فضایی در راه ارتباط با ما کاری بیش از ایجاد حلقه مزارع گندم و ویراژ دادن یوفوهایشان در آسمان زمین انجام نخواهند داد!

گرچه معادله دریک می گوید که در همین کهکشان راه شیری هم باید حیات هوشمند قادر به سفر فضایی وجود داشته باشد، اما پروژه ستی و وتی(SETI&WETI) هنوز هیچ مدرکی موید اثبات ادعای دریک هم نیافته اند. به نظر این جانب هرگز هم نخواهند یافت. اینها تنها تلاش های علم در راستای بررسی علمی حیات هوشمند فرازمینی بوده است. این حقیر به عنوان یک محقق مبتدی معتقدم اگر موجود فضایی به گونه ای که غرب آن را در بوق و کرنا کرده است، وجود داشت، تا کنون باید فدارسیون بین کهکشانی جنگ های ستاره ای رابرت لوکاس بنیان نهاده شده بود و ما هم یکی از اعضای آن بودیم، حداقل آبدارچی آن!

شک ندارم که فقط و فقط یک موجود هوشمند مادی در کل کیهان، فقط بر روی سیاره ای به نام زمین زندگی می کند به نام انسان. هیچ نسلی از این انسان بر روی هیچ سیاره دیگری وجود ندارد. اما این که چرا باید کیهانی برای انسانی خلق شود، به دو دلیل کاملاً اشتباه است: اول به این دلیل این که ابتدا کیهان خلق شده است و مدت ها پس از تولد زمین و شکل گیری حیات پیشرفته بر روی آن، در آخرین گام انسان قدم بر روی زمین گذاشته است. به عبارتی ابتدا انسان خلق نشد و سپس کیهان، که بگوییم مگر می شود  کیهانی فقط و فقط برای یک نوع نژاد هوشمند به نام انسان خلق شده است. فی الواقع آفریده شدن ما انسان ها فقط یک مرحله از مراحل آفرینش است و هیچ مدرکی در دست نیست که اثبات کند مهم ترین مرحله است. پیشرفت تکنولوژیک، بشر امروز را غرق در وهم نموده است. بی تعارف باید گفت که خلق انسان صرفاً یک پروژه بود که تمامی شواهد تا به امروز نشان از ناموفقیت آمیز بودن آن دارد.

دوم این که  ما تنها مادی ها هستیم، لیکن تنها هوشمندها نیستیم. هوشمند غیرمادی هم وجود دارد، یک نمونه اش همان هایی است که با هلنا بلاواتسکی ملاقات داشته اند و او در نوشته هایش به ایشان اشاره نموده است.

می توان مدعی شد که مفهوم فرشته در تمام ادیان الهی تقریباً یکی است یا به هم نزدیک است. اما جن(Jinn) مفهومی است که در تورات و انجیل بسیار تحریف شده و غربیان برداشتی مانند مسلمانان از آن ندارند. مشابه ترین مفهوم برای ایشان همان دیوها یا اهریمن ها(Demons) است که این لفظ کل مفهوم جن را در بر نمی گیرد و فی الواقع یکی از زیرشاخه های جن است و البته بسیار بوی مادیات هم می دهد. فراماسونرها و جوامع مخفی دهه هاست که از بین النهرین، مصر و هند دانش ارتباط با جن را کسب نموده اند و سهوی یا عمدی آن را کتمان نمودند و یا نامش را ارتباط با ارواح نهادند. در واقع از زمانی که غرب به فکر استیلای بر شرق افتاد، نادانسته به زیر استیلای اهریمنان متون عهدین رفت. ارواحی که فراماسونرها با آنها در ارتباطند همان Demons متون عهدین است که ما مسلمانان آن را با لفظ شیطان، خناس و ابلیس می شناسیم.

و اما یک حقیقت بسیار تلخ!

در اینجا موکد تاکید می کنم که دیدگاه ماتریالیستی(مادیگرایی)، مسیحیت و یهودیت رایج فعلی نهایتاٌ توان نقد و رد فرضیه فضانوردان/ بیگانگان باستانی را دارا هستند و ناتوان از ارائه فرضیه جایگزین می باشند. اما دو قطب هم هستند که می توانند در این حیطه فرضیه ای ارائه نمایند. آیین کفرآمیز هندی نظریه شیطان خدایی را در دستور کار دارد. شیطان نیز می دانیم که بزرگ گروه جن کافر و مشرک است. هندوان از زمانی که از ایرانیان جدا شدند به پیشرفت و توسعه جن پرستی پرداختند، اما ایرانیان در عهد رسول الله توانستند کاملاً از آنان فاصله گیرند. امروز از این جا به شما اعلام می دارم که در میان مکاتب اسلامی، فقه قدرتمند شیعه به راحتی می تواند ایراد دیدگاه غربی فرضیه بیگانگان باستانی را یکی یکی مشخص نموده و بدعت ها را از آن بزداید و آنچه تصریح اکید قرآن است را به ما بنماید.

اگر بخواهم نام دیگری بر این تحقیق بگذارم، نامش را می گذارم: از هلنا بلاواتسکی تا سید مرتضی رضوی. بلاواتسکی تحت تاثیر ملاقات هایش با غیر مادی ها در هند و تبت، آیینی جهت پرستش و اجرای دستورات آنها ابتدا در آمریکا بنا نمود و سپس به ادیار هند نقل مکان نمود. وی تا حدود زیادی موفق بوده است که روح شیطان پرستی بت پرستان را در قالب آیینی نوظهور و به روز شده مجدداً به بشر امروز غربی قالب نماید. او از معدود نماینده های ممتاز جریان کابالی در یک سده اخیر است.

سید مرتضی رضوی با کتاب انقلابی کابالا که در آن تاریخ شیطانی را شناسایی نموده است، در حین برشماری حوادث عمده تاریخ مذکور به صورت گام به گام، خواننده با بصیرت را به این نتیجه می رساند که: بعلبک، برج بابل، اهرام مصر همگی گام های بلند و افتخارآمیز بشری در پرستش شیطانی از نوع اجنه است که خود را خدا جا زده است. رضوی به شما می گوید که چگونه سده ها بعد از به زیر آب رفتن تمدن قوم نوح، شایعه آتلانتیس شکل گرفته است و . . . . حرف های رضوی جای شنیدن و تفکر بسیار دارد. بالاخره هر فردی در راه یافتن حقیقت، مسیرهای مختلفی را امتحان می کند و یک مسیر را بر می گزیند. این مسیر می تواند یک مسیر جدید باشد و یا یک مسیر امتحان شده توسط پیشینیان. وظیفه خود می دانم که بگویم روح کلی نظریات ایشان بسیار بدیع و جدید است، اما در جزئیات این وظیفه تابعین است که اگر ایرادی و ضعفی را شناسایی نمودند در جهت رفعش نیز تلاش نمایند.

نژاد انسان تنوعی ندارد و رنگ پوست و زبان تنوع ظاهری است، اما در مورد نژاد جن سخن گفتن به این سادگی ها نیست، کما اینکه خود لفظ جن چیز زیادی را روشن نمی سازد. از نظر من ارتباط با اجنه الزاماً از طریق دروازه های به اصلاح ستاره ای یا درون هرم صورت نمی گیرد. خود اجنه که به سهولت به دنیای انسانی قدم می گذارند و در بسیاری موارد حتی انسان قادر به تشخیص جن بودن مخاطب خود حداقل در همان برهه نیست. اما رفتن انسان به بعد اجنه کمی سخت تر است و باید با انجام یک سری اعمال خاص که زیاد هم سخت نیست، انجام شود و لازم نیست حتماً در یک محیط خاص باشد بلکه به جا آوردن صحیح اعمال است که دیوار حایل را می شکند.

 

ساگان و شکلوسکی نیز به حضور نژاد هوشمندی غیر از انسان در زمین پی برده بودند نه از این بابت که با آنها برخورد مستقیم داشته اند که از روی شواهدی که در لابلای تمدن بشری برجای گذاشته بودند. اما رشد در بستری از مادیات بزرگ ترین مانع بر سر راه درک درست ایشان از واقعیات پشت پرده بوده است. با دیدگاه مادیگرایانه چگونه می توان به ما بعد الطبیعه معتقد بود؟ چگونه می توان به وجود خدای واحد لامکانی و لازمانی معتقد بود؟ لذا پذیرش مادی گرایی از اینجا به بعد مانع از ادامه بحث می شود.

بنابراین در این جا غیر الهیون را وا می گذارم و دو سئوال از الهیون مخصوصاً مسلمانان دارم. سئوال اول: آیا خداوندی که به صراحت بارها از مخلوقاتی به نام فرشتگان نام می برد و حتی چند تن از آنان مانند جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، ازرائیل، هاروت و ماروت را به اسم نام می برد، از گروهی دیگر تحت عنوان کلی اجنه سخن می گوید تا آنجا که یک سوره را به این آفریده ها اختصاص می دهد، شیطان، ابلیس و خناس را از ایشان بر می شمرد، چرا و به چه دلیل در خصوص موضوعی به نام فرازمینی های مادی- در همین بعدی که ما هستیم– زندگی می کنند، باید مبهم صحبت نماید و ما انسان ها را در دنیای ابهامات رها سازد؟

سئوال دوم: می دانیم که فرشتگان مطیع الله هستند و بی اذن وی راه خطا نمی روند، پس پیامبر هم لازم ندارند. اما اجنه هم مانند انسان نیازمند راهنمایی و رهنمون شدن به راه سعادت هستند. خود قرآن می گوید که دوزخ محلی است که انسان کافر و جن کافر در کنار هم عذاب می شوند و گاهی انسان ها با آنها به مکالمه و مخاصمه می پردازند. پس اجنه هم پیامبرانی داشته اند تا نتوانند بهانه ای مبنی بر بی اطلاعی از وجود روز حساب داشته باشند. پر واضح است که جز معدود پیامبران انسان مانند موسی و محمد که پیامبران جن هم بوده اند، جنیان پیامبرانی از جنس خود داشته اند. اینها همه جزو آیات قرآنی است. چرا در قرآن از بحث و مخاصمه جن و انس صحبت می شود، اما این بحث ضلع سومی به نام فرازمینی ها ندارد؟ چرا قرآن می گوید: ای جن و انس، آیا پیامبرانی از بین شما برای شما نیامدند(سوره انعام آیا 130) اما نمی گوید ای جن، انس و فرازمینی های ساکن آسمان ها مگر پیامبرانی از جنس شما برای شما نفرستادم؟

 کلماتی مانند « دابه » که در قرآن آمده است، یا آیاتی با مفهوم آنچه در آسمان ها و زمین است، بار معنایی در حد فرازمینی مادی در خود ندارد. کاملاً مشخص است که یک جای کار می لنگد، آن هم اساسی. در واقع این سئوالات مقدمه ای است برای بحث آتی که نشان می دهم فرازمینی به مفهوم مادی مانند ما انسان ها وجود ندارد. 

اما اجازه دهید که قدری دیگر به تحلیل هایمان ادامه دهیم. از داستان شهاب ثاقب که در قرآن آمده علاوه بر استراق سمع اجنه، ابتدا می توان به این قضیه پی برد که توان اجنه در جابه جایی در مکان در آنی شدنی است. حتی داستان سلیمان نبی و ملکه سبا نیز آن را تایید می کند. حال این که محدودیت سرعت نور را دارند یا خیر، بحث دیگری است اما برای ما انسان ها جابه جایی در مکان بسیار بسیار زمانبرتر می باشد. در ثانی همین داستان شهاب ثاقب گوشزد می نماید که اجنه توان نزدیکی به عرش را دارند چه رسد به پیمودن فضای ظاهراً لایتناهی کیهان مادی ما انسان ها. جناب آیت الله مرتضی رضوی از روح چهارم یا روح القدس صحبت می کند، این باید همان بعدی باشد که هر انسانی به آن دست یافته، توانسته طی الارض حقیقی انجام دهد تا حد بسیار زیادی فارغ از زمان و حتی فراتر از سرعت نور.

 

اکنون به نظر شما چه چیزی باعث شده است که بسیاری از مردم معتقد باشند فرازمینی ها در گذشته های دور با نیاکان ما ملاقات داشته اند؟

و اما نقد مقدمه اولین قسمت از این سری

در کتاب الکترونیکی شواهد، قسمت اول از فصل اول- ترجمه فارسی مستند بیگانگان باستانی در سایتی به نام Ancientaliens.ir آمده است: «چند سال قبل از فرود اولین انسان بر روی کره ماه، یک محقق سوییسی به نام اریش فون دانیکن با انتشار کتاب شوک برانگیزی به نام «ارابه خدایان»، نظریه خاص بیگانگان باستانی را ارائه داد. بر طبق نظریه او در زمان های بسیار دور بیگانگان فضایی به زمین سفر کرده اند و به انسان کمک کرده اند تا راه پیشرفت را بپوید. او معتقد است سازه های عظیم باستانی نظیر اهرام مصر و معابد عظیم مایاها و اینکاها و بسیاری از بناهای عظیم دیگر در سراسر جهان که باستان شناسان تا کنون پاسخی درباره چگونگی ساخت آنها ارائه نداده اند را زمینی ها با علوم فضاییان ساخته اند . . . دانشمندان، محققان، نویسندگان، باستان شناسان و متخصصین بزرگی از سرتاسر دنیا درباره این نظریه صحبت کرده اند . . . ».

اولاً- بیگانگان باستانی یک فرضیه است و از آنجا که جوامع علمی و دانشگاهی آن را تایید نکرده اند هنوز به یک نظریه تبدیل نشده است. در ثانی چرا باید کل علما با چند انسان که خود موسوی عزیز(مسئول سایت) آنها را محقق خطاب کرده مخالفت نمایند؟ آیا دانیکن این قدر ارزشمند است که کل جامعه آکادمیک جهانی با وی از سر لجاجت در بیاید؟ اگر مدرکشان مدرک است چرا هیچ دانشگاهی حتی دانشگاه های بومی کشور سوییس از دانیکن حمایت نمی کنند؟

دوماً-ریشه فرضیه فضانوردان باستانی به سال های 1880 بر می گردد و نه 1970، یعنی زمانی که هلنا بلاواتسکی پایه این بدعت را گذارد و نه اریک فون دانیکن.

سوماً- هیچ نسخه ای از کتاب ارابه خدایان چه به زبان فارسی چه به زبان انگلیسی یا زبان مادری، منبع ندارد. برای مثال آیا خود دانیکن به ایران آمده و کوزه های تپه سیلک را مشاهده نموده، خودش در مورد فرهنگ و هنر آن زمان ایران مطالعه نموده و خودش به این نتیجه رسیده که آن موجود با شاخ های عجیب یک موجود فضایی در لباس فضایی است و آن شاخ ها در واقع آنتن هستند؟ در مورد سایر مطالب کتابش چطور؟ هر کسی که تاریخ ایران را خوانده باشد می داند که حفاری تپه سیلک را گیرشمن انجام داده است. وقتی ما از حاصل دسترنج دیگران در کار تحقیقی خود استفاده می کنیم، نباید منبع را ذکر کنیم؟ آیا ذکر نکردن منبع به معنای این نیست که تمام آن کار را خودمان انجام داده ایم؟ تمامی دانشجویان می دانند که کتاب بدون منبع هیچ ارزش علمی ندارد.

چهارماً- با توجه به این که فرضیه بیگانگان باستانی از بلاواتسکی شروع می شود و توسط اشخاصی مانند الیوت، فورت، لاوکرافت، ویلکینز، کلوسیمو، چاروکس، الهوت، برگیر و پاولز، اگرست، دریک، ویلیامسون، میسراکی، دانیکن، وریلهان، تمپل، سیتچین، برلیتز، چیلدرس و . . . ادامه داده شده است، این فرضیه عام است و نه خاص.

پنجماً- باستان شناسان در خصوص تمامی سازه های سنگی اظهار نطر نموده اند. بگذارید یک بام و دو هوای طرفداران فرضیه بیگانگان باستانی را بررسی کنیم. گروهی از متفکرین بر این عقیده اند که اهرام را با استفاده از سطح شیب دار داخلی ساخته اند و سنگ بکار رفته در بنا از جنس سنگ معمولی معادن اطراف خود اهرام است که اگر به ابوالهول و اهرام در یک تصویر نگاه کنید متوجه می شوید که ابوالهول خودش درون یک معدن خیلی خیلی بزرگ قرار دارد!

گروه دومی همانند داویداوویتس و بارسوم معتقدند که حداقل مقداری از سنگ اهرام سنگ طبیعی نبوده بلکه سنگ مصنوعی هستند به عبارتی نوعی بتون تحت عنوان کلی جئوپلیمر می باشند.

حال طرفداران فرضیه بیگانگان باستانی در مقابل هر دو گروه قد علم کرده اند. چگونه؟ به این صورت که در جواب گروه اول می گویند جنس سنگ اهرام از گرانیت و دئوریت است و با استفاده از تکنولوژی ضد جاذبه، سنگ ها را شناور نموده اند و در محل مورد نظر مستقر نموده اند. در مقابل گروه دوم نیز پاسخ داده اند که فرمول جئوپلیمر را موجودات فضایی به فرعون جوزر داده اند.

می بینید که ایشان در هر صورت می خواهند موجودات فضایی را در ساخت اهرام دخیل نمایند، حال به هر قیمتی که شد! غافل از این که اگر بتون است چه نیاز به شناور سازی؟ و اگر سنگ است دیگر فرمول بتون به چه کار می آید؟

ششماً- فقط دو تن(دانیکن و چیلدرس) از ده ها نفر کارشناسان مستند بیگانگان باستانی افراد صاحب دیدگاه بوده اند. به عبارتی به جای این که مستند شهرتش را مدیون کارشناسانش باشد، کارشناسان با اظهار نظر در این مستند به شهرت رسیده اند.

هفتماً- منظور جناب سید حسن موسوی از این که گفته اند دانشمندان، محققان، نویسندگان، باستان شناسان و متخصصین بزرگی از سرتاسر دنیا درباره این نظریه صحبت کرده اند، چیست؟ اگر منظورشان چند تن از اشخاص هوادار فرضیه بیگانگان باستانی است که آن هم طوطی وار سخنان پیشینان خود را تکرار می کنند، باید بگویم اینان که نماینده جامعه علمی نیستند. خود علما بر اینان نام حاشیه نویس نهاده اند چرا که همیشه در حاشیه اند و نه در بطن ماجرا!

همه می دانیم تا ادعایی ارائه نشود که کسی به نقد و رد آن نمی پردازد. پس از ارائه فرضیه فضانوردان به صورت نه کاملاً منسجم بود که به تدریج جنبش مقاومت علیه فرضیه مذکور به سردمداری کارل ساگان، رونالد استوری، کلیفورد ویلسون، مایکل هایزر، هنری اورکات، کنث فدر، جیسون کلاویتو، کالاهان، کارول و . . . شکل می گیرد. اکنون با افول فرضیه فضانوردان باستانی، ما شاهد اوجگیری جنبش مقاومت هستیم. ساگان به رد ادعاهای دانیکن و تمپل می پردازد، استوری و ویلسون به نقد دانیکن پرداختند، هایزر نقطه مقابل سیتچین است. اورکات به رد شواهد فرضیه بیگانگان باستانی از تمدن مصر پرداخت. امثال فدر، کلاویتو، کالاهان و کارول نیز به کلیت فرضیه یورش آوردند. اما شما نام هیچ یک از این منتقدین را در مستند بیگانگان باستانی نه خواهید شنید و نه خودشان را خواهید دید.  

هشتماً- در همان دقایق ابتدایی فصل اول مستند ابراز می شود که میلیون ها نفر در سراسر جهان بر این باورند که زمین در گذشته های دوری توسط بیگانگان مورد بازدید قرار گرفته است. در سال 2009 هنگامی که راوی مستند در حال ابراز چنین مطالبی می باشد، جمعیت زمین 7 میلیارد است. چند میلیون کجا و چند میلیارد کجا. لذا باید گفت این فرضیه گمنام افتاده و هنوز خیلی خیلی مانده است که فرضیه بیگانگان باستانی بخواهد حرفی برای گفتن داشته باشد. در حالی که طرفداران این فرضیه حتی تا 90 درصد مردم را معتقد به موجود فضایی قلمداد می کنند.

یادآوری نمایم که به هدف اول و دوم که در مقدمه سری اول بیان کردیم رسیده ایم و از هدف سوم نیز پاسخ سئوال چه کسی بذر فرضیه را کاشت و چه کسی آن را به ثمر رساند، دادیم. اما سئوال آخر از هدف سوم که چه کسی از ثمرات این فرضیه بهره مند گشته است را اجازه دهید در مقاله ای دیگر بررسی کنیم.

در ادامه کار به باید به بررسی دقیقی از ارتباط بین مفهوم فرازمینی ها و جن نیز پرداخت تا سطح بالاتری از هدف این سری مقاله نیز محقق شود. لیکن اگر تمام این ها را یک محور اساسی در نظر بگیریم، خط مشی ما در حقیقت خاموش حول دو محور اساسی دیگر نیز خواهد بود که به دلیل آماده نبودن مطالب آن حتی از اشاره کلی نیز معذوریم.

جا دارد اسمی هم از رودکی بزرگ انسان قرن چهارم ببرم که یک هزاره قبل چنین گفت:

تا جهان بود از سر آدم فراز- کس نبود از راز دانش بی نیاز

مردمان بخرد اندر هر زمان- راز دانش را به هر گونه زبان

گرد کردند و گرامی داشتند- تا به سنگ اندر همی بنگاشتند

دانش اندر دل چراغ روشن است- وز همه بد، بر تن تو جوشن است.

قدری درنگ کنیم و ببینیم جوشن بر تن داریم یا خیر.

موفق باشید،

یا حق.


منبع : http://www.silent-truth.com/post-418.aspx

دانلود برخی منابع : اینجا

سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی - بخش چهارم

سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی- از چارلز لثبریج تا به امروز

یک سال پس از مرگ باستان شناسی به نام توماس چارلز لثبریج (1901-1971، Lethbridge)، اثری از وی تحت اسم یک فانتزی: افسانه پسران خدا(1972)- The Legend of the Sons of God: A Fantasy?روانه بازار گشت. وی در مقدمه کتاب مذکور ابراز می دارد:« آیا بیش از یک گونه انسان وجود دارد و آیا همین گونه بر روی سایر سیارات نیز قابل یافت است؟ البته توقع ندارم که فعلا پاسخ این سئوال وجود داشته باشد، اما ارزشمند خواهد بود که یک سنگ را به درون استخری پرتاب نموده و بازتاب عمل خود را ببینیم . . . بنابراین من سنگ را پرتاب می کنم و امیدوارم که نتیجه عالی باشد». پسران خدا که اولین بار در کتاب پیدایش تورات آمده است، را کسی از عهدین شناسان به طور یقین نمی داند که به چه معناست. لثبریج بیان داشته است که پسران خدا در واقع گونه فرازمینی پیشرفته ای بوده که زمین را در عصر حجر تسخیر نموده و به خاطر جنگ در عرش، در زمین ماندگار گشته اند. اوج پیشروی ذهن لثبریج تا آنجا بود که در آخرین اثرش به نام قدرت آونگ(1976) می گوید احتمالاً روح نامیراست.

سال 1974 برای طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی و علوم ماورایی سال پربرکتی بود. کتاب مثلث برمودا-The Bermuda Triangle  اثر چارلز برلیتز(1914-2003، Berlitz) فروش خوبی داشت. این کتاب تاکنون 20 میلیون نسخه به فروش رفته است. برلیتز ادعا داشت که آتلانتیس زیر دریا در محل مثلث برمودا قرار دارد. او در زمره افرادی است که مدعی هستند فرازمینی ها از زمین بازدید نموده اند.

در دهه 1970 و 1980 حمله به عهد عتیق به اوج خود رسیده است. جوزف بلومریچ(1913-2002، Blumrich) در حالی که رئیس اداری بخش سیستم های آرایشی برنامه توسعه در مرکز پرواز فضایی مارشال متعلق به ناسا بود، کتاب سفینه فضایی حزقیال- The Spaceships of Ezekiel را نوشت که با تفسیری 180 درجه متفاوت از تفسیرهای پیشین مدعی بود آنچه حزقیال نبی در هنگام مکاشفه خود دیده است ملاقات با خدا نبوده بلکه در واقع یک سفینه فضایی بوده است. وی ابتدا بر آن بوده تا ادعای فون دانیکن در ارابه خدایان را رد نماید اما خود در نهایت در می یابد که آنچه حزقیال نبی توصیف نموده در حقیقت یک سفینه فضایی بوده است. چیزی که خیلی جالب توجه است وی مدعی است که شش نسخه تورات را بررسی نموده است و در نهایت به چنان نتیجه ای دست یافته است( در این خصوص مقاله ای آماده شده است که در فصل ششم ارائه می گردد). هر چند بلومریچ در زمینه مهندسی مکانیک و مهندسی فضانوردی مدرک لیسانس داشت اما از سوی طرفدارانش مفتخر به درجه دکترا می شود و بسیاری با پیشوند دکتر از وی یاد می کنند.

کتابی که حقیقت را می گوید-The Book Which Tells the Truth اثر کلود وریلهان (1946، Vorilhon) نیز در سال 1974 منتشر شد. وریلهان که موسس و رهبر فعلی مذهب ساختگی رائلیسم است، اکنون تحت نام رائل معروف بوده و مشغول به فعالیت است. رائل در کتابش مدعی شد در دسامبر سال 1973 در دهانه آتشفشانی دور افتاده در فرانسه، سفینه ای به آرامی از آسمان فرود آمد، یک موجود فرازمینی از آن خارج شده و به او گفته که با هدف ملاقات وی آمده است. وریلهان پیام مشخصی از فرازمینی، که خودش  می گوید یهوه بوده است، دریافت نموده و از سوی یهوه ماموریت یافته تا آن را به گوش تمامی مردم زمین برساند.

در کتاب مذکور همچنین آمده است که دانشمندان پیشرفته سیاره دیگری با 25.000 سال سابقه تمدن، حیات زمینی را از طریق دستکاری دی. ان .ای آفریده اند. به گفته رائل، این دانشمندان همان الوهیم هستند یعنی همان هایی که از آسمان ها آمدند. الوهیم تقریباً چهل پیامبر را برای مردم زمین فرستادند که متاسفانه به دلیل اختلاف سطح درک زمینی و فرازمینی، آموزه های پیامبران تحریف گردید. توجه داشته باشید که از نظر رائل، الوهیم واژه جمع است.

رائل می گوید ماموریتش این است که مردم زمین را از بازگشت این فرازمینی ها آگاه نموده تا در برپایی یک سفارت خانه قابل سکونت برای آفریدگار و خوشامد گویی به وی در یک سرزمین بی طرف مشارکت نمایند. در کتاب دومش با نام فرازمینی هایی که مرا به سیارشان بردند(1975)- Extraterrestrials Took Me To Their Planetاز ملاقات با یکی از الوهیم خبر می دهد که او را به سیاره خودشان برده تا با بودا، موسی(ع)، مسیح(ع) و محمد(ص) و . .  ملاقات نماید و مضامین کتاب مذکور در واقع آموزه های آنان به رائل است. ساکنین سیاره مذکور خوش صدا، صلح طلب و فارغ از پول، جنگ و مریضی بودند.

البته رائل قبل از چیدن چنین دسیسه ای، در اوان جوانی ابتدا مدتی به خوانندگی پرداخت و چون عشق سرعت بود مدتی نیز به انتشار خانگی مجله ماشین های مسابقه ای به نام اتوپاپ پرداخت، اما به موقع تشخیص داد که نان و شهرت در فرضیه فضانوردان باستانی نهفته است. وی حتی زمانی که رهبری فرقه اش را بر عهده داشت در چندین دوره مسابقات اتومبیل رانی شرکت نمود تا به قول سران قرفه بر عمومیت رائلیسم بیفزاید. وی توانست یک مقام سومی در مسابقات رایم راک در سال 1997 و یک مقام هفتمی نیز در مسبقات واتکینز گلن به سال 1999 در کارنامه خود ثبت نماید. رائل در ادامه حوادث سال 1991 مجبور شد زادگاه خود فرانسه را به قصد کانادا ترک نماید.

 به طور خلاصه باید گفت که محور اندیشه های رائل به هیچ وجه جدید نبوده و صرفاً گرته برداری از تفکرات جین سندی است که در بالاتر ذکر آن رفت. وریلهان به افکار سندی لباس رائلیسم پوشانده و آن را در قالب فرقه ای کاملاً مجزا مطرح نموده است.

(برای آشنایی بیشتر مراجعه نمایید به: http://silent-truth.com/post-74.aspx).

روبین کالینز(Collyns) نیز در کتاب آیا فضانوردان زمین را تسخیر نمودند؟(1974)-Did Spacemen Colonise the Earth? بیان داشت که انسان در واقع از نژادی از فضانورادان باستانی بوده است که به زمین آورده شده است. وی در آثار بعدی تصدیق نمود که فراتر از سرعت نور امکان ندارد و بیگانگان باستانی را مسئول جنگ های بین تمدن های زمینی با استفاده از سلاح پلاسمایی، سوراخ شدن لایه اوزون، توسعه سلاح های اتمی دانست. از متاخرین، چیلدرس بیش از سایرین تحت تاثیر کالینز قرار گرفته است. در سال 1980 کالینز مدعی شد که تعدادی از ویروس های موجود بر روی زمین در واقع باقی مانده از جنگ بیولوژیکی است که هزاران سال قبل اتفاق افتاده است.

در نوامبر سال 1974، فرانک دریک(1930، Drake) و کارل ساگان پیام آرسیبو( Arecibo message) را در فضا منتشر نمودند. دریک که افتخارات علمی زیادی در پرونده کاری دارد، در سال 1961 معادله ای جهت محاسبه تعداد سیارات قابل سکونت که توان سفر فضایی دارند، ارائه نموده بود. این یکی از نادرترین کارهایی بود که جهت بررسی علمی فرضیه فضانوردان باستانی صورت گرفت. اکنون دیگر طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی به یک مدرک و سند علمی دست یافته بودند و خود را به آن تجهیز نموده بودند. هفت سال بعد، دانیکن در اولین فصل ارابه خدایان(1968) با بردن نام چند شخص ظاهراً دانشمند، در آخر مفهوم معادله دریک را به نام خود مصادره نموده است و می گوید ممکن نیست که ما در کیهان تنها باشیم. امروزه نیز اگر تمام مدارک و مستندات فرضیه فضانوردان باستانی را نقد و رد کنی، باز برگشته و رو به شما نموده می گویند: مگر می شود که یک کیهان به عمق 13 میلیارد سال نوری فقط برای انسان خلق شده باشد؟ اگر فرصتی فراهم شد، در آینده به بررسی دقیق معادله دریک خواهیم پرداخت.

 

یک شیمیدان آلی در سال 1975 دیدگاه جدیدی در خصوص اجداد انسان معرفی نمود. گراهام کارینز اسمیت (1931،Cairns-Smith) در مقاله ای که در نشریات جامعه پادشاهی لندن به طبع رسید، پیشنهاد کرد که نیای انسان ها احتمالاً فرازمینی های بیوشیمدان بوده اند. وی در همان مقاله مدارک حامی دیدگاه خود را ابراز نموده است. در همان سال، سرژ هوتین(1927-1997،Hutin) که عمده معروفیتش از کتاب نژادهای فضایی و تمدن های خیالی(1975) –Alien Races and Fantastic Civilizations   نشات گرفته است، بر این باور بود که تمدن باستانی زمین یک پایگاه مستعمراتی فرازمینی ها بوده است.

در حالی که روند تکامل فرضیه فضانوردان باستانی دچار روزمرگی شده است، رابرت تمپل(1945، Temple) از راه می رسد و روحی تازه در فرضیه فضانوردان باستانی می دمد. تمپل تحت تاثیر تفاسیر دو نژادنگار به نام های گریائوله و دیترلن از قوم دوگون(Dogon)، مدعی گردید که مردم دوگون با موجودات فرازمینی ساکن در صور فلکی سیروس  از 5.000 قبل در ارتباطند. قوم دوگون در آفریقا، جنوب کشور مالی زندگی می کنند. چالش برانگیزترین کتاب تمپل راز سیروس(1976)- The Sirius Mystery نام دارد. در راز سیروس آمده است که آنهایی که هنر شهروندی را به انسان ها آموخته اند، همان هایی هستند که سلسله فراعنه در مصر، اسطوره های تمدن یونان و حماسه گیل گمش را پایه ریخته اند. وی تلاشی وافری در مرتبط ساختن اعتقادات و سمبل های سومری، مصری و دوگون ها انجام داد و حتی گوش چشمی نیز به اسطوره های عربی و یونانی  داشته است. تمپل ابراز داشت که دوگون ها از وجود سیروس بی، ستاره همجوار سیروس آ، آگاهی داشته اند و دلیلش را نیز وجود تمدنی بسیار پیشرفته و قدیمی می داند که سکوی جهش رو به جلوی سومریان و مصریان بوده است.

اما پس از گریائوله و دیترلن، شخص سومی به نام والتر ون بیک که انسان شناس بود دریافت که دوگون ها از دوتایی بودن سیروس مطلع نبوده اند و حتی سیروس شناسی جایگاه والایی در عقاید و رسوم ایشان ندارد. در ادامه به سال 1991، دختر گریائوله و انسان شناس دیگری به اسم دی هئوسک به جدال با ون بریک پرداختند. اما ایشان فراموش کرده بودند که پروفسور کارل ساگان مدت ها قبل در کتاب مغز بروکا (1979) به نقد تفکرات تمپل پرداخته، دیگر سفسته بازی ایشان جذابیتی نداشته و آبروی رفته باز نمی گردد. فیلیپ کوپنز که سعی بالایی دارد نشان دهد بی طرفانه به بررسی مدارک و مستندات موافقین و مخالفین فرضیه فضانوردان باستانی رسیدگی می کند نیز در مقاله ای ابراز داشت که مقصر اصلی گریائوله است و بس. نقد افکار تمپل خود مقاله ای اختصاصی می طلبد که در این جا نمی توان به آن پرداخت.

اثر موثر دیگری از جان باکستر و توماس اتکینز به نام آتشی که آمد- The Fire Came By در سال 1976 به بازار آمد. روی جلد پشت آن چنین نوشته شده بود: «سیبری، 1908: 12.000 مایل مربع نابود شد. علت: انفجار شی استوانه ای، مشاهده شد که همه چیز را به سرعت تغییر داد . . . اما چگونه یک انفجار اتمی با چنان قدرتی در سال 1908 اتفاق افتاد؟ ممکن است که شی باعث انفجار یک سفینه فضایی بیگانگان بوده باشد؟».

در دهه 1980 وارن اسمیت(1931-2003، Smith) چندین کتاب مختلف در باب کریپتوزئولوژی(مطالعه جانوران اثبات نشده مانند پاگنده)، فرضیه زمین توخالی، آتلانتیس و فرضیه فضانوردان باستانی نگاشت تا بخت خویش را در این راه بیازماید. در میان کتابهایش، سفر یوفو(1977)- UFO Trek نسبت به سایر آثار موفق تر بود. اسمیت در این کتاب از تماس گرفته شدگانی نام می برد که ظاهراً تا قبل از برخورد، حتی اصطلاح موجودات فضایی نیز به گوششان نخورده بوده است. او در خصوص ارتباط بین سیا و یوفو به سفسته بازی می پردازد. وی در همین سال کتاب دیگری به نام این زمین توخالی- This Hollow Earthرا نوشت و در آن به ردیابی شهر آرگاتا مطابق افسانه های بوداییان پرداخت. جان فیلیپ کوهان نیز در سال 1977 مدعی شد که انسان محصول استعمارگری بین سیاره ایست.

اما در سال 1977 اثری متفاوت از رسانه ای متفاوت ارائه شد، قسمت اول شش گانه جنگ های ستاره ای به نویسندگی و گارگردانی رابرت لوکاس به روی پرده سینما رفت. پرفروش ترین فیلم سال شد و گام بسیار بلندی در معرفی فرضیه فضانوردان باستانی برداشت. در این فیلم نژاد انسان به دو گروه جدای و سیسلر تقسیم شده و در بین انواع نژادهای انسان نما و نا انسان گونه گم شده است. این فیلم یک انتقاد خیلی خیلی بزرگ به فرضیه فضانوردان باستانی وارد ساخت.

لوکاس که خودش فیلم نامه را نوشته است، بر این اعتقاد است که اگر کیهان مملو از نژاد هوشمند است، می باید مانند ملل زمینی که سازمان ملل را بنا نهاده اند، ایشان نیز یک فدارسون بین کهکشانی داشته باشند که همه ساکنین کیهان در ان عضو بوده و از آن طریق تعامل بین سیاره ای را مدیریت نمایند. پس سفرهای نژاد خاکستری، کوتوله های سبز، آرکتوری ها، خزندگان و . . . در ادوار گذشته تا کنون به زمین باید در اداره ی مخصوص مسافرت های بین سیاره ای که زیر نظر فدراسیون است، ثبت شده باشد. سقوط سفینه دروپاها و حادثه رازول باید آنجا ثبت شده باشد و در راستای کمک های هوشمند دوستانه، تیمی برای بررسی اوضاع آسیب دیدگان فرستاده می شد، اما چنین نشد. مردم دروپا توسط قومی از مردم زمین به نام قوم هان قتل و عام شد و یوفورانی که در رازول سقوط نمود نیز زیر یک بوته از شدت جراحت و بی کسی جان داد. آیا فرازمینی ها به این حد از بلوغ نرسیده اند که چنان جامعه ای با چنان خدماتی داشته باشند؟ یا اینکه تنوع فضایی ها در حد ادعای فرضیه فضانوردان باستانی نیست که فدراسیون تشکیل دهند؟

نقطه اوج دیگر روند تکاملی فرضیه فضانوردان باستانی را باید کتاب سیاره دوازدهم-12th planet اثر ذکریا سیتچین(1902-2010، Sitchin) دانست. سیتچین زندگی پر فراز و نشیبی را گذراند. وی اظهارنظر نمود که تمدن سومری آفریده نژادی است به نام آنوناکی که از از سیاره ای ورای نپتون آمده بودند، سیاره ای به نام نیبیرو. مدار سیاره نیبیرو به گونه ای است که هر 3.600 سال یکبار از نزدیکی زمین عبور می کند. سیتچین ادعا کرد که سومریان تمامی سیاره های منظومه شمسی را کاملاً می شناخته اند و آنوناکی در اساطیر سومری همان نفیلیم در سفر پیدایش تورات است.

آنوناکی ها از 445.000 سال قبل به زمین رفت و آمد داشته اند و این را می توان از آثار استخراج طلا در آفریقا در همان حوالی مشاهده کرد. یک آنوناکی به نام انکی پیشنهاد داد که با خلق بردگانی ابتدایی یا هموساپینس از طریق مهندسی ژنتیک، آنوناکی را از درد و رنج کار در معادن طلا رهایی بخشند. سیتچین معتقد است که کتیبه های باستانی حکایت از آن دارد که تمدن سومری دستاورد نبوغ خدایان(آنوناکی ها) است. او دلیل ویرانی شهر اور را سلاح های هسته ای می دانست و حتی متن تورات را برگرفته از نوشته های سومری می پنداشت. تنها کتاب سیاره دوازدهم تا کنون بیش از 45 بار تجدید چاپ شده و به 25 زبان از جمله خط بریل نیز ترجمه شده است. در نهایت عصر یخبندان حوالی 12.000 سال قبل باعث ویرانی تمدن به جای مانده از آنوناکی گردید و آنها به نیبیرو باز گشتند، اما انسان توانست از آن جان سالم به در برد.

در کل باید گفت که تفسیرهای جدید سیتچین از الواح سومری باعث تازه شدن روح فرضیه فضانوردان گردید. طی یک دهه دانیکن، رائل، تمپل و سیتچین فرضیه فضانوردان باستانی را تقویت نمودند و چنان گره بر گره زدند که گشودنشان در توان هر کس نباشد. جالب این که هر یک از این نظریه پردازان با انتشار اولین کتاب رسمی شان به شهرت رسیده اند و در سایر آثار بعدی شان بیشتر به تفسیر همان کتاب معروفشان پرداخته اند.


 

میشل هایزر که دکترای زبان های سامی و عبری خود را از دانشگاه وینسکانسین گرفته است، می گوید که بعضی از ترجمه های سیتچین از اصطلاحات میان رودانیان و سومریان با فرهنگ لغت های موجود مطابقت ندارد(به مقاله سیاره دوازدهم و ذکریا سیتچین دروغ گو در همین سایت رجوع نمایید). وی در نامه سرگشاده به سیتچین متذکر می گردد که تاکنون هیچ یک از متخصصین زبان سومری، اکدی و سایر زبان های سامی ارزیابی مثبتی از کارهای سیتچین ننموده اند.

آلان آلفورد(1961، ) که در سال 1996 با کتاب خدایان هزاره جدید- Gods of the New Millennium رتبه یازده پرفروشترین های آن سال را در انگلیس کسب نمود، ابتدا تحت تاثیر نظریات سیتچین بود و در جهت اشاعه تفکرات سیتچین در انگلیس قلم می زد اما به ناگاه عنان قلمش به سوی سیتچین بر می گردد و او را هدف می گیرد. وی در سایت رسمی خودش می گوید هنگامی که در پی جبران نقطه ضعف سری کتاب های سرگذشت زمین نوشته سیتچین، مبحث مربوط به تمدن مصر رفت، به این نتیجه رسید که خدایان مصری به هیچ وجه فرازمینی نبوده اند و متوجه می شود که آنوناکی ها خدایان کل سیاره زمین نیستند! آلفورد حتی به دیدگاه اساطیری فون دانیکن نیز تاخته است و خود اکنون قطب مستقلی در حیطه فرضیه فضانوردان باستانی محسوب می شود.

کتاب ماشین من و السلوی- Manna Machine که نوشته مشترک جورج ساسون(1936-2006، Sassoon) و رودنی داله(1933، Dale) است و در سال 1978 به شهرت رسید، نیز در نوع خودش جالب است. ایشان مدعی شده اند که هنگام سفر 40 ساله بنی اسرائیل از صحرای سینا، یک ماشین به ایشان داده شد تا برایشان من و السلوی تهیه نماید! و راکتور هسته ای که نقش موتور ماشین را داشته است، در تابوت عهد نگهداری می شده است!! این راکتور شش روز در هفته کار می کرده و در روز هفتم آن را سرویس می نمودند تا برای هفته ی بعدی آماده  باشد. دانش این ماشین توسط کابالیست های یهودی محافظت می شده است.

از دهه نود به بعد، دوران افول فرضیه فضانوردان باستانی شروع می شود. طی سال های 1982 الی 1998، سری پنجگانه از کتاب قانون اول- The Law of One منتشر شد که سه نویسنده زمینی و یک نویسنده غیر زمینی به نام را-Ra آن را به رشته تحریر در آوردند. در مقدمه اولین سری که در واقع معروف ترین هم شد، شخصی به نام دان الکین سئوال می پرسد و را، گونه ی ذی حیاتی با چگالی بیشتر از انسان، از طریق کالبد یک واسطه به نام کارلا روئکرت(که یکی از نویسندگان همان کتاب است) به سئوالات الکین پاسخ می دهد. کتاب مذکور حالت مکالمه ای دارد.

این نظریه پردازان فرضیه فضانوردان باستانی، را-Ra را یک نژاد بسیار پیشرفته از فرازمینی ها می دانند که در عهد باستان از مصر بازدید به عمل آورده و در ساخت اهرام دست داشته اند. کارلا روئکرت مدعی است که صرفاً یک منتقل کننده ی پاسخ های را در جواب سئوالات الکین بوده است. در این سری کتاب، ردپای آمیزه های هندی پیداست، مورد توجه اکید جنبش عصر جدید است و یکی از ریشه های پدیده 2012 نیز محسوب می شود. راستی قانون اول چیست؟ قانون اول این است:« همه یکی هستند» یا اینکه همه موجودات در نهایت یک چیز هستند.

سالوادور فریکسدو(1923، Freixedo)، کشیش یسوعی اسپانیایی، یوفولوژیست و علاقه مند به موضوعات ماورایی است که چندین کتاب درباره ارتباط بین مذهب و موجودات فرازمینی را به نام خود منتشر کرده است. وی در اولین کنگره بین المللی یوفولوژی در آکاپولکو گفته بود: « مذهب و پدیده یوفو مشاع هستند». فریکسدو چند جین کتاب نوشت که سه کتاب موفق بودند: اجازه دهید از خودمان در برابر خدایان دفاع کنیم(1984)- Let Us Defend Ourselves from the Gods!، مرزعه انسانی، آیا ما آلت دست خدایان هستیم؟(1988)- The Human Farmو تهدید بیگانه(1989)- The Alien Threat. وی در بعضی آثارش از جمله کتاب مزرعه انسانی این فرضیه را مطرح نموده است که خدایان ( مانند خدایان بنی اسرائیل) به گونه ای با بشر رفتار می کردند که ما با حیوانات رفتار می کنیم. اگر کشتن حیوان برای ما ترحم برانگیز است، کشتن ما برای ایشان ترحم برانگیز بوده است!

سالوادور در نامه ای به کریتون می گوید: « در کتاب تهدید بیگانه، فکر کنم بهترین فصلش «یورش یواشکی» باشد . . . آشکار است موجوداتی که اکنون از ما بهره می برند و ما را اداره می کنند، اربابان کیهان نیستند، بلکه شاخه ای جزئی به شمار می روند که مشکلات خاص خود را دارند و از ما نیز در راستای حل مسائلشان استفاده می کنند . . . حقیقت موضوع اینجاست که مسئله پدیده یوفو عمیق و عمیق تر می شود. اما غیر قابل اغماض است که باعث شده ما به فکر فرو رویم. لیکن وقتی می خواهیم به عمق مسئله بیاندیشیم، باز می بینیم که هنوز سر خانه اول هستیم».

رایلی مارتین (1946، Martin)  و تان-O-Qua Tangin Wann، که در واقع موجودی فضایی است، مشترکاً در سال 1988 کتابی به نام ظهور تان-The Coming of Tan را منتشر ساختند. داستان از آنجا شروع می شود که رایلی مدعی است وی اولین ربوده شده است و این اتفاق در سال 1953 در نزدیکی رودخانه فرانسیس آرکانزاس برایش روی داد. در آن شب رایلی هفت ساله، چند منبع نور غریب را آنسوی رودخانه مشاهده می نماید. سه شب رویداد تکرار شد و شب سوم رایلی تصمیم می گیرد که با سگ با وفایش یک تیم تجسس تشکیل دهد. نزدیک رودخانه دو بیگانه را می یابند، سگ فرار می کند اما رایلی می پذیرد که با سفینه کروی و فروزان آنها به زحل برود. سفر دوم در هجده سالگی اتفاق افتاد و این بار زحلی ها مغزش را از 144.000 سمبل پر کردند و موقع خوابش هرچه که لازم داشتند از مغز رایلی بارگیری-Download نمودند از جمله تاریخ بشریت! از اینجا به بعد رایلی با زحلی ها دوست می شود علی الخصوص تان و نلا(Nela).

در ادامه رایلی شروع به فروختن این سمبل ها نمود. هر سمبل به مثابه یک بلیط برای سوار شدن بر آن سفینه گوی مانند که نام کشتی مادر بر آن نهاده است، می باشد تا زمین را قبل از نابودیش در 2012 ترک نمایند. اما چند سال بعد، یعنی سال 2006 رایلی اعلام داشت که داشتن یک سمبل الزاماً به معنای یک صندلی در کشتی مادر نیست و حتی ممکن است کسانی که تا کنون نام مرا نشنیده باشند، لیاقت زندگی فضایی را داشته باشند. رایلی مارتین موجودات فضایی را به هفت گروه طبقه بندی نمود، از جمله نژاد خزندگان و نژاد نوردیک که همگی در زحل سکنی گزیده اند. مارتین سال 2006 برای مدتی در یک شبکه رادیویی به تبلیغ عقاید خودش پرداخت.

دیوید آیک(1952، Icke) در فوتبال از درس موفق تر بود ولی همین موفقیت هم برایش رضایت بخش نبود و باعث جدا افتادن موقتی دیوید از همسرش گردید. در ادامه برای بی. بی. سی گزارشگری می نمود اما به خاطر مسائل مالیاتی این کار را نیز در سال 1990 رها کرد. با گروه سبز انگلیس نیز طی دهه 90 ارتباط نزدیکی برقرار کرده بود. برای یاری جستن از یک التیام دهنده روحی به خاطر بیماری آرتروز، به ملاقات بتی شاین می رود. در سومین ملاقات شاین به آیک می گوید که از عالم ارواح حامل پیامی برای آیک است. وی به آیک گفت که تو منجی زمینی، معروف می شوی اما ممکن است که طرد شوی. در نوامبر 1991 به پونو در پرو می رود و آنجا با ایستادن درون یک دایره سنگی، لرزشی از پایش شروع شده و تمام بدنش را فرا می گیرد. مدعی است که طی این رویداد مغزش و چاکراهایش فعال شده اند و به سطح بالاتری از آگاهی دست یافته است. در امتداد آن اتفاق، آیک می گوید که گهگایی دچار تماس گرفتگی از نوع نوشتن بی اختیار می شود با این پیام که او «فرزند ذهن نامحدود» است. در مارس 1991 بود که آیک اعلام نمود دنیا در سال 1997 به پایان می رسد. همان سال مصاحبه اش با بی. بی. سی برایش چنان بی آبرویی به بار آورد که تمام اعضای خانواده اش را تحت الشعاع قرار داد و مضحکه عام و خاص نمود. در سال 2001، دیوید به جان رونسون گفت: از بچگی می ترسیدم که انگشت نمای مردم شوم و حالا این طور شده است.

آیک 9 ساعت سخنرانی بی وقفه را در پرونده کاری دارد. هنگامی که در انتخابات پارلمان انگلیس سال 2008 شرکت کرد با 110 رای تقریباً آخر شد. اما از بیوگرافی وی که بگذریم، تنها چیزی که باعث شده آیک برای بسیاری نام آشنا باشد، حمایت بی قید و شرط وی از تئوری توطئه است. در واقع ورود آیک به دنیای حرفه ای را باید خلق اثر حقیقتی که تو را رهایی می بخشد(1995)- And the Truth Shall Set You Free دانست. ردپای افکار بلاواتسکی، سیتچین، داونینگ، فریکسدو و . . . در دیدگاه آیک کاملاً پیداست. وی می گوید که آنوناکی در صور فلکی اژدها  زندگی می کنند. اما آنوناکی های وی نه تنها از سیاره ای دیگر که از بعد دیگری هم می آیند. انسان از نظر آیک توسط شبکه ای از جوامع سری به نام انجمن برادری بابلیان که خود ترکیبی از چند نژاد خاوری با منشا فرازمینی هستند، آفریده شده است. اکنون انساب این انجمن امثال خاندان روتچیلد، راکفلر و . . . می باشند. در سال 2001 ملکه انگلیس را از نژاد خزندگان دانست. البته او افراد دیگری از جمله معاصرینی مانند جرج بوش پدر و پسر، الگور و . . . را نیز جزو خزندگان می داند.

آیک می گوید شاید اولین خروجی ترکیب انسان- خزنده، آدم باشد که حدود 300 تا 200 هزار سال قبل خلق شد. دفعه دوم حدود 30 هزار سال قبل و دفعه سوم حدود 7 هزار سال قبل این ترکیب بین نژادی تکرار شده است. گروهی که فعلاً کنترل دنیا را در دست دارد متعلق به نژاد ترکیبی اخیر است که بیشتر ماهیت خزنده دارند تا انسان.

گویی که آیک با خود عهد کرده در شهرت از دانیکن و سیتچین پیشی گیرد، اما راه را بسیار کج رفته است غافل از این که در این صورت باید ایده ای جدید ارائه نمود نه این که به تلفیق ایدئولوژی دیگران پرداخت. آیک در کتاب بچه های ماتریس(2001)، آنوناکی را به ازدواج با نژاد نوردیک واداشته است تا نژاد آریایی متولد گردد، باشد که به عنوان توجیهی برای نحوه ظهور این نژاد زمینی مقبول افتد. از نظر آیک ابعاد هستی نامحدود است. خزندگان از بعد چهارم ما را کنترل می کنند و خودشان توسط پنج بعدی ها کنترل می شوند. در سال 2003، ابراز داشت که ادیانی مانند یهود، مسیحیت و اسلام را ایلومیناتی ها ساختند تا بر انسان مسلط گردند. در سال 2005، جامعه زمینی را به سه گروه سرخ جامگان، گوسفندوارها و بصیرت یافتگان تقسیم کرد. سرخ جامگان کنترل زمین را در دست دارند و نحوه به وجود آمدنشان در بالاتر بیان شد. گوسفندواران یا گروه ساده و مطیع که بخش اعظم جامعه زمینی را تشکیل می دهند و قدرت بخش سرخ جامگانند. بصیرت یافتگان نیز گروه قلیلی هستند که می دانند در بطن جامعه بشری چه می گذرد اما به چشم احمق و نادان توسط سایرین نگریسته می شوند. در سال 2010 نیز به منبع بر می گردد و دوباره ادعای بلاواتسکی و داونینگ را در لباسی تقریباً مدرن به اسم خودش چاپ می کند که زمین و حافظه جمعی انسان از طریق یک سفینه و درگاه چند بعدی متعلق به خزندگان، از کره ماه کنترل می شود.

در آخرین سال های قرن بیستم نیز چند صاحب نظر دیگر به نظریه پردازان فرضیه فضانوردان باستانی پیوستند. ریچارد هواگلند(1945، Hoagland) همان کسی است که صورت انسان بر روی مریخ را یکی از مظاهر تمدن های گمشده ی مریخ و ماه می دانست و مدعی بود ناسا آن را مخفی نگه داشته است. او معتقد است حتی بر روی اقمار مشتری و زحل نیز حیات وجود داشته یا وجود دارد، اما ناسا و دولت آمریکا آن را افشا ننموده اند. وی کتابی با نام آثار تاریخی مریخ در سال 1989 به چاپ رساند که ویرایش چهارم آن در سال 1996 فروش خوبی داشت. عمده دستاویز هواگلند تصویر زیر از منطقه سیدونیای مریخ است که توسط وایکینگ 1 عکس برداری شده بود. البته طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی می گویند علاوه بر صورت، اهرامی نیز در سیدونیا وجود دارد. این ادعاها با توجه به عکس های قرن 21 از همان منطقه باطل شد.

 

هواگلند تحت تاثیر نظریات دانشمندان دهه 80 مانند کاسن و رینولدز، فکر می کرد حیات بر روی سطح نواحی از مشتری مشرف به قمر اروپا وجود دارد. وی همین طور در کتاب ماموریت سیاه(2009) ادعاهای عجیب و غریبی در مورد کره ماه دارد و در خصوص حیات کره ماه نیز معتقد است ناسا به کتمان حقیقت پرداخته است.

لوید پای(1946، Pye) نیز جمجمه متورم و غیرعادی معروف به پسر ستاره ای(Starchild) را جمجمه ی عتیقه ای از هیبرید انسان-بیگانه قلمداد کرد. وی این جمجمه را از الپاسو تگزاس دریافت نمود. معروف ترین اثر پای کتاب هر چه می دانید نادرست است(1998)- Everything You Know is Wrong می باشد. در این کتاب پای تئوری مداخله را مطرح می نماید. نظریه پردازان مداخله معتقدند که موجودات بیگانه شرایط جوی و سطحی زمین را به گونه ای تغییر داده اند که مناسب زندگی انسان زمینی باشد. وی اهرام و بناهای سنگی عظیم را نمونه ای از مدارک موید تئوریش می داند.

ریشه تئوری توطئه بیشتر به کتاب ارابه خدایان فون دانیکن باز می گردد. در آنجا دانیکن مدعی بود که ساختن بناهای سنگی عظیم چیزی خارج از توان انسان زمینی بوده است.

جیمز هربرت برنان نیز(1940، Brennan) به سال 1998 در کتاب سفر پیدایش مریخیان- Martian Genesis، با پرداختن به صورت انسان بر روی مریخ، می گوید که مریخیان به زمین مهاجرت نموده اند.

دیوید چیلدرس(1957، Childress) طی سه دهه از عمرش به کاوش پرداخت. وی در خصوص موضوعاتی همچون تمدن ها و شهرهای گمشده، یوفوها، فضانوردان باستانی و سایر موضوعات غریبه فعالیت می نمود. در سال 1984 شرکتی جهت انتشار کتب خودش تاسیس نمود که در مورد دیگران فقط کتاب های مربوط به نظریه های حاشیه ای در علم را منتشر می نمود. چیلدرس تا کنون در شبکه دیسکاوری، برنامه بیگانگان باستانی از شبکه هیستوری، برنامه منشا شگفت انگیز بشر از شبکه ان. بی .سی و . . . ظاهر شده است.

در کتاب تکنولوژی خدایان (1999)- Technology of the Gods  به فناوری مورد استفاده آتلانتیسی ها نگریسته و می گوید که هرم بزرگ مصر در اصل یک ایستگاه قدرت بوده است. او معتقد است تکنولوژی های تسلایی در مصر باستان وجود داشته است، فناوری ساختن بناهای عظیم، اسلحه های پیشرفته مانند سلاح اتمی، متالوژی و ماشین آلات سنگین در گذشته های دور وجود داشته اند. این کتاب به سبک ارابه خدایان نوشته شده است.

در کتاب باستان شناسی فرازمینی، بر مبنای عکس های ناسا، شوروی و تلسکوپ استدلال می نماید که در تعدادی از سیاره ها و اقمار منظومه شمسی زندگی هوشمند در جریان است. او درخصوص اکثر مستندات فرضیه فرازمینی ها و تمدن های گمشده مطلب نگاشته است. فی الواقع مجموع کارهای چیلدرس را می توان تحت کتابی با نام «دایره المعارف مشروح مستندات وجود فرازمینی ها و تمدن های گمشده» مرتب نمود که کلسیونی از نظریات و دیدگاه های حاشیه نویسان پیشین است.

 


در سیزده سال ابتدای قرن بیست و یکم، فرضیه فضانوردان باستانی به اوج روزمرگی و رکود رسیده است. نه نظریه پرداز جدیدی رو نمایی شده و نه مستندات قابل تامل تازه. نهایتش کتاب 2012: ملاقات با مردوک- 2012: Appointment With Marduk نوشته بوراک الدم(1961، Eldem) ترک بود که در سال 2003 چاپ شد و آن هم چیزی بیشتر از تکرار گفته های ذکریا سیتچین به زبان ترکی نیست. جورجیو تسوکالوس، گراهام هانکوک، فیلیپ کوپنز، جورج نوری و . . . همگی بر خلاف اسم و رسمشان، عاجز از افزودن یک آجر بر بنای فرضیه فضانوردان باستانی بوده اند. مستند بیگانگان باستانی که طی چهار فصل از سال 2009 تا 2012 تهیه و پخش شده است را باید تغییر صورت مسئله فرضیه فضانوردان باستانی دانست که به مثابه آخرین تلاش نظریه پردازان مذکور جهت جمع آوری و تدوین فرضیه فرازمینی های باستانی و تهیه آرشیوی منظم، منسجم و هدفمند از مستندات فرضیه مذکور می باشد.


تا قسمت آخر این سری تحت عنوان جمع بندی و نتیجه گیری با ما بمانید.

سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی - بخش سوم

سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی- از ویلیام ترنچ تا اندرو توماس


از برگیر و پاولز تا فون دانیکن، دیدگاه شایان توجه ارائه نشد، اما چند اثر نسبتاً قوی که بر سایر کتاب های رقیب برتری داشتند، ارائه شد. کتاب مردم آسمان- The Sky Peopleاولین نوشته رسمی یوفولوژیست برجسته، ویلیام ترنچ(1911-1995، Trench)، از همین دسته آثار است که در سال 1960 منتشر شد. ترنچ در کتاب مردم آسمان استدلال می نماید که آدم، حوا، نوح و سایر شخصیت های عهد عتیق در اصل ساکن مریخ بوده اند. آدام و حوا محصول آزمایشات ژنیتیکی فرازمینی ها هستند، باغ عدن در مریخ بوده است و شرایط محیطی مریخ نوادگان آدم را مجبور به ترک مریخ کرد.

هیچ یک از شش اثر بعدی به اندازه این اثر برایش موفقیت به بار نیاورد. ترنچ که به بشقاب پرنده ها اعتقادی راسخ داشت، طرفدار فرضیه زمین میان تهی نیز هست و آخرین کتابش در همین زمینه است. هفت یا هشت تونل زیر پوسته زمین وجود دارد که دو تا از قطب شمال و جنوب و مابقی نیز از مکان هایی مانند تبت سر بر آورده اند. از دیگر اعتقاداتش این بود که  قادر به ردیابی تاریخ اجداد انسان تا 63.000 سال قبل از میلاد مسیح است، یعنی درست زمانی که  موجودات سایر سیارات با سفینه های خود در زمین لنگر انداختند. ترنچ بر این باور بود که از رنگ پوست انسان های امروزی مشخص است که اجداد اکثرشان موجودات فضایی بوده اند.

مقاله «فضانوردان عهد عتیق-Astronauts of Yore » نوشته ماتست آگرست (1915-2005،Agrest) نیز در چرخیدن چرخ فرضیه فضانوردان باستانی جایگاهی والا دارد. متاسفانه شاه ستون های فرضیه فضانوردان باستانی بر روی دوش افراد متخصص قرار گرفته است که همگی ایشان به علم خیانت کردند و آن را در حساس ترین شرایط رها نموده و به جبهه شبه علم پیوستند. این از جمله واقعیت های اساسی در پیشرفت شبه علم بوده است و در اکثر موارد نادیده انگاشته شده است. چه کسی می گوید که البرت اینشتین نابغه نبوده است؟ چه کسی مدعی است که اسحاق نیوتن نابغه نبود؟ همین نوابغ بودند که پیشرفت های حیرت آور علم فیزیک مدیون ایشان است. فرضیه فضانوردان باستانی نیز زاییده تفکرات نوابغی مانند بلاواتسکی، فورت و لاوکرافت است که در ادامه برگیر، پاولز، دانیکن، رائل، تمپل، سیتچین و . . . آن را به بلوغ خود رساندند و اکنون در قرن 21، این فرضیه به استقلال رسیده است. اما فیزیک نیوتنی که به فیزیک کلاسیک معروف است، یک قرن است که به تاریخ پیوسته است. فیزیک نسبیت انشتین نیز دیگر جزو فیزیک مدرن محسوب نمی شود و بسیاری از نظرات وی مسترد شده است. در حال حاضر نبض فیزیک در اختیار فیزیک مدرن یا فیزیک کوانتومی نسبیتی است که به قول امثال فینمن و بور و . . . درک آن مو را بر تن سیخ می نماید . . .

آگرست متولد بلاروس بود و به سال 1946 در رشته ریاضی و فیزیک از دانشگاه لنینگراد دکترا می گیرد. وی بیش از 100 مقاله نگاشته است که از میان آنها فضانوردان عهد عتیق(1961) شهرت جهانی بدست آورد. وی عقاید نامتعارفی در زمان خویش بیان می نماید از جمله این که سنگ عظیم بعلبک را برای سکوی پرتاب سفینه های فضایی می خواسته اند. همگی ما داستان نحوه نابودی دو شهر سدوم و گمورا را در ارابه خدایان اریک فون دانیکن خوانده ایم، اما ایده تخریب دو شهر بر اثر انفجار هسته ای در واقع متعلق به اگرست بود که در سال 1959 مطرح شد. لذا بسیاری از هواداران فرازمینی ها از او به عنوان ریش سفید یاد می کنند. اگرست عضو جامعه فضانوردان باستانی است و تعدادی مقاله برای گاهنامه های جامعه نوشت.

 

سال 1961 از معدود سال های خاص در روند تکاملی فرضیه فضانوردان باستانی است. اولین گزارش معروف ربوده شدن توسط یوفوها مربوط به بتی و بارنی هیل در سپتامبر 1961 است. این دو شب هنگام در مسافرت حین گذر از کوهستان سفید در پورتموث، نیوهمشایر به یوفویی بر می خورند. پس از رسیدن به خانه، خانم هیل در مرور آنچه اتفاق افتاده است، به این نتیجه می رسد که تقریباً به مدت دو ساعت چیزی در حافظه اش ثبت نشده و به اصطلاح زمان کم دارد. در نوامبر بتی هیل در رویاهایش متوجه می شود که طی دو ساعت مذکور به اتفاق همسرش به درون یوفو برده شده و در آنجا توسط انسان نماهایی خاکستری رنگ مورد آزمایش دارویی قرار گرفته اند. چند ماه بعد ماجرا در روزنامه بوستون به چاپ می رسد و دیری نمی گذرد که روزنامه نگاری به نام جان فولر از این رویداد کتاب موفقی به نام سفر گسیخته را خلق می نماید.

قبل از خانواده هیل، در سال 1957 در برزیل نیز یک کشاورز 23 ساله به نام آنتونیو ویلاس بوئاس مدعی شده بود که در حین کار شبانه در مزرعه مورد تعقیب یک سفینه گوی مانند قرمز نور قرار گرفته و نتوانسته از دست خدمه آن فرار کند. البته محققی به نام پیتر روگرسون به واقعیت ماجرا شک کرد چون می دید که جزئیات ماجرای بوئاس در منابع مختلف هم خوانی ندارد. وی بوئاس را متهم نمود که عناصر داستان ربوده شدنش را از کتاب های جورج آدامسکی به عاریت گرفته است. این که اولین آدم ربایی فضایی ها در سال 1957 اتفاق افتاد یا 1961 اهمیت چندانی ندارد، مهم تر این است که پس از انتشار داستان خانواده هیل، به یکباره موجی از ادعاهای مربوط به ربوده شدن توسط فرازمینی ها شکل گرفت.

در حالی که تا زمان حیات لاوکرافت عمده دیدگاه های حیات فرازمینی بیشتر حدسیاتی در مورد گذشته ای نامشخص بود، به یکباره در نیمه اول قرن بیستم وارد مرحله بدیع شده و شواهد جدید ارتباط بین دنیاها نیز ارائه می شود. افرادی سفینه های فرازمینی ها را می بینند، تعدادی توسط ایشان ربوده می شوند و با تعدادی نیز به طرق نامعمول تماس گرفته می شود. هر سال بر تعداد گزارشات مشاهده یوفوها افزوده شده و کم کم برای مردم عادی می شود. می توان دهه 60 و 70 را عصر طلایی مشاهدات یوفو و برخورد با فرازمینی ها دانست.

از این برهه به بعد ذهنیت هواداران فرضیه فضانوردان باستانی منسجم تر می شود و تلاش ها در جهت تدوین فرضیه بازدیدکنندگان بیگانه در تمامی اعصار هدفمندتر دنبال می شود. عکس ها، فیلم ها و شاهدان عینی یوفوها محکم ترین مدارک غیر قابل اغماض برای مخالفان فرضیه فضانوردان باستانی محسوب می شود.

ریموند دریک (1913-1989، Drake) انگلیسی که کارش در زمینه فرضیه مورد بررسی را از سال 1957 شروع نمود، می گوید: «من مشتاقم هر چه بیشتر حقایق را تا حد امکان در مورد موجودات فضایی جمع آوری نمایم و به ترتیب تاریخ وقوع مرتب نمایم، مانند همان کاری که چارلز فورت در ابتدای قرن اخیر به طور درخشانی آن را انجام داد.» او نیز به مانند فورت بیست و پنج سال مطبوعات و کتب را در جستجوی شواهدی حامی سناریوی تاثیرگذاری فرازمینی ها بر حیات زمین مطالعه نمود و تقریباً به بررسی خدایان تمامی تمدن های شرق و غرب از آسیا گرفته تا امریکا پرداخت، اما برخلاف وی، فورت هرگز با یقین از موجودات فضایی حرف نزده است. آنچه باعث شد از فورت تا دریک، عدم اطمینان به یقین تبدیل شود را باید در کتاب هایی جست جو نمود که در این بازه زمانی روانه بازار شده اند. دریک کتاب های متعددی در خصوص خدایان باستان نوشت از جمله هفت کتاب تحت عنوان کلی خدایان یا موجودات فضایی؟- Gods or Spacemen?که اولین آنها در سال 1964 چاپ گردید و محبوبیت نسبی در بین طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی کسب نمود.

پاول میسراکی(1908-1998، Misraki) از آهنگ سازان معروف فرانسوی در قرن بیستم است. وی حتی آهنگ سازی دو فیلم جاکویز برگیر، از نویسندگان کتاب طلوع جادگران، را نیز بر عهده داشته است. او علاوه بر موسیقی به موضوعاتی مانند مذهب، یوفولوژی و حیات فرازمینی نیز علاقه مند بود. در سال 1962 کتابی منتشر نمود که بعدها به سال 1965در انگلیس به نام «بشقاب پرنده ها در اعصار- Flying Saucers Through The Ages» مجدداً منتشر شد. میسراکی ابتدا کتاب را به نام پاول توماس چاپ کرد چون معتقد بود ممکن است سابقه آهنگ سازیش به خطر افتد. وی معتقد بود که فرشتگان تورات در واقع موجودات بیگانه هستند. تورات و سایر متون باستانی مملو از مشاهدات بشقاب پرنده اند و  سراسر تاریخ بشری آکنده از مداخله فضانوردان فرازمینی است. یوفولوژیستی به نام جاکویز والئی طی مصاحبه ای او را عالم مذهبی لقب داد.

از سال 1966 تا 1969 حدود هشتاد قسمت از سری اصلی سریال پیشتازان فضا "Star trek  " به نویسندگی ژنه رودنبری از کانال تلویزیونی ان.بی.سی آمریکا پخش شد. ماجرای سریال از این قرار است سفینه فضایی اینترپرایز که مجهز به پیشرانه پادماده است و می تواند با سرعتی بیشتر از سرعت نور حرکت کند، به ماموریتی 5 ساله برای کشف دنیاهای ناشناخته و ارتباط بر قرار کردن با تمدن های فرازمینی فرستاده شده است. سریال در ابتدای پخش رتبه خوبی داشت اما به تدریج تنزل یافت تا جایی که در پایان سری اول، پنجاه و دومین سریال از نود و دو سریال شد و مدیریت کانال تصمیم گرفت آن را از اولویت خارج کند.

در سال 1967، یعنی دو سال پس از بر سر زبان افتادن توماس یا همان میسراکی اثری دیگر به سرعت گیشه ها را فتح نمود. کتابی با عنوان تهدید بشقاب پرنده- The Flying Saucer Menace اثر براد استیگر(1936، Steiger). کتاب مذکور شامل یازده فصل بوده و کاملاً بر موضوع بشقاب پرنده متمرکز شده است. استیگر تا کنون حدود 170 کتاب نوشته است که در مجموع تقریباً 15 میلیون نسخه از این کتاب ها به فروش رسیده است. وی علاوه بر نوشتن داستان های تخیلی، در زمینه ماورا الطبیعه، ارواح و یوفو هم کتاب هایی به طبع رسانده است. به طور خلاصه باید گفت در زمینه حیات فرازمینی موضوعی نمانده است که از نظر استیگر دور مانده باشد و کتابی راجع به آن ننگاشته باشد.

از جمله فورتین های معروف دیگر باید جان میشل(1933-2009، Michell) انگلیسی را نام برد که تحت تاثیر عقاید افلاتون و فورت بوده است. اولین کتابش به نام رسالت بشقاب پرنده(1967)- The Flying Saucer Vision فروش خوبی داشت. میشل درباره آتلانتیس نیز دو اثر موفق به رشته تحریر در آورده است. تفکرات میشل در میان جنبش های عصر جدید و زمین اسرارآمیز بسیار رایج است.

ایوان تی. سندرسون(1911-1973، Sanderson) نیز در زمینه موضوعات فوق الطبیعی و جانوران اثبات نشده فعالیت می نمود. وی تحت تاثیر چارلز فورت بود و این را می توان از آثاری مانند چیزها(1967) و چیزهای بیشتر(1969) استنباط نمود. در رشته جانورشناسی مدرک کارشناسی و در رشته های نژادشناسی و گیاه شناسی کارشناسی ارشد گرفت. وی را باید در زمینه مطالعات جانوران ثابت نشده مانند اتی، هیولای دریاچه لاک نسی و چامپلین، اژدهای دریایی، موکله-امبه امبه، پاگنده و . . . پیشکسوت دانست.

درباب موضوعات ماورایی نیز سندرسون اولین کسی بود که بعضی از زیورآلات طلایی آمریکای جنوبی مربوط به تمدن های کلمبیایی را تحت عنوان هواپیماهای باستانی تفسیر نمود. همچنین در زمینه یوفوها به ابراز نظر پرداخته است و در خصوص منشا یوفوها زیرکانه می گوید: «امکان دارد که سیاره ما در سراسر دوران زمین شناسی، مورد بازدید گونه های ذی حیات و حتی هوشمند قرار گرفته باشد. چهار سناریو برای اشیای غریبه ای که بر سطح زمین فرود می آیند، وجود دارد: اول شاید بومی منظومه شمسی باشند، شاید مانند پهپادهای کنترل از راه دور از جایی در منظومه شمسی کنترل می شوند، سوم موجودات زنده ای هستند که بومی دنیای ما نیستند و در نهایت از فضای لایتناهی کیهان می آیند یا از زمان». همان گونه که می بینیم، چنین پاسخی ناقض زمینی بودن تکنولوژی یوفوها نیست. سندرسون جامعه تفحص تشریح نشده(SITU) را در سال 1965 به صورت غیر انتفاعی پایه گذاری نمود تا به بررسی پدیده های غریبه ای بپردازد که جریان علمی از آنها طفره رفته است.

اریک فون دانیکن(1935، von Däniken) که فرضیه فضانوردان باستانی در اقصی نقاط دنیا و مخصوصاً ایران با نام وی عجین شده است، در سال 1968 کتاب ارابه خدایان- Chariots of the Gods?را منتشر ساخت. این کتاب قبل از انتشار توسط ناشر آلمانیش، ویلهلم روگرزدورف، به صورت گسترده ای تصحیح گردیده بود. کنث فدر به نقل از خود دانیکن ابراز می دارد که این کتاب به 32 زبان دنیا ترجمه شده و بیش از 63 میلیون نسخه در سرتاسر دنیا فروش داشته است.

فون دانیکن در مدرسه، تفاسیر دینی عهدین را نمی پذیرد و بیشتر به اخترشناسی و بشقاب پرنده توجه نشان می دهد. در 19 سالگی دست به سرقت می زند و تبعات آن ترک مدرسه و اشتغال به کار در یک هتل است. پس از سفری به مصر، متهم به کلاهبرداری و اختلاس می گردد. زمانی که دانیکن اولین اثر خود را در 1964 می نوشت، مدیر هتل روزنهوگل(Rosenhügel) در داوس سوییس بود. در سال 1968، فون دانیکن به دلیل کلاهبرداری دستگیر می شود. استوری می گوید دلیلش دست بردن در دفاتر هتل به خاطر تغییر دادن دلیل خرج کرد مبلغ 130 هزار دلار و امتناع از آوردن نام منابع مورد استفاده در کتاب ارابه خدایان بوده است. گفته می شود وی این پول را بابت سفرهای خارجه جهت نوشتن کتاب ارابه خدایان مصرف نموده بود. دو سال بعد دانیکن مجدداً از بابت کلاهبرداری، اختلاس و سندسازی به سه سال و نیم حبس محکوم می شود. وی یک سال را در حبس گذراند. در این مدت با درآمد حاصل از ارابه خدایان بدهی هایش را بازپرداخت نمود و در حین نوشتن دومین کتابش با عنوان خدایان آنسوی فضا- Gods from Outer Space در زندان بود.

هر چند یوفولوژیست ها، فورتی ها و سایر طرفداران فرضیه فرازمینی ها تلاش وافری در جهت زدودن این لکه ها از دامن استاد داشته اند اما به نظر ما متاسفانه ادعای فوق واقعیت دارد. کتاب طلوع جادوگران(1959)، نوشته برگیر و پاولز از جمله منابعی است که فون دانیکن معروفیت خود را تا حد زیادی مرهون آن است(زمانی این ادعا قابل اثبات است که نسخه لاتین هر دو کتاب در کنار هم قرار گیرد) ولی او از آوردن اسم این کتاب در قسمت منابع مورد استفاده جهت کتاب ارابه خدایان خودداری نمود و این باعث گردید مراجع قانونی وی را مجبور نمایند. اما دانیکن صرفاً در همان مقطع به قانون گردن نهاد. حتی اگر اکنون به ترجمه فارسی کتاب ارابه خدایان از سیامک بودا مراجعه شود، مخاطب در خواهد یافت که صفحه منابع ندارد. علاوه بر ارابه خدایان دو اثر دیگر دانیکن که در دسترسمان بود نیز فاقد هر گونه منبعی است، در حالی که از ابتدایی ترین شرط علمی محسوب شدن یک اثر تحقیقی- نگارشی این است که منابع آن ذکر شود. از همین روست که رونالد استوری در نوشته هایش اریک فون دانیکن را متهم به شارلاتانی علمی نموده است.

متاسفانه قانون کپی رایت در ایران در تمامی عرصه ها از جمله نرم افزار، صوتی، تصویری، آثار چاپی و مطبوعاتی از پشتوانه اجرایی ضعیفی برخوردار است. اما این قانون در غرب مدت هاست که پذیرفته شده و تمامی اقشار به آن گردن نهاده اند، سرپیچی از آن تخلف و جرم محسوب گردیده و قابل پیگیری است. دانیکن در اثری به نام « Erinnerungen an die Zukunft» ادعاهایی کاملاً مشابه با کتاب صدهزار سال تاریخ ناشناخته بشری(1963) اثر رابرت چاروکس کرده بود که ناشر کتاب دانیکن به مجرد پی بردن به این قضیه، جهت جلوگیری از دعاوی حقوقی، کتاب چاروکس را به قسمت منابع کتاب دانیکن افزود. حتی در سال 1969 مجدداً دانیکن متهم به دزدی افکار چاروکس شد. قضیه به این جا ختم نمی شود. علاوه بر چاروکس، برگیر و پاولز، رد پای افکار نویسندگانی دیگری مانند: جسوپ، الهوت، فورت، ساگان و شکلوسکی و . . . نیز بر تفکرات دانیکن قابل اثبات است. از نظر ما دانیکن به توسعه فرضیه بیگانگان یا فضانوردان باستانی پرداخته است نه این که وی این فرضیه را ارائه کرده باشد. تاثیرگذاری وی به هیچ وجه در حد یک مادر نبوده و فرضیه فضانوردان باستانی زاده تفکرات دانیکن نیست. زمانی که ارابه خدایان در سوییس و آلمان به چاپ می رسید، نبض فرضیه فضانوردان باستانی در فرانسه، آمریکا و انگلیس در حال طپش بود. کلاویتو(2004) با ردیابی ایده های مطروحه در ارابه خدایان توانست ریشه دیدگاه ارائه شده در ارابه خدایان را تا افسانه کثولهو اثر فیلیپ هوارد لاوکرافت و متعاقباً تفکرات بلاواتسکی عقب برد.

دانیکن تفکرات کارل ساگان (1934-1996، Sagan) و یوسف شکلووسکی(1916-1985، Shklovsky) در کتاب حیات هوشمند در کیهان (1966)- Intelligent Life in the Universe را تا حدودی تغییر داده و وارد کتاب ارابه خدایان نمود.

ساگان در سال 1960 دکترای اخترشناسی و اخترفیزیک گرفته و مدت ها پروفسور اخترشناسی در دانشگاه کورنل بود. در طول عمرش بیش از 600 مقاله علمی به چاپ رسانده و بیش از 20 کتاب نگاشته است. در عمومی سازی دانش کارهای گسترده ای انجام داد و تشویق نیز گردید. از کهنه کاران در عرصه پروژه ستی(SETI) است. وی با ناسا نیز همکاری داشته است. شکلووسکی نیز در زمینه اخترشناسی و اخترفیزیک تحصیل نموده و به عنوان هیئت علمی در دانشگاه ایالت مسکو مشغول بود. وی کتاب زندگی هوشمند در کیهان را به همراه ساگان در سال 1966 منتشر نمودند. این دو در کتاب مذکور، فصلی را به این موضوع اختصاص دادند که دانشمندان و تاریخ دانان باید بخشی از توجه خویش را به صورت جدی به بررسی تماس فرازمینی ها در طول تاریخ مکتوب بشری معطوف دارند. با این حال ایشان تاکید داشتند که این دیدگاه جای بحث دارد و اثبات نشده است.  با توجه به این مطالب، آیا این ادعای ساگان نیست که ما امروزه به کرات می شنویم یوفولوژیست ها و حتی افراد به ظاهر بی طرف آن را به فون دانیکن نسبت داده اند؟

بسیاری از دانیکن دوستان به وی القابی مانند محقق، دکتر و پروفسور داده اند و همین باعث فریب خوردن خیل زیادی از مخاطبان شده است. در واقع اگر کارل ساگان، کنث فدر، رونالد استوری، کلیفورد ویلسون، میشل هایزر، جیسون کلاویتو و . . . با وی رودررو نمی شدند، رو نمودن دست و باز کردن مشت دانیکن به این سادگی ها امکان پذیر نبود. عمده معروفیت ساگان به علمی بودن شخصیت این مرد است که موافقین و مخالفینش به این صفتش اذعان داشته اند، همان طور که گفتیم وی پروفسور در رشته اخترشناسی و اخترفیزیک است. یکی از منتقدین درجه اول دانیکن همین ساگان است: «امیدوارم کتاب هایی مانند ارابه خدایان که بر محبوبیت آنها افزوده می شود، در رشته منطق در دبیرستان ها و دانشکده ها تحت عنوان تفکر شلخته تدریس گردد. من تا کنون هیچ کتابی را به اندازه کتاب های دانیکن دارای اشتباهات منطقی و واقعی ندیده ام». یا در جای دیگری خطاب به دانیکن می گوید:« نظریه های غیرعادی، مستندات غیرعادی نیز می طلبد».

منظور ساگان از اشتباهات واقعی برای نمونه ادعای دانیکن درباب ستون آهنی دهلی است. گویا دانیکن درخصوص ستون مذکور گفته بود که زنگ نمی زند و نحوه ساخت آن مبهم است، لذا باید شواهدی از حضور فرازمینی ها باشد. اما وقتی در اگوست سال 1974 مصاحبه گر مجله ی جوان عیاش به فون دانیکن می گوید که ستون زنگ زده و نحوه ساختش نیز دارای هیچ ابهامی نیست، دانیکن در پاسخ می گوید که زمان نوشتن کتاب با جستجوهایی که انجام داده بود به آن نتیجه رسیده بوده ولی اکنون ستون مذکور دارای هیچ سری نیست:«ما می توانیم این شی آهنی را فراموش کنیم». اما همانطور که گفتیم ارابه خدایان فاقد صفحات مربوط به منابع و ماخد بوده و هرگز این شی ظاهراً نامتعارف نیز از کتاب ارابه خدایان حذف نشده است.

 

متاسفانه مستنداتی در دست است که پارادایم فکری حاکم بر ذهن فون دانیکن را کاملاً آشکار می سازد. دانیکن در کتاب طلای خدایان مدعی می شود که درون غاری مصنوعی در اکوادور بوده و در آن غار؛ طلا، مجسمه های عجیب و یک کتابخانه از لوحه های فلزی را مشاهده نموده و آن ها را شواهدی از بازدید فضانوردان باستانی قلمداد کرده است(فصل اول کتاب). در این باب دانیکن به مصاحبه گر مجله می گوید که گرچه خودش کتابخانه را دیده بوده است اما جهت جذاب نمودن داستانش تعدادی حوادث جعلی نیز به آن افزوده است. بعدها دانیکن در سال  1978 اظهار داشته بود که هرگز در آن غار نبوده است و تمام داستان مربوط به درون غار ساختگی است. حتی مشخص شد طلاهای پدر کرسپی، همان کشیش محلی که از سوی پاپ اجازه مخصوصی مبنی بر تحقیقات باستان شناسی داشته است، به هیچ وجه در حد ادعای دانیکن نبوده است گرچه که بسیاری از همان اشیا نیز بدلی بوده اند. استوری می گوید که جستجوها نشان داد که پدر کرسپی حتی به سختی طلا را از برنج تشخیص می دهد.

در ادامه دکتر ساموئل روزنبرگ کشف نمود که تمامی داستان غارهای اکوادور برگردانی از کتاب دزیان-The Book of Dzyan   اثر هلنا بلاواتسکی است. ساتان هال انگلیسی در سال 1976 هیئتی مرکب از تقریباً صد نفر را بری جستجوی غار مورد ادعای دانیکن در اکوادور ترتیب داد که یکی از بزرگ ترین جستجوها در نوع خود بود. تعدادی از اعضای تیم دارای تخصص های گوناگون بودند و حتی فضانورد معروف نیل آرمسترانگ نیز در این تفحص شرکت جست. فقط هشت متخصص غارشناسی انگلیسی با این هیئت همراه بوده است. در نهایت به ایشان گفته می شود که غار اصلی مورد ادعای دانیکن یک راز است! اجازه دهید بیش از این وارد حاشیه نشویم و نقد افکار و گفته های دانیکن را به زمان و مکانی دیگر واگذاریم.

یکی از تلخ ترین چالش های فون دانیکن مصاحبه با یک مجله مستهجن به نام جوان عیاش در آگوست سال 1974 بود. در این مصاحبه بود که برای اولین بار یک بیوگرافی بر خلاف انتظار از دانیکن ارائه می شود و دانیکن حتی مجبور شد که امتیاز داده و عقب نشیند. به اعتراف تکان دهنده اریک فون دانیکن در این مصاحبه توجه نمایید: « در آلمان اگر نوسینده ای کاملاً علمی نمی نویسد، مجاز است که تا حدی از جلوه های تئاتری استفاده نماید. و این همان کاری است که من انجام داده ام». اما طرفداران فون دانیکن علی رغم گفته های خودش همیشه در تلاش بوده اند تا وی را آگاهانه یا ناآگاهانه تطهیر نموده و او را یک انسان شریف و پاک طینت جلوه دهند.

رونالد استوری(Story)که اکنون پروفسوری بازنشسته است، مدرک دکترای خود را از دانشگاه نیویورک در زمینه فرهنگ و جامعه آمریکا گرفته است، کتابی تحت عنوان هویت خدایان فضایی آشکار شد: نگاهی نزدیک به تئوری های اریک فون دانیکن(1976)- The Space Gods Revealed: A Close Look At The Theories of Erich von Däniken با مقدمه ای از کارل ساگان به چاپ رساند که تقریباً بررسی صفحه به صفحه ارابه خدایان فون دانیکن است. وی در سال 2001 در یک کار گروهی دایره المعارف برخوردکنندگان با فرازمینی ها را منتشر نمود. علاوه بر پروفسور استوری امریکایی، دکتر باستان شناس استرالیایی، کلیفورد ویلسون(1923-2012، Wilson) که نگران از بازتاب تفکرات دانیکن در میان جوانان استرالیایی است، نیز کتابی در نقد ارابه خدایان تحت عنوان Crash Go the Chariots نگاشت.

 

کنث فدر(1952، Feder) را باید یکی دیگر از کابوس های فون دانیکن دانست. وی که پروفسورای باستان شناسی خود را از دانشگاه مرکزی ایالت کانکتیکات آمریکا اخد نموده است از منتقدین باستان شناسی حاشیه ایست. عمده معروفیت وی به خاطر پیروی از تفحص به روش تردیدآمیز طبق برنامه کمیته تفحص تردید آمیز زیر نظر سازمان غیر انتفاعی مرکز پژوهش آمریکا(non-profit organizationU.S. Center for Inquiry) است. هدف این سازمان چنین عنوان شده است: تشویق به جستجوی انتقادی ادعاهای ماوراالطبیعی و حاشیه ای از نقطه نظر علمی و منتشر نمودن اطلاعات واقعی درباب نتایج چنان تفحصی برای جامعه علمی و عموم مردم.

وقتی که فدر پی برد چطور فرضیات شبه علمی در حال ریشه دواندن در افکار عمومی هستند و برنامه هدفمندی برای مقابله با آن وجود ندارد، اولین کتابش با نام تقلب، افسانه ها و اسرار: علم و شبه علم در باستان شناسی (Frauds, Myths, and Mysteries: Science and Pseudoscience in Archaeology ( را منتشر نمود که تا کنون هفده بار تجدید چاپ شده و یکی از کتب درسی مقطع لیسانس در بعضی از رشته های مرتبط در بعضی دانشگاه ها به حساب می آید. وی در برنامه های تلویزیونی بسیاری نیز حاضر گشته و به نقد ادعاهای بی اساس پرداخته است. ببینید که مردان راه حقیقت چگونه تفکراتی دارند، فدر می گوید که در اولین جلسه کلاس درسش به دانشجویان چنین گفت: « به من اعتقاد نداشته باشید، من فقط شخصی ام که جلوی کلاس ایستاده ام . . . مهم این است که آیا تمام چیزهایی که به شما می گویم با تحقیق و تفحص است؟ آیا شواهدی برای اثباتشان وجود دارد؟ . . .» یا در جایی دیگری می گوید: «خیل بسیار زیادی از مردم شبه علم را جذاب تر از باستان شناسی واقعی می دانند  . . . که مقداری از این اشتباه از جانب باستان شناسان است . . . ما با مردمی که حتی بسیاری از آنها دارای توان ارزیابی ادعای صورت گرفته نیستند ولی علاقمند به باستان شناسی هستند، ارتباط کلامی هم نداریم».

البته در سال 1968 علاوه بر ارابه خدایان، کتاب درخور توجه دیگری نیز با عنوان عهد عتیق و بشقاب پرنده ها (-( The Bible and Flying Saucers از باری داونینگ (1938، Downing) در آمریکا به چاپ رسید. داونینگ در زمینه ارتباط بین علم و مذهب از دانشگاه ادینبورگ اسکاتلند مدرک دکترا گرفت. چیزی که برای ما تناقض بر انگیز است این که داونینگ کشیشی طرفدار فرضیه فضانوردان باستانی است. عیسی مسیح از نظر داونینگ یک فرازمینی بود که برای اصلاح زمین آکنده از فساد و گناه فرستاده شده بود. او از بعضی قسمت های انجیل مانند یوحنا(8:23) جهت مدرک پشتوانه ادعایش نام می برد و در آخر معتقد است که مسیح با بشقاب پرنده زمین را به قصد سیاره دیگری ترک نموده و یا به بعد دیگر سفر نموده است. وی می گوید که فرشتگان عهدین در واقع نژادی فرازمینی هستند که در کوه سینا با موسی صحبت می نمایند و دو قطعه سنگ گواه(Tablets of Testimony) را به او داده اند و نحوه ساختن پرستشگاه موقت (Tabernacle) را به او آموخته اند. بیگانگان با الیاس نبی صحبت نموده اند و در بیابان برای بنی اسرائیل « من و السلوی » فراهم آورند. حتی دریای سرخ نیز به کمک تکنولوژی هوشمندان بیگانه شکافت. او تا کنون بیش از 50 کتاب نوشته است که بیشتر آنها درباره موضوع یوفو ها و مذهب است مثلاً درباره ارتباط یوفوها و عهدین هفت تئوری متفاوت از فرضیه فضانوردان باستانی گرفته تا فرشتگان سقوط کرده را مطرح نموده است. داونینگ سال 2009 در سری اول مستند بیگانگان باستانی از کانال تلویزیونی هیستوری حاضر شد.

داونینگ در اثری به نام افشاسازی یوفوها می گوید: « به نظر من یوفوها روشی هستند که خدا به ما مردم بی خدا می گوید: من بر گشته ام. و اگر خدا برگشته است، زمانش رسیده است که از اعمال نادرستمان نادم شویم و خوشحال باشیم که زندگی زیر چتر عشق خداوند ادامه دارد با فرشتگانی که ما را تماشا می نمایند. اما آیا کلیسا چشم دیدن دارد که در کلیسایمان را بر روی یوفوهای غریبه بگشاید و خوشامد گوید؟ یا این که می خواهد به جهل خود ادامه دهد؟ ».

سال 1968 بی شک باید شروع یکی از دوره های طلایی سینمای تخیلی سفر به فضا و مواجهه با موجودات فضایی دانست. فیلم یک اودیسه ی فضایی: 2001 ساخته استنلی کوبریک توانست به این سینما ابعاد تازه ای بخشد و راه را برای خلق آثار ممتاز بعدی هموار نماید.

یک معلم در شهر کانکتیکات آمریکا دو کتاب درباره یوفوها نوشت که اولی با عنوان خدا بشقاب پرنده می راند(1969)-God Drives a Flying Saucer معروف گردید. رابرت دیون(1922، Dione) در کتابش به توسعه فرضیه فضانوردان باستانی پرداخت و ادعاهایی جالب توجه نمود که گزیده اش چنین است:

-خداوند ماورا الطبیعی نیست، بلکه یک یوفوران با فناوری پیشرفته است(خدای بشقاب پرنده ران).

-خداوند از برکت فناوری فناناپذیر است.

-عرش(Heaven) یک جامعه ابرتکنولوژیک است.

-بازدید فرازمینی های بیگانه از زمین در عهدین عادی است.

-همه معجزات را می توان با یوفوها توجیه نمود.

-حضرت عیسی محصول لقاح مصنوعی است.

-مکاشفه حزقیال توهمی ناشی از یوفوهاست.

-یوفوها رسولان خدایند.

-ستاره فروزان بر فراز بیت الحم یک یوفوی درخشان بوده است . . .

به نظر دیون مغز انسان کارکردی مانند رادیو دارد که می تواند سیگنال های الکترومغناطیس را دریافت و پخش نماید. لذا وی معتقد است که بیگانه ها بر روی زمین شخص برگزیده خود را یافته و با استفاده از فرکانس رادیوی خداوند و از طریق فرد برگزیده، هرکسی را کنترل می نمایند. او می گوید خدای یوفوران با روسیه مشکل داشته است چرا که اینان مردمی ملحد بودند. بنابراین با کنترل نمودن ذهن هیتلر از طریق امواج الکترومغناطیسی، او را به جنگ با امپراتوری روس ها واداشت.

دیون استدلال نمود که عیسی مسیح فاقد هرگونه معجزه بوده است و آنچه معجزات این حضرت می نامند در واقع نتیجه دستکاری اذهان توسط بیگانگان بوده است: «خدای یوفوران با استفاده از هیپنوتیزم، افراد را تعمداً بیمار، نابینا، دیوانه می ساخت تا بعداً توسط مسیح درمان شوند». در نتیجه مسیح صرفاً یک پرونده آزمایشی درباب آزمایشات کنترل ذهن و هیپنوتیزم بوده و اصلاً دارای قدرت خارق عادت(معجزه) نیست. اکنون سئوالی که در این جا از دوستانی که خود را مسلمان و شیعی می دانند باید پرسید، چنین است: کجای چنین دیدگاهی که توسط دیون، داونینگ و سایر یوفولوژیست ها تبلیغ می شود، در قرآن و سنت آمده است؟ آیا حقیقتاً بین این تفکرات و اسلام هیچ تضادی نیست؟ که برخی عینک روشن بینی به چشم زده اید و می گویید چرا نباید فرضیه فضانوردان باستانی را با اسلام جمع نمود؟

در همان سال جین سندی( Sendy) فضاحت را به حد کمال رساند. او نیز در کتاب متمایزی با نام خدایانی که عرش و زمین را ساختند-Those Gods who made Heaven and Earth ابراز داشت که مسافران فضایی 23.500 سال قبل با گوی بزرگ و توخالی (یوفو) به منظومه شمسی رسیده اند و بذر آدمی را پاشیدند.

سندی تئوری تکامل را مردود می داند و در کتاب ماه کلید تورات(1968) معتقد است که چون «الوهیم» واژه ی جمع است نباید به « خدا » ترجمه شود بلکه باید آن را « آنانی که از آسمان آمده اند » ترجمه کرد و ارباب الوهیم همان یهوه است. این کتاب تاثیر عمیقی بر رائل بر جای گذارده است که در ادامه بررسی خواهیم نمود. او عهد عتیق را یک داستان نمی داند و اظهار می دارد متنی تاریخی است مربوط به دوران موسی(ع) که زمین به تسخیر فرشتگان در آمد. اوج تفکراتش را در کتاب اجازه دهید به فرازمینی ها خوشامد گوییم(1979) ارائه می شود. در آنجا لوثیفر یا شیطان را یکی از الوهیم می داند که رهبری گروهی دانشمند را بر عهده داشته است. ایشان بودند که حیات زمینی را آفریده اند.

در سال 1971 اندرو توماس (1906-2001، Tomas) خود را مطرح نمود. او یک یوفولوژیست و فراماسون عضو گروه 32 درجه بوده است که پس از ملاقات با ادگار جارولد، بنیان گذار دفتر بشقاب پرنده استرالیا، به وی پیوست و از هلسنیکی به سیدنی رفت. او از طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی بوده و می گوید که علم از طریق فرازمینی ها به زمین آورده شده است. در کتاب معروفش به نام ما اولین نیستیم(1971) ( ( We are not the first: riddles of ancient science تعدادی از مصنوعات نامتعارف مانند هواپیمای باستانی، باتری الکتریکی، پنی سیلین و حتی بعضی متون باستانی را تحت عنوان روبات، کامپیوتر و تلویزیون تفسیر می نماید تا نتیجه گیری کند که این وسایل از هزاران سال پیش وجود داشته اند چرا که بیگانه های ظاهر شده بر روی زمین به نژاد اخیر بشری در ساخت آنها یاری رسانده اند. در کتاب مذکور، توماس فصلی را به الکتریسیته اختصاص داده و با تکیه بر نوشته های لوسیان، اولین افسانه نویس حیات فرازمینی، آنجا که از جواهری نام برده بود که با درخشش کل معبد را روشن می نمود و یا نوشته های پئوسانیاس که از لامپی سوزان در معبد مینروا و سنت آگوستین صحبت کرده بود، استنباط می نماید که برق از قدیم الایام وجود داشته است.

درباره تاریخچه ربات نیز از کارهای پاپی به نام گربرت دی آئوریلاک(946-1003، d'Aurillac) نام برده و می گوید صاحب روباتی برنزی بوده است که سئوالات مذهبی را با استفاده از کامپیوتری که در درونش تعبیه شده  بود، پاسخ می گفت.

توماس می گوید: « هزاره هاست که بشقاب پرنده ها در شرق شناخته شده هستند. حضورشان در بین مردم از مدت های بسیار بعید پیش گویی شده بود. آن ها فقط معلول هستند، علت نیستند. علت مشاجره بزرگ بین نیروهای خداوند، فرهنگ و روشنگری از یک طرف و نیروهای شیطان، تنفر و تاریکی از دگر سوست».





به امید خدا ادامه دارد ...
منبع :
http://www.silent-truth.com/post-414.aspx

سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی - بخش دوم

سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی- از بلاواتسکی تا پاولز و برگیر

در برهه ای که روزنی و فلاماریون مشغول بیان دیدگاه های خود درباب حیات فرازمینی در قالب داستان تخیلی یا تخیلی- علمی هستند و هنوز نوبت به امثال ولز و گریفیث نرسیده است، کتابی به شدت فلسفی توسط شخصی به نام هلنا بلاواتسکی به چاپ می رسد. هلنا بلاواتسکی (1831-1891، Blavatsky)، بنیان گذار مکتب تئوصوفی، در معروف ترین شاهکار تئوصوفی، جلد دوم کتاب دکترین راز(1888)- The Secret Doctrine، به عقاید فیلسوفان یونانی در خصوص حیات در سایر سیارات اشاره نموده و از این تفکر که اجداد باستانی دانش دست اولی از حقیقت وجودی فرازمینی ها داشته اند، حمایت می نماید. وی اظهار می دارد موجودات بی شمار ساکن کیهان ممکن است که زمین را کنترل نموده یا آن را تحت تاثیر قرار داده باشند. وی همچنین به موجودات غیرمادی که مامن آن ها کره ماه بوده و به ایجاد حیات متافیزیکی بر روی زمین یاری رسانده اند، اشاره می کند.

 

 

اما برای او هرگونه دخالت بیگانگان در تاریخ حماسی تکامل و پیشرفت معنوی مجموعه ای از آفریده های زمین که از لجن اولیه تا آریان های حاکم بر اقلیم های گمشده مانند هایپربوریا، لموریا و آتلانتس رشد نمودند، امری فرعی محسوب می گردد. جهان از نظر بلاواتسکی زنده ای هوشیار است که فقط منتظر است تا به بشر در عبور از هزاره ها یاری رساند. گفته های بلاواتسکی کاملاً متفاوت از جریان حاکم بر اذهان عوام و خواص غربی در آن زمان( دو دهه آخر قرن نوزدهم) است. اگر روزنی یک سال زودتر از ورود موجوداتی انسان نما به زمین در عهد عتیق سخن گفت، اما وی یک رومان نویس است و در دنیای خیالی داستان هر چیزی اتفاق می افتد و نیاز به دلیل منطقی ندارد. اما بلاواتسکی یک فیلسوف است و دستاویزهایی برای ادعایش دارد مثلاً سایت های عظیم سنگی باستانی از جمله تمدن منقرض شده جزیره ایستر.

بلاواتسکی به مادی بودن ساکنین سایر دنیاها اعتقادی ندارد چه رسد به این که انسان باشند یا نباشند. او برای اولین بار به صورت غیر مستقیم مدعی است که ما حاصل نبوغ ایشان هستیم. اظهاراتش به هیچ وجه بوی شوخی نمی دهد که بالعکس بسیار جدی و مصر است.

بلاواتسکی در کتاب دکترین راز جلد دوم: «اولین نسل بشر صرفاً پنداره بودند، از پدارنی که خود از متقدمین بودند، یا پیشرفته ترین وجودهایی از یک کره پایینی پیشین، پوسته آن اکنون ماه ماست. اما همین پوسته نیز کاملاً بالقوه است برای این که زمین را بوجود آورده است، این شبه ماه است که از طریق قرابت مغناطیسی خواستار شکل دهی اولین ساکنانش است، هیولاهای ماقبل انسان.

همین جا باید اضافه نمایم که کارهای بلاواتسکی گسترده تر از آن است که جهت ادای دین یا رسومات مقاله نویسی، به بردن نامی از او اکتفا شود، لذا این که وی را فقط موسس مکتب تئوصوفی بنامیم، هم در حق خودش و هم در حق بشریت امروز ظلم کرده ایم. در قرن نوزدهم تمدن بین النهرین و مصر هنوز در حال واکاوی است ولی مدت هاست که تعالیم سری در بین النهرین فراموش شده و در مصر نیز تقریباً منزوی است. در واقع با مبعوث شدن محمد ابن عبدالله (ص) به پیامبری و شکست های پی در پی شیطان از او، آخرین شیرازه های آیین های رازآلود در بین النهرین و حتی خاورمیانه از هم پاشیده است، ایران ویژگی های لازم را برای ایفای این نقش محوری ندارد، در نتیجه محور جریانات الحادی به هندوستان و تبت منتقل می شود که در آنجا تا به امروز به حیات خود ادامه داده است. بلاواتسکی که به این قضیه به خوبی واقف بود، سفرهای متناوبی به هند، تبت و حتی مصر داشته، مدتی در هند و تبت اقامت گزید، کاملاً با اعمال رمال ها و مرتاض ها آشنا شد و مدیتیشن ها و ریاضت های مذهبی- روحانی اقشار مذهبی را تحت عناوین مختلف فرا گرفت.

در بیوگرافی وی خبری از سفر به بین النهرین و یا ایران نیست، چون این نواحی در دوران حیات وی تحت تملک اسلام بوده و دوره اخیر شکوفایی فقه شیعه(قدرتمندترین و پویاترین مذهب فعلی جهان که هیچ مکتب، مذهب، کیش، آیین و تشکیلات الهی یا شیطانی را تا به حال یارای مقابله با آن نبوده و نخواهد بود) شروع شده است. حداقل چند قرن می شود که تصوف و صوفی گری از محور توجهات در ایران خارج شده است. او حتی با متون مقدس زرتشتیان مانند وندیداد آشنایی دارد و در تلاش است تا « آیریانم وئجو –محلی که ادعا می شود طبق ترجمه های اوستا، سکونتگاه اولیه آریایی هاست» را بیابد.

 شکی در آن نیست از جمله مفاهیمی که بلاواتسکی در شرق آن را دریافت، مفهوم موجود غیرمادی است، همان هایی که در ماه زندگی می کردند و بعد متافیزیکی را به انسان زمینی هدیه داده اند، موجودات برتر و بالاتری هستند و طی دوران کودکی بشریت را حفاظت کردند. بلاواتسکی در کتاب فوق الذکر، بخش منشا انسان، از امکان حیات در دنیاهای دیگر می گوید و بحث می نماید باستانیان از موجودات روحانی پیشرفته ای مطلع بوده اند که ساکن کراتی مانند ماه و زهره بودند. ایشان از زمین بازدید داشته اند و به تکامل بشری کمک کرده اند. آیا این تفکرات همان شیرازه فرضیه فضانوردان باستانی نیست که به اریک فون دانیکن نسبت داده اند؟

اینها صرفاً شمه ای از بیانات بلاواتسکی در جلد دوم کتاب دکترین راز است که سال 1888 به طبع رسیده است(یک سال پس از طبع کتاب گونه ها اثر روزنی فرانسوی). وی در این کتاب پارادایم فکری خود در خصوص کیهان و انسان را ابراز می دارد. هلنا بلاواتسکی که از طرفداران فرضیه تکامل تدریجی است، از پیشگامان فرضیه فضانوردان باستانی، تشکیلات فراماسونری و مباحث نژاد برتر و فرضیه نژاد آریایی نیز می باشد. در یک کلام باید گفت که خلا یک نقد مفید و سازنده از این سری کتاب در ایران به شدت آشکار است و امروز بیش از هر زمانی کمبود آن احساس می شود. ترجمه دقیق کتاب مذکور حتی می تواند به درک مردم عزیز ایران از پشت پرده فرضیه نژاد آریایی نیز یاری رساند.

البته ای کاش تاثیرات تئوصوفی به اینجا ختم شود، اما چنین نشد و پس از وی، الیوت و بیزانت به توسعه دیدگاه بلاواتسکی پرداختند. تفکرات تئوصوفی تا سال 1953 قابل ردیابی مستقیم است برای مثال شایعه بشقاب پرنده لنگر انداخته است- Flying Saucers Have Landed اثر آدامسکی و لیزلی.

موازی با تحکیم بنیان تئوصوفی، در سال 1902 یعنی هفت سال پس از پیدایش سینما، ژرژ مليس با ساختن فیلم «سفر به ماه» با الهام از رمان «نخستین انسان در ماه(1901)» نوشته ی هربرت جورج ولز اولین گام را در راه ساخت فیلم تخیلی برداشت. شگفتا که حتی سینمای تخیلی نیز با موضوع تسخیر فضا و حیات فرازمینی آغاز به کار می کند.

در ادامه تفکرات بلاواتسکی، الیوت (1904، Elliot) از مریدانش در کتاب لموریای گمشده-The Lost Lemuria جهت توسعه کیهان شناسی تئوصوفی از نژادی آسمانی ساکن در زهره سخن بسیار به میان می آورد. الیوت مدعی است که موجودات تکامل یافته سیاره زهره که به مرحله روحانیت رسیده اند، به زمین آمدند و به ساکنین لموریا هنر شهروندی آموختند و به ایشان گندم و آتش دادند(صص34-44 کتاب مذکور). جالب این که سکنه زهره از نظر الیوت و سکنه ماه از نظر بلاواتسکی به عنوان فرازمینی های مادی که از منظومه ستاره ای دوری آمده اند، تصور نشده اند بلکه به شکل موجودات غیرمادی ساکن منظومه شمسی که تماسی عرفانی با آفریده های زمین داشته اند، مجسم گردیده اند.

اما این تاریخی که تا به حال ورق زدیم، ناقص است چرا که به پارادایم هستی شناسی حاکم بر دوران پیش از تمدن یونان اشاره نمی شود و از دیدگاه های فلاسفه اسلامی در خصوص چندگانه گرایی نیز اثری در دست نیست. چرا متفکرین اسلامی در خصوص حیات فرازمینی ابراز نظر نکرده اند؟

در حالی که عهدین در زمان مبعوث شدن آخرین رسول خدا، کاملاً آکنده از تفاسیر سلیقه ای کاهنان است، قرآن بر قلب محمد(ص) نازل می شود. قرن هفتم تا دهم میلادی در خاورمیانه تلاش وافری جهت زدودن تحریفات از سوی رسول خدا و ائمه (ع) صورت می گیرد. مباحث نحوه خلقت هستی و انسان حداقل به صورت کلی در قرآن بیان می شود و بدون شک توسط خود پیامبر و ائمه به آشکاری توضیح داده می شود و مسلمانان آخرین گروهی هستند که به واقعیت های اصیلی دست می یابند، اما یک حقیقت عمده مانع از رسیدن آنها به ما شده است و آن چیزی نیست جز طفیلی بودن عقل و بی سوادی عرب و کوته فکری اقوام همسایه در ثبت، نگهداری و انتقال آن به نسل های بعدی.

بنابراین 1400 سال قبل در قرآن از موجوداتی تحت نام جن و ملک در کنار انس صحبت می شود و جالب این که هر دو موجود اولی غیرمادی هستند. پس حداقل یازده قرن قبل از بلاواتسکی، الله در قرآن دوباره وجود موجوداتی هوشمند غیر از انسان را متذکر می شود. بنابراین همین ادعای بلاواتسکی و تئوصوفیست ها مبنی بر وجود موجودات غیرمادی خود مهر تاییدی بر حقانیت قرآن است که قبل از خلقت انسان، اجنه در حال زندگی بوده اند و نامرئی هم هستند.

اما براستی بلاواتسکی و پیروانش این واقعیت تحریف شده را از کجا به دست آورند؟ دکتر ناصر نیکبخت به نقل از کتاب «زن ها در تاریخ اوکراین» اثر کذولیا الس، تلاش می کند به این سئوال پاسخ دهد:

«خانم هلنا احساس می کرد که وظیفه ای بر عهده دارد، اما برای دریافت ماهیت این وظیفه به هدایت و یاری یک معلم نیازمند است . . . وی در سراسر عمر وفاداریش را به این معلم حفظ کرد. او در جلسات احضار ارواح شرکت می کرد و به رد نظریات طرفداران ارتباط با ارواح می پرداخت ... در پی اثبات این نکته بود که دنیای دیگری وجود دارد ولی نه به آن صورتی که آنان باور داشتند.

... در زمان های گوناگون طی فرایند تکامل بشری، انسان هایی پیدا می شده اند که با خدا یا نیروی عقلانی یا کیهانی هدایت شده اند و آنان بشریت را به سطح افکار بلند و جهان بینی دیگری سوق داده اند . . . البته تاکنون مکانیزم الهام ناشناخته مانده است و همین الهامات باعث کشفیات و آثار برجسته ای برای جهانیان شده است.»

منظور الس از نیروی کیهانی چیست؟ آیا در جلسات احضار ارواح از سوی خدا به حضار الهام می شود یا از سوی شیطان؟ گویا کذولیا آلس و ناصر نیکبخت تعریفی جدید از الهامات خداوندی ارائه نموده اند که در جلسات احضار ارواح می توان به آن دست یافت! اما علما دین تفسیر کاملاً معکوس از این چنین الهاماتی دارند. برای نمونه نقد زیبای مقامات حسن بصری صوفی صدر اسلام توسط سید مرتضی رضوی در کتاب کابالا و پایان تاریخش به این  نتیجه می رسد که منشا چنان الهاماتی از سوی شیطان و کارگزاران اوست.

الیوت در کتاب لموریای گمشده می گوید: «طبیعتاً موقعیت هایی مانند حکمرانی، آموزگاری مذهبی و استادی هنر توسط موجودات آسمانی از زهره اشغال شده بود، مخصوصاً هنری که آنها تدریس نمودند در هنگام مراجعه به تاریخ این نژاد اخیر(بشر کنونی) به مانند یک مرجع به کمکمان می آید.»

جیسون کلاویتو (Colavito) را باید مقتدرترین کانون فعلی بررسی ریشه ی فرضیه فضانوردان باستانی در شرق و غرب دانست. جیسون قریب به 10 سال است که تلاش ممتدی در واکاوی اصل فرضیه فضانوردان باستانی انجام داده و از دو جناح کسی نیست که نامش نشنیده باشد. وی در شرحی بر کتاب تاثیر تئوصوفی بر فرضیه فضانوردان باستانی، می گوید که عمق تاثیرپذیری فرضیه فضانوردان باستانی از جنبش تئوصوفی در قرن نوزدهم و بیستم برای اکثریت قابل برآورد نیست.

در ادامه تعدادی از هواداران چندگانه گرایی در قرون مختلف آورده شده اند.

 

در قرن بیستم، فرضیه چندگانه گرایی کیهانی که چیزی بیشتر از یک سری دیدگاههای فلسفی و داستان های تخیلی نیست در حال دادن جای خود به فرضیه ای دیگر است به نام فرضیه فضانوردان باستانی. لذا در این سده بیشتر به بررسی افکار و دیدگاه هایی تاثیرگذاری می پردازیم که تا حدودی سعی داشته اند از تخیل فاصله گرفته و به سمت منطق و علم بروند و در نهایت منجر به زایش فرضیه بیگانگان/فضانوردان باستانی گشته اند.

در سال 1919، کلکسیونر چیزهای بی اهمیت ولی غیر عادی، چارلز فورت(1874-1932، Fort) سری کتاب هایی با نام کتاب دوزخیان- The Book of the Damnedبه طبع رساند. او مدعی بود که داستان های قدیمی در رابطه با دیوها مربوط به ملاقات کنندگان ناخواسته ای از دنیاهای دیگرند(ص66 کتاب مذکور). او هم چنین پیشنهاد داد که سایر دنیاها ممکن است در گذشته بسیار دوری با ما در ارتباط بوده اند(ص 118) و فناوری پیشرفته را برای ما باقی گذاشته باشند(ص 124) و یا زمین را مستعمره خود نموده باشند(ص 164).

فورت سفرهای بسیاری داشت و سی سال از عمر خود را در کتابخانه های نیویورک و لندن در جستجوی  پدیده هایی که توسط تئوری های موجود تا آن زمان توجیه نمی شد، به مطالعه ی روزنامه و مجلات علمی و غیر علمی پرداخت. پدیده هایی که اسرارآمیز بودند، غیر طبیعی، ماورایی یا نامتعارف بودند.

فورت می نویسد: «اگر دنیاهای دیگر در گذشته با زمین ارتباط داشته اند، در تلاش بوده اند تا از طریق استعماری بر روی زمین مستقر شوند و در این راستا می خواسته اند ساکنین زمین را تغییر دهند یا همانند سازی نمایند.»

با این حال، فورت هرگز مدعی نبود که چنان چیزهایی خارج از کتابش نیز حقیقتاً اتفاق افتاده اند، وی از امکان چنان اتفاقاتی سخن گفته بود و در خصوص بیگانه بودن، چند بعدی بودن، غیرمادی بودن، دور بود یا نزدیک بودن محل سکونت آنها چیزی نگفته بود. مثلاً فورت در خصوص نورها و اشیای غریبی که تا آن زمان در آسمان مشاهده شده بودند، می گفت که ممکن است شواهدی از  دنیاهای دیگر باشد و حتی بعضی از انسان ها مخفیانه با آنها در ارتباط باشند.

بعد از فورت روش کارش توسط افرادی دنبال می شود که در بلند مدت تحت عنوانی به نام فورتی ها-Fortean معروف می شوند و مدتی پس از تشکیل جامعه فورتی ها، در دهه 1960 نیز سازمان بین الملی فورتین را تاسیس می نمایند. این سازمان در واقع شبکه ای از محققین و نویسندگان در زمینه موضوعات فورتین می باشند که نتایج افکار و تحقیقاتشان را در قالب مجلاتی به نام خود سازمان منتشر می نمایند. هارولد ویلکینز، رابرت چاروکس، ریموند دریک، فرانک راسل، فلیپ کوپنز و . . . از جمله معروفترین فورتی ها محسوب می شوند. حتی اشخاصی مانند ایوان تی. سندرسون که بیشتر در زمینه غیر از موضوعات فورتی مانند جانوران اثبات نشده فعالیت می نمودند تحت تاثیر فورت بوده اند و این را می توان از آثاری مانند چیزها(1967) و چیزهای بیشتر(1969) استنباط نمود. البته در دهه های اخیر پیروان فورت دامنه مفهومی فورتین را توسعه دادند و حتی جانوران اثبات نشده هم در زیرگروه موضوعات فورتین قرار گرفته است.

 

هوارد فیلیپز لاوکرافت (1890-1937، Lovecraft) نابغه ای خود ساخته بود که در خانواده ثروتمندی به دنیا آمد، اما خانواده اش دارایی های خود را از دست دادند و کارشان به جنون کشید. لاوکرافت آثار زیادی از جمله نوشته های الیوت، فورت و جورج هربرت ولز تا آلن پو را مطالعه نموده بود. او را باید استاد داستان های ترسناک دانست. لاوکرافت تلاش نمود تا افسانه های گوتیک(نام قومی در اروپا، آلمان) را به قرن بیستم بیاورد و آن را به روز نماید. آثار وی منجر به منزوی شدن مفاهیمی مانند ماورا الطبیعه شد چرا که او معتقد به اصالت ماده بود. او خدایان باستانی را گروهی از بیگانگان فرازمینی معرفی نمود که در گذشته های دور بر روی زمین فرود آمده اند. در حین نگارش آثارش، او توضیحات متفاوتی از ورود بازدیدکنندگان باستانی از زمین فراهم کرد.

 

درک لاوکرافت از تفکرات تئوصوفی جالب توجه است و نشان می دهد که او کاملاً بر آن اشراف داشته است. لاوکرافت در نامه ای به ویلیام کونوور(conover) می نویسد: «چرندیات تئوصوفیست ها نوعی تظاهر آگاهانه است که تناقض گویشان جالب توجه است. گفته هایشان ریشه در هندویسم و افسانه های شرقی دارد که مفاهیم علمی قرن نوزدهم را با زبان بازی به آن افزوده اند.» یا همین طور در کتاب ندای کثولهو: «تئوصوفیست ها گمان نموده اند که در برابر هیبت و بزرگی چرخه کیهانی، جهان ما و نسل بشر رویدادی گذراست. آنها در الفاظی مبهم به موجوداتی غریبه اشاره می نمایند که اگر نقاب خوش بینی بر چهره نداشت، خون در رگ منجمد می کرد. اما این تقصیر ایشان نیست، بلکه از نگاهی گذرا به هزاراه های فراموش شده نشات می گیرد که وقتی به آن می اندیشم مرا مایوس نموده و دیوانه ام می کند وقتی تصورش می کنم.»

   

 

در اثر شاخص لاوکرافت به نام ندای کثولهو(1926)-The Call of Cthulhu، نمونه های قدیمی تر شامل کثولهو، از آسمان ها به دنیای جوان(زمین) آمدند و شهرهای بزرگی را بنا نهادند که هنوز می توان باقی مانده آنها را در جزایر اقیانوس آرام دید. قدیمی تر ها با خویش هنر خلاق و هیروگلیف(که اکنون غیرقابل درک است) را به ارمغان آوردند. آنها برای انسان از رویاهایشان صحبت نمودند و آیینی را جهت عبادت شدنشان برپا نمودند. در داستان های بعدیش، لاوکرافت جزئیات بیشتری را به خمیرمایه داستان افزود و مفهوم قدیمی ترها را تغییر داد تا تصویری غنی تر و توسعه یافته تر از دخالت بیگانگان در حیات زمین فراهم سازد.

در کتاب در کوهستان جنون-At the Mountains of Madness، او بالاخره مطلوب ترین تصورش از فرازمینی های دخیل در منشا حیات انسان را رونمایی می نماید. اکنون قدیمی ترها دیگر گونه ای مستقل از مخلوقات فضایی محسوب می شوند و با کثولهوی بزرگ که مدت ها بعد از ایشان به زمین آمده در حال نبرد هستند و می خواهند مانع از تولید مثل وی شوند. قدیمی ترها منشا اسطوره های دیوسان ها در اسطوره شناسی باستانی هستند و شهرهایی را در اعماق اقیانوس ها و قاره های گمشده بنا نموده اند. این ها زمانی به زمین رسیدند که سایر سیارات را مستعمره خود نموده بودند و حیات بر روی زمین را نیز جهت تامین غذایشان آفریدند. یاخته های مصنوعی اولیه، که اینان اجازه دادند به صورت طبیعی رشد کند و تبدیل به جانوران و گیاهان دنیای مدرن شود، را جهت مصرف غذایی یا برای سرگرمی استفاده می نمودند.

لاوکرافت در ندای کثولهو می نویسد: « . . . هزاره هایی وجود داشته است که همه چیز بر روی زمین منظم بوده است و آنها شهرهای بزرگی بر روی زمین داشته اند. مردان چینی فناپذیر به کاسترو گفته بودند که باقی مانده آن شهر ها را هنوز هم می توان در جزایر اقیانوس آرام مشاهده کرد. همه آنها مدت ها پیش از ظهور انسان مردند، اما هنرهایی وجود دارد که آنها را زنده می کند، وقتی که در چرخه بی پایان، ستاره ها دوباره در موقعیت مناسب خود قرار گیرند. به راستی که ایشان از ستاره ها خواهند آمد. کاسترو ادامه داد که قدیمی ترها از گوشت و خون آفریده نشده اند. شکل ماهوی آنها به گونه ای است که در زمین قابل رویت نمی باشند، چون مادی نیستند. هنگامی که ستارگان در موقعیت مناسب باشند، آنها از دنیایشان به دنیای دیگر سرازیر می شوند، هنگامی که ستارگان در موقعیت مناسبی نباشند، آنها زنده نمی مانند.»

لاوکرافت در آثاری مانند وحشت دانویچ - The Dunwich Horror، سایه ای بر روی اینزموث - The Shadow Over Innsmouth، و چنبره مدوسا - Medusa’s Coil به توصیف بازدیدکنندگان باستانی می پردازد که حضور خود در زمین را تا به امروز حفظ نموده اند و همانند نفیلیم در عهد عتیق، آنها از زمین مادر فرزندانی را خلق نمودند. در داستان وحشت در موزه - The Horror in the Museum، ادعا می کند که همگی هیولاهایی که به عنوان خدایان پرستش می شده اند، فرازمینی نیستند و تعدادی ممکن است از ابعاد دیگر آمده باشند. در داستان سایه برآمده از زمان- The Shadow Out of Time، برترین نژاد فرازمینی که یکی از گونه های بی شمار فضایی است بر کیهان مهار زده و قدرت ذهنی به ایشان اجازه می دهد که در زمان به عقب یا جلو بروند، ذکاوت و دانش را در کتابخانه هایشان نگه می دارند و متکی به نبوغ خود می باشند.

در کتاب مشترک لاوکرافت و لوملی با عنوان خاطرات روزانه آلونزو تایپر- The Diary of Alonzo Typer، راوی داستان از کتاب دزیان، مربوط به دوران ماقبل انسان ها، در می یابد که بیگانگانی از زهره با سفینه فضایی به زمین آمدند تا زمین را متمدن سازند. کتاب دزیان نوشته هلنا بلاواتسکی است.


منتقدین لاوکرافت به این نکته توجه دارند که دیدگاه لاوکرافت درباره اسطوره هایش در طول زمان تغییر کرده است. مثلاً کثولهوی خدامانند و نیمه ماورایی، شخصیت داستان ندای کثولهو، رفته رفته تبدیل به بیگانه کاملاً مادی در داستان کوهستان جنون می شود. بسیاری از افسانه نویسان مانند آگوست درلث(Derleth) از چنان تناقض گویی در نوشته های لاوکرافت متاثرند و در ادامه تلاش نموده اند که افسانه ها را نظام مند نمایند. انصافاً نوشته های لاوکرافت منعکس کننده نحوه ی خلق یک اسطوره است که تغییر می کند، به تناقض می رسد و دارای نابه هنجاریست. دلیلش نیز به این بر می گردد که خود لاوکرافت بر همه چیز اشراف نداشته و اسطوره ها را تا حد امکان از دید دانشمندان و نویسندگانی نوشته است که قسمتی از داستان هستند و مثلاً به کل حقیقت اشراف ندارند.

اسطوره های لاوکرافت به عنوان سنگ بنای ادبیات امروزی وحشت و مطلبی قوی در زمینه ی سینمای وحشت، فانتزی و علمی-تخیلی محسوب می شود که در آثار معاصری همانند دروازه ستاره ای، فایل های ایکس، دکتر چه کسی، بیگانه در برابر شکارچی و صدها فیلم و کتاب و برنامه های تلویزیونی دیگر قابل مشاهده است.

نام خدایان بیگانه لاوکرافت همانند کثولهو، یوگ-سوثوث و شوب-نیگورات حتی در زمان حیات خودش از داستان های سایر نویسندگان سر بر آوردند. در این دوره وی حتی به تجدید نظر در آثار سایر نویسندگان می پرداخت، داستان مشترک با دیگر نویسندگان می نگاشت و حتی بعضی از داستان هایش را با نامی ساختگی به چاپ می رساند. فی المثال در تجدید نظرش از داستان تپه، نوشته ی زلیا بیوشاپ، لاوکرافت اسم کثولهو را به تولو(Tulu) تغییر می دهد تا خوانندگان تصور نمایند با داستانی مستقل از افکار لاوکرافت روبه رو هستند. در دهه های بعدی بیش از چند جین نویسنده در حال فعالیت به سبک لاوکرافت برای مجلات علمی- تخیلی و ترسناک هستند. تخیل لاوکرافت در اروپا و مخصوصاً فرانسه با استقبال روبه رو می شود و خودش به محبوبیتی در حد ادگار آلن پو و استفان کینگ دست می یابد. بخش اعظم داستان های لاوکراف پس از مرگش در مجلات به چاپ رسید، دو دهه پس از بدرود حیات نامش در اروپا بر سر زمان ها افتاد و داستان های کوتاهش بارها و بارها در مجلات چاپ می شدند. در فرانسه، یک روس تبعیدی به نام جاکوئز برگیر و نویسنده ای به نام لوئیس پاولز داستان های لاوکرافت را مطالعه نموده و تحت تاثیر دیدگاه هستی شناسی او قرار می گیرند . . .

از دهه 1940، دیدگاه ها و نظرات مستقل و وابسته در خصوص خدایان باستانی در اورپا نیز هم پای آمریکا در حال رشد و بالندگی بود. اما خبری در راه است. با چاپ گزارش هایی مانند مشاهده شی پرنده ناشناخته- Unidentified Flying Objects در سال 1942 در تینستن، استان هوپه کشور چین در روزنامه دیلی تلگراف آمریکا، روند داستان فرضیه فضانوردان باستانی تغییر نموده و وارد مرحله ی جدیدی می شود. در همان سال در لوس آنجلس آمریکا نیز یوفو غوغا به پا می کند. این پدیده در سال 1947 در چندین نقطه دنیا مجدداً مشاهده می شود از جمله سفینه ای که در رازول، مکزیکوسیتی آمریکا سقوط می کند و اولین مدرک مستدل از وجود موجودات فرازمینی به دست انسان امروزی می رسد و حتی مشاهده نه شی هلالی شکل در حال پرواز نزدیک واشینگتن توسط کنث آرنولد که ظاهراً منجر به شروع تحقیقات دولت آمریکا حدود یک سال بعد گردید. البته این ها موارد مستدلی از مشاهده یوفو در آسمان زمین است و گرنه آمار رسمی مشاهدات یوفو در سرتاسر دنیا مشخص نیست و اگر آمارهای غیررسمی نیز به آن افزوده شود، تعداد مشاهدات بسیار افزایش می یابد.

فاتحان اصلی برلین در جنگ جهانی دوم شوروی ها بودند، بنابرین عمده میراث آلمان نازی به ایشان رسید. گزارش های مشاهدات یوفو بر فراز آسمان امریکا در نهایت(1948) منجر به تشکیل پروژه ساین(Project Sign) گردید. اعضای پروژه دریافتند که مفهومی به نام یوفو واقعیت دارد و باید میراثی ارث از آلمان نازی به شوروی بوده باشد. اما این نمی توانست برای دولت مردان و جامعه آمریکا جواب قانع کننده ای باشد، آن هم درست زمانی که جنگ سرد بین آمریکا و شوروی شکل گرفته است. لذا یکی از دست اندرکاران پروژه به نام واندنبرگ پیشنهاد داد که یوفوها با فرضیه فرازمینی ها در هم آمیخته شود. هر چند فوراً واندنبرگ از پیشنهادش پشیمان شد اما تصمیم گیرندگان نگران نبودند چون بسیار بعید می دیدند که روزی موجودی فضایی در جمع مردم زمین حاضر شده و بخواهند حقیقت را افشا نمایند.

 

پس از مرگ لاوکرافت هر چند سایرین در حال جلو بردن پروژه جهانی مخدوش نمودن تاریخ بشریتند، اما هیچ اثر موفق و درخور توجهی ارائه نگردید تا این که در انگلیس، نویسنده ای به نام هارولد تی. ویلکینز (1891-1960، Wilkins) با کتاب بشقاب پرنده هایی از ماه(1954)- Flying Saucers from the Moon معروف می شود. ویلکینز در آثارش از خدایان سفید صحبت می کند که آمریکایی جنوبی را در دوران باستان به تسخیر کامل در آوردند. خدایان سفید همان نژاد قفقازیان است که ادعا می شود در دوران باستان از کل زمین بازدید نموده اند. او مدعی است که کوئتزاکواتل-Quetzalcoatl، خدای مردم تئوتیهواکان- Teotihuacan ساکنان باستانی آمریکای مرکزی، از نژاد مردم آتلانتیس است و مردم آتلانتیس تونل هایی زیر زمینی به آمریکای جنوبی مخصوصاً برزیل و رشته کوه آند کشیده اند.

موریس جسوپ (1900-1959، Jessup) دارای مدرک کارشناسی ارشد اخترشناسی، در دهه 1960 معروف ترین صاحب نظر در بحث یوفوهاست. او چهار کتاب درباب یوفوها طی سال های 1955 الی  1957 نوشت. وی به خاطر مضمون اولین کتابش با نام موردی برای یوفو- The Case for the UFO تا حدی بدنام گشت اما یک سال بعد کتاب تاثیرگذاری با عنوان یوفوها و عهد عتیق- UFOs and the Bible را به رشته تحریر در آورد. در آخرین اثرش پدیده های نورانی زودگذر روی سطح ماه را به یوفوهای در حال پرواز بر فراز زمین نسبت می دهد. تراوشات ذهنی جسوپ نشان می دهد به خوبی از تفکرات هلنا بلاواتسکی و آیین تئوصوفی آگاهی داشته است. او سال ها قبل از دانیکن مقبره های باستانی را به موجودات نابغه ماقبل تاریخ مربوط می نماید.

جسوپ معتقد بود مردم کوتوله که بعضی ها آنها را به یوفوها ربط داده اند، در واقع متعلق به زمین بودند که مدت ها قبل به تکنولوژی اعجاب آوری از جمله قدرت پرواز در فضا دست یافته بودند. جسوپ می گوید که حدود 100.000 سال قبل: « در زمان اولین موج تمدن که قبل از دوران کاتالیزمی ایجاد شده بود . . . دانش پرواز در این سیاره پایه ریزی گردید . . . ممکن است کوتوله ها تمدنی را به وجود آورده باشند که موفق به کشف قانون گرانش شده اند و آن را به کار گرفته اند». وقتی که آتلانتیس و مو(Mu) به زیر آب می رفت، مردم کوتوله به سفیته های فضاییشان پناه برده اند. به طور کلی سناریوی جسوپ در خصوص یوفوها تکرار شایعات شاور (1907-1975، Shaver) است که در مجله علمی-تخیلی داستان های شگفت انگیز- Amazing Stories به چاپ می رسید.

 

ریچارد شاور که نویسنده ای امریکایی بود، پس از جنگ جهانی دوم داستان های بحث بر انگیزی را در مجلات تخیلی-علمی تحت نام راز شاور به چاپ رساند. وی در نامه ای به مجله داستان های شگفت انگیز نوشت که زبان باستانی را کشف نموده و نامش را زبان انسان-Mantong گذاشته است. او مدعی بود که نژادی به غایت پیشرفته در ماقبل تاریخ غارهایی را زیر زمین ساخته اند و به دلیل تشعشعات خورشید، زمین را به قصد سیاره ای دیگر ترک کرده اند. نژادی به نام دروس هنوز در این شهرهای زیرزمینی زندگی می کنند و هر از گاهی دست به آدم ربایی می زنند . . .

همگام با جسوپ، متفکرین دیگری هم مشغول به کار بودند از جمله روزنامه نگار و نویسنده ایتالیایی، پیتر کولوسیمو(1922-1984، Kolosimo)، از بنیانگذاران باستان شناسی ساختگی- pseudoarchaeologyاست که با استفاده از نظریه ها و روش های غیر علمی به مطالعه منشا تمدن های باستانی می پردازد و با صحبت در خصوص ارتباط بین موجودات فرازمینی و تمدن های انسان باستانی بر عمومی شدن فرضیه فضانوردان باستانی دامن می زند. او در مدت حیاتش بیش از ده اثر در این زمینه از جمله کتاب معروف سیاره ناشناخته(1957)- Il pianeta sconosciutoرا به طبع رسانید.

تماس گرفته شدگان(Contactees) مدعی هستند که ارتباط مداوم و منظمی با برادران فرازمینی دارند. این جنبش را سوئدنبرگ در نیمه اول قرن هجدهم پی ریخت. در ادامه در اواخر قرن نوزدهم، هلنا بلاواتسکی از نامورترین در این عرصه است. اوئاهسپه(1882) اثر جان بالو و از هند تا مریخ(1899) نوشته ی تئودور فلورنوی از تاثیرگذارترین منابع برای تماس گرفته شدگان متاخر محسوب می گردد. تماس با فرازمینی ها در حالات مختلفی اتفاق می افتد از جمله: کالبد واسطه ای(channeling، در این روش هوشمند فرازمینی با استفاده از کالبد یک انسان برگزیده با سایر انسان ها تماس برقرار می کند مانند نژاد فرازمینی به نام را(Ra) که در کتاب قانون اول از طریق کالبد کلارا روئکرت سخن می گوید)، سفر خارج از کالبد و رویا(سوئدنبرگ در قرن هجدهم مدعی بود که در رویا با نژادهای منظومه شمسی ارتباط دارد و به کرات دیگری سفر روحانی داشته است)، نوشتن بی اختیار(جان بالو کتاب اوئاهسپه را بدین طریق نگاشت) و از همه مهم تر ارتباط فیزیکی و رو در رو(مانند ملاقات وریلهان موسس فرقه رائلیان با یهوه).

امروزه پیروان تماس گرفته شدگان را بشقاب پرنده ایها(saucerians) می نامند. اما مشخص است که ریشه تماس گرفته شدگان به قبل از مشاهدات یوفو باز می گردد. تفاوت تماس گرفته شدگان و یوفولوژیست ها از دو جهت است:

1 - یوفو(اشیای پرنده ناشناخته) از نظر بشقاب پرنده ایها بی معناست، چرا که ایشان آن را می شناسند. ماهیت بشقاب پرنده ها و منشا آنها مشخص است: آنها اینجا هستند تا به انسان را آموزش دهند دانش کیهانی اش افزایش یابد، برای رویارویی با سلاح هسته ای آماده باشند . . . . اما برای یوفولوژیست ها منشا بشقاب پرنده ها ناشناخته است، شاید فرازمینی باشد.

2 - بشقاب پرنده ایها بیش از یوفولوژیست ها خصوصیات مذهب را به خود گرفته اند. در بین یوفولوژیست ها هنوز معدود افرادی معتقد به بررسی و جستجوی علمی منشا یوفوها هستند. اما در جنبش تماس گرفته شدگان عمده  بحث حول فدراسیون کهکشانی، مثبت بودن نیت اکثریت نژادها و منفی بودن نیت اقلیتی از فرازمینی ها نسبت به زمین است.

شکل گیری رسمی و پذیرش جنبش تماس گرفته شدگان به سال 1952 باز می گردد، زمانی که جورج ون تاسل(Van tassel) مدعی تماس هفتگی با خدمه سفینه فضایی ونتلا(Ventla) گشت. پس از مشاهدات یوفو جنبش تماس گرفته شدگان توسعه یافت و باید گفت که صاحب نظران این شاخه از بشقاب پرنده ای ها با جرات و اطمینان بیشتری تماس هایشان را افشا می نمودند.

از دیگر آثار درخور توجه دهه 1960 درباره تماس گرفته شدگان، باید به کتاب نقاط مخفی هژبر- Secret Places of the Lion نوشته جورج ویلیامسون(1926-1986، Williamson) اشاره نمود. وی و همسرش بارها در جلسات آیین مذهبی اشیا پرنده جورج آدامسکی که آیینی فرعی از مکتب تئوصوفی محسوب می شود، شرکت نمودند و کار خود را از آنجا آغاز نمودند، تا جایی پیش رفتند که شاگرد رقیب استاد شد. ویلیامسون و دوستش بایلی صداهایی از درون منظومه شمسی مانند زهره، مریخ و . . . تا اندرومدا که ظاهرًا مربوط به ساکنین سایر سیاره هاست را می شنوند و حتی بعضی از آنها را ضبط می نمایند. وی در مورد ساکنین هستی می گوید که اکثر آنها خوب هستند. آفا(Affa) که ساکن اورانوس است به ویلیامسون هشدار می دهد نژادهای خیلی بدی هم وجود دارد مانند نژادی ساکن منظومه های اوریون که درصدد تسخیر زمین است.

البته بعضی از یوفوشناسان، معروف ترین جورج تماس گرفته شده را جورج آدامسکی می دانند. آدامسکی(1891-1965) در سال 1952 به همراه ویلیامسون و چند تن دیگر به صحرای نوادا جهت ملاقات یک ناهیدی به نام اورثون(Orthon) می رود. وی نشست های مختلفی درخصوص ارتباطش با فرازمینی ها برگزار نموده است و سهم بسزایی در شکل گیری جنبش تماس گرفته شدگان دارد.

جورج دیگری نیز در انگلیس زندگی می کند به نام جورج کینگ که او نیز در سال 1954 جامعه آثریوس را تحت تاثیر مذاهبی مانند هندو، بودایی، مسیحیت و تئوصوفی بنیان نهاد. آثریوس یک فرازمینی است که از طریق تله پاتی با کینگ در ارتباط است. اینها چهار جورج معروف هستند که همگی جزو تماس گرفتگان بشقاب پرنده ی دهه 60 می باشند.

در سال 1958 هنری الهوت(1903-1991، Lhote) متخصص نقاشی غارهای ماقبل تاریخ، نقاشی شبه انسان پیدا شده بر روی تخته سنگی در تاسیلی ناجیر در جنوب الجزیره را به موجودات فرازمینی نسبت می دهد. مطبوعات توجه زیادی معطوف فرضیه الهوت نمودند و این امر باعث زیر سئوال رفتن تخصص وی گردید.

هنوز ادعای الهوت از اذهان عمومی خارج نشده است که در سال بعد کتاب طلوع جادوگران-The Morning of the Magicians توسط برگیر و پاولز روانه بازار کتاب فرانسه می شود و دیری نمی پاید که از انگلیس، آمریکا و آلمان سر بر می آورد و حداقل یک دهه به صورت مستمر چاپ می شود. فقط در فرانسه چیزی در حدود دو میلیون نسخه از کتاب مذکور به فروش رسیده است. برگیر(1912-1978،Bergier) یک یهودی روس تبار کاملاً آشنا با آیین کابالاست که به فرانسه مهاجرت نموده و در آنجا با پاولز(1920-1997،Pauwels) فرانسوی آشنا می شود.

کتاب طلوع جادوگران در خصوص موضوعات مختلف با محوریت جایگزینی برای تاریخی فعلی بشری همانند منشا حقیقی اهرام مصر، نقشه های باستانی که به نظر می رسد از بالای جو ترسیم شده اند، تکنولوژی های نامربوطی که از دوران باستان یافت شده اند و دیگر دستاویزهایی که در همان اواخر مورد استناد واقع شده اند مانند خطوط دشت نازکا، بحث می نماید. برگیر و پاولز آیینه افکار لاوکرافت در فرانسه و حتی اروپا محسوب می شوند چرا که آثار وی را در مجله ای به نام سیاره-  Planète به چاپ می رساندند. از نظر کلاویتو، لاوکرافت برای ایشان به مثابه یک پیامبر بوده است. برگیر خود مدعی بود که در سال 1935 با لاوکرافت در ارتباط بوده است. در طلوع جادوگران، فرضیه بیگانگان باستانی به شکل امروزی خود بسیار نزدیک شده است. نویسندگان مذکور کتاب را به سبک لاوکرافت و به گونه ای غیر تخیلی نوشته اند. ایشان به خوبی متوجه بوده اند که افسانه های باستانی مملو از خدایانی است که با ارابه های آتشین خود از زمین بازدید نموده و سپس بازگشته اند، لذا خدایان باستانی بازدیدکنندگانی فرازمینی هایی با سفینه فضایی هستند.

به امید خدا ادامه دارد...

        

سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی - بخش نخست


سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی-  از یونان باستان تا تفکرات فلاماریون.


در کتاب الکترونیکی شواهد، فصل اول، قسمت اول - ترجمه فارسی مستند بیگانگان باستانی-Ancient Aliens در سایتی به همین نام- آمده است: «چند سال قبل از فرود اولین انسان بر روی کره ماه، یک محقق سوییسی به نام اریش فون دانیکن با انتشار کتاب شوک برانگیزی به نام «ارابه خدایان»، نظریه خاص بیگانگان باستانی را ارائه داد. بر طبق نظریه او در زمان های بسیار دور بیگانگان فضایی به زمین سفر کرده اند و به انسان کمک کرده اند تا راه پیشرفت را بپوید. او معتقد است سازه های عظیم باستانی نظیر اهرام مصر و معابد عظیم مایاها و اینکاها و بسیاری از بناهای عظیم دیگر در سراسر جهان که باستان شناسان تا کنون پاسخی درباره چگونگی ساخت آنها ارائه نداده اند را زمینی ها با علوم فضاییان ساخته اند . . . دانشمندان، محققان، نویسندگان، باستان شناسان و متخصصین بزرگی از سرتاسر دنیا درباره این نظریه صحبت کرده اند . . . ».

ورای این که چه کسی گفته است، نقل قول بالا که کاملاً استادانه و هدفمند تنظیم شده است از نظر ما کذبیاتی بیش نیست. بنابراین در جهت اثبات ادعایمان، مقاله پیش رو را تهیه دیده ایم. یکی از بزرگترین اشتباهات من در حقیقت خاموش تایید ضمنی اریش فون دانیکن و ذکریا سیتچین به عنوان سردمداران فرضیه فضانوردان باستانی است و دوم این که در بلند مدت دیدگاهم منجر به تناقض با حقایق قرآنی می شود. در این سری می خواهیم نگاهی به عقب داشته باشیم و در جهت معرفی هر چه تمام تر نظریه فضانوردان باستانی (بیگانگان باستانی-Ancient Astronauts or Aliens ):


1- تعریفی جامع از نظریه فضانوردان باستانی ارائه شده و سعی می شود که مستندات این نظریه به صورت طبقه بندی شده بیان گردد.

2 - به ریشه یابی و نحوه شکل گیری نظریه فضانوردان باستانی پرداخته خواهد شد و تلاش می شود که سیر شکل گیری این نظریه از آغاز تا به امروز بررسی شود. این امر بسیار ارزشمند است و بر روی تندروترین هواداران فرضیه فضانوردان باستانی نیز تاثیری بس به سزا دارد.

3- و مهم تر از همه اینکه چه کسانی بذر این نظریه را کاشته اند؟ چه کسانی آن را به ثمر رساندند؟ و چه کسانی از ثمره آن بهرمند هستند؟


هر چند بررسی مقطعی و ناپیوسته نظریه فضانوردان باستانی در حقیقت خاموش تاکنون موفقیت آمیز بوده است و بخشی از مطالبی که در این نوشتار خواهد آمد، برایتان تکراری است، اما ضرورت پرداختن نظام مند، تا حد امکان علمی و منسجم تر به سه هدف فوق  احساس می شود. البته هدف دیگری هم هست. در پایان این سری مقالات خواننده عزیز حداقل باید توان تشخیص و تفکیک این را داشته باشد که تفاوت بین ترجمه و بررسی در چیست؟ حداکثر هدف این مقاله را بگذارید در قسمت جمع بندی و نتیجه گیری بیان کنیم.


تعریف فرضیه فضانوردان باستانی

شاید فکر کنید می خواهم در حق نظریه فضانوردان باستانی و طرفداران این نظریه کم لطفی کنم و به طریقی تعصبی آن را بکوبم، اما این گونه نیست. چیزی که ما امروز آن را تحت عنوان نظریه فضانوردان یا بیگانگان باستانی می شناسیم هرگز توسط صاحبان این دیدگاه به صورت یک گزاره علمی بیان نشده است. این دسته از نظریه پردازان به هیچ وجه حاضر نبوده اند که در قالب روش پذیرفته شده علمی پیش بروند چرا که نمی خواسته اند مقید باشند و خودشان با دست خویش اسباب سقوط دیدگاهشان را فراهم سازند. در نتیجه به صراحت و با مرزبندی دقیقی به ارائه افکار و دیدگاه خود نپرداخته اند و با توسل به انواع روش های غیر علمی، نه تنها در تلاشند تا این نظریه را صحیح جلوه دهند بلکه وانمود می نمایند که این نظریه اثبات شده است. اما از آنجا که هر نظری موافقینی و مخالفینی دارد، این مخالفان نظریه مذکور بودند که سعی نمودند تا دیدگاه گروه اول را در قالب یک فرضیه تدوین نموده و سپس به بررسی علمی این فرضیه پرداخته و آن را اثبات یا رد نمایند.

 چرا فرضیه؟ چون طبق روش دنیای فعلی، ابتدا هر حدس خردمندانه در هر رشته یا شاخه از علوم را تحت عنوان فرضیه جای می دهند تا زمانی که متفکر یا مدعی، مستندات و مدارکی جهت اثبات حدس خود ارائه نماید و از اصول و شیوه های علمی درست بودن حدسش را اثبات نماید. وقتی اصحاب و صاحب نظران کهنه کار آن شاخه علمی، مستندات و مدارکش را صحیح یافتند و روش اثباتش تایید گردید، آنگاه فرضیه وارد مرحله ای به نام نظریه می گردد.

حتی بسیاری از نظریه ها هم وحی منزل نبوده و بسیاری از آن ها جای خود را به نظریه های جدیدی داده اند یا نظریه ای موازی آن ها ارائه گردیده است. اما چرا می گوییم روش های علمی؟ چون مجموعه روش های خردمندانه ای هستند که در همه جای کره خاکی مشترک بوده و هیچ انسان عاقل و منطقی از دستاورد این روش ها بر نمی تابد.

لیکن ادعای فضانوردان باستانی برای علما یک فرضیه است و نه نظریه که برای بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان از همان ابتدا نادرستی آن مسجل بود و حتی فاقد ارزش تلف نمودن وقت. متاسفانه اکثر عامه قادر به درک یا قائل به تفاوت بین مفهوم دو لفظ فرضیه و نظریه نیستند لذا یکی از ابتکاراتی که صورت گرفت مرزبندی به علم و شبه علم بود که این هم مشخص نیست کاملاً موفق بوده یا نه، زیرا تحقیقات نشان داده که طرفداران شبه علم علاقه ای به پیروی از روش علمی جهت اثبات ادعایشان ندارند. در این صورت چگونه می توان به نتیجه ی واحد و مورد قبول طرفین رسید؟ وقت آن رسیده که فضانوردان باستانی به جایگاه حقیقی خود یعنی یک فرضیه اثبات نشده بازگردد.

 در این جا یادآوری می نمایم که در این نوشتار منظورم از لفظ تئوری بیشتر یک مفهوم اثبات نشده است و نباید با نظریه مترادف گرفته شود(در حالی که نظریه همان ترجمه فارسی لفظ انگلیسی تئوری است).

فرضیه فضانوردان باستانی چیست؟

در فرضیه فضانوردان یا بیگانگان باستانی ابراز می گردد که موجودات هوشمند خارج از سیاره زمین(فرازمینی ها) در عهد عتیق یا دوران ماقبل تاریخ از زمین بازدید نموده و با انسان ها ارتباط برقرار کرده اند. این تماس ها پیشرفت در فرهنگ ها، فناوری ها و مذاهب بشری را به دنبال داشته است. طبق این فرضیه اکثر خدایان باستانی همان موجودات فضایی بوده و فناوری پیشرفته ایشان به اشتباه توسط انسان های اولیه تحت عنوان شواهدی از جایگاه الهی درک گردیده است.

یا در تعریف دیگری از فرضیه فضانوردان باستانی آمده است که بانی و مسئول اکثر تمدن های باستانی زمین را موجودات فضایی می دانند. اریک فون دانیکن مدعی است که اسطوره ها، هنرها، نظام اجتماعی و . . . فرهنگ های باستانی از فضانوردان دنیای دیگری به ما رسیده است. انسان های ماقبل تاریخ فناوری و هنرشان را خودشان ایجاد نکرده اند، بلکه خودشان محصول علم و هنر بازدید کنندگانی از سایر نقاط هستی می باشند.

در نتیجه طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی اغلب ابراز می دارند که انسان از تبار یا مخلوق موجودات فضایی است که هزاران، میلیون ها و حتی میلیاردها سال قبل بر روی زمین حضور داشته اند. نتیجه چنین ایده ای می شود این که دانش بشری، ادیان و مذاهب و فرهنگ نیز متعلق به همان بیگانه هایی است که در زمان باستان از زمین بازدید نموده اند. ایشان بر این عقیده هستند که اهرام در مصر، موای ها در جزیره ایستر، پوماپونکو در بولیوی، ساکسی هیومن در پرو و . . . را فضانوردان یا فضایی ها که از سایر نقاط هستی آمده اند، ساخته اند و یا به انسان در برپایی آنها کمک نموده اند. از نظر ایشان شکاف موجود در بین اسناد تاریخی و باستانشناسی موید وجود موجودات فضایی بوده و عدم توضیح و یا توضیح ناقص داده های تاریخی و باستانشناسی خود مدرکی مبنی بر حضور فرازمینی هاست.

تاکنون شواهد، مدارک و مستندات بسیاری برای اثبات این فرضیه ارائه شده است که ما در ادامه سعی نمودیم یک طبقه بندی نسبتاً کلی و جامع از مدارک و مستندات فرضیه فضانوردان باستانی داشته باشیم:

 

1- متون قدیمی و باستانی مانند رامایانا، گیل گمش و هر جایی از عهد عتیق علی الخصوص کتاب آفرینش، کتاب خنوخ و کتاب حزقیال.

2- کتیبه ها، مجسمه ها و سنگ تراشی های خدایان از بین النهرین گرفته تا مصر، ایران، هند، روم، یونان و آمریکا.

3- کارهای هنری باستانی مانند خطوط دشت نازکا در پرو تا نقاشی های دیواره های غارها در اقصی نقاط جهان.

4- خدایان و اسطوره های بالدار و غیر بالدار باستان بدون استثنا جزو مدارک وجود موجودات فرازمینی هستند.

5- مصنوعات نامتعارف (اشیای نابجا ) باستانی مانند آنتیکیترا، سنگ های ایکا، باتری بغدادی، نقشه پیری ریس، سنگ های دروپا، گوی های کلرکزدراپ، ستون آهنی دهلی، بعلبک در لبنان، جمجمه ها و . . .

6- ابنیه عظیم سنگی مانند اهرام مصر، ابنیه تمدن مایا در آمریکای لاتین، پوماپونکو در بولیوی، ابنیه تمدن اینکا در پرو مانند ماچو پیچو و ساکسی هیومن، موای های جزیره ایستر، استون هنج در انگلیس و . . .

7- رویه های مذهبی و فرهنگی از قربانی انسان گرفته تا انواع رقص ها و رسومات مذهبی که از نظر فرضیه فضانوردان باستانی همگی شکل امروزی واقعیت تحریف شده باستانی است به نام فرازمینی ها.

8- هر چیز ظاهراً غیر عادی در نقاشی های قرون وسطی تا قبل از مشاهده اولین یوفو.

9- مشاهدات یوفو، تماس گرفته شدگان، ربوده شدگان، تا حلقه های مزارع گندم.

10-  سایر مدارک مانند نقش صورت و اهرام بر روی مریخ.


بسیاری از موارد فوق تاکنون در این سایت مورد نقد و بررسی قرار گرفته است و در ادامه نیز این روند ادامه خواهد داشت، لذا در اینجا به تفسیر و توضیح موارد بالا نمی پردازیم. وقتی شما به بررسی و نقد مستندات و مدارک یک ادعا بپردازید و آنها را به گونه ای منطقی رد نمایید، خود به خود ادعا هم باطل می شود چون دیگر پشتوانه و مبنای منطقی ندارد. دوستان ما در حقیقت خاموش تا کنون عمده هدف و وقت خود را به نقد و رد مستندات فرضیه فضانوردان/بیگانگان باستانی اختصاص داده اند تا در نهایت شما را به این قضاوت برسانند فرضیه مذکور سند حقیقی ندارد که بیشتر برای آن سندسازی شده است. این یک روش مقابله با این بدعت است که معقول بوده و ما قصد داریم تا انتها ادامه دهیم.

اما روش دیگری می تواند موازی روش فوق وجود داشته باشد و آن ریشه یابی فرضیه فضانوردان باستانی است. این که ببینیم چگونه این فرضیه شکل گرفته، رشد کرده است و اکنون در چه وضعیتی است. اگر ببینیم این ادعا از کجا و به چه شکل آب خورده و با ما رسیده است، قطعاً می تواند در نگاه ما به فرضیه تجدید به عمل آورد.

                                                                                                                                     

آبستن شدن تاریخ به بدعتی جدید

این ایده که حیات در دنیاهای دیگر هم وجود دارد مربوط به یکی دو قرن اخیر نیست. چندگانه گرایی کیهانی(کثرت گرایی کیهانی، تکثرگرایی کیهانی- Cosmic pluralism) بر این عقیده است که تعدادی از دنیاهای دیگر دارای حیات هستند. بحث از زمان تالس (624-545 ق.م، Thales) شروع شده است و بیشتر فلسفی بوده است. چیزی که ما از تالس و افکارش می دانیم به مدد نقل قول های سایرین است زیرا هیچ نوشته ای با دست و خط تالس باقی نمانده است. او فکر می کرد آب، همان ماده خامی است که کیهان با آن ساخته شده است. گفته می شود تالس پیشنهاد داد که ستاره ها دنیاهای دیگری هستند. با این نتیجه گیری، موجی از دیدگاه های سایر فلاسفه درباب ماهیت اجرام آسمانی شکل می گیرد و به سرعت منجر به بحث حیات فرازمینی می شود.

 

پس از تالس که در به روی مفهوم جهان نامحدود گشود، فیلسوف یونان باستان، زنوفانس(570-475 ق.م، Xenophanes) اصرار می ورزید مردم باید از این توهم که زمین در مرکز کیهان بوده و منحصر به فرد است، دست بردارند. زنوفانس گفته بود که شاید ماه قابل سکونت باشد.

آناگزاگوراس(500-428 ق.م، Anaxagoras) حدس می زد که زندگی از دانه ها شروع شده و خود دانه ها در سراسر هستی پراکنده اند. او معتقد بود که سطح ماه دارای پستی و بلندی است و نژادی از انسان ها در آنجا سکنی گزیده اند.

 

اپیکوروس (341-270 ق.م، Epicurus) احساس می کرد که حیات بر روی تعدادی از سیارات در گستره کیهان وجود دارد. وی در نامه ای به هرودوت می نویسد: «دنیاهای بی شماری وجود دارند که بعضی شبیه دنیای ما و بعضی دیگر نامتشابه زمین هستند  . . . باید معتقد بود که در همه دنیاها آفریده های زنده وجود دارند، گیاهان وجود دارند و هر چیزی که در دنیای ما وجود دارد.» از نظر اپیکوروس آستان خدایان در فضای بین دنیاهاست و هیچ علاقه ای به دخالت در امور بشر ندارند.


لوکرتیوس(99-55 ق.م، Lucretius) در نوشته ای با عنوان اندر ماهیت اشیا- De Rerum Naturaافکار دموکریتوس، لئوسپوس و اپیکوروس را عجین ساخته و در خصوص حیات در سایر دنیاها می گوید: « . . . فضای خالی در هر جهت بدون محدودیت توسعه یافته است . . . بی شک این زمین و آسمان فقط یکی از مخلوقات است . . . بنابرین ما باید بتوانیم تشخیص دهیم که دنیاهای دیگری در سایر نواحی هستی وجود دارند که نژاد انسان و جانوران ساکن آنجا متفاوت از مایند.»

پلوتارک(46-120،Plutarch) نیز در اثری به نام درباب چهره ای که در ماه ظاهر می شود-De Facie in Orbe Lunae  از امکان حیات در ماه صحبت نموده بود و معتقد بود که قسمت های تاریک ماه دریا هستند. اما نتوانسته بود دلیل ظاهر نشدن ابر در آسمان ماه را توضیح دهد.

 

 

لوسیان از اهالی ساموساتا (120-180، Lucian) را باید اولین افسانه نویس حیات فرازمینی دانست. می گویند اهل سوریه بود و سفرهایی به مراکز تمدن آن زمان داشته است. در یکی از داستان هایش، خودش و گروهی از ماجراجویان سوار بر کشتی هستند که ناگهان یک گردباد دریایی با فوران آب، کشتی را چنان بالا می برد که کشتی به ماه می رسد و در آنجا به گل می نشیند. ساکنین کشتی تا به خود آیند، خویش را میان جنگی تمام عیار بین لشکر پادشاه ماه و سپاه پادشاه خورشید می بینند که بر سر تسخیر مشتری به راه افتاده است.


به توصیف لوسیان از ساکنین ماه توجه نمایید: «در مورد ایشان، هرگاه پیر و فرتوت گردند، نمی میرند بلکه دود می شوند و در هوا محو می گردند[چنین ایده ای حتی در سریال اصلی پیشتازان فضا(1970) نیز قابل مشاهده است]. اینان همه یک نوع غذا می خورند، وزغ کباب شده بر روی تلی از زغال اخگر . . . نوشیدنی ایشان هواست که از جهت نوشیدن، درون لیوان فشرده اند و شبیه شبنم شده است. . .»

از داستان ایکاروس- آنجا که آنقدر اوج گرفت که به سبب نزدیکی به خورشید، موم بال ذوب می شود و ایکاروس سقوط می کند- مشخص است که در دوران لوسیان فکر می کرده اند، هوا در کل هستی به شدت جو زمین غلظت دارد.

در نقطه مقابل دیدگاه چندگانه گرایی کیهانی یونانی نیز فلاسفه ای مانند افلاتون و ارسطو معتقد بودند که غیر از زمین هیچ دنیای هدفمندی وجود ندارد. اما هیچ یک از فلاسفه یونان سخنی از بازدید ساکنان آن سیارات از زمین به میان نیاورده اند. ایده ارسطو مقبول مسیحیان افتاد و یک هزاره بیشتر چندگانه گرایی بر افتاد. در تمام این دوران نهایت تفکر در باب حیات فرازمینی، بحث حول فرشته و اهریمنAngles&Demones) )است. فرضیه زمین محوری ارسطویی و بطلمیوسی مورد قبول و حمایت کلیساست و کسی را یارای مقابله با آن یا حتی بر زبان آوردن غیر آن نیست. اما به تدریج عقاید ملایمی ابراز می گردد.

یک هزاره بعد فیلسوف فرانسوی، جین بوردیان(Buridan) در قرن سیزدهم سعی دارد تا آموزه های کلیسا را با افکار ارسطو نزدیک سازد. به قسمتی از توضیحاتی که بر کتاب ارسطو نگاشته است توجه نمایید: «باید متوجه بود به خاطر آموزه های مذهب ما، که خدا این دنیا را آفرید، طبیعتاًَ پذیرش وجود دنیای دیگر امکان ندارد و فقط صحبت راجع به آن مقدور است. اما خدای خالق این دنیا می تواند دنیاهای دیگری را هم ساخته باشد.» وی معتقد است که خداوند خالق زمین دنیاهای دیگری را نیز بر مبنای سایر عناصر اربعه یعنی آب، آتش و هوا خلق نموده است.

ویلیام اهل اوکام (William of Ockham) از معاصران بوردیان است که در نقد و تفسیر افکار ارسطو از بوردیان جلوتر می رود. او ابراز داشته بود که عناصر هر دنیایی به «محل طبیعی» خود در دنیای خود بازمی گردد و خداوند در این جریان دخالتی ندارد. ویلیام اوکامی ابتدا از چندگانه گرایی حمایت نمود اما در بلند مدت به منتقدین درجه اول چندگانه گرایی تبدیل گشت چون معتقد بود که در هیچ جایی از کتاب مقدس نه از دنیاهای دیگر و نه از خلقت انسان در هیچ جای(دنیای) دیگری بحث نشده است. نیکول اورسم(1325-1382، Oresme) با تفسیری متفاوت از دیدگاه محل طبیعی ارسطو، تلاش نمود تا مجدداً زمینه را برای چندگانه گرایی محیا نماید.

دیدگاه نیکولاس (1401-1464، NicholasCusa) از اهالی کوسا در قرن پانزدهم معروف است. او می دانست که زمین حول محورش می چرخد، فضا بی نهایت است و خورشید ستاره ای مانند دیگر ستارگان است. وی نیز بر مسکونی بودن دیگر دنیاها صحه می گذارد: «حیات، به گونه ای که بر روی زمین وجود دارد به شکل بشر، حیوانات و گیاهان، اجازه دهید فرض کنیم در شکل های متمایزی در منظومه شمسی یا سایر منظومه ها خلق شده است . . . در خصوص ساکنین آن سیارات هیچ استانداردی برای ارزیابی ایشان وجود ندارد. شاید موجودات خورشیدی بر روی خورشید در حال زندگی اند، درخشان و دارای خرد و ماهیتشان به نحوی است که از ساکنین ماه، که ممکن است عقب افتاده تر باشند، معنوی تر هستند.»

ویلیام وریلانگ(1463، Vorilong) بر این عقیده بود با وجودی که خداوند توان خلق دنیاهای ذی حیات بسیار دارد اما در حقیقت چنین کاری نکرده است: «اگر پرسیده شود که در دنیاهای دیگر نیز انسان وجود دارد و آیا مانند آدم مرتکب عصیان گشته اند؟ من می گویم خیر، زیرا آنها در گناه زندگی نمی کنند و ارتباطی با آدم ندارند . . . اگر پرسیده شود که آیا مسیح بعد از بدرود حیات زمینی اش دوباره در دنیایی دیگر متولد شده است؟ من می گویم او قادر به چنان کاری است حتی اگر دنیاها بی نهایت باشند، اما برایش مناسب نیست به دنیایی دیگر رود که دوباره باید مرد.»

بالاخره نیکولاس کوپرنیکوس (1473-1543، Copernicus) خط بطلان بر فرضیه زمین محوری می کشد و فرضیه خورشید مرکزی را ارائه می نماید. شاید در نگاه اول خورشید مرکزی یا زمین مرکزی بودن دنیای انسانی بی ارتباط با حیات فرازمینی به نظر آید. اما چنین نیست. در تمام دورانی که فرضیه زمین محوری حاکم شد، از تبعاتش چنین بوده که انسان مهم ترین مظهر آفریده های خداست(خدایان) و بر روی قلب کیهان یعنی زمین زندگی می کند. در نتیجه فرضیه زمین مرکزی منجر به این می شود که همه چیز فقط و فقط برای انسان خلق شده است. با تزلزل فرضیه زمین مرکزی، تنها بودن انسان در گستره هستی نیز با چالش روبه رو می گردد.

شاعری ایتالیایی به نام لودوویکو آریوستو(1532، Ariosto) شعری می سراید که در آن یکی از شخصیت ها از طریق ارابه یزدانی، که حضرت الیاس را به مدد گردباد به عرش برد، به ماه سفر می نماید و وقتی به آنجا می رسد مشاهده می نماید که شهرهای آبادی بر روی ماه وجود دارد. پس از لوسیان در قرن دوم میلادی، این برای دومین بار است که سفر زمینیان به ماه مطرح می شود و مسافران زمینی آنجا را سرشار از حیات می یابند.

تنها چند دهه پس از کوپرنیکوس، چندگانه گرایی دوباره جوانه می زند. در این زمینه به عقاید گیوردانو برونو (1548-1600، Bruno) توجه نمایید که در اثرش به نام اندر جهان نامتناهی و دنیاها(1584)- De l'infinito universo e mondi  ابراز داشته است: «خورشیدهای بی شماری وجود دارند، زمین های بی شماری حول این خورشید ها می چرخند . . . ساکنین این دنیاها در حال زندگیند.» البته وی بر این اعتقاد است که حیات در هر جایی از کیهان در جریان است. همچنین کامپانلای(1568-1634، Campanella) ایتالیایی نیز بر مبنای اکتشافات تلسکوپیک گالیله به صورت گسترده از چندگانه گرایی حمایت نمود.

گالیله نیز جلگه های ماه را تحت عنوان دریا تفسیر نمود که حتی امروزه نیز به پاس احترام به کارهای ارزشمندش، محققین و اخترشناسان، همان لکه های سیاه رنگ را تحت عنوان دریا نام گذاری نموده اند، مثلاً به جای جلگه آرامش می گویند دریای آرامش.

کپلر(1571-1630، Kepler) هم استدلالات خاص خود را دارد. وی معتقد است که خدا قمر چهارگانه مشتری را جهت رفاه حال مشتریان خلق نموده است: « ماه ما برای ماست که بر روی زمین زندگی می کنیم و نه برای دنیای دیگری. اقمار چهارگانه مشتری نیز برای مشتریان است و نه برای ما. هر سیاره ای با ساکنانش ماه خودشان را دارند . . . ». کپلر در کتاب رویایش (1634)- His Somnium  از سفر جوانی ایسلندی به کره ماه البته با کمک مادر ساحرش سخن می گوید.

در قرن هفدهم رنه دکارت(1596-1650، Descartes) نیز با تجدید نظر در اتمیسم، شامل سیستم منظومه ای سایر ستاره ها، گام بلندی در توسعه چندگانه گرایی برداشت. در جهان بینی دکارت، اتم ها نه تنها عصاره بنیادی طبیعت هستند که گردباد(vortex theory) اطراف هر ستاره شبیه منظومه شمسی را تشکیل می دهند. به دلایل مذهبی از بحث درباب اینکه آیا این گردبادها از منظومه های مسکونی دیگر برمی خیزد، اجتناب می ورزد.

دکارت در نامه ای به پیر چانوت، بی طرفی خود را ابراز داشته است: «من اصلاً چیزی به نام شگفتی جلوه خدا در موجود زمینی ندیده ام . . . وگر چه من از این استنباط نمی نمایم که در ستارگان یا هر جایی موجودات هوشمند وجود دارند، همین طور هیچ سندی نیافته ام که آنها وجود ندارند . . .». همین ابراز دیدگاه هم کافی بود چون بعد از مرگ دکارت، کلیسا کتابهایش را ممنوع نمود.

چند سال پس از کپلر یعنی در سال 1638، نویسنده ای به نام فرانسیس گادوین(Godwin) اهل انگلیس در کتابی به نام مردی در ماه- In The Man in the Mooneنیز از سفر به ماه داستان می سازد. البته تا این زمان هنوز بشر بر این عقیده است که در فاصله بین کرات هوا وجود دارد. لذا گونزالز، شخصیت داستان با استفاده از ارابه ای که توسط چند پرنده به نام گانساس (Gansas= شبیه به نوعی غاز) پرواز می کرد، به ماه سفر می کند.

در سال 1640، جان ویلکینز تحت تاثیر داستان گادوین درباره امکان وجود حیات در ماه و سفر به آن کره قلم فرسایی می نماید. او در آثارش ابراز داشت که چرا بشر نباید یک روز وسیله ای برای سفر به ماه اختراع نماید. ویلکینز ماه پیمای مد نظرش را ارابه پرنده نامیده بود. وی این افکار را در جامعه پادشاهی لندن و در حضور افرادی مانند رابرت بویل و کریستوفر رن مطرح نموده و به بحث می نشست.

دی برگراک(1656، Bergerac) نیز دوباره گونزالز، مسافر ماه از شخصیت های داستان های گادوین را به صحنه می آورد. او حتی ایده های تازه ای در خصوص پیشران های هوایی و فضایی درباره راکت و رمجت(ramjet) را مطرح می نماید. دو سال بعد پیر بورل(1658، Borel) رساله جدیدی در حمایت از چندگانگی دنیاها نوشت. این رساله از اولین آثاری است که تاثیر قابل توجهی بر روی متفکرین چندگانه گرایی قرن هفدهم گذارد. بورل در بستر فلسفه لوکرتوس و دکارت کار می کرد.


در همین اوان درخصوص نحوه تفسیر مشاهدات تلسکوپیک از ماه بین دو گروه مشاجره در می گیرد. گروه اول به سردمداری هولیوس (Hevelius) نقشه ماه را به گونه ای ترسیم نمودند که حتی دریاها و نواحی مسکونی را نیز نشان می داد. اما گروه دوم به رهبری ریکویلی (Riccioli) در نقطه مقابل این تفکر بودند  تا جایی که ریکویلی بر روی نقشه ترسیمی خود از ماه نوشت: «هیچ انسانی بر روی سطح ماه زندگی نمی کند».

هویگنز(1629-1695، Huygens) فیزیکدان و اخترشناس هلندی ادله معتبری در رد امکان وجود حیات بر روی ماه ارائه می نماید. اما وی خود یکی از چندگانه گرایان است و حدسیات جدیدی در زمینه ی دنیاهای نجومی دیگر، ساکنین و تولیدات آنها زده است که در کتابی سه سال پس از مرگش به چاپ رسید. وی مشاهدات تلسکوپیک مربوط به سطح مشتری را به اشتباه ابر ناشی از بخارهای آب فرض نموده و شواهدی از وجود حیات دانست.

فیلسوف معروف انگلیسی، جان لاک (1632-1704،Locke) با هشدار به این که انسان اشرف مخلوقات نیست، در عصر روشنگری می گوید: « برای دانایی، توانایی و عظمت خداوند بهتر است فکر کنیم که ستاره های ثابت خورشید مانند دارای سیاره های پرجمعیت مشغول گردش به دورشان هستند تا این که فکر کنیم آنها فقط برای تفحص و کنجکاوی ما ساخته شده اند». 

چندگانه گرایی در حال غالب شدن است. برنارد دی فونتنل(1657-1757، de Fontenelle) از هجونویسانی است که با شوق و ذوق بر فلسفه اتمیسم دکارت صحه گذارده و از آن برای استدلال در رابطه با حضور حیات در هرجایی از منظومه شمسی حتی وجود سیارات مسکونی در اطراف سایر ستاره ها استفاده نمود. وی بزرگ ترین مدافع چندگانه گرایی در قرن هفدهم است، نه از جهت شهرت علمی بلکه به خاطر کارهای ادبیش.

ولتر وی را بزرگ ترین نابغه عصر لویی چهاردهم می نامد. او در نشر دانش میان عوام موفقیت قابل توجهی داشته است. دیوید دارلینگ معتقد است فونتیل به خوبی درک کرده بود که ادعاهای عجیب درباب حیات فرازمینی فروش خوبی دارد( جمیز کامرون نیز با فیلم آواتار (2009) این ادعا را ثابت نموده است).

 کتاب وی تحت عنوان مباحثی در باب چندگانگی دنیاها (1686)-Entretiens sur la pluralité des mondes  اثر مهم آن دوران بود که در خصوص چندگانه گرایی و کیهان شناسی جدید کوپرنیک صحبت می نماید.

فونتیل در کتاب مذکور، اندر باب زندگی ساکنین ذحل این گونه می گوید: « با بدبختی زندگی می کنند . . . ظاهراً خورشید برای ایشان ستاره کم فروغی است که روشنایی و گرمایش در چنان فاصله دوری نباید خیلی ضعیف باشد . . .»

این تفکر که بیشتر سیاره ها و ستاره های خارج از منظومه شمسی مسکونی هستند، توسط دانشمندانی مانند لاپلاس(1749-1827، Laplace) به صورت ضمنی پذیرفته شده بود. لاپلاس معتقد بود که ستارگان از سرد شدن تدریجی گازها شکل گرفته اند، سیاره ها گام بعدی در فرایند تکاملی ستارگانند و بسیاری از ستارگان سیستم منظومه ای دارند[در نتیجه ستارگان با سیستم منظومه ای لابد که مانند منظومه شمسی دارای یک زمین هم هستند]. ناپلئون بناپارات پس از خواندن کتاب مکانیک نجومی، از لاپلاس درباره فروگذاری از توجه به خدا پرسیده بود. لاپلاس پاسخ داده بود که: « جناب، من به چنان فرضیه هایی نیاز ندارم».

دانشمند و عارف سوئدی، سوئدنبرگ(1688-1772، Swedenborg) با دیدن مجموعه ای از رویاهای عجیب در سال های 1743-1745، مجاب می شود که با او تماس گرفته شده است و وجود دنیاهای مسکونی بی شماری را در عالم رویا برایش توضیح داده اند. سوئدنبرگ را باید تماس گرفته شده ای(Contactee) زودتر از موعد نامید. در اثری به نام آرکانای آسمانی از سفر دیداری به زهره صحبت نموده و می گوید که دارای دو نژاد است، یکی اشراف زاده و انسان صفت و دیگری ظالم و سبع، اما مریخیان شریف ترین ساکنان منظومه شمسی هستند.

ویلیام هرشل(1738-1822، Herschel) که کاشف اورانوس و قمرهایش و قمرهای ذحل است، نیز مسکونی بودن ماه برایش قطعی است و همانند اسحاق نیوتن معتقد است که درون خورشید نیز حیات هوشمند وجود دارد! از نظر این دو دمای درون خورشید سرد و معتدل است. هرشل می گوید: «به نظر می رسد خورشید چیزی بیشتر از یک سیاره برجسته، بزرگ و درخشان نباشد . . . همانند سایر دنیاهای منظومه شمسی است . . . ما را به سمتی سوق می دهد که فکر کنیم مسکونی است . . . با موجوداتی دارای اورگانیزم های تطبیق یافته با شرایط خاص چنان دنیایی.» در رصدهایی که از مریخ داشته است به این نتیجه رسید که نقاط روشن در قطب های مریخ قطعات یخ است، نقطه های تیره دریاست و نواحی زرد رنگ روشن هم دشت های بیابانی است. از نظر هرشل احتمالاً شرایط مریخیان باید از بسیاری جهات مشابه ما باشد.

سیاستمدارانی مانند جان آدامز(1735-1826،Adams) نیز مدافع چندگانه گرایی بودند. آدامز با هرشل انگلیسی در تماس بوده و می گوید: « اخترشناسان به ما خواهند گفت . . . نه تنها سیارات و اقمار منظومه شمسی، بلکه تمام دنیای در گردش به دور ستارگان ثابت مسکونی هستند . . . ». توماس جفرسون رئیس جمهور آمریکا بعد از آدامز نیز حامی چندگانه گرایی بود. در کتاب خانه شخصی وی کتاب های دی فونتیل و هویگنز مشاهده شده است.

لالاند(1732-1807، Lalande) یهود فرانسوی در سال  1792 بر آن است تا چندگانه گرایی را با مسیحیت آشتی دهد چون معتقد است که عظمت خداوندی با حضور حیات در سایر سیاره ها افزایش می یابد: «اگر اعمال او نشان دهنده قدرت اوست، آیا مخلوقی را توان ارائه ایده ای باعظمت تر و والاتر است؟ ما هزاران ستاره را با چشم غیر مسلح می بینیم، یک تلسکوپ معمولی تعداد بیشتر از این تعداد را در یک محدوده از آسمان نشان می دهد  . . . از پشت تلسکوپ انبوهی از دنیاهای جدید بی نهایت بزرگ تر دیده می شود». روح استدلال لالاند همان بحثی است که نهایتاً منجر به ارائه معادله فرانک دریک در دهه 1960 گردید. اما لالاند در نهایت منکر وجود خدا گشته و با بی اعتقادی دار فانی را وداع می گوید.

در سال 1783، با اختراع بالن آشکار می گردد که انسان قادر نیست در ارتفاعات بدون تجهیزات تنفس مصنوعی زنده بماند. از این دوران به بعد بشر به این نتیجه می رسد که سفر به ماه به این سادگی ها ممکن نیست. اما چه کسی را یارای بستن بال پرواز آمال و تخیل بشری است.

دیوید بروستر(1781-1868، Brewster) فیزیکدان اسکاتلندی، شاخه ی مصالحه ناپذیری از چندگانه گرایی را طراحی نمود تا جلال کیهان خداوندی را نشان دهد. وی می گوید که هر ستاره برای خودش منظومه ای دارد درست مثل منظومه شمسی، تمامی سیاره های هر منظومه مسکونی است، حتی خورشید و ماه آن.

اما در این میان متفکرینی هم بودند که ابتدا معتقد به چندگانه گرایی بوده اند اما چرخش ایدئولوژی داشته اند و در نهایت آن را رد نموده اند. ویلیام هیول(1794-1866، Whewell) از این دسته است. این فیلسوف انگلیسی در سال 1827 می گوید: «زمین . . . یکی از بین چندین دنیاست . . . با شباهت هایی بینشان که حاکی است . . . از [آن که آنها نیز مسکونی باشند با] انبوه مردم  . . . موجودات . . .». یا در کتاب اخترشناسی و فیزیک عمومی(1833) بیان می دارد: «[ستاره ها] . . . ممکن است دارای سیاره هایی باشند که حولشان در گردشند و این ها ممکن است میزبان گیاهان و حیوانات و حیات هوشمند باشند. بنابرین امکان دارد که ما دنیاهایی در هستی داشته باشیم در حالی که هیچ کس نمی تواند تعدادشان را بشمارد و یا تنوع آن ها را برآورد نماید».

اما هیول در دهه 1850 چشم بصیرت خود را باز نموده و با به چالش کشیدن تمامی تصورات بی پشتوانه چندگانه گرایان، منکر چندگانه گرایی گشت. در دست نوشته ای به نام اخترشناسی و مذهب می گوید: «خداوند در تاریخ انسانی به روش خاصی و دلایل شخصی دخالت مستقیم دارد». چنین رویه ای از سوی هیول باعث اختلال موقت در روند رشد مسئله حیات فرازمینی و هوشمند گردید.

ژول ورن فرانسوی در کتاب از زمین به ماه(1865)- From the Earth to the Moonو دنباله های آن از سفر سه مرد و دو سگ به ماه می نویسد که با کپسولی مخصوص انجام می گیرد. مصداق این داستان یک سده بعد، ماموریت آپولو 8 و آپولو 11 در دهه 1960 است.

در تمام این دوران به دلیل عدم دسترسی به داده های علمی دست اول، بحث درباب چندگانه گرایی بیشتر ریشه فلسفی و دینی دارد و در یک جمع بندی منصفانه باید گفت که به تخیلاتی کودکانه می ماند. اما با گسترش این تفکر در میان جوامع بشری، علاوه بر فلاسفه و الهیون، اخترشناسان و زیست شناسان نیز در این زمینه به بررسی و ابراز نظر پرداختند. پروکتور(1837-1888، Proctor) اخترشناس انگلیسی، یک از تاثیرگذارترین مفسرین در عرصه حیات سایر دنیاها در دوران خود محسوب می گردد که فقط فلاماریون توانست از او پیشی گیرد. پروکتور به خاطر ورشکستگی بانکی که در آن سهم داشت، از لحاظ مالی ناتوان گردید و برای بگذران زندگی قلم می زد. در نظر پروکتور اصل بر این است که هر سیاره مسکونی است مگر این که خلاف آن اثبات شود. اما وی در تلاش بوده که با تکیه بر یافته های دانشمندان تا آن زمان داستان بنگارد. برای مثال بر مبنای کارهای هرشل می گوید: «ما تشخیص داده ایم که در مریخ شرایط حاکم بر زمین ما حکم فرماست، زمین و آب، کوه و دشت، ابری و آفتابی، باران و یخ، برف، رودخانه و دریاچه، اقیانوس و باد، اما بدون اعتقاد به وجود اشکالی از حیات، آیا تمام این ها عبث نیستند؟ . . .»

فلاماریون(1842-1925، Flammarion)، اخترشناس فرانسوی، یکی از اصلی ترین طرفداران چندگانه گرایی در نیمه دوم قرن نوزدهم است. اولین کتابش با نام چندگانه گرایی دنیاهای مسکونی(1862)-Sur la Pluralité des Mondes habités با موفقیت شایانی روبه رو گردید به گونه ای که در بیست سال اول، 33 بار تجدید چاپ شد. فلاماریون و روزنی(1856-1940، Rosny) از اولین کسانی هستند که اذعان داشته اند حیات خارج از زمین کاملاً بیگانه است و نباید آن را دگرگونی آفریده های زمینی دانست. روزنی تحت تاثیر افکار لامارک درباب حیات بیگانه بوده و در اثرش با نام گونه ها(1887)- Les xipéhuzبرای اولین بار است که از ورود موجودات ترسناک بیگانه ای به زمین در دوران ماقبل تاریخ  بحث می شود.

پس از سفر لوسیان در قرن دوم میلادی به ماه ، آریوستو در سال 1532، کپلر در سال 1634، گادوین در سال 1638، ویلکینز در سال 1640، دی برگراک به سال 1656، ژول ورن 1865 و سفرهای سوئدنبرگ در سال های 1743- 1745 به ناهید و بهرام، اکنون روزنی(1887) از سفر موجوداتی ترسناکی به زمین در دوران ماقبل تاریخ سخن می راند. سال 1887 و 1888را به خاطر باید سپرد چون موعد برگشتن ورق فرارسیده است. روزنی همچنین در دو اثر بعدیش نیز از گونه های حیات عجیب و غریب صحبت می نماید. او در دو کتاب « کشتیرانان بی نهایت » و «فضانوردان » از سفر انسان هایی به سیاره مریخ صحبت می نماید که در آنجا با زنانی مریخی شش چشم، سه پا، نجیب و صلح طلب روبه رو می شوند . . .

 


فلاماریون نیز نشان می دهد که تمام شرایط حیات حداقل در تعدادی از سیارات هستی مهیاست و حتی ممکن است که مطلوب تر از شرایط زمین باشد. استدلالات وی و مشاهدات آن زمان باعث گردید تا بعضی از علاقمندان اعلام نمایند که حیات هوشمند باید در دنیایی غیر از زمین نیز وجود داشته باشد.

در کتاب چندگانه گرایی دنیاهای مسکونی نوشته فلاماریون می خوانیم:«به نظر می رسد در چشمان نویسندگانی که درباب آن موضوع قلم می زنند، زمین قسمتی از هستی است و ساکنان زمین نوعی از سکنه های آسمانی هستند. اما از آنجا که ماهیت دیگر سیارات واقعاً متنوع است، به احتمال زیاد باید محیط اطرافشان و شرایط حیات در آنها متفاوت باشد، لذا نباید به سهولت پذیرفت که شرایط حاکم بر خلقت آفریده ها در سایر سیارات مشابه زمین است. اشخاصی که درباره حیات فرازمینی مطلب نگاشته اند، مقید به این تفکر بوده اند که حیات فرازمینی نیز از شرایط حیات زمینی برخوردار است، پس در اشتباهند.»

فلاماریون در سال 1892 می گوید: « احتمال حضور زندگی نژادی قدیمی تر بر روی مریخ زیاد است . . . نوسانات قابل توجه در شبکه مسیرهای آب گواهی است بر زندگی پویا در این سیاره . . . از آنجا که قدمت مریخ بیش از زمین است، امیدوارم مریخیان عاقل تر و پیشرفته تر باشند». وی هم چنین در معروف ترین اثرش با نام اخترشناسی عمومی(1894) یک فصل را به حیات بر روی کره ماه اختصاص می دهد و در فصل حیات مریخ می گوید: «تقریباً مشابه زمین [با] آب، هوا . . . بارش های رگبار، جویبار، چشمه . . . آنجا مطمئناً محیطی با اختلاف جزئی نسبت به محل سکونت ماست.»

فلاماریون با سبک علمی –رومانتیک شروع نمود و زمانی که دست از نوشتن می کشید سبکش به رمان علمی تغییر یافته بود. نتیجه تفکرات فلاماریون در سه قانون خلاصه می شود:

1-      نیروهای متنوعی که در آغاز سیر تکامل فعال بوده اند، باعث تولد گونه های متنوعی از موجودات در دنیاهای مختلف، به صورت ارگانیک یا غیر ارگانیک شده اند.

2-      موجودات دارای روح از ابتدا مطابق اشکال ارگانیکی هم سو با حالت فیزیولوژیکی هر یک از سیارات به وجود آمده اند.

3-      نوع مردم دنیاهای دیگر متفاوت از مردم دنیای ماست، هم در سازمان داخلی و هم در شکل ظاهری.

معاصر با فلاماریون فرانسوی، جرج هربرت ولز(1866-1946، Wells) انگلیسی است که به شدت تحت تاثیر داروینیست معروف توماس هاکسلی است. وی طی دهه 1887-1896 با مقالات متعددی به دیدگاه اشرف مخلوقات بودن انسان می تازد. در عرصه حیات فرازمینی نیز آثاری برجای می گذارد که به موفقیت های قابل قبولی دست می یابد. در این زمینه اولین بار بر منبای مشاهدات ژاوله از روشنایی لبه جنوبی مریخ، مقاله ای به نام «هوش بر روی ماه- Intelligence on Mars» را نگاشت که در آن اظهار داشته بود روشنایی مذکور تلاشی از سوی مریخیان برای ارتباط با ماست. در مورد مریخیان می گوید:« در ظاهر و عملکرد، در عادات و ساختار باید متفاوت از آفریده های زمینی باشند  . . . ». یک سال بعد در کتاب جنگ دنیاها- The War of the Worlds  استعدادش در این زمینه کاملاً شکوفا می گردد. ولز در آثار موخرش از تنوع اشکال حیات فرازمینی مثلاً حیات مبتنی بر سیلیکون در کتاب مبانی دیگر حیات یا رمان اولین مردان در ماه صحبت نموده است. البته ژولیوس اشینر را باید اولین کسی دانست که در سال 1891 درباره حیات مبتنی بر سیلیکون بحث نمود. همین طور که می دانیم حیات زمینی مبتنی بر کربن است. علاوه بر ولز، نویسنده چیره دستی دیگر به نام جرج گریفیث(Griffith) نیز در بهبوهه 1900 آثار پرفروشی درخصوص حیات فرازمینی خلق نمود.

به امید خدا ادامه دارد ...

منبع :

http://www.silent-truth.com/post-410.aspx

گوی های کلرکزدراپ (Klerksdorp) + - مصنوعات نامتعارف

گوی های کلرکزدراپ (Klerksdorp)

گوی های شیاردار که به گوی های کلرکزدراپ (Klerksdorp) نیز معروفند، طی چند دهه اخیر در افریقای جنوبی کشف شده اند. حداکثر قطر گوی ها بین 3 الی 4 سانتیمتر و ضخامت آنها نیز 2/5 سانتیمتر است. گفته می شود که از جنس فلزی هستند! تعدادی از این گوی ها در قسمت کمربندی خود دارای سه شیار دایره ای موازی می باشند. تا کنون دو نمونه از این گوی ها کشف شده است: یک نمونه ترکیبی از فلز جامد آبی فام با رگه هایی سفیدرنگ و نمونه دیگر میان تهی که با ماده اسفنجی سفید پر شده است. نکته جالب توجه این است که گوی ها را درون سنگی یافته اند که در دوران زمین شناسی پرکامبرین شکل گرفته و عمر آن را 2/8 میلیارد سال قدمت زده اند!

این گوی ها برای بسیاری از محققین و نویسندگان کتب، مقالات عام و تعداد بیشماری وبلاگ نویس، به عنوان سندی از اشیای نابه جای غیر قابل توضیح محسوب می شوند که صرفاً می باید توسط یک موجود هوشمند (برای نمونه فضانوردان باستانی) ساخته شده باشند. تعدادی از منابع می گویند که ناسا با انجام آزمایشاتی متوجه شده است که گوی ها غیر طبیعی و معماگونه هستند.

تاریخچه ماجرا

در ادامه به صورت مفصل تری به بررسی صحت و سقم گوی های شیاردار می پردازیم، اما پیش از آن توصیه می کنیم که مقاله انواع سنگ ها را مطالعه نمایید تا به درک صحیحی از ماجرا دست یابید.

جکسون (1992) می گوید: « اشیا اتوسدال اجسامی کروی مانند یا تا حدودی کروی هستند که در ذخایر پیروفیلیت آفریقای جنوبی با عمر 3 الی 3/1 میلیارد سال (دوره پرکامبرین) پیدا شده اند.» معدن پیروفیلیت واندرستون در اتوسدال (Ottosdal)، ترانسوال غربی کشور آفریقای جنوبی قرار دارد.

پیروفیلیت (pyrophyllite) نیز یک کانی بوده که از طریق فرایند دگرگونی در دمای متوسط و در عمق چندین کیلومتری زمین تشکیل می گردد. علاوه بر معدن واندرستون اتوسدال که محل استخراج پیروفیلیت است و در نزدیکی کلرکزدراپ واقع است، یک معدن طلا نیز در خود کلرکزدراپ وجود دارد که بسیاری از خبرگذاری ها این دو معدن را تعمداً یا سهواً یکی در نظر گرفته اند.


این اشیا مورد توجه خاص طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی و خلقت گرایان مسیحی بوده است. خلقت گراها معتقدند که این اجسام احتمالاً یا قطعاً مصنوعات نامتعارف بوده که شواهدی از وجود تمدن در میلیون ها سال قبل و یا قبل از طوفان بزرگ بوده است. بعدها طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی مدعی شدند که اشیای مذکور ساخته دست هوشمندان غیر زمینی است.

قدیمی ترین نوشته ی شناخته شده ای که معتقد به مصنوعی بودن اشیا اتوسدال است، مقاله باریت (Barritt) می باشد. مقاله مذکور در اکتبر سال 1979 در " National Enquirer " منتشر شد. این مقاله با شاخ و برگ بیشتری بعدها در ژوئن سال 1982 در مجله معروفتری به نام " Scope Magazine " به چاپ رسید. علاوه بر نقل قول بیانات یکی از مقامات معدن واندرستون (محل کشف اشیا) بدون ذکر نام، باریت نقل قول هایی از برندا سولیوان (Brenda Sullivan)، نماینده جامعه اپیگرافی آرلینگتون آمریکا و رولف مارکس (Roelf Marx)، متصدی موزه کلرکزدراپ را نیز در مقاله خود به عنوان سند و مدرک آورده بود.

سولیوان در پاسخ به باریت ابراز داشته بود اشیا مورد بحث مصنوعی هستند و شواهد غیر قابل اغماضی از یک تمدن پیشرفته، تمدنی قبل از طوفان هستند که ما تقریباً چیزی از آنها نمی دانیم! مارکس و جی.آر مک ایور (McIver)، پرفسور دانشکده زمین شناسی دانشگاه ویتواترزرند (Witwatersrand) در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی نتوانسته بودند که تشریح رضایت بخشی از منشا اشیا ارائه دهند. باریت از مارکس نقل کرده بود اجسام با وجودی که در موزه کلرکزدراپ، در محلی که برای بازدید عمومی به نمایش گذاشته شده اند، قفل شده بودند بر روی محور خود اندکی دوران نموده اند.

بعدها در سال 1995، جوکمانز (Jochmans) از خلقت گرها اشیا اتوسدال را در لیست معروف ترین 10 شی نامتعارف خود قرار داد و بیان داشته بود که اشیای مذکور ترکیبی از فلزی ساختگی و آلیاژ نیکل- استیل هستند که به صورت طبیعی بوجود نمی آیند. وی آشکارا گفته بود که اشیای اتوسدال مصنوعی هستند. در توصیف کوتاه خود از اشیا، جوکمان همان ادعای مشاهده دوران اشیا در حالت سکون توسط مارکس را تکرار کرده بود.

میشل کرمو و ریچارد تامپسون (Cremo and Thompson) نیز تحت تاثیر خبری چاپ شده در مجله "Weekly World News " توسط جیمیسون در جولای 1982، در کتابشان با نام باستان شناسی ممنوعه (1993-1999) پس از مکاتبه با مارکس، شرح مختصری از اشیا اتوسدال ارائه نمودند.

ایشان بحث نمودند که اشیا اتوسدال یک نمونه ممکن از مصنوعاتی است که در لایه های سنگی متعلق به دوره زمین شناسی ماقبل کامبرین با عمر 2/8 میلیارد سال پیدا شده اند و تشخیص بیسکوف (Bisschoff)، زمین شناس دانشگاه پوچفستروم (Potchefstroom) مبنی بر این که جنس اشیا از کانکریت لیمونیت (limonite concretion) است را نپذیرفتند زیرا فکر می کردند که اشیا مذکور از استیل سخت تر بوده، شیارهای موازی روی سطح آنها غیر طبیعی است و شکل و خصوصیات کانکریت ها را ندارد.

جکسون و باتس (Bates) لیمونیت را این گونه تعریف نموده اند: «اصطلاحی برای گروهی از اکسید های آهن دار قهوه ای رنگ و بدون ریخت که به طور طبیعی شکل می گیرند و نحوه تشکیلشان ناشناخته است. لیمونیت ترکیبی از هماتیت (hematite)، گوتیت (اکسید آهن نیتروژن دار = goethite) و دیگر هیدورکسید های آهن می باشد.» کانکریت یا سنگال نیز یک توده متراکم حجیم است که از چسبیدن تدریجی سیمان به دور یک هسته بوجود می آیند.

به نوشته های روی جلد مجله Weekly World News توجه نمایید و خودتان در مورد میزان علمی بودن این مجله قضاوت نمایید. در خصوص مجله Scope Magazine باید بگویم که از این هم مفتضح تر است.

در فوریه 1996، شبکه تلویزیونی آمریکایی به نام "National Broadcasting Company" برنامه ای را با نام «منشا شگفت انگیز انسان» روی آنتن فرستاد. قسمت کوتاهی از برنامه به اشیا اتوسدال اختصاص داشت.

در توصیف اشیا اتوسدال گفته شد که گوی های فلزی با شیارهای دقیق دایره ای بر روی سطح شان هستند. برنامه مدعی بود که متخصصین آزمایشگاهی ناتوان از توضیح نحوه بوجود آمدن شیارها هستند و محل کشف اشیا را از معدن واندرستون اتوسدال به معدن کلرکزدراپ تغییر داد.

در یک وب سایت که به بدون ذکر نام چند صباحی در سال 2001 بر روی اینترنت ظاهر شد، سه شی اتوسدال به عنوان دست سازهای بیگانگان و با نام «کیهان» معرفی شده بود. مضاف بر تکرار مکررات، این وب عقیده الیزابت کلارر (Klarer)، از علاقمندان یوفو اهل آفریقای جنوبی را منتشر نموده بود.

او گفته که اشیا اتوسدال توسط یک نژاد هوشمند در پیروفیلیت قرار داده شده و دارای یک دیسک نوری بوده که حاوی اسرار کیهان است. وی پیش بینی کرده که یک شخص برگزیده خواهد توانست به محتویات دیسک دست یابد و با استفاده از اسرار درون آن زمین را نجات بخشد. در این سایت چندین عکس از شی اتوسدال با سه شیار از زوایای مختلف ارائه شده بود.

برای یک دوره مختصر در سال 2002، بر روی وب سایت موزه کلرکزدراپ نامه ای از پیتر هوند (Hund) اهل پیترزبورگ آفریقای جنوبی منتشر شد. این نامه تایید نشده نتایج بررسی اشیا اتوسدال توسط موسسه فضایی کالیفرنیا، واحد تحقیق چند منظوره دانشگاه کالیفرنیا را ارائه می نمود. نامه ابراز می داشت که دانشمندان موسسه فضایی کالیفرنیا، اشیا اتوسدال را تست نموده و متوجه شده اند که توازن اشیا عالی است و فراتر از توان اندازه گیری تکنولوژی های موجود هست. در نامه آمده بود که موسسه فضایی کالیفرنیا همان سازمانی است که برای ناسا ژیروسکوپ می سازد. به عبارتی منظور نویسنده نامه این بوده که موسسه فضایی کالیفرنیا دارای صلاحیت لازم جهت انجام چنان آزمایش هایی بوده است.

پس از خبر موزه کلرکزدراپ در سال 2002، تعدادی از وب سایت ها به بحث در خصوص اشیا اتوسدال پرداختند که البته یا طرح جدیدی از مطالب قبلی بودند، یا نقل قول از مطالب پیشین بودند و یا به تفسیر و تاویل گفته های کرمو و تامسون(1993-1999)، جوکمانز (1995)، انتشارات گووراذان هیل(1996)، هینریش(1996) و . . . پرداخته بودند.

مطالعه علمی گوی ها

بحث در خصوص ماهیت فیزیکی و منشا اشیا کروی گونه اتوسدال توسط نل (Nel) و همکاران (1937) و تعدادی مقاله توسط کایرنکراس(1988)، پوپ و کایرنکراس(1988) و هینریش(1997-1996) انجام گرفت.

نل و همکارانش اولین کسانی بودند که خصوصیات زمین شناسی و فیزیکی ذخایر پیروپیلیت را توصیف نمودند و صرفاً تشکیل کانکریت های پیریت در درون ذخایر پیروفیلیت را گزارش نمودند. کایرنکراس (1988)، پوپ و کایرنکراس (1988) و قسمتی از برنامه «50-50» تلویزیون " South African Sunday " در دهه 1980 در پاسخ به باریت (1982) استدلال نمودند که اشیا اتوسدال کانکریت های طبیعی هستند. کایرنکراس(Cairncross) تاکید نمود که شیارهای روی این اشیا بیانگر لایه بندی رسوباتی است که کانکریت ها در آن رشد نموده اند.

در گزارش هینریش (1996) عنوان شده که احتمالاً اشیا طی فرایند دگرگونی تشکیل شده اند. مشاهده مستقیم نمونه ها توسط هینریش(1997) آشکار ساخت که اشیا بر خلاف ادعای خلقت گراها، نه کاملاً کروی بودند و نه منحصر به فرد.

هینریش (2008) می گوید: جهت بررسی ماهیت فیزیکی و منشا اشیا اتوسدال به کتب، مقالات عام، صفحات وب و حتی مقالات علمی زمین شناسی دوره پرکامبرین، کانی شناسی، تشکیل کانکریت و . . . مراجعه نمودیم. تلاش ها منجر به تایید عقاید و مشاهدات گوناگونی شد که در وب سایت های مختلف از جمله موزه کلرکزدراپ (2002) قابل رویت می باشد.

هینریش به 5 شی اتوسدال دست یافت که سوزان وب (Webb) از دانشگاه ویتواترزرند و آلان فریزر برایش تهیه نمودند. پس از گرفتن عکس از اشیا مذکور، هینریش (Heinrich) سه تا از اشیا را با اره مخصوص تکه نمود. یکی از دو نمونه باقی مانده با استفاده از تکنیک های سنگ نگاری مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت و به هر دو نمونه باقی مانده پرتو ایکس تابانیده شد. علاوه بر این، بر روی یک نمونه از پیروفیلیت متعلق به معدن واندرستون اتوسدال نیز روش های سنگ نگاری و پرتو ایکس اجرا شد.

باریت (1982) یک عکس را نشان داد که در واقع فضای خالی مربوط به جای اشیا اتوسدال بر روی یک تکه پیروفیلیت بود. عکس نشان می دهد که اشیا به صورت تصادفی در پیروفیلیت پراکنده نیستند بلکه به صورت لایه ای نازک احتمالاً در انباشته های آتشفشانی بوده اند که بعدها دگرگون شده و به پیروفیلیت تبدیل گشته اند.

باریت مختصراً اشیا اتوسدال را شرح داده و می گوید که سه شیار طولی دارند و چنان هستند که آدم فکر می کند قالب گیری شده اند. وی ادامه می دهد که مارکس و سولیوان اشیا اتوسدال را گوی خطاب می نموده اند. پوپ و کایرنکراس(1988) در شرح اشیا گفته اند که تقریباً گوی کامل هستند، در حالی که کایرنکراس (1988) صرفاً گفته بود اشیا مذکور گرد هستند. بعدها کرمو و تامپسون (1993 و 1999) و انتشارات گووراذان هیل (1996) مدعی شدند که اشیا اتوسدال گوی های فلزی، کاملاً گرد و منحصربه فرد هستند. ایشان ابراز داشته بودند که حداقل یکی از اشیا دارای سه شیار است. ایشان عکسی را از اشیا ارائه نمودند که ظاهراً گرد بود. در فیلم منشا شگفت انگیز بشر (2003) صرفاً فلزی بودن اشیا اتوسدال به صورت نقل قول بیان می شود.

اما منابعی نیز بودند که در تشریح شکل اشیا اتوسدال نگفته بودند که گوی کامل هستند و یا کاملاً گرد می باشند. فی المثال در صفحه آخر مقاله باریت (1982) عکسی از اشیا اتوسدال با سه شیار ارائه شده است که بیضی است. باریت حتی ابعاد اشیا را نیز بیان می نماید بدین صورت که دقیقاً 3/3 سانتیمتر ارتفاع و 4 سانتیمتر طول دارند. اما در ادامه باریت با نقل قولی از یکی مقامات معدن بدون ذکر نام مبنی بر این که شکل تمامی اشیا بیضوی است، گفته های خود -در پاراگراف بالا- را نقض می نماید.

جوکمانز (1995) نیز آنجا که می گوید «گوی نما های فلزی شبیه کره ای که پهن شده باشد . . .»، ادعای کروی بودن را نقض نموده است. در نهایت رولف مارکس، متصدی موزه کلرکزدراپ که اشیا اتوسدال را دیده بود اظهار داشت که همه اشیا کروی نیستند، اما بعضی از آنها به شکل «کره ی کش آمده» می مانند. از نظر هینریش، این توصیفات مشخص می سازد که نویسندگان راجع به اشیا اتوسدال بیش از حد معمول اغراق نموده اند و بی دقتی به خرج داده اند.

اما از نظر ما چنان تلاشی جهت دار است با هدف رسیدن به چنین نتیجه ای: تعدادی گوی فلزی درون سنگ هایی با عمر 8/2 میلیارد سال پیدا شده است. کار هوشمند زمینی نیست چون در آن ایام هنوز حیات هوشمند بر روی زمین شکل نگرفته بود، اما از عمر کیهان حدود 13 میلیارد سال می گذرد. از کجا معلوم که حیات در نقطه ای دیگر از چند میلیارد سال قبل شکل نگرفته باشد . . . آنها سفری به زمین داشته اند و این گوی ها احتمالاً باید بقایای چند بلبرینگ بوده باشد که دیگر فرسوده بوده و به اجبار آن را تعویض نموده اند . . . . وقتی ما پذیرفته ایم که اشیا اتوسدال گوی بوده اند، فلزی بوده اند، چرا باید چنان فرضیه ای را رد کنیم؟

حتی در وب سایت بی نامی که در بالا از آن صحبت شد، عکسی از اشیا اتوسدال با سه شیار وجود داشت که بر خلاف ادعای علاقه مندان اشیا اتوسدال، کاملاً کروی نیست. حتی عکس های وان هیردین (2007) از اشیا اتوسدال نیز داد که اشیا کاملاً کروی نیستند.

اما در خصوص نامه پیتر هوند برای موسسه فضایی کالیفرنیا، که در سال 2002 بر روی سایت موزه کلرکزدراپ ظاهر شد و در آن آمده بود توازن اشیا عالی است و فراتر از توان اندازه گیری تکنولوژی های موجود هست، هینریش مذاکره ای در سال 2002 با یکی از کارمندان موسسه فضایی کالیفرنیا به نام آرنولد انجام داد.

آرنولد در پاسخ وی گفته بود که آزمایش بر روی اشیا اتوسدال را به خاطر دارد. اشیا مذکور را هوند به ایشان قرض داده بود. اما وی منکر ادعاهای مطرح شده در نامه هوند در خصوص اشیا اتوسدال گردید و حتی گفت که موسسه فضایی کالیفرنیا هیچ ژیروسکوپی برای ناسا نمی سازد. وی معتقد است که هوند درک درستی از جواب او نداشته است. پس ادعای متعادل و متوازن بودن اشیا اتوسدال اعتباری ندارد.

هینریش در سال 1996 با استفاده از امکانات آن زمان درخواست مشاهده و آزمایش چند نمونه از اشیا اتوسدال را از مقامات مربوط نمود که 5 شی توسط وب و فریزر در سال 1997 برایش ارسال گردید. هینریش توضیح می دهد که شکل 5 شی بدین ترتیب بوده است: گوی نما(شبیه به گوی و نه گوی کامل)، گوی پهن شده، دیسک، خوشه دو تایی و چهارتایی به هم چسبیده از اشیا اتوسدال که شبیه به حباب صابون همزمان رشد کرده بودند. گرچه سه تا از اشیا به گوی نزدیک تر بودند اما بر خلاف ادعای حاشیه نویسان، هیچکدام کاملاً کروی نبوده اند.

اندازه اشیا اتوسدال نیز متغیر است. کایرنکراس(1988) آورده است که اندازه اشیا از چند میلی متر تا چند سانتی متر در تغییر است. باریت(1979 و 1982) ابراز می دارد که قطر آنها 10 سانتی متر است. مارکس گفته بود که قطر اجسام 3 الی 5 سانتی متر است. 5 نمونه ارسالی برای هینریش از 6/3 تا 5/8 سانتی متر در طول و از 3/1 تا 2/5 در ارتفاع متفاوت بوده اند.

در خصوص جنس اشیا اتوسدال نیز ادعاهای متفاوتی صورت گرفته است. جوکمانز (1995) مدعی بود از آلیاژ نیکل- استیل هستند که در حالت طبیعی ایجاد نمی شوند. باریت از قول یکی از کارکنان معدن واندرستون می گوید که دو نوع شی اتوسدال وجود دارد. نوع اول جامد و ترکیبی از فلزی آبی-سفید و سرخ کم رنگ که دارای رگه هایی با رنگ سفید است. نوع دوم با پوسته نازکی برابر پنج میلی متر بوده و درون آن پر از ماده اسفنجی سفید رنگ است. انتشارات گووراذان هیل (1996) و کرمو و تامسون (1993 و1999) خلاصه ای از بیانات باریت را تکرار نموده اند. کایرنکراس (1988) نیز می گوید دو نمونه شی وجود دارد. نوع اول با رنگ متالیک برنجی مانند که احتمالاً از جنس پیریت(سولفید آهن= pyrite) باید باشد و نوع دوم به رنگ قهوه ای تاریک که باید از جنس سیدریت(کربنات آهن= siderite) باشد.

مارکس متصدی موزه به نقل از بیسکوف از دانشگاه پچفستروم گفته بود که اشیا اتوسدال از جنس لیمونیت(گروهی از هیدروکسید های آهن دار مانند هماتیت و گوتیت) هستند. اما رنگ پنج نمونه فرستاده شده برای هینریش مطابق جدول رنگ شرکت تولید رنگ مونسل (1975)، این چنین بوده است: سرخ متمایل به قهوه ای تیره، سرخ و سرخ تیره.

بررسی ساختار داخلی سه تا از 5 نمونه شی از طریق برش دادن اشیا توسط هینریش میسر شد. برش نمونه ها نشان داد که هر سه شی دارای ساختار شعاعی متحد المرکز است. وجود چنین مشخصه ای نشان می دهد که گوی ها کانکریت طبیعی هستند. درون اشیا مورد آزمایش دارای خلل و فرج بود و خود اشیا شکننده. ساختار حلقه حلقه داخلی شی با شیارهای روی سطح شی بی ربط نیست. برش سطحی نشان داد که شیارهای رویی اشیا اتوسدال به صورت مصنوعی ایجاد نشده اند.

هولمز (2007) از دانشکده علوم زمین دانشگاه نبراسکا در یک همکاری با هینریش پرتونگاری اشعه ایکس را انجام داد و تایید نمود که یکی از نمونه ها متشکل از کانی وولستونیت (wollastonite ، یک کانی دگرگونی است) بهمراه مقداری هماتیت و گوتیت بوده و نمونه دوم نیز از هماتیت تشکیل شده است.

مارکس، کرمو و تامپسون و انتشارات گووراذان هیل (Govradhan Hill Publishing) بر این عقیده بودند که بعضی از اشیا اتوسدال از استیل نیز سخت تر هستند. بعدها مارکس گفته بود که این از مشخصه تمام اشیا اتوسدال است. اما آزمون سختی اشیا توسط هینریش نشان داد که درجه سختی هیچ یک از نمونه ها از 5 موس (مقیاس اندازه گیری سختی کانی ها) بیشتر نبوده است. در حالی که سختی استیل برابر 7 الی 8 موس است. مارکس که رویه علمی را بر نمی تابد به همراه پیروانش در این خصوص نیز ادعایی به گزاف نموده بودند.

مارکس حتی در خصوص چرخش خود به خودی اشیا اتوسدال، نیز در برابر هینریش و کایرنکراس ادعایش را انکار نموده و گفت که از وی به اشتباه نقل قول شده است و ادعای مطروحه توسط باریت (1982) مبنی بر دوران اشیا اتوسدال بر روی میز بدون لرزش، در موزه و در محل قابل بازدید تماشاچیان را کاملاً مردود دانست. در پاسخ به هینریش، مارکس گفته بود که لرزش های ناشی از کار در معدن طلای کلرکزدراپ باعث تکان خوردن اشیا درون موزه می شود و همین سبب دوران اشیا اتوسدال گردیده است.

بحث و نتیجه گیری

متاسفانه توصیف خصوصیات فیزیکی اشیا اتوسدال توسط گروه های حاشیه نویس به صورت بدی تحریف شده است. شواهد مستقیم نشان داده که اشیا اتوسدال ترکیبی از کانی هایی مانند هماتیت، وولستونیت، پیریت و سایر کانی های آهن است. تشخیص پرفسور بیسکوف مبنی بر لیمونیت بودن اشیا اتوسدال اشتباه نبوده چرا که لیمونیت در واقع ترکیبی از کانی های آهن دار است.

ساختار داخلی اشیا اتوسدال از جنس هماتیت نشان می دهد آنها کانکریت های طبیعی پیریت هستند که تغییر شکل داده اند. زمین شناسان می دانند که واکنش شیمایی اکسید شدن باعت تبدیل پیریت به لیمونیت، گوتیت یا هماتیت می گردد در حالی که پیریت شکل ظاهری خود را حفط نموده است. وولستونیت نیز اغلب در نتیجه واکنش بین توده های غنی از سیلیس با کربنات کلسیم طی فرایند دگرگونی انباشته های آتشفشانی به پیروفیلیت به وجود می آید.

شکل و اندازه اشیا اتوسدال نیز بر خلاف ادعای حاشیه نویسان، با اندازه کانکریت های طبیعی مطابقت دارد. رایزول (Raiswell) و فیشر می گویند که اندازه کانکریت طبیعی بین چند میلیمتر تا بیش از 6 متر متغیر است. کایرنکراس براین عقیده است که شیارهای رویی سطح اشیا اتوسدال در اثر فرایند لایه بندی رسوبی به وجود آمده است. در حین رشد کانکریت در حوضچه رسوبی، سرعت رشدش در بعضی لایه ها آرام تر از لایه های همجوار بوده که این منجر به تشکیل شیار در محل آن لایه ها شده است.

چطور چنین فرایندی می تواند باعث بوجود آمدن شیار بر روی کانکریت گوی مانند و یا تخم مرغی شود را باید بر روی تعداد غیرقابل شمارشی از کانکریت های اکسید آهن یافت شده در سنگ ماسه ای ناواجو در یوتای غربی، آمریکا جستجو کرد که به تیله های موکویی (Moqui marbles) معروفند. خطوط و شیارهای روی سطح این تیله ها نا منظم تر از اشیا اتوسدال است زیرا رسوباتی که تلیه ها در آن رشد کرده اند، زمخت تر از رسوباتی بوده اند که اشیا اتوسدال در آنها شکل گرفته اند. همین طور بد نیست که نگاهی هم به کانکریت های کالکارئوس (calcareous concretions) پیدا شده در نیویورک آمریکا داشته باشیم و حتی کانکریت های کشف شده در انداکو (Endako).

البته نباید فراموش کرد که اثبات کروی نبودن اشیا اتوسدال به معنای پایان ادعای غیر عادی یا مصنوعی بودن آن بوده و اطاله کلام بیش از این جایز نیست.

تصاویری از تیله های موکویی یافت شده در ایالت یوتای آمریکا. به نظر شما چرا در خصوص مصنوعی بودن این اشیا ادعایی صورت نمی گیرد؟

نمونه هایی از کانکریت کشف شده در انداکو، بریتش کلمبیا و کانکریت های کالکارئوس کشف شده در ایالت نیویورک آمریکا.

برخی منابع : اینجا

سنگ های ایکا - مصنوعات نامتعارف

          سنگ های ایکا

ایکا نام شهری است در پرو که اکنون مرکز استان کواستال می باشد و در 300 کیلومتری شهر لیما، پایتخت پرو قرار دارد. این شهر در حاشیه بیابان آتاکاما و نزدیک رودخانه ایکا بنا شده است، جایی میان کوه و اقیانوس آرام. فاصله چندانی با نازکا ندارد.

      سنگ های ایکا

سنگ های ایکا ظاهراً یکی از آثار باستانی ایکاست که اکثر طرفداران نظریه فرازمینی­ ها با آن آشنایی دارند. اما داستان این سنگ ها چنان مخدوش است که به جز کنث فدر، سایر باستان شناسان علاقه ای به سنگ های مذکور از خود نشان ندادند. البته کنث فدر نیز در مقام تایید و تمجید بر نیامد که با هدف اثبات کذب بودن داستان وارد گود شد. در این مقاله سعی داریم تصویری شفاف از واقعیت قضیه به دست آوریم، اما این کار حقیقتاً مشکل است چون، روایت یکسان و شفافی از سنگ های ایکا در هیچ منبعی ثبت نشده است.

سنگ های ایکا در واقع مجموعه ای از سنگ های اندوزیتی بوده که سطح آنها پوشیده از تصاویر دایناسورها و فناوری پیشرفته است و آن را متعلق به عهد باستان می دانند. همان طور که در تصاویر نیز پیداست، اندازه سنگ ها متفاوت است. مطابق ادعای چارلز بلیتز سنگ ها را در حوالی روستای اکوکاجی و ایکا یافته اند . 1

سنگ های ایکا + ica stones

گفته می شود که پدر ژاویر کابررا، انسان شناس فرهنگی اهل ایکای پرو، در ابتدای دهه ی 1930 چند صد نمونه از این سنگ ها را در آرامگاه های ایکاهای باستان در درون غاری یافت ۲  اما فیلیپ کوپنز و مجله فورتین تایمز اعتقاد دیگری دارند. آنها می گویند که دوست ژوایر کابررا در تولد 42 سالگی (در دهه 1960)  ژاویر به او سنگی هدیه داد که حجاری روی آن حس کنجکاوی ژاویر را بر انگیخت.

ژوایر پس از بررسی هایی متوجه شد که طرح روی سنگ مربوط به نوعی ماهی بوده که میلیون ها سال قبل منقرض شده اند . 3

 داستان این واقعه به دو برادر به نام های کارلوس و پابلو سولدی رسید که از کلکسیونرهای معرف بودند باز میگردد. ایشان بیش از هزاران سنگ از آن دست به دکتر کابررا نشان دادند و 341 سنگ نیز به وی فروختند.

پس از این رویداد، کابررا تعدادی سنگ دیگر نیز از کشاورزی به نام باسیلو اسچویا خریداری نمود به طوری که در اواخر دهه 1970، کابررا تعداد سنگ های خود را 11000 قطعه تخمین زد . ۴ بعضی از منابع ابراز می دارند که طبق ادعای کابررا تعداد سنگ ها از 100 هزار قطعه فزون است . ۵

صحنه های متنوعی بر روی سنگ ها حک شده است:

1-دایناسورهایی که به انسان حمله می کنند یا به وی یاری می رسانند. مانند دایناسورهای گیاه خوار ماقبل تاریخ (brontosaurs)، دایناسورهای سه شاخ (triceratops)، استجوسوروها (stegosaurus) و پتروسورها (pterosaurs)، تیرانوسورس رکس (Tyrannosaurus rex) و ...

2-فناوری پیشرفته مانند استفاده از تلسکوپ و یا پرواز با وسیله نقلیه

3-جراحی های پیشرفته پزشکی مانند جراحی باز قلب و پیوند مغز، کلیه و ...

4-نقشه های ستاره ها و سرزمین های ناشناخته

5- تصاویر بعضی از خدایان

سنگ های ایکا

سنگ های ایکا = موجودات فضایی

ica stones + aliens

سنگ های ایکا + موجودات فرازمینی

تعدادی از متفکرین ، سنگ های ایکا را سندی بر خلاف تئوری های علمی غالب می دانند. کابررا در کتاب "پیام سنگ های حکاکی شده ایکا"  تلاش کرد تا صحنه های نقاشی شده بر روی سنگ ها را به صورت داستان در آورد و از این طریق تاریخ تمدنی که سنگ ها دستاوردشان محسوب می شود را آشکار نماید.

همه می دانیم که شواهد زمین شناختی  و روش های جدید قدمت یابی خبر از انقراض دایناسورها در 60 میلیون سال پیش می دهند. چرا نژاد انسان منقرض نشد؟ وجود چنین تناقضی باشد شد که کابررا دست به ترفندی بزند. او معتقد بود که تکنولوژی باستانی ایکایی که خودش نام مرد جلیپتولیثیک (Gliptolithic) بر آن نهاده است، مربوط به نژاد فرازمینی است که مدت ها قبل با دایناسورها همزیستی داشته و سپس ژنتیک انسان امروزی را مهندسی نموده است.

کابررا بر این باور است که صاحبان سنگ ها بعدها قبل از وقوع فاجعه ای نامشخص از طریق پایگاه فضایی نازکا زمین را ترک کرده و به سیاره ای در خوشه پروین رفته اند . ۶

اما علاوه بر ابهامات موجود در داستان حکاکی ها که به تفسیرهای متفاوتی می انجامد، حکاکی های روی سنگ ها نشان دهنده دانشی محدود در خصوص موضوعاتی نامربوط است و توجه بسیاری از اشخاص را به سمت سئوالاتی از جنبه هایی از علم مدرن و داستان آفرینش منحرف می نماید.

 

عمده دلایلی که مانع از ورود باستان شناسان حرفه ای به حوزه سنگ های ایکا شده است عبارتند از:

1.اگر انسان ها و دایناسورها همزیستی داشته اند، چرا مجسمه یا نقاشی هایی از این قبیل در سایر یافته های باستان شناسی مخصوصاً از سایر قسمت های دنیا پیدا نشده است؟

 آیا تمامی آن دایناسورها در منطقه ایکا یا کشور پرو زندگی می کرده اند؟ جالب تر این که تقریباً تمامی دایناسورهای حکاکی شده بر روی سنگ ها تا کنون شناسایی شده اند. اشتباه نکنید، این گونه ها را با توجه به حکاکی های سنگ های ایکا و طبقه بندی دکتر کابررا شناسایی نکرده اند، بلکه بر اساس فسیل های کشف شده این کار را انجام داده اند. اکثر مطالبی که ما از دایناسورها می دانیم به خاطر فسیل هایی است که طی چند قرن اخیر کشف شده است ، حتی اسکلت دایناسورهای پرنده ریزجسه مانند پتروداکتیلوس (Pterodactylus) که طول بالهایشان به 150 سانتیمتر می رسد و مربوط به 150 میلیون سال قبل هستند، نیز پیدا شده است.

می خواهم بگویم که این بهانه که شاید اسکلت انسان به خاطر کوچک بودن در قیاس با دایناسورها طی میلیون ها سال تا به امروز به مرور متلاشی شده است، قابل قبول نیست. در کنار اسکلت هیچ از دایناسورها، اسکلت انسان یا انسان نمایی کشف نشده است.

                                

2. آیا تصاویر حک شده بر روی بعضی از سنگ ها ی ایکا نشان از کالبدشکافی اجساد توسط مردم ایکا دارد یا مربوط به فناوری های پیشرفته نظیر جراحی باز قلب و پیوند مغز است؟

 اگر بپذیریم تصاویر مربوط به جراحی موجود زنده است، این ایده به ذهن متبادر می شود که اجداد ما با هوشمندان خبره بیگانه در تماس بوده اند و چنان تکنولوژی را باید از ایشان کسب کرده باشند. در این صورت حتی اگر تکنولوژی پیشرفته لازم برای عمل جراحی را نادیده بگیریم، نمی بایست به عوض این که بر روی سنگ ها آن را نقاشی نمایند، بر روی لوحه هایی از جنس فلز و یا ورق های کاغذی به ثبت دانش خویش می پرداختند؟ چرا هیچ خرابه­ ای، ویرانه ای، تکه استخوانی، قبری و . . . که نشان از محل زندگی این قوم در آن عهد داشته باشد، شناسایی نشده است؟

 با تکیه بر چه منطقی بپذیریم که مرد جلیپتولیثیک با آن همه ترقی که سخن آن رفت، فقط برای آیندگان چندین سنگ خراش خورده را به یادگار گذارده اند؟

3.  سال 1973 باسیلیو اوسچویا (Basilio Uschuya) تایید کرد که در حین مصاحبه خود با اریک فون دانیکن از سنگ های تقلبی استفاده نموده، اما چندی بعد در مصاحبه دیگری با روزنامه نگاری آلمانی، اندریاس فیشر حرف خود را تکذیب نمود و گفت برای این که از بابت فروش آن سنگ ها به زندان نیافتد چنان حرفی زده است. در ژانویه سال 1975، اوسچویا به همراه همسرش طی مصاحبه ای با مجله موندیال اعلام داشتند که تمام سنگ هایی که به دکتر کابررا فروخته اند را خودشان تولید می کرده اند. ۷ و برای طرح ها و نقش ها نیز از کتاب های تخیلی، درسی و مجلات و  . . . الهام می­گرفته اند. ۸

در مستند بی بی سی با نام "معبری به خدایان" در 1977، اوسچویا با استفاده از مته دندانپزشکی یک سنگ ایکایی را ساخت و برای به دست آوردن زنگار (جهت رنگ کردن سنگ ها) نیز ادعا کرد که سنگ ها را در درون سرگین گاو حرارت می دهد.

 او به تولید و فروش سنگ های ایکا ادامه داد. در سال 1996، مستند تحلیلی دیگری از سنگ های ایکا توسط بی بی سی ساخته و پخش شد که به دیده شک به قضیه نگریسته بود. این توجه دوباره به قضیه باعث شد تا مقامات پرو باسیلیو اوسچویا را دستگیر کنند، به این دلیل که فروش عتیقه های باستانی در پرو غیرقانونی است. اوسچویا از ادعای مبنی بر یافتن سنگ ها دست برداشت و پذیرفت که  آن ها واقعی نبوده اند. او گفته بود که ساختن سنگ ایکا از شخم زدن زمین کشاورزی راحت تر است!

اوسچویا مجازات نشد و مجدداً به کار ساختن و فروش سنگ به توریست ها به عنوان بدل ادامه داد. سنگ هایی که توسط اوسچویا با مته دندانپزشکی ساخته شده اند به هیچ وجه از مجموعه سنگ های دکتر کابررا قابل تشخیص نیستند!

4.  تا به این جای داستان ما بارها گفتیم که طرح ها بر روی سنگ ها حکاکی و یا حجاری شده اند ولی در سال 1998 یک محقق اسپانیایی به نام ویسنته پاریس (Vicente Paris) پس از 4 سال تحقیق ابراز داشت که مدارک مربوط به سنگ های ایکا جعلی است.

در بین یافته های این محقق، عکس هایی از سنگ ها وجود دارد که رد رنگ های مدرن و مواد ساینده بر روی آن ها قابل مشاهده است. قوی ترین مدرک تقلبی بودن حکاکی روی سنگ ها مربوط به ضخامت کم عمق نقوش می باشد به عبارتی سنگ ها صرفاً خراش داده شده اند و از طریق برداشتن لایه اکسید شده سطحی، اقدام به منقوش نمودن سنگ ها کرده اند.

وی برای اولین بار به این نکته اشاره کرد که سنگ های با عمر بالا باید فرسایش قابل توجهی نیز داشته باشند که خود حاکی از قدمت آن هاست! خوانندگان محترم خود این ادعا را بررسی نمایید . ۹

ژوزه آنتونیو لامیک اسپانیایی، موسس گروه تحقیقاتی " Hipergea "  علائمی از سمباده و حکاکی مدرن را بر روی سنگ ها یافت که تاییدی بر ادعای ویسنته پاریس بود. ۱۰  لذا ادعای کابررا مبنی بر این که طرح ها بر روی سنگ های ایکا حکاکی شده اند در حالی که حکاکی سنگ اندوزیتی بسیار مشکل است، دروغی بیش نبوده است. ۱۱

5- متاسفانه همانند سایر مصنوعات نامتعارف، منابع مختلف روایت های مختلفی از محل و نحوه کشف سنگ های ایکا دارند که در بالا به دو روایت در خصوص چگونگی پیدا شدن سنگ های ایکا اشاره شد. از کربن 14 جهت قدمیت یابی سنگ ها نمی توان بهره جست چرا که در سنگ ها هیچ مواد آلی یا اورگانیک وجود ندارد. تنها راهی که برای قدمت یابی سنگ ها باقی می ماند بررسی محلی است که سنگ ها را در آنجا یافته اند ولی محل یافتن سنگ ها توسط کابررا یا اوسچویا افشا نشده است. ۱۲

 مخفی بودن محل کشف این سنگ­ها و فقدان پشتوانه و تایید باستان شناسان به عنوان متخصصین ذی صلاح در امر تشخیص حقیقی یا جعلی بودن سنگ ها، خود دلیلی بر دروغی بودن داستان مرد جلیپتولیثیک است.

6- در خصوص نقش ماهی منقرض شده بر روی سنگی که هدیه تولد کابررا بود، این که چگونه ایکاها از وجود چنین ماهی مطلع بوده اند، فقط یک پاسخ وجود دارد: چنان خبری را از منابع فرازمینی کسب کرده بودند.

اما متاسفانه یک مشکل اساسی در این خصوص وجود دارد. افرادی که چنان داستانی را به خورد ذهن های مشتاق می دهند هرگز یک نمونه فسیل یا حتی عکس آن ماهی را به عنوان مدرکی از وجود چنین موجودی در میلیون ها سال قبل ارائه نمی کنند. با این تفاسیر چگونه بپذیریم که ماهی حک شده بر روی سنگ در برهه ای از زمان بر روی زمین زندگی می کرده است؟

7- متاسفانه سنگ ایکا به عنوان مستندات زندگی همزمان انسان و دایناسورها چه در دوره زمین شناسی ژوراسیک یا چه در هزاره های اخیر برای معتقدین به نظریه تکامل تدریجی نیز یک مثال نقض است. این که انسان ها در آن دوران چه می کرده اند یا اگر دایناسور ها مربوط به چند هزاره اخیر هستند، پس چگونه به یکباره ناپدید شده اند، معزل لاینحلی پیش روی داروینیست ها می­گذارد.

8-افرادی مانند فیلیپ کوپنز که ذکر نامشان رفت، معتقدند که کلیت سنگ های ایکا یک شایعه است. او به ارتباط بین دانیکن و دکتر کابررا اشاره کرده و می گوید دانیکن که از دوستان نزدیک کابررا است، بارها تکرار کرده است که سنگ ها اصل قابل اعتماد نیستند و قائل به معتبر بودن سنگ های ایکا نیست. ۱۳

 

البته اگر منطقی باشیم، هر کس دیگری هم به جای دانیکن بود، ریسکی به بزرگی پذیرش داستان مرد جلیپتولیثیک نمی کرد. زندگی انسان ها و دایناسورها خط قرمز داستان کابرراست و دانیکن به خوبی به این قضیه واقف بود.  با این اوصاف، آیا نمی توان گفت که کل داستان یک نیرنگ و تزویری است با هدف افزودن بر شهرت منطقه ایکا جهت رونق صنعت توریسم ؟

توجه داشته باشید که دکتر کابررا در سال 1996 موزه ای دایر نمود که در آن هزاران سنگ ایکا به نمایش گذاشته شده است. موزه در لیست مکان های توریستی اتاق گردشگری ملی پرو ثبت شده است و این در حالی است که اعتبار سنگ ها به شدت زیر سئوال هست. پس از مرگ کابررا در سال 2001، دختر وی مدیریت موزه را بر عهده دارد.

ایکا + پرو + بیگانه های فضایی

دانلود برخی از منابع : اینجا

 منبع :

http://www.silent-truth.com/post-400.aspx

سنگ های دروپا "Dropa Stones" - مصنوعات نامتعارف

برگرفته از : http://www.silent-truth.com/post-399.aspx

سنگ های دروپا "Dropa Stones"

آیا هزاران سال پیش سفینه بیگانه ها در چین باستان، نزدیک تبت در حین فرود سقوط کرده است؟ پاسخ طرفداران سنگ های دروپا به سئوال فوق مثبت است.

13000 هزار سال قبل یک سفینه متعلق به بیگانه ها در سرزمینی خالی از سکنه در نزدیکی تبت دچار سانحه شد. بیگانه هایی که به آن ها دروپا "دزوپا (Dzopa) یا دروک- پا(Drok-pa)" می گویند، موفق شدند از سانحه جان سالم به در برند. اما قادر به تعمیر سفینه آسیب دیده خود نبودند، پس تصمیم گرفتند که در این سیاره بمانند و راه زنده ماندن را از قبیله هام (یکی از قبایل بومی تبت که به آنها هان هم گفته اند) کسب کردند ...

تعدادی از حامیان سنگ های دروپا، پا را فراتر نهادند و مدعی هستند که بیگانه های دروپایی با بومیان محلی درآمیختند و این منجر به شکل گیری قبیله ای به نام دروپا در نواحی کوهستانی تبت شد. ایشان بر این عقیده هستند که دو قبیله ی هان و دروپا که در آن نواحی ساکن بوده اند، در زمین بیگانه بوده و نه چینی و نه تبتی هستند.

                                     


تاریخچه ی ماجرا:

در سال 1938 یک هیئت باستان شناسی اعزامی به سرپرستی پروفسور چای پو تئی(Chi Pu Tei) از دانشگاه پکن به کوه های بایان-کارا- اولا در چینگهای 1 واقع در مرز چین و تبت، این موضوع را در تعدادی غار که ظاهراً محل سکونت گونه ای از فرهنگهای باستانی بوده، کشف نمودند 2.

غارها احتمالاً به صورت مصنوعی ایجاد شده اند زیرا دیواره های غار به صورت چهارگوش بوده و انگار که کوه را با حرارت بالا برش داده باشند، دیواره ی غار حالت لعاب دار است. آنها چند ردیف قبر را در کف غار یافتند که هر کدام 4 فوت طول داشتند و درونشان اسکلت هایی غیرعادی با سری بزرگ و تنی لاغر، کوچک و نحیف قرار داشت. یکی از اعضای گروه حدس زد که شاید نوعی گریل ساکن کوهستان بوده اند! اما چای پو تئی در پاسخ وی گفته بود: تا به حال چه کسی شنیده است که میمون ها همدیگر را دفن کنند؟

بر روی هیچ یک از سنگ قبرها چیزی نوشته نشده بود، اما زیر گرد و غبار آرمیده ی اعصار در کف غار، 716 سنگ دیسکی شکل پیدا شد. قطر سنگ های دیسکی تقریباً 9 اینچ بوده، وسط تمامی آنها به صورت دایره ای تراش خورده، شیارهایی دایره ای بر روی سطحشان حکاکی شده است و در یک کلام صفحه گرامافون های قدیمی را به ذهن آدمی می آورد.


پس از گذشت 20 سال از بایگانی بودن سنگ ها در دانشگاه پکن، به تسوم اوم نای (Tsum Um Nui) اجازه مطالعه بر روی سنگ ها داده شد. می گویند که او آمد تا مشخص نماید که واقعاً شیارهای روی دیسک ها هیرگلیف های ریز هستند و اگر هستند، آیا این خط نمونه مشابه قبلی بر روی زمین دارد یاخیر؟ 3

در سال 1962 وی موفق به رمزگشایی خط مذکور شد و داستان حک شده بر روی سنگ ها از این قرار بوده که سفینه فضایی در کوه های منطقه بایان- هار- شان (همان بایان-کارا- اولا) که غارها نیز در آن واقع اند، سقوط نموده و مردم دروپا قادر به تعمیر سفینه خود نبودند، لذا مجبور شدند که با شرایط سیاره زمین خود را وفق دهند.

در ادامه سلسله تحقیقات، تسوم اوم نای مدعی بود که دروپاها توسط مردان قوم هام که از اهالی بومی منطقه بوده اند قتل و عام شده اند .4 متن هیروگلیفی یکی از دیسک های ترجمه شده چنین است: « دروپاها از فراز ابرها با سفینه خود فرود آمدند. مردان ما، زنان و بچه های ما در غارها پناه گرفتند، ده مرتبه پیش از طلوع آفتاب. وقتی که زبان ایمایی دروپا را درک کردند، متوجه شدند که تازه واردان دارای مقاصد صلح جویانه هستند.» 5

اوم نای عمر هر یک از این دیسک ها را بین 10 الی 12 هزار سال تخمین زد. گفته شده وی یافته­ های خود را به مسئولین مربوطه دانشگاه در سال 1962 ارائه نمود تا پس از تایید، در نشریه ای حرفه ای به چاپ رساند. مسئولین دانشگاه به تمسخر یافته هایش پرداختند و این قضیه باعث شد که وی جدای وطن نماید و به ژاپن رود. 6 او مدتی بعد در ژاپن فوت نمود. آکادمی ماقبل تاریخ پکن هرگز به وی اجازه چاپ و صحبت راجع به یافته هایش را نداد. در سال 1965، بالاخره چای پو تئی به همراه چهار تن از هم تیمی هایش اجازه یافتند که تئوری خود را علنی سازند. 7

محققین روسی دیسک ها را جهت تحقیق درخواست نمودند و در این راستا چندین دیسک به مسکو ارسال گردید. گفته شده که در آنجا پس از زدودن گرد و غبار از روی دیسک ها، بر روی آنها آزمایش شیمیایی انجام دادند و متوجه شدند که مقدار قابل توجهی کبالت و سایر فلزات در سنگ ها وجود دارد. همان طور که در روزنامه اسپوتنیک هم به چاپ رسیده، دکتر ویاتچسلاف زایسف(Vyatcheslav Zaisev) آزمایشی را توضیح می دهد که دیسک ها را بر روی صفحه گردان قرار دادند و مشاهده نمودند که دیسک ها با ضرباهنگ غیر عادی شروع به لرزش کردند، گویی که یک نیروی الکتریکی قوی از آنها عبور کرده است . 8

البته بعضی از محققین به اصطلاح دانشمند (!) معتقدند که هر دیسک بخشی از حافظه هارد دیسک است که نمونه امروزی آن در کامپیوترها استفاده می شود و اگر بتوان این حافظه های باستانی را بازخوانی نمود، پاسخ بسیاری از سئوالات روشن خواهد شد!

ارنست وگرر(وگنر) یک مهندس اتریشی بود که در سال 1974 از موزه بانپو در ژیان استان شانیژ بازدید به عمل آورد و در آنجا دو سنگ دروپا را مشاهده نمود 9 گفته شده که او در مورد سنگ ها سئوالاتی پرسید که مدیر موزه نتوانست در موردشان پاسخی بدهد، اما به وی اجازه دادند که یکی از سنگ ها را لمس نموده و از آن عکس بگیرد. وگرر مدعی بود هیروگلیف روی سنگ ها را به این دلیل انعکاس نور فلش دوربین نمی توان در عکس ها مشاهده نمود. در سال 1994 مدیر و سنگ ها از موزه ناپدید شدند . 10

تکذیب اکثر ادعاهای دروپا:

هزاران مقاله در رابطه با سنگ های دروپا در اینترنت موجود هستند که در نهایت چیزی جز پریشانی ذهن مخاطب را در پی ندارند. حقیقت این است که داستان سنگ های دروپا از بی اساس ترین ادعاهای صورت گرفته در قلمرو بیگانه شناسی (Xenoarcheology) است. حتی تعدادی از یوفولوژیست ها به دلیل ماهیت ساختگی داستان، از ورود به این حوزه خودداری نمودند. منتقدین عمده ادعاهای فوق را زیر سئوال برده اند و معتقدند که دروپا زاده ی شایعه و افسانه های محلی است. اجازه دهید در ادامه نگاهی ریزبینانه تر به ماجرا بیندازیم:

1.اولین اشاره به داستان سنگ های دیسکی شکل دروپا توسط اریک فون دانیکن در دومین اثرش تحت عنوان طلای خدایان صورت گرفت. متاسفانه این کتاب ها به صورت گسترده ای به دلیل غیر قابل اعتماد بودنشان مورد انتقاد واقع شده اند. در خصوص داستان سنگ های دروپا، اسامی و منابع ذکر شده در کتاب مذبور را نمی توان ثابت کرد، دانشمندانی مانند چای پو تئی، تسوم اوم نای که چینی هستند را خارج از کتاب نمی توان یافت! شدت پریشانی مقالات در فضای مجازی بسیار بالاست. فی المثل بعضی چای پو تئی را صرفاً یک باستان شناس معرفی کرده اند . 11 بعضی منابع او را دکتر 12و بعضی دیگر وی را پروفسور 13 خطاب نموده اند. البته چنین عدم توافق و تشابهی در خصوص بسیاری از اسامی و شخصیت های داستان دروپا صادق است. برای نمونه در آدرس زیر نام قبلیه ای که دروپاها را نابود کردند، هان عنوان شده ولی در سایر منابع نام قوم مذکور را هام، خام و کام نیز گفته اند.

http://rishyrich.hubpages.com/hub/Ancient-artifacts-Modern-hoaxes-A-Comprehensive-Study

یا نام مهندس اتریشی که از موزه بانپو در ژیان استان شانیژ بازدید کرد مشخص نیست که وگرر است یا وگنر! بعضی منابع نام محل پیدا شدن دیسک ها را کوه های بایان-کارا-اولا ذکر کرده اند و بعضی دیگر بایان-هار-شان. قطر دیسک ها 9 اینچ است 14 یا 12 اینچ؟ 15

آشکار نیست که دو دیسک به نمایش گذاشته شده در موزه بانپو، در سال 1974 مفقود شده است یا در سال 1994؟ 16

2. البته فون دانیکن در کتاب طلای خدایان، فصل نشانه هایی از وجود خدایان در چین، به کاوش چای پو تئی در سال 1938 در بایان-کارا-اولا اشاره نموده و می گوید که طی کاوش مذکور 716 لوحه از جنس گرانیت کشف شده است. او معتقد است که تسوم اوم نای در سال 1968 موفق به رمزگشایی تعدادی از لوحه ها شده است. در ادامه از کارهای دکتر ویاتچسلاف زایسف نام برده و می گوید که زایسف یک نقاشی روی سنگی در نزدیکی فرگانا (Fergana) در ازبکستان حوالی مرزهای چین یافته است.

در همان فصل از کتاب، اریک فون دانیکن اذعان می دارد که هدف اصلی اش از سفر به چین دستیابی به اسرار کوه های بایان-کارا-اولا بوده است.

اما چاینگ فو تسونگ که قرار است به وی در این مسیر یاری رساند، دارای چنان توان و نفوذی نیست. پس وی نمی تواند مدارک مستند و محکمه پسند برای داستان دروپا تدارک بیند. از طرفی زایسف روسی در سال 1967 با مجله اسپوتنیک راجع به دیسک های دروپا صحبت کرده است و با توجه به تاریخ اولین انتشار کتاب طلای خدایان در سال 1972، سفر دانیکن به چین لاجرم در همان بازه اتفاق افتاده است، البته اگر سفری در کار بوده باشد. چون گفتیم که این سفر به هدف از پیش تعیین شده دست نیافت، دانیکن بر آن شد که برای اثبات ادعای سنگ های دیسکی دروپا جهت اعتبار داستانش به آن نقاشی اکتشافی زایسف در ازبکستان و عکس دیسکی که مشخص نیست کجا به نمایش گذاشته شده، متوسل شود. نمی دانم چرا سعی نکرد که چای چو تئی را بیابد یا حداقل بازدیدی از آکادمی ماقبل تاریخ پکن به عمل آورد، حتی اگر از چند موزه بازدید می کرد، احتمالاً به نتایج بهتری می رسید، زیرا همانطور که گذشت وگرر اتریشی توانست دوتا از دیسک ها در سال 1974از نزدیک ببیند و حتی یکی را لمس کند.

 

شاید اگر دانیکن یکی از آن 716 سنگ شگفت انگیز را می یافت مجبور نبود که به عکس زیر اکتفا نماید و در ذیل آن با استفاده از تکنیکی که اکنون دیگر در بین پیروانش رسمی همه گیر شده است، بپرسد: «لوحه هایی از سنگ سبز که پیرامونش کنگره دار است.در وسط سوراخی دیده می شود.آیا از روی نمونه ای ساخته شده اند؟»

(نسخه انگلیسی کتاب The Gold of The Gods اریک فون دانیکن، صفحه 63)

 

در نقاشی اکتشافی زایسف ظاهراً یک فضانورد لوحه ای در دست دارد که به نظر دانیکن باید یکی از چند صد لوحه دیسکی شکل دروپا باشد (طلای خدایان- ترجمه داریوش شاهین- انتشارات محمد حسن علمی- چاپ دوم 1376- صص 111 الی 129).

                                              

در نسخه آلمانی فیلم ارابه خدایان در سال 1970 و نسخه آمریکایی 1973، دکتر زایسف ظاهر شده و تایید می کند که نقاشی در ازبکستان پیدا شده و کاملاً قدیمی است. اما سندی انگلیسی از نقاشی فوق رو نمایی شد که نشان می دهد تصویر فوق کل ماجرا نیست! در ادامه تصویر نقاشی کامل را ببینید:

اما قسمت جالب ماجرا این جاست که حتی این نقاشی نیز قدیمی نیست و بر روی هیچ سنگی پیاده نشده است بلکه صرفاً انگاره ای از تصویر دو صفحه مجله اسپوتنیک، مقاله مربوط به نظریه فضانوردان باستانی و بیان نظرات زایسف می باشد که در سال 1967 به چاپ رسید.


 

جالب ترین بخش داستان این است که دانیکن منبع اصلی داستان را زایسف معرفی نموده در حالی که زایسف این گفته را تکذیب نموده است و خود مدعی است شخصی که داستان دروپا را برایش تعریف نمود، اریک فون دانیکن بوده است. 17

2.تسوم اوم نای اسم چینی نیست. تعدادی از پژوهش گران بر این عقیده اند که چنین شخصی وجود خارجی ندارد و تعدادی دیگر نیز اظهار می دارند که تسوم اوم نای یک اسم ژاپنی است که با زبان چینی تطبیق داده شده است. تاکنون هیچ تاییدی از طرف وی در رابطه با داستان دروپا صورت نگرفته است. در هیچ آرشیو و بایگانی رسمی به گروه اکتشافی اعزامی به بایان- کارا- اولا در سال 1938 اشاره نشده است. اصلاً آکادمی ماقبل تاریخ پکن وجود خارجی ندارد!

3. اگر بار دیگر ترجمه یکی از دیسک ها که تسوم اوم نای انجام داده و نقطه اوج داستان دروپا تلقی می شود را به دقت بخوانیم متوجه می شویم که راوی داستان اهای بومی منطقه بوده اند و نه دروپاهای نگون بخت. اکنون این سئوال مطرح است که دیسک ها را اهالی بومی ساخته اند یا متعلق به دروپاها بوده است؟

4. در حدود 1980 کتابی تحت عنوان « خدایان خورشید در تبعید »18 توسط ناشری به نام دیوید آگامون به چاپ رسید. ظاهراً این کتاب به قلم دانشمندی انگلیسی به اسم کایرال روبین ایوانز به عنوان مستندی از سفر اکتشافی خود نوشته شده بود. مطابق نوشته های کتاب، ایوانز سفری به کوه های بایان-کارا-اولا داشته و در آنجا مردم کوتوله ای را می یابد که مثل مردم دروپا بوده اند. مطابق کتاب، مردم دروپا به چند صد نفر می رسیده اند که قدشان در حدود 4 فوت بوده است.

روبین ایوانز در بین ایشان به مدت شش ماه زندگی کرده و پس از این که زبان ایشان را تا حدودی فرا گرفت، به او گفتند که در گذشته بسیار دوری آنها تصادف کرده بودند و اجداد ایشان از سیاره ای مربوط به صور فلکی سیروس به زمین آمده بودند. این کتاب به عنوان تحقیقی در تایید واقعی بودن داستان دروپا به مدت تقریباً یک دهه مورد استناد یوفولوژیست ها بود تا این که در سال 1988، آگامون به مجله فورتین تایمز گفت آن کتاب تخیلی بوده و دکتر کایرال روبین ایوانز شخصیتی خیالی است . 19

5. تمامی زبان های باستانی صرفاً به این دلیل رمزگشایی شده اند که زبان زنده مشابه آن در دسترس زبان شناسان بوده است. حتی در چنین مواردی رمزگشایی و درک زبان ها و متون قدیمی تر حداقل چندین دهه طول کشیده است و گروه های شایسته و باتجربه متعددی بر روی آن زبان ها کار کرده اند. یافته های این گروه ها نیز جای بحث و مباحثه داشته و یافته ها هر از گاهی به روز می شده است.

تعدادی از متون باستانی مانند رانگو رانگوهای جزیره ایستر یا زبان جزیره کرت به این دلیل رمزگشایی نشده اند که نتوانسته اند با هیچ زبان زنده شناخته شده ای تطبیقشان دهند. با توجه به این واقعیت ها، در ترجمه زبان موجوداتی فرازمینی بالتبع می بایست مشکلات بیشتری فراروی مترجم باشد. بنابراین پذیرش این که تنها یک دانشمند چینی، آن هم بدون پیشینه زبان شناسی ثبت شده، توانسته باشد در اوقات فراغت زبان دروپایی را ترجمه نماید، بسیار بسیار مشکل است.

6.همانطور که آنتیکیترا در موزه آتن نگهداری می شود، تصور شنونده داستان در خصوص دیسک های دروپا بر این است که باید در موزه هایی در چین محافظت شده باشند. اما نه تنها اثری از 716 دیسک کشف شده در لیست اشیا به نمایش درآمده موزه های چین دیده نمی شود، حتی مدرک مثبته ای مبنی به ارسال دیسک ها به شوروی نیز مشاهده نشده است.

تمام چیزی که از دیسک های دروپا در دست است، چند عکس با زاویه دید متفاوت می باشند. در خصوص عکس ها نیز دو نکته قابل تامل است: اول این که دیسک های درون عکس ها با دیسک هایی که ادعا شده 9 اینچ قطر دارند مطابقت ندارد، بلکه دیسک ها در عکس ها بسیار بزرگ ترند. در ثانی به طور مطلق کوچکترین اشکال، متن و یا تحلیلی بر روی سنگ ها حکاکی نشده است. فقط کافی است تا در جستجو گر گوگل بنویسید: « Dropa Stones Image For» تا با انواع سنگ های دیسکی شکل موجود در عالم واقع یا عالم تخیل آشنا شوید.

در واقع تصاویری که زیر عنوان سنگ دروپا ارائه می شوند، دیسک بی (Bi Disk) هستند که بیش از هزار نمونه از آن در چین مخصوصاً استان های جنوبی کشف شده اند.

                                           

قطر دیسک بی بین چند اینچ تا چند فوت متغییر است و معمولاً از جنس یشم و نفریت هستند. این سنگ ها مربوط به اواخر عصر حجر (3000 سال قبل از میلاد) هستند که تا دوره سلسله شانگ ساخت آنها ادامه داشته است. دیسک های بی دوره شانگ آراسته تر بوده و مزین به تصاویر اژدها، مار و گاهی ماهی هستند و در مراسم های مذهبی مورد استفاده بوده اند.

اکثر این سنگ ها در سایت های حفاری، درون قبرها، از زیر سر یا پاهای مردگان بیرون کشیده شده اند. احتمالاً برای کمک و شادی روح مرحوم چنین کاری می کرده اند. لذا تاکنون هیچ دیسکی که توصیفات نویسندگانی مانند هارتویگ هاوسدورف (Hartwig Hausdorf) از سنگ های دروپا را داشته باشد، ارائه نشده است. هاوسدورف و هم قطارانش صرفاً عکسی سیاه و سفید از سنگ دروپا ارائه نموده اند که قطر آن چند فوت بوده و هیچ علامت­گذاری بر روی آن دیده نمی شود. 20

تازه داستان به این جا ختم نمی شود، هیچ مدرکی از غار مصنوعی که دیسک ها در آن پیدا شده اند، نقاشی رو دیواره های غار و حتی اسکلت های مردم دروپا ارائه نشده است. تمام تلاش موافقین سنگ های دروپا حول اثبات وجود خود دیسک هاست، گویی اثبات وجود دیسک ها برای مخاطب باید کافی باشد.

7.قبیله دروپا: هر چند ادعا شده است که قبیله دروپا موجوداتی کوتوله و نحیف بوده اند، اما واقعیت این است که دروپا قبیله ای چادرنشین متشکل از افرادی تنومند در قسمت شرقی فلات تبت بوده و شغل اصلی ایشان چوپانی و شبانی است. هام نیز از قبایل بومی تبت است که مردانشان به جنگاوران تبت معروف بوده اند. تعدادی از محافظین روحانی اعظم تبت(Dalai Lama) سیزدهم در حین فرار از دست چینی ها، از قبیله هام بوده اند.

با توجه به سوظن ها و مطالب ضد و نقیض فوق الذکر، مدارک موجود نشان می دهد که دروپا ساخته ذهن اریک فون دانیکن است و نه چیزی بیشتر. حال تصمیم گیرنده شمایید .

منابع و پاورقی ها : دانلود


باتری بغداد - مصنوعات نامتعارف

باتری بغداد

"باتری بغداد"

 

یکی دیگر از اشیای نامتعارف شگفت انگیز که در بسیاری از سایت­های یوفولوژیستی و علاقه­مندان مسائل ماورالطبیعه به وفور قابل مشاهده است، باتری بغداد یا باتری پارتی ­هاست. باتری بغداد نام مرسومی برای تعدادی مصنوعات ساخته­ شده در بین النهرین، احتمالا در دوره حکومت اشکانیان یا ساسانیان است که بسیار مورد علاقه طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی است .

 هر یک از این دست­سازها شامل یک کوزه سفالی از خاک رس با مقیاس قطر دهانه 2/1 اینچ و ارتفاع 5 اینچ می­باشد که درون آن کوزه، استوانه ای از مس معلق بوده و با قیر به دهانه­ی کوزه متصل شده است. درون استوانه مسی نیز یک میله آهنی آویزان می باشد که سر آن از کوزه بیرون است (به شکل نگاه کنید).


فناوری کوزه، باتری گالوانی را در ذهن تداعی می­سازد که قادر به تولید 4 الی 5 ولت برق است. متخصصینی که این کوزه­ها را بررسی کرده اند، معتقدند که این وسیله برای شارژ نمودن خود فقط به یک اسید یا باز مایع نیاز دارد.

جامعه بشری تا سال 1938 از وجود باتری های بغدادی خبری نداشت، یعنی درست زمانی که باستان شناس آلمانی رئیس موزه ملی عراق، ویلهلم کونیگ " Wilhelm Konig"، آن را در میان مجموعه مصنوعات موزه­ها یافت  .  1

گفته می شود که این کوزه ها در 1936 از حفاری های خواجه رابو "Khujut Rabua"، محلی در جنوب شرقی بغداد به دست آمده اند. در خصوص تعداد کوزه های بدست آمده و چگونگی دستیابی کونیگ به آنها، اتفاق نظر وجود ندارد.1 کونیگ بعدها به علت بیماری به برلین در آلمان بازگشت اما به کار بر روی این دست­سازها ادامه داد . 1

موزه ملی عراق

در سال 1940، کونیگ مقاله منتشر ساخت که در آن ابراز شده بود کوزه بغدادی شاید همان باتری گالوانی باشد که برای آبکاری طلا بر روی اشیا نقره استفاده می­شده است. در ادامه به تفسیر فوق حداقل به عنوان یک فرضیه محتمل نگریسته شد که اگر صحیح باشد، لااقل تاریخ اختراع الساندرو ولتا، مخترع باتری الکتریکی در سال 1800 را بیش از یک هزاره به عقب باز می­گرداند. 1

کونیگ فکر می کرد که کوزه مربوط به دوره ی اشکانیان (حکومت پارتها) یعنی بین سال­های 250 قبل از میلاد تا 224 بعد میلاد مسیح باشد. با این وجود دکتر اس.تی. جان سیمپسون "St John Simpson" از دست اندرکاران بخش خاور نزدیک موزه بریتانیا معتقد است که محل اصلی حفاری و نتایج آزمایشات چینه شناسی زمین "soil stratigraphy" محل حفاری به درستی ثبت نشده، لذا مدارک پشتوانه­ی ادعای ساخته شدن باتری ها در دوره پارتی خیلی ضعیف است و سبک کوزه ها نیز مربوط به دوره ساسانیان است (سال 224 الی 640 پس از میلاد مسیح). 1 و 4

اکثر قطعات اکتشافی مربوط به کوزه ها به طور دقیق با روش های پیشرفته ی قدمت یابی بررسی نشده اند. کوزه های سرامیکی را می توان با روش قدمت یابی ترمولوماینسنس 9 تحلیل و بررسی نمود، اما هنوز در این خصوص اقدامی صورت نگرفته است. روش قدمت یابی ترمولوماینسیس از طریق اندازه گیری دوز تابش انباشته، مدت زمانی که از پختن سرامیک و گداختن گذاره های حاوی مواد معدنی کریستالی گذشته است را مشخص می کند. حداقل مزیت روش مذکور در این است که می تواند زمان ساختن کوزه ها را به ما نشان دهد. البته از روش تحلیل انتشار یون 10 نیز برای تعیین مدت زمانی که کوزه ها در زیر خاک دفن شده اند، استفاده نشده است. 4

تئوری الکتریکی

دهانه کوزه یک اینچ و نیم بوده که با قیر پوشانیده شده و اصطلاحاً قیر اندود گردیده است. در زیر دهانه پوشانیده شده، یک استوانه ایستاده از جنس ورق مسی بوده که در فضای درون کوزه معلق و میله­ای آهنی را در برگرفته و احاطه نموده است. نوک میله آهنی قیر دهانه کوزه را شکافته و قابل مشاهده و لمس است، اما مابقی آن در استوانه مسی درون کوزه آویزان است . ریختن یک مایع اسیدی مانند سرکه، آب لیمو یا آب انگور ترشیده در کوزه باعث واکنش شیمیایی بین ورق مس و میله آهنی شده که هنگام وصل شدن به هم مقداری کمی برق تولید می کنند. 1

این که اشیا باتری هستند، از آنجا به ذهن کونیگ رسید که وی هنگامی که در عراق بود چندین نمونه از اشیا نقره ای متعلق به دوره های باستانی را مشاهده نموده که با لایه نازکی از طلا روکش شده بودند. وی با خود اندیشید که اشیا نقره ای باید با استفاده از نیروی برق این باتری ها مطلاکاری شده باشند.

 پس از دومین جنگ جهانی، یکی از مهندسان شرکت جنرال الکتریک آمریکا به نام ویلارد گری "Willard Gray" باتری را با استفاده از انگور ترشیده آزمایش نمود و دبلیو جانسن "W. Jansen" با استفاده از بنزوکینون (از بعضی گونه های سوسک کینون تهیه می کرده اند) و سرکه این کار را انجام داد که نتایج ها رضایت بخش بود. 2

آزمایشات بعدی نشان داد که هرگاه چند باتری را به هم وصل کنیم، انرژی ایجاد شده برای آبکاری طلا بر روی نقره کافی خواهد بود. اما این انرژی ماندگاری زمانی محدودی دارد، زیرا اگر باتری بغدادی حقیقتاً باتری بوده باشد، به دلیل استفاده از الکترولیت مایع در فضای محبوس کارایی خیلی کمی دارد. توجه داشته باشید که محلول الکترولیت در کوزه به مجرد تماس با فلزات مس و آهن شروع به واکنش تجزیه شیمیایی نموده و در اثر این اتفاق گاز تولید خواهد شد. چون گاز تولید شده در باتری محبوس است به الکترود مثبت و منفی باتری می چسبد و به عنوان یک عایق بین محلول الکترولیت با الکترود مسی یا الکترود آهنی عمل نموده و از سرعت واکنش می کاهد .4

حتی اگر بپذیریم که کوزه ها باتری هستند، امروزه کاربرد آنها جهت آبکاری نقره با طلا رد شده است. پائول کرادوک (Paul Craddock) از موزه بریتانیا می گوید: «شواهدی که ما از این منطقه و این دوره تاریخی دیده ایم طلاکاری و تذهیب جیوه به روش متداول است. هیچ مدرکی دال بر آبکاری الکتریکی در این دوره در دسترس نیست.» 3

 اشیای طلاکاری شده ای که کونیگ دیده بود، در واقع با استفاده از روشی به نام Fire-gilding آبکاری شده اند. در روش مذکور، آلیاژی حداقل متشکل از طلا و جیوه بر روی سطوح فلزی به کار گرفته می شود. جیوه تبخیر می شود و لایه نازکی از طلا یا آلیاژ با حداکثر غلظت 16 % جیوه بر روی سطح فلز تذهیب شده باقی می ماند. برای تهیه آلیاژ باید طلای ذوب شده را در جیوه حرارت دیده ریخت، طوری که شروع به بخار شدن کند.

در آزمایش آزمایش آبکاری نقره با طلا که آرنه اگبرچت 11 مصرشناس آلمانی، مدیر موزه روئمر و پلیزائوس در هیلزهایم،  با استفاده از تعدادی باتری بازسازی شده انجام داد، قطر لایه آبکاری فقط یک میکرومتر بود. این در حالی بود که بسیاری از دانمشندان اعتراض داشتند که اگبرچت از الکترولیت قوی تری از آنچه در آن دوران می توانسته در دسترس باشد، استفاده کرده است. اگر وی فقط از سرکه استفاده می کرد، نتایج باز هم ضعیف تر می بود. 4

تئوری غیر الکتریکی

باستان شناسانی مانند الیزابت استون از دانشگاه استونی بروک 12 معتقدند مشکلاتی بر سر راه تعبیر این مصنوعات به باتری های گالوانیک وجود دارد.5 اول از همه اینکه در مورد استناد به آزمایشهای الکتریکی به عنوان مسئله کلیدی باید متذکر شد که چنان آزمایشاتی صرفاً می­تواند نشان دهنده ی این باشد که وقوع چنین چیزی به لحاظ فیزیکی امکان پذیر است، اما دال بر این نیست که واقعاً اتفاق افتاده است. علاوه بر این، ایرادات توجیه ناپذیر ذیل در خصوص تعبیر این مصنوعات به باتری گالوانیک وجود دارد:

1. در کوزه از جنس قیر، سر استوانه مسی را کاملاً پوشانده است و آن را در برابر نقل و انتقال جریان برق عایق نموده است. بنابراین جریان برق بدون دستکاری سر کوزه شارش نخواهد داشت. لابد متوجه هستید که برای استفاده از انرژی الکتریکی تولید شده توسط باتری، هم باید سر قطب مثبت و هم باید سر قطب منفی آن در دسترس باشد.

2. هیچ­گونه کابل و هدایت­ کننده ی جریان برق در کنار کوزه­ها یافت نشده است.

3. تا کنون هیچ گونه تجهیزات برقی متناسب به همراه کوزه­ها پیدا نشده است.

4. درپوش قیر در برابر حرارت قابلیت ارتجاعی دارد و برای ساختن یک درپوش با ماندگاری طولانی عالی است. ولی چنین درپوشی برای باتری گالوانی نامناسب است چرا که باید بارها محلول الکترولیت را پر و خالی نمود( درصورتی که شی را به قصد استفاده ممتد ساخته شده باشند).1 و 4

این کوزه ها  شباهت بسیاری با ظروف محافظ طاقه های مقدس  13 دارد که از نزدیکی سلوکیه در کناره دجله کشف شده اند. در این خصوص که ادعا شده است کوزه های بغدادی در معرض یک سری عناصر بوده اند، نیز باید گفت که اصلاً تعجب بر انگیز نیست اگر پاپیروس یا پوست درون ظروف محافظ کاملاً فاسد شده و از بین رفته باشد، اما مقدار اندکی از اسیدهای اورگانیک جوهر یا کاغذ طاقه ها بر روی جداره داخلی کوزه ها باقی مانده باشد. 4 و 1

چنین مصنوعاتی فریبنده هستند و ممکن است که واقعا به عنوان ژنراتور برق عمل نمایند. با این وجود احتمال دارد افرادی که این باتری ها را ساخته اند (با پذیرش این فرض که کوزه ها باتری هستند)  به اصول ساختن یک باتری آشنایی کامل نداشته اند. برای نمونه، یونانی های باستان از خاصیت کهربا در تولید الکتریسیته ساکن آگاهی داشته اند، اما برایشان اهمیتی نداشته و لذا در این زمینه نه تئوری ارائه نمودند و نه وسیله ای کاربردی ساختند. به عنوان مدرکی دال بر دانش پارتی های باستانی از الکتریسیته، آیا نباید که جایی بر روی لوحی، پوستی یا هر چیزی دیگری، حداقل بخشی از نظریه و افکار خود در باب این موضوع را مکتوب یا ثبت نموده باشند؟

بر سر  این که مصریان نیز از چنان ابزاری استفاده می کردند، مجادله وجود دارد. افراد بسیاری معتقدند که چنین مصنوعاتی مدارکی دال بر وجود تمدن های پیشرفته ای در گذشته همانند آتلانتیس است. تعدادی مدعی هستند که این ابزار در واقع سندی از بازدید بیگانه ها از زمین در عهد باستان می باشد، همان هایی که چنین فناوری را به بین النهرینی ها و مصریان آموختند . گرچه تحقیقات کافی بر روی باتری های بغداد انجام نشده است، اما با اتکا به همین یافته ها نیز با قاطعیت می توان نتیجه گرفت که در مقایسه با باتری های مدرن امروزی ناکارآمد می باشند. در نهایت می توان گفت که هر چند آتلانتیس وجود نداشته، اما حتی اگر وجود داشته است، به پیشرفتگی امروز ما نبوده است! و همین طور موجودات فضایی از سیارات دیگر نمی توانسته اند با اتکا به باتری های این چنینی به سفر بین سیاره ای دست بزنند! 1

اما ببینیم دانیکن در مورد کوزه بغدادی چه می گوید: باتری های خشک (Dry batteries) که روی  اصول گالوانیک کار می کند در موزه بغداد به تماشا گذاشته شده است. بازدیدکننده در همان غرفه می تواند المنت های الکتریکی با الکترودهای مسی و یک الکترولیت ناشناخته را ببیند. 8

نکته شایان توجه این است که کوزه ها اگر باتری هم باشند، باتری مرطوب (Wet batteries) هستند زیرا سرکه، آبلیمو یا انگور ترشیده مورد استفاده در آزمایشات، همگی الکترولیت مایع هستند. اما الکترولیت مورد استفاده در باتری خشک، خمیر مانند است و رطوبت آن به قدری است که الکتریسیته بتواند جریان یابد.

با وجود تفاوتی به این فاحشی، به نظر شما چرا دانیکن کوزه ها را باتری خشک نامیده است؟ آیا تعمدی است یا سهوی؟ همگی می دانیم که در سیر تحول باتریها، باتری خشک پس از باتری مرطوب اختراع شده است. با توجه به این مقدمه، آیا احیاناً وی نمی خواسته است که خواننده در ذهن خود کوزه بغدادی را با یک باتری کاملاً مدرن امروزی مطابقت داده و این پیش زمینه در ذهنش شکل بگیرد که در عهد باستان چنین تکنولوژی در دسترس بشر بوده است؟ در ادامه خود خواننده با خود گفتگوی درونی انجام داده و از خود می پرسد: از کجا به چنین دانشی دست یافتند؟ و خود پاسخ خویش را می دهد: موجودات فضایی تحت عنوان خدایان به آنها آموزش دادند!

 

این ایده که سفالینه ها تحت شرایط خاصی می توانند برق قابل استفاده ای تولید کنند تا به حال دو بار آزمون شده است. در سال 1980 در سریال تلوزیونی دنیای شگفت انگیز آرتور سی. کلارک، آرنه اگبرچت مصرشناس آلمانی یک نمونه از باتری بغدادی را با استفاده از آب انگور امتحان نمود که توانست نیم ولت برق تولید کند. او از این طریق درصدد بود تا اثبات کند اگر به طریق فوق از باتری بغدادی استفاده شود، طی دو ساعت شی نقره ای با طلا روکش می شود. اما به زودی روش وی با انتقاداتی رو برو شد.6

در برنامه " MythBusters " ، از کانال دیسکاوری در قسمت 29 سریال مورخ مارس 2005، تعدادی کوزه بغدادی دوباره سازی شده بود تا آزمایش کنند که واقعاً از این کوزه ها برای آبکاری و یا حتی تحریک الکتریکی استفاده می شده است یا خیر. برای این هدف 10 کوزه را به حالت سری به هم متصل نمودند. وقتی از آبلیمو را به عنوان الکترولیت کمک گرفتند، 4 ولت برق تولید شد. به عبارتی می توان گفت که هر باتری 4/0 ولت برق تولید نمود.

در همان برنامه سه مورد استفاده برای باتری معرفی شد:

 آبکاری طلا بر روی سایر فلزات، تسکین درد از طریق طب سوزنی و تجربه دینی به صورت ذهنی (religious experience).

قبلاً هم ذکر شد که اگر باتری ها را به صورت سری به هم وصل نماییم، انرژی حاصل برای آبکاری فلزات به قدر یک میکرومتر بیشتر نیست. در حالت استفاده از باتری جهت طب سوزنی، هنگامی که دو سوزن مربوط به قطب مثبت و منفی باتری را با هم در پوست فروکنیم، احساس سوزش دردناکی  به فرد دست می دهد.

کنت فدر (که با مقاله نقد وی درباب مسایل مطرح شده توسط دانیکن در گذشته مقالات پایگاه آشنا شدیم ) متذکراست که نه تنها هیچ مدرک باستان شناسی دال بر استفاده از کوزه ها به حالت سری کشف نشده، حتی مستنداتی مبنی بر بکارگیری کوزه ها برای آبکاری طلا بر روی سایر فلزات نیز  تا کنون ارائه نشده است. لذا آزمایشاتی مانند آزمایشات فوق بیشتر حدس و گمان بشر امروزیست تا مبتنی بر مدارک و مستندات. همان طور که می دانیم مگر می شود که خود باتری ها کشف شوند اما سایر اسباب و لوازم همراه آنها جهت آبکاری اشیا فلزی، استفاده در طب سوزنی و یا هر چیز دیگری کشف نشوند؟ 7

 

به عنوان مبحث پایانی بخش باتری بغدادی، علاوه بر مطالب ذکر شده در بالا باید یادآوری نمایم:

1-      که قطعات اصلی اکتشافی آنتیکیترا در موزه ملی باستان­شناسی آتن، یونان نگهداری می شود که چند عکس نشاندهنده این ادعا را در مبحث مربوط به آنتیکیترا آورده بودیم، اما از باتری بغدادی هیچ عکسی که نشان دهد در درون موزه ملی عراق نگهداری می شود، تاکنون عایدمان نشده است.

2-      در فضای مجازی اینترنت هر چه جستجو کردیم، ردی از مقاله ای که ویلهلم کونیگ در سال 1340 راجع به باتری بغدادی نوشته بود، نیافتیم. طی این مقاله بود باتری بغدادی به جهانیان معرفی شده است.

پاورقی ها و منابع : دانلود

منبع : http://www.silent-truth.com/post-397.aspx


آنتیکیترا - کامپیوتر باستانی - مصنوعات نامتعارف

حقیقت خاموش

مصنوعات نابه­جا "Out of Place Artifact "

در اینترنت مقالات بیشماری درخصوص اشیا باستانی عجیب و غریب و مصنوعات غیرعادی "unusual artifacts" میتوان یافت که مبدا و هدف از ساخت آنها بر بیشتر ما پوشیده مانده است. ادعا می­شود که بسیاری از آن اشیا، شواهد بازدید یوفوها از زمین در دوره­های باستانی است. درحالی که درباره بعضی دیگر از این اشیا ادعا می­شود از وجود آتلانتیس یا تمدنی پیشرفته­تر در دوره­های ماقبل تاریخ حکایت دارد. این اشیا با عناوین مختلف خوانده شده و تعریف دقیقی ندارند ، برای مثال مصنوعات شگفت­انگیز باستانی، ابزار باستانی، اشیا باستانی و . . .

با این حال پژوهشگران و مخصوصا طرفداران تئوری­های ماورالطبیعه 1در اسناد پژوهشی و یا در طی مدت تحقیق و تفحص از اصطلاح پذیرفته شده­ای تحت عنوان " مصنوعات نابه­جا - Out of Place Artifact " استفاده می­نمایند.

آنتیکیترا ، کامپیوتر باستانی؟!

این اصطلاح برای اولین بار توسط جانورشناس و کریپتوزئولوژیست 2معروف آمریکایی به نام ایوان تی. سندرسون "Ivan T. Sanderson" برای یک شی تاریخی که به نوعی بسیار نامتعارف یا ظاهراً ناسازگار با زمینه و بافت مکانی یا زمانی­اش کشف شده باشد، استعمال شده و پس از آن رایج گردید. 3

اصطلاح مذکور توسط عمده­ی مورخین و دانشمندان به ندرت به کار برده می­شود و بیشتر مورد استفاده­ی کریپتوزئولوژیست­ها ، طرفداران نظریه­های فضانوردان باستانی و مشتاقان ماورا الطبیعه می­باشد. منتقدین استدلال می­نمایند که بیشتر مصنوعات نابه­جایی که جعلی و تقلبی نیستند، محصول چنین برداشت هایی هستند:

1. تفاسیر اشتباه

2. افکار پوچ و واهی

3. اعتقاد نادرستی مانند این که فلان تمدن خاص نمی­توانسته چنان ابزاری را بسازد چرا که به دانش یا مواد اولیه ساخت آن دسترسی نداشته است، می­باشند.

اما هواداران مصنوعات نابه­جا را به عنوان شواهدی تلقی می­نمایند که مسیر علم چه تعمدی چه سهوی از این بخش گسترده­ی دانش صرف نظر نموده است . 4

کامپیوتر باستانی ؟!!

ایوان تی. سندرسون

هدف این مقاله ارائه­ تاریخی مختصر، ادعاهای معروف و انتقادات مربوط به هر ادعا می­باشد تا به مخاطب در درک بهتری از «اشیا نابجا» یاری رساند. این موضوع چنان گسترده است که به بررسی تمامی ادعاهای مربوط نمی­توان پرداخت. بنابراین ما به فریبنده­ترین و مناقشه­بر­انگیزترین مصنوعاتی می­پردازیم که در اینترنت به وفور به آن­ پرداخته شده است.

" آنتیکیترا "

اولین نمونه آنتیکیتراست که در بسیاری وبلاگ و وبسایت های اینترنتی به عنوان کامپیوتر باستانی نام برده شده است . کامپیوتری باستانی که موجودات فضایی به همراه بشقاب های پرنده شان آن را برای زمینیان به ارمغان آورده اند ! میخواهیم بررسی کنیم ببینیم آیا این ادعا در میان دانشمندانی که این وسیله را بررسی کرده اند جایگاهی دارد یا خیر ؟!

پایگاه حقیقت خاموش

1-مکانیزم آنتیکیترا "The Antikythera Mechanism"

مکانیزم آنتیکیترا 5 یکی از قدیمی­ترین ابزار چرخ­دنده­ای شناخته شده است و بر خلاف سایر عتیقه­های بحث برانگیز، بیشتر متخصصین اصالت شی و قوه­ی ابتکار ساخت آن را تایید نموده­اند. این شی از زمان اکتشافش تا به حال، مورخین علم و فناوری را متحیر نموده و مفتون خود ساخته است. عمر این شی دست­ساز پیچیده متشکل از چندین چرخ و دنده را تا 100 سال قبل از میلاد مسیح تخمین زده­اند که از یک کشتی غرق شده در سواحل جزیره آنتیکیترا توسط گروهی از غواصان در اکتبر سال 1900 کشف گردید.

تا دو سال توجه کسی به آن معطوف نشد تا این که در می سال 1902، باستان شناسی با نام والریو استایس "Valerios Stais" قطعات مکانیزم را مورد بررسی قرار داد و متوجه وجود چرخ دنده در یکی از قطعات سنگواره شد. وی در ابتدا فکر می کرد که با یک ساعت نجومی سر وکار دارد، اما به زودی محققین دریافتند که شی برای استفاده در علم نجوم ساخته شده است. تحقیقات بر روی مکانیزم تا سال 1951 ادامه داشت، یعنی زمانی که درک جی. دی سولا پرایس، تاریخدان انگلیسی و پروفسور دانشگاه یاله، به شی علاقمند گردید .6

در سال 1971، پرایس به همراه یک فیزیکدان هسته ای یونانی به نام کارالامپوس کاراکالوس "Charalampos Karakalos " تصاویر اشعه ایکس و اشعه گاما از تمام قطعات کشف شده تا آن زمان تهیه نمودند و پرایس حاصل کار را در مقاله ای 72 صفحه ای در سال 1974 چاپ نمود. وی با توجه به ساختار چرخ دنده ها و نوشته های روی سطح مکانیزم، سال ساخت آنتیکیترا را 87 قبل از میلاد تعیین نمود. 7

پایگاه حقیقت خاموش

آزمایش توموگرافی اشعه ایکس نشان داده است که درون شی مذکور حاوی سیستم پیچیده ­ای از چرخ­دنده ­های متفاوت می ­باشد. تا سال 1575 کسی شی مرکب دارای جعبه دنده به این میزان ندیده بود! مکانیزم از نظر میزان کوچکی و پیچیدگی قطعاتش جالب توجه بوده و می­توان آن را با ساعت های قرن هجدهم مقایسه نمود.

کامپیوتر باستانی ؟!!!

موقعیت جغرافیایی جزیره آنتیکیترا فی مابین پلوپونز و کرت

آنتیکیترا از جنس برنز بوده که در جعبه چوبی تقریباً برابر اندازه جعبه یک کفش تعبیه شده بوده است. کوچکی شی حاکی از این است که با هدف قابل حمل بودن ساخته شده تا این که بخواهند آن را در محل ثابت نگهدارند. تاکنون 82 قطعه از مکانیزم آنتیکیترا به دست آمده است که در ادامه تصویر پشت و روی بزرگترین قطعه یافت شده آورده شده است. 8

آنتیکیترا

قطعات اصلی اکتشافی آنتیکیترا که در موزه ملی باستان­شناسی آتن، یونان نگهداری می شود.

پایگاه حقیقت خاموش

تصویر پشت و رو از قطعه اصلی آنتیکیترا

این مکانیزم قدیمی­ترین ماشین حساب علمی پیچیده است که شامل تعدادی چرخ­دنده بوده و بعضی آن را اولین کامپیوتر آنالوگ نیز نامیده­اند .9

مایک بکهام "Mike Beckham" نیز در سال 2012 مستندی را درباره ی مکانیزم آنتیکیترا با عنوان اولین کامپیوتر آنالوگ دنیا ساخته است. 10

پروفسور میشل ادموندز "Michael Edmunds" از دانشگاه کاردیف کشور ولز که سال2006 در باب مکانیسم مذبور تحقیق­هایی انجام داده است، در مصاحبه با روزنامه گاردین می­گوید: "این وسیله صرفاً غیرعادی است ، تنها نمونه در نوع خودش. طراحی­اش زیباست و ستاره­شناسی این مکانیزم بی نقص است. روش طراحی این وسیله دهان آدمی را از تعجب باز نگه می­دارد. هرکس آنتیکیترا را طراحی نموده، در کارش نهایت دقت را به کار برده است ... به لحاظ ارزش تاریخی و نادر بودن، به نظرم حتی از نقاشی مونالیزای داوینچی نیز ارزش­مندتر است."

ساخت بی نقص آنتیکیترا می­تواند متذکر این نکته باشد که شاید تعدادی دیگر از این وسیله در دوره هلنی "Hellenistic Period" ساخته شده ولی هنوز کشف نشده­اند. 11

فرضیه­ی غالب چنین است که این وسیله در آکادمی باستانی پوزیدونیوس"Stoic philosopher Posidonius" در جزیره­ی یونانی رودس "Rhodes" که در آن زمان به عنوان مرکز اخترشناسی و مهندسی مکانیک معروف بود، ساخته شده است.

حدس بر این است اخترشناسی به نام هیپارکوس 12 ، مهندسی است که این وسیله را طراحی نموده است، زیرا آنتیکیترا دارای نوعی مکانیزم قمری است که از تئوری هیپارکوس در مورد حرکت ماه، استفاده می کند. با این حال، یافته­های جدید پروژه تحقیق آنتیکیترا که در 30 جولای سال 2008 منتشر گردید، حاکی از این است که مبدا مفهومی این سازوکار از یک ایالت یونان باستانی به نام کورنت "Corinth" آمده و لذا امکان دارد که مربوط به ارشمیدس"Archimedes" باشد(فرضیه دوم). 13

                                          ارشمیدس

دانشمندان بر این نکته اتفاق نظر دارند که خود مکانیزم در یونان ساخته شده و تمامی دستورالعمل ساخت وسیله نیز در یونان نوشته شده است.

البته در کتاب دی ری پابلیکای سیسرو 14 به دو ماشین اشاره شده است که محققین مدرن معتقدند منظور نوعی افلاک نما با توانایی پیش بینی حرکت ماه، خورشید و سایر سیارات شناخته شده تا آن زمان بوده است. هر دو ماشین توسط ارشمیدوس ساخته شده و ژنرال رومی، مارکوس کلودیوس مارسلیوس پس از مرگ ارشمیدس با سقوط شهر سیراکوس یونان در سال 212 قبل از میلاد هر دو وسیله را به چنگ آورد. مارسلیوس به خاطر احترامی که برای ارشمیدس قائل بود، یکی از ماشین ها را در آنجا باقی گذارد و دیگری را به معبد ویرتوس تقدیم کرد.

دندانه­های هر چرخ­دنده به شکل مثلت متساوی الاضلاع می­باشد. هنگامی که تاریخ دستگاه از طریق هندل آن کوک می­شده است (هنوز هندل آنتیکیترا کشف نشده است)، آنتیکیترا موقعیت خورشید و ماه و اطلاعات نجومی دیگر نظیر شکل ماه در شب های مختلف یک ماه، چرخه ی کسوف و خسوف و احتمالاً موقعیت سایر سیارات را محاسبه می­کرده است.

زمانی که انتیکیترا کشف شد، 30 چرخ دنده داشت، اما به دلیل فضای زیاد خالی بین چرخ دنده موقعیت یاب خورشید با سطح رویی مکانیزم و حتی اندازه چرخ دنده موقعیت یاب خورشید، حدس زده می شود که مکانیزم بیش از 30 چرخ دنده داشته است ولی دقیقاً مشخص نیست هنگام غرق شدن کشتی در آب گم شده است یا که قبل از آوردن آنتیکیترا به درون کشتی، چرخ دنده ها مفقود گردیده اند.

وجود چنان ابهامی در جریان پژوهش ها، بعضی از محققین را به تکاپو واداشت. میشل رایت "Michael Wright" اولین کسی بود که مدلی را طراحی و پیاده نمود که نه تنها شامل تمام پیشرفت های قبل از خودش در خصوص رمزگشایی مکانیزم بود ، بلکه به شبیه سازی موقعیت سیارات نیز می پرداخت. او پیشنهاد داد که همراه با سیستم نابهنجاری قمری "lunar anomaly" می توان نابهنجاری های خورشیدی "solar anomaly" را نیز به صورت نسبتاً دقیقی نشان داد.

برای این هدف وی سه چرخ دنده ی همسان را به یکی از چرخ دنده های موقعیت یاب خورشید وصل نمود. در این روش هنگامی که دستگاه موقعیت خورشید و ماه را نشان می دهد، می تواند موقعیت سایر سیارات شمسی شناخته شده تا آن زمان را نیز تعیین نماید . 15

ایوانز،کارمن و ثراندیک طرحی با تفاوت های عمده نسبت به رایت ارائه کردند. مدل ایشان به نسبت ساده تر از ایده رایت است. ایشان می گویند که برای نشان دادن موقعیت تقریبی چند سیاره شناخته شده تا آن زمان به بیش از 17 دنده دیگر نیاز نیست . 16

تونی فریث و الکساندر جونز طرح خود را پس از تحقیقی گسترده و با ارائه راه حلی امکان پذیر برای نحوه ی نمایش موقعیت سیارات منظومه شمسی در سال 2012 منتشر نمودند. ایشان برای نشان دادن نابهنجاری خورشید، از عقربه ای جدا از عقربه تاریخ شمسی مکانیزم استفاده کردند. صفحه جلویی آنتیکیترای فریث مشابه آنتیکیترای رایت است. اما فریث و جونز صرفاً یک شبیه سازی کامپیوتری از آنتیکیترا ساختند. آنتیکیترای فریث متشکل از 47 چرخ دنده و 8 عقربه است. 17

فریث و الکساندر تقریباً نظری متفاوت از پروفسور ادموندز راجع به میزان دقت آنتیکیترا دارند: به طور خلاصه مکانیزم آنتیکیترا ماشینی است که با هدف پیش بینی پدیده های سماوی مطابق دانش آن روز نجوم تهیه شده است، تنها شاهد از عصر مبهم مهندس نابغه، تصوری از نبوغ خالص، یکی از بزرگترین شگفتی های دنیای باستان است، اما واقعاً مکانیزم خیلی خوب کار نمی کند! 18

در ادامه به ترتیب سه طرح مربوط به میشل رایت، ایوانز و همکاران و فریث و همکاران ارائه شده است:

        مکانیزم آنتیکیترا

مکانیزم آنتیکیترا به همراه مدل بازسازی شده آن توسط درک دی سولا پرایس در موزه ملی باستان شناسی آتن نگهداری می شود. البته از شی مذکور مدل های دیگری نیز تهیه شده که در موزه هایی مانند موزه کامپیوتر امریکا در بازمان مانتانا، موزه بچه ها در منهتن نیویورک، موزه هنر و صنعت در پاریس و ... به نمایش گذاشته شده است . 19

آنتیکیترا ، کامپیوتر باستانی ؟!!

دوباره­سازی مکانیزم آنتیکیترا توسط رابرت جی. دِروسکی و مدل دِرِک جی. دی سولا پرایس که بهمراه مکانیزم در موزه ملی باستان شناسی آتن نگهداری می شوند.

آنتیکیترا

آنتیکیترای ساخته شده توسط میشل رایت

اکنون پروژه تحقیق آنتیکیترا (Antikythera Mechanism Research Project) مسئول تحقیق بر روی ساز و کار آنتیکیترا است. اعضای پروژه، که یونانی، انگلیسی و آمریکایی هستند، در ژولای 2008، گزارشی را در مجله نیچر چاپ کردند که ابراز می داشت که مکانیزم از تقویم متونیک (Metonic calendar) پیروی می کرده است، توانایی پیش بینی کسوف را داشته و موعد بازی های باستانی المپیک را محاسبه می نموده است. بر روی صفحه ی جلویی آنتیکیترا دو دایره مدرج متحدالمرکز مشاهده شده است. دایره بیرونی در واقع تقویم 365 روزه مصری یا همان سال خورشیدی مصریان است و دایره داخلی با علائم یونایی منطقه البروج علامت گذاری شده است. بر روی صفحه پشتی مکانیزم 5 عقربه وجود دارد: عقربه مربوط به تقویم متونیک، تقویم المپیاد، تقویم کالیپیک ، تقویم ساروس و تقویم اگسلیگموس .

                   آتیکیترای باستانی

موسسه " Woods Hole Oceanographic" امریکا مجوزی از دولت یونان مبنی بر دوباره کاوی محل کشتی مغروق حامل آنتیکیترا را در سال 2012 اخذ نموده است. برندان فولی کارمند موسسه مذکور به همراه تعدادی باستان شناس از جمله ثئوتوکیس ثئودولو "Theotokis Theodoulou" امیدوارند که به قطعات دیگری از مکانیزم دست پابند گرچه احتمال موفقیت این گروه بسیار ضعیف است). 20

بر خلاف سایر اشیا دست­ساز نابجا، مکانیزم آنتیکیترا تاکنون منجر به تئوری­های­ بحث برانگیز عمومی نشده است. تا به حال، هیچ منبع موثقی این شی را با یوفوهای باستانی مرتبط ندانسته و ادعایی مبنی بر ارتباط بین فناوری ساخت آنتیکیترا با تمدن بسیار عالی و پیشرفته ناشناخته نشده است. مدارک بدست آمده دال بر این است که این شی یک اختراع تماماً یونانی است و سندی است که اثبات می­کند اجداد و نیاکان بشر بی مغز وحشی رقت­انگیز نبوده­اند که ناتوان از دستیابی به چنین ابزاری باشند.

پاورقی ها و منابع : دانلود

منیع :

http://www.silent-truth.com/post-395.aspx

اطلاعاتی پیرامون سنگ ها در فرضیه بیگانگان فضایی

انواع سنگ ها و سنگ مورد علاقه بیگانگان باستانی

در این مقاله می خواهیم به بررسی این موضوع بپردازیم که بنا به گفته ی نظریه پردازان فرضیه بیگانگان باستانی که مدعی اند فضانوردان باستانی هزاران یا میلیون ها سال قبل تا به امروز بازدیدهای بیشماری از زمین داشته اند، به چه نوع سنگی برای استفاده در ابنیه بیشتر علاقه دارند؟!

البته چنین سئوالی را پیشتر از این ها باید پاسخ می دادیم، اما هنوز هم دیر نیست. برای یافتن سنگ مورد علاقه فضایی ها، در بخش اول به صورت خلاصه و نسبتاً جامع در رابطه با انواع سنگ ها و اجزای تشکیل دهنده آن ها صحبت خواهیم کرد و در بخش دوم بررسی می کنیم که نژاد (های) فضایی بیشتر از چه سنگی خوششان می آید.

انواع کانی ها و سنگ ها

ابتدا توصیه می کنم اگر می خواهید اطلاعات خود را در مورد انواع سنگ ها، نحوه شکل­گیری و طبقه بندی سنگ ها افزایش دهید، کتاب زمین شناسی سال سوم رشته تجربی را مطالعه نمایید. ما در این جا بیشتر به مسائلی می پردازیم که برای درک مقالاتمان در خصوص نقد نظریه فرازمینی ها و بازدیدشان از زمین لازم است.

در ساده ترین تعریف سنگ به موادی گفته می شود که به طور طبیعی از اجتماع یک یا چند کانی تشکیل شده باشد. کانی ها مواد طبیعی، متبلور و جامدی هستند که ترکیب شیمیایی نسبتاً ثابتی دارند. خود کانی ها نیز از اجتماع اتم ها به بوجود می آیند. همانطورکه در شکل هم پیداست اندازه یک کانی به طور معمول برابر 1/0 میلی متر است و نباید انتظار داشته باشیم که آن را با چشم غیر مسلح و به راحتی ببینیم. اما اگر بسیاری کانی همگن به هم بچسبند آنگاه تشکیل یک سنگ از جنس همان کانی را می دهند که به راحتی قابل رویت است، مانند الماس.

کلاً سیاره زمین از 88 نوع عنصر طبیعی با نسبت های بسیار متفاوت ساخته شده است. به ترکیب عناصر پوسته زمین در تصویر فوق توجه کنید. بنابراین می بایست بیشتر کانی ها ترکیبی از اکسیژن، سیلیسیم، آلومینیم، آهن و . . . باشند. در طبیعت بیش از 3000 نوع کانی متفاوت یافت می شود. دلیل این همه تنوع به نحوه شکل گیری کانی ها بر می گردد که در ادامه توضیح خواهیم داد. برای آشنایی با سنگ ها لازم است که ابتدا با اجزای سازنده آن ها یعنی کانی ها آشنا باشیم. مهم ترین خواص کانی ها عبارتند از:

1- شکل بلوری: تقریباً همه کانی ها به شکل بلور دیده می شوند، مانند کانی نمک، شکر، کوارتز، الماس و . . .

2- سختی: سختی کانی ها را می توان به عنوان مقاومت آنها در برابر خراشیده شدن به وسیله سایر اجسام تعریف نمود. سختی کانی ها بیشتر به طرز قرار گرفتن اتم ها در شبکه بلورین و نوع پیوند اتمی در کانی بستگی دارد. مثلاً در حالی که الماس و گرافیت هر دو از عنصر کربن ساخته شده اند اما اولی سخت ترین کانی و دوم کانی بسیار نرمی است. برای تعیین میزان سختی کانی ها از مقیاس موس(Mohs) استفاده می شود. در این مقیاس درجه سختی نرم ترین کانی(تالک) 1 است و الماس به عنوان سخت ترین کانی درجه سختی آن 10 است.

موجودات فضایی

3- جلا: توانایی کانی در منعکس ساختن نور را جلا گویند. هر قدر انعکاس و انکسار نور از سطح کانی یا سطح شکستگی آن زیادتر باشد، جلای آن مشخص تر است.

4- چگالی نسبی: چگالی نسبی یک کانی را می توان از طریق تقسیم کردن چگالی یک کانی به چگالی آب به دست آورد. چگالی کانی ها تحت تاثیر سنگینی عناصر بکار رفته در آنها و میزان تراکم عناصر می باشد. مثلاً تراکم اتم های الماس بیشتر از گرافیت است لذا چگالی آن نیز بیشتر می باشد.

امروزه کانی شناسان با استفاده از وسایل جدید مانند میکروسکوپ پلاریزان، دستگاه اشعه ایکس، میکروسکوپ الکترونی و طیف سنج های نوری، به آسانی می توانند نوع کانی ها را تشخیص دهند.

کانی های سنگ ساز را در سه گروه کلی طبقه بندی می نمایند:

1- کانی های ماگمایی: 95 درصد از پوسته زمین را سنگ های آذرین تشکیل می دهند. این سنگ ها از سرد شدن مواد مذاب درونی به نام ماگما به وجود آمده اند. خود ماگما یک ترکیب سیلیکاتی با مقداری اکسیدهای فلزی، بخار آب و دیگر مواد فرار است که از اعماق به پوسته زمین راه می یابد. سرد شدن ماگما می تواند در روی سطح زمین یا درون پوسته زمین اتفاق بیافتد، که حالت اول را سنگ آذرین بیرونی و حالت دوم را سنگ آذرین درونی گویند. حال کانی های تشکیل دهنده این نوع سنگ ها را کانی ماگمایی گویند. این نوع کانی ها را به دو دسته تقسیم می کنند:

2- کانی های رسوبی: مواد حاصل از تخریب سنگ های آذرین، دگرگون شده و رسوبی توسط آب های جاری به حوضه های رسوب گذاری حمل و در دریاچه ها یا دریاها ته نشین می گردد. به همین خاطر در سنگ های رسوبی بسیاری از کانی های سازنده سنگ های آذرین و درگرگون شده را می توان یافت.

3- کانی های دگرگونی: بسیاری از کانی های موجود در سنگ های آذرین و رسوبی، در اثر فشار لایه های فوقانی و دمای زیاد موجود در قشر زیرین پوست یا در مجاورت توده های ماگمایی، تغییر شکل و حالت می دهند و به صورت کانی های دگرگونی در می آیند. گارنت ها (گروناها) و گرافیت دو نمونه از کانی های دگرگونی هستند.

پس از آشنایی با مفهوم کانی و انواع آن، اکنون نوبت آن رسیده است که با انواع سنگ ها آشنا شویم. سنگ ها نیز به تبعیت از نوع کانی تشکیل دهنده آن، به سه گروه تقسیم گردیده اند:

الف- سنگ های آذرین (Igneous Rocks): ماگما یا مواد مذاب درون زمین که به سمت پوسته زمین حرکت می کنند، در مسیر حرکت خود کم کم سرد می شوند یا هنگامی که به سطح زمین راه می یابند، سرد شده و تبدیل به سنگ می شوند. این نوع سنگ ها را سنگ آذرین می نامند. سنگ تشکیل شده در حالت اول سنگ آذرین درونی و سنگ تشکیل شده در حالت دوم را سنگ آذرین بیرونی می نامند.


اصولاً ذوب سنگ های درونی زمین به هر علت که اتفاق بیافتد، شامل تمام کانی های سنگ نمی شود، زیرا سنگ های درون زمین از کانی های مختلفی تشکیل شده اند که هر کدام دمای ذوب متفاوتی دارند. بنابراین در هنگام تشکیل ماگما، بعضی از کانی های دیرگداز ذوب نمی شوند. عکس همین حالت در هنگام سرد شدن ماگما و تشکیل سنگ آذرین اتفاق می افتد. بوون، ژئوفیزیک دان آمریکایی، پژوهشی در خصوص تبلور ماگما انجام داد. از نظر او بیشتر ماگماها ترکیب بازالتی دارند و ضمن سرد شدن تدریجی شان، کانی های مختلف و در نتیجه سنگ های آذرین متفاوت به وجود می آید. وی مشاهده نمود که نخستین کانی هایی که از سرد شدن ماگما حاصل می شوند، الیوین و پلاژیوکلاز کلسیم دار است. از تجمع این دو کانی به همراه مقداری پیروکسین، سنگ بازالتی(نوعی سنگ آذرین بیرونی) یا گابرو(نوعی سنگ آذرین درونی) به وجود می آید.

با ادامه تبلور، اگر کانی های سنگ بازالت محلول در ماگما ته نشین شوند، ترکیب ماده مذاب باقیمانده تغییر می کند، زیرا مقداری از آهن، کلسیم و منیزیم خود را از دست داده است، در عوض ماده مذاب از عناصری که تا کنون تبدیل به سنگ نشده اند مانند سدیم و پتاسیم غنی می شود و در عین حال غلظت سیلیس نیز در مایع مذاب زیاد شده است. در این مرحله از سرد شدن ماگما، کانی های پیروکسین و آمفیبول بهمراه میکای سیاه متبلور شده و از تجمع این کانی ها، سنگ آندزیت(نوعی سنگ آذرین بیرونی) یا سنگ دئوریت(نوعی سنگ آذرین درونی) به وجود می آید.

در ادامه فرایند سرد شدن ماگما، کانی هایی مانند فلدسپات، میکای سفید و کوارتز متبلور می شوند و از تجمع این ها، سنگ ریولیت(نوعی سنگ آذرین بیرونی) ویا گرانیت(نوعی سنگ آذرین درونی) به وجود می آید.

سنگ های آذرین را بر اساس سرد شدن ماگما در درون زمین یا روی سطح زمین به تر تیب به دو دسته سنگ آذرین درونی و بیرونی تقسیم می نمایند:

سنگ آذرین بیرونی: ریولیت، اندزیت و بازالت سه نمونه از سنگ آذرین بیرونی هستند.

ب- سنگ های رسوبی (Sedimentary Rocks): می دانید آب رودها که به دریا می ریزد، کاملاً خالص نیست و قدری ناخالصی دارد. این ناخالصی ها در ته دریاها رسوب می کنند. شما در هرنقطه از زمین که زندگی می کنید، فاصله چندانی از رسوباتی که قبلاً تشکیل شده اند، یا امروزه در حال شکل گیری هستند، ندارید. این رسوبات به وسیله عوامل فرسایشی مانند آب، یخچال یا باد به وجود آمده و پس از جابه جایی، معمولاً به شکل لایه لایه در حوضچه های رسوبی بر روی هم ته نشین شده اند. مقدار رسوباتی که در طول یک سال به دریا برده می شود را حدود 10 میلیارد تن تخمین زده اند. بیشتر این رسوبات سرانجام به سنگ های رسوبی تبدیل می شوند. سنگ های رسوبی لایه نازکی از سطح زمین را تشکیل می دهند(5 درصد از 35 کیلومتر اولیه پوسته قاره ای). اما این سنگ ها در سطح زمین از سنگ های دیگر فراوان ترند که این به نحوه تشکیل این سنگ ها بر می گردد.

منشا رسوبات عبارتند از شن و ماسه حاصل از فرسایش سنگ های قاره ای، بقایای بدن جانداران دریایی و خشکی مثل صدف و درختان و بعضی از مواد که روی خشکی در آب حل شده و به طریقه شیمیایی در دریا رسوب می کنند مانند نمک طعام. در سنگ های رسوبی سه کانی رس، کوارتز و کلسیت بیشتر یافت می شوند. در شکل زیر فراوانی سنگ های رسوبی پوسته زمین آورده شده است.

کانی رسی خود از تجزیه سیلیکات ها به ویژه فلدسپات ها حاصل می آیند و اجزای اصلی شیل ها (سنگ های رسی) را تشکیل می دهند. کوارتز هم از تجزیه سنگ های آذرین مانند گرانیت، بر اثر هوازدگی به وجود می آید و بیشتر حجم ماسه سنگ ها را تشکیل می دهد. کلسیت نیز کانی اصلی سنگ های آهکی است. کانی های تشکیل دهنده سایر سنگ های رسوبی نیز عبارتند از: دولومیت، فلدسپات ها و میکا، اکسیدهای آهن که منشا آنها کانی های آهن بوده و به صورت هماتیت و لیمونیت در آمده اند، هالیت، ژیپس و . . .

اما رسوبات ته نشین شده در حوضچه های رسوبی چگونه به سنگ تبدیل می شوند؟ به دو روش رسوبات سنگی می شوند: 1-سیمان شدن- در این حالت فواصل موجود در بین قطعات و ذرات سنگی را نوعی ماده شیمیایی پر می کند و آنها را به هم می چسباند. این ماده شیمیایی در واقع کانی هایی مانند کلسیت، دولومیت و کوارتز هستند. مواد سیمانی از طریق آب های نافذ به فضای بین ذرات نفوذ می کنند و پس از سخت شدن باعث اتصال ذرات جدا از هم می شوند.

2-متراکم شدن- در این فرایند، به علت فشاری که از لایه های فوقانی وارد می آید، فضای میان ذرات رسوبی تقلیل می یابد. به این ترتیب از قطر لایه رسوبی کاسته شده و تراکم و چسبندگی آن بیشتر می گردد.

سنگ های رسوبی را به دو گروه عمده تقسیم می کنند:

سنگ های آواری: معمولا اجتماعی از سنگ دانه های منفصل هستند که توسط سیمانی به هم چسبیده شده اند. ترتیب مهم ترین سنگ های این گروه بر اساس درشتی دانه سنگ ها به این صورت است: شیل(دانه ریز)، گلسنگ، سیلت سنگ، ماسه سنگ، برش و کنگلومرا(دانه درشت).


سنگ های رسوبی شیمایی: این سنگ ها بر خلاف سنگ های رسوبی آواری، مجموعه ای از بلورهای متصل به هم هستند که قبلاً به صورت محلول در آب بوده اند. زغالسنگ، سنگ آهک، چرت و سنگ نمک از معروفترین سنگ های رسوبی شیمیایی می باشند.

ج- سنگ دگرگون شده(Metamorphic Rocks): دگرگونی عبارت است از مجموعه فرایندهایی که تحت شرایط خاص باعث تغییر ساختمان و ترکیب کانی شناسی سنگ ها شده و یک سنگ را در حالت جامد به سنگ دیگر تبدیل می کند. سنگ اولیه می تواند از نوع آذرین، رسوبی و حتی دگرگونی باشند. البته چنین فرایندی دور از چشم ما درون زمین در طی مدت بسیار طولانی اتفاق می افتد. محدوده ی دگرگون شدن سنگ ها با خاتمه مرحله سنگی شدن(دیاژنز)، شروع شده و در ابتدای ذوب سنگ پایان می یابد.

گرما، فشار و سیالاتی مانند آب عمده عوامل دگرگونی سنگ ها محسوب می سوند. برای حالت گرما می توان آجر را مثال زد. هرگاه گل رس را با آب مخلوط کنیم، خمیری قابل انعطاف به دست می آید. اما وقتی این خمیر را حرارت دهیم، کانی های رسی مقداری از آب ساختمانی خود را از دست می دهند و به کانی های بی آب مبدل می شوند. همین طور هر سنگی که در تماس با گرمای زیاد حاصل از توقف ماگما در زیر زمین قرار داشته باشد دگرگون می شود. چنین حالتی را اصطلاحاً دگرگونی مجاورتی گویند.

سیالاتی مانند آب نیز با افزایش دما مثلاً تا 400 درجه، از منافذ و شکاف ریز بین سنگ ها خارج شده و این می تواند منجر به انجام واکنش های شیمیایی شود و ترکیب کانی ها را عوض کند که این حالت را دگرگونی گرمابی نامند.

حالت سومی نیز وجود دارد که به دگرگونی ناحیه ای معروف است. این حالت زمانی رخ می دهد که سنگ ها در زیر لایه ای به قطر بیش از 10 کیلومتر رسوب یا سنگ قرار بگیرند. در چنین وضعیتی، فشار و گرما باعث تبلور مجدد کانی های موجود در سنگ می گردد، بدون اینکه سنگ لایه لایه شود. اما اگر سنگ ها بین دو نیروی جانبی که باعث چین خوردگی ها و رشته کوه ها می شود، به دام افتند، فشاری جهت دار در این حالت به سنگ ها وارد می آید که در نتیجه آن بعضی سنگ ها به بالا و بعضی سنگ ها به پایین حرکت می کنند و حالت لایه دار به خود می گیرند.

سنگه های دگرگونی را به دو گروه عمده تقسیم می کنند:

دارای جهت یافتگی: می توان سنگ لوح( حاصل دگرگونی کانی میکا)، شیست( از دگرگونی سنگ رسوبی شیل به دست می آید) و گنیس( گرانیت و ماسه سنگ دگرگون شده) را نام برد.

فاقد جهت یافتگی: از این گروه مرمر( سنگ آهک دگرگون شده)، کوارتزیت(ماسه سنگ دگرگون شده) و هورنفلس( از دگرگونی سنگ شیست و یا شیل ها به وجود می آید) معروف هستند.

در پایان این مبحث باید یادآور شویم در زمانی که کل سیاره زمین از مواد مذاب تشکیل شده بود، ابتدا سنگ های آذرین، پوسته زمین را تشکیل دادند. سطح رویی این سنگ ها در گذر زمان بر اثر عوامل فرسایشی تبدیل به خاک، شن و ماسه می شدند و پس از حمل به حوضچه های رسوب گذاری و طی نمودن فرایند متراکم شدن یا سیمانی شدن، به سنگ رسوبی تبدیل می شدند. همزمان با این فرایند، در درون زمین نیز مقداری از سنگ ها بر اثر گرما و فشار به سنگ دگرگونی تبدیل می گشتند. در مرحله بعدی رسوبات هر سه نوع سنگ می توانست تحت شرایط ویژه به سنگ رسوبی تبدیل شود، دگرگون گردد یا دوباره ذوب شود و به سمت سطح زمین حرکت نماید.

سنگ های مورد علاقه فرازمینی ها

اما ببینیم که موجودات فرازمینی از چه نوع سنگی بیشتر خوششان می آید؟

در مقاله پوما پونکا(Puma punku)، به این نتیجه رسیدیم که بنای مذکور از جنس سنگ های ماسه ای قرمز(سنگ رسوبی) و سنگ اندزیت(سنگ آذرین بیرونی) است که هر دو به راحتی در دسترس هستند. ولی در مستند بیگانگان باستانی از شبکه هیستوری، تاکید می شود که جنس سنگ ها از گرانیت و دئوریت (سنگ آذرین درونی) می باشد. علاوه بر این متوجه شدیم که حتی بعضی از تصاویری که به پوماپونکو نسبت داده می شود، تصاویر پوما پونکو نیست، بلکه متعلق به سایر ابنیه باستانی است و یا تصاویر ویرایشی هستند. به عکس های زیر توجه نمایید:

در این تصاویر اگر به دقت نگاه کنید متوجه می شوید سنگ ها نه از جنس گرانیت هستند و نه از جنس دئوریت. سنگ منفرد در تصویر اول و دوم و تکنولوژی به کار رفته در آن نه تنها هیچ تجانس و شباهتی با کلیت سنگ های سایت ندارد بلکه با توجه به تصویر چهارم و پنجم مشخص است که این قطعه متعلق به پوما پونکو نیست. اثری از فرسایش طبیعی بر روی این سنگ ها دیده نمی شود. اما اگر تصاویری که بخشی از سایت پوماپونکو را نشان می دهد، ببینید، بلا استثنا آثار فرسایش را بر روی کلیه سنگ ها می توان مشاهده نمود. حتی نوع فرسایش ها ثابت می کند که عمده سنگ مورد استفاده در ساخت پوماپونکا سنگ ماسه ای است.

در خصوص سنگ های دروپا (Dropa)، دانیکن معتقد است که جنس سنگ ها از گرانیت می باشد ولی تا کنون هیچ یک از سنگ های دروپا مشاهده نشده است و بررسی ها نشان داد که سنگ های دروپا وجود خارجی ندارند.

به نظرمی رسد سنگ گرانیت و دئوریت بیش از این که مورد علاقه نژاد های فضایی بوده باشد مورد علاقه دانیکن و شاگردانش می باشد!!

سنگ های ایکا نیز از جنس اندزیت بودند. کرمو و تامپسون در خصوص گوی های کلرکزدراپ مدعی بودند که گوی های مذکور فلزی هستند و در دو نوع یافت شده اند: فلزی جامد آبی فام با رگه هایی سفید رنگ و نمونه دیگری میان تهی که با ماده اسفنجی سفید پر شده است. در ادامه هینریش طی تحقیقاتش تا سال 2008 به این نتیجه رسید که گوی فلزی آبی فام به هیچ وجه وجود ندارد و جنس گوی های یافته شده در آفریقای جنوبی از جنس پیریت و گوتیت (دو نمونه از کانی های آهن)هستند که این گوی گوتیت تا حدی با نمونه دوم گوی های گزارشی مطابقت دارد(موضوع گوی های شیاردار در دست بررسی است و به زودی ارائه می گردد).

اما طرفداران نظریه فضانوردان باستانی به بالا بردن کیفیت سنگ بناهای باستانی بسنده ننموده اند. در ادامه چند نمونه افراطی تر را بررسی می کنیم. دکتر محسن ایمانیان معتقد است، گونه فرازمینی که اهرام مصر را ساختند، هیچکدام از سنگ های موجود بر روی زمین را نپسندیدند، لذا خودشان دست به کار شدند. وی در کتاب اسرار فضانوردان باستانی در رابطه با جنس سنگ اهرام ثلاثه می گوید:

«نکته جالب دیگر در مورد اهرام جنس سنگ آنهاست. بد نیست بدانید که سنگی که اهرام با آن ساخته شده است، یک نوع بتون بوده و سنگ طبیعی نیست . . . از مجموع 2600 کتیبه کشف شده در شمال اسوان، 650 عدد آن در مورد چگونگی ساختن سنگ مصنوعی بود! بر این اساس دانش مربوط به آن را، خنوم خدای خالق مصر در عالم رویا به فرعون جوسر
آموخته است. این خواب باید خوابی عجیب بوده باشد، چون لیستی شامل 29 ماده معدنی و چندین ماده شیمیایی طبیعی و ملات هایی که در طبیعت به حالت آزاد وجود دارند، بوده است . . .

حال به نظر شما یک خدای خیالی در عالم خواب چگونه می تواند، چنین فرمول دقیقی به فرعون جوسر معرفی کند، فرمولی که بر اساس آن بتونی ساخته شد که هزاران سال دوام آورده است. آیا منطقی تر نیست اگر در نظر بگیریم که این فرمول توسط یک موجود بسیار پیشرفته مستقیماً به فرعون جوسر داده شده . . . »

سئوال من از آقای ایمانیان این است که چگونه درجه دکترا را اخذ نموده اند؟ آخر هنوز دکترا این قدر بی ارزش نشده که فردی بدون تبحر یافتن در روش علمی تحقیق بتواند به درجه دکترا نائل شود. چقدر ببینیم، سکوت کنیم و بگذریم؟ دستاورد چنین بی تفاوتی هایی از سوی متخصصین امر باعث شده تا باستان شناسان حاشیه ای با جسارت تمام در عرصه یکه تازی نمایند و هر چیزی که میل ایشان بکشد را مطابق میل خود تحریف و تفسیر نمایند. البته مشخص است که کتمان تاریخ چند هزار ساله بشری، پروژه ای موقتی بوده و در بلند مدت مزایای چندانی برای ابرقدرت های غرب در بر ندارد و گرنه که امثال دانیکن خود اکنون در ردیف بعل، زئوس، مردوک و . . . بودند. این تهمت نیست، همین تاریخ بارها و بارها ثابت نموده است. متاسفانه چیزی که وجود ندارد، چشم بیناست و گوش شنوا.

باید یاداوری کنم که در دنیا دو سیستم کلی جهت کسب علم و دانش وجود دارد: سیستم آموزش محور و سیستم پژوهش محور.

در سیستم آموزش محور، موضوع و منبع برای محصل آماده است و محصل را دانش آموز می نامند. اما در سیستم پژوهش محور حداکثر موضوع مشخص می باشد، اما بر عهده محصل است که خودش از منابع مختلف کسب علم و معرفت نماید. این شخص را دانشجو می نامند. بر دوران تحصیلی تا قبل از ورود به دانشگاه، سیستم آموزش محور حاکم است اما بر دانشگاه، علی الخصوص مقاطع عالی مانند دکترا سیستم پژوهش محور حاکمیت دارد. پس نکته کلیدی سیستم پژوهش محور در این نهفته است که به یک منبع، آن هم منبعی غیر قابل اعتماد بسنده نکنیم تا در نهایت متهم به شارلاتانی علمی نشویم. منبع اولیه مطالب فوق کتاب چشمان ابوالهول نوشته اریک فون دانیکن است.

در صورتی که از زاویه دید آقای ایمانیان به قضیه نگاه کنیم، به این استنتاج می رسیم: اگر قرار است که موجودات فضایی اهرام را ساخته باشند، لابد باید به گونه ای متفاوت از انسان زمینی کار کرده باشند، و گرنه فرق بین زمینی و فرازمینی در چه خواهد بود؟ البته فیلم بیگانگان باستانی نیز در بحث ساختن اهرام ثلاثه با چنان رویکردی جلو رفته است و معتقد است از موجود فضایی هر کاری بر می آید (به مقاله اهرام مصر- نظریه فضانوردان باستانی باطل است، رجوع شود). ان شاء الله، خواهیم دید که این دیدگاه به زودی با چالش اساسی روبه رو می شود و داغی بس بزرگ بر پیشانی این بیگانگان فضایی زده خواهد شد.

اما جناب آقای ایمانیان، در این صورت بهتر نبود که فرازمینی ها از درون سفینه خود در فضا، معادن الماس و طلای موجود در پوسته زمین را شناسایی کرده و با آن اهرام را می ساختند؟ حتی اگر الماس کم می آمد، از سایر سیارات وارد می کردند. باز هم کم می آمد، الماس مصنوعی تولید می کردند. کسی که به سفر بین سیاره ای دست می زند باید به لحاظ تکنولوژی چند ده برابر از ما جلوتر باشد. در این صورت ابهتشان هم عالم گیرتر می شد و حتی به قول خودتان، تلاشی که برای باز کردن پای نظریه فضانوردان باستانی به ایران نموده اید هم زودتر به نتیجه می رسید.

ولی همانطور که در مقاله اهرام مصر بررسی نمودیم جنس سنگ های اهرام مصر از سنگ های آهکی(سنگ های رسوبی) به همراه مقدار کمی سنگ گرانیت(سنگ آذرین درونی) بوده است. البته اگر مجالی فراهم شود، باید نظریات جدیدتری را در خصوص جنس اهرام مصر با شما درمیان بگذاریم.

در موضوع بنای سنگی ساکسی مون (saxoman) متعلق به قوم اینکا، سازندگان فیلم بیگانگان باستانی ادعا می کنند که سنگ های به کار رفته در ساخت بنا معمولی نیستند. بلکه سنگ های لازم برای ساخت بنا را از طریق ذوب نمودن سایر سنگ ها و ریختن در قالب های متفاوت ساخته اند! چیزی که برای چنین نظریه پردازانی به هیچ وجه اهمیت ندارد این است چرا موجودات بیگانه ای که تکنولوژی و حوصله انجام چنان کار عبثی را دارند، لااقل دیواری از جنس بهتری تهیه نکردند، چرا دیواری شیشه ای نساختند و . . .

نکته ی جالب دیگر موردی بود که در وبلاگ شخصی دکتر (!) ایمانیان برخورد کردیم.

همینجا هم جای دارد نکته ای به برخی مسئولان که در برخی صندلی ها نشسته اند یاد آوری شود ، آقایان مشکل تئوری خدایان باستانی ، نام خدایان نیست بلکه کلیه ی مواردی است که در این تئوری به آن استناد میشود .

الهی، جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده و چشم ما را ضیای خود ده و ما را آن ده که ما را آن به و مگذار به که و مه.

برخی منابع: اینجا

منبع : http://www.silent-truth.com/post-404.aspx

حقيقت حلقه هاي کشتزار - Crop Circles

                              

   Crop Circlesیا حلقه های کشتزار یا دایره های مزارع نقوشی از الگوهای غالبا بسیار پیچیده هندسی هستند که در مزارع ظاهر می شوند.مخصوصا مزارع گندم و مخصوصا مزارع گندم انگلستان.

نقوشی که در مزارع انگلستان ایجاد شده اند غالبا از دوایری به قطر چند فوت تا چند صد فوت تشکیل شده اند.


پدیده ای به نام Crop circle ها از اواسط دهه 1970 ایجاد شده و دیده شدند.در طول دهه های 1980 و 1990 تعداد بیشتری از این نقوش دیده شدند و بحثهای جنجالی زیادی را به خاطر عجیب بودنشان براه انداختند.


ظهور کتابهایی به اصطلاح علمی  درباره این مسائل که مطالبی را هرچند دروغ و غیر علمی مطرح می کردند و  فروش نجومی آنها روز به روز در میان افراد عادی و خصوصا کنجکاوان این بازار را داغتر و داغتر کرد.

در این میان مانند سایر پدیده های عجیب و غریب مثل روح،یوفو،موجودات فضایی،انرژِ های ناشناخته و ... هالیوود نیز وارد گود شده و فیلمهایی ساخته شد که این داستان را برای مردم هیجان انگیز تر کند.

اجتمالا شما فیلم Signبا بازی مل گیبسون را دیده باشید

                 

                          

در این فیلم مل گیبسون نقش یک کشاورز پنسیلوانیایی را بازی می کند که در وسط مزرعه گندم خود و میان محصولاتش یکی از این کراپ سیرکل ها را به طول چند صد فوت  پیدا می کند.او در این فیلم به دنبال یافتن مفهوم و معنی علامت و نشانه ای است که در این کراپ سیرکل و جود دارد.

اغلب کراپ سیرکل ها در مزارع انگلستان ایجاد شده اند و این خود جای تامل است.چرا بیش از نیمی از تمام کراپ سیرکل های جهان باید در مزارع انگلستان و آن هم در فصول خاصی ایجاد شوند.آیا موجودات فضایی پیامی برای مزدم زمین دارند یا برای مردم انگلستان؟ آنهم بیشتر در ایالت Wiltshire  ????

ما در همین ایران خودمان این همه مزارع گندم و جو و ذرت و ... داریم.چرا تا بحال موجودات فضایی برای ما پیامی نگذاشته اند؟

 

از اواخر دهه 1980 کتابهای زیادی درباره پدیده کراپ سیرکل ها به چاپ رسیده و فروشهای بسیار زیادی هم کردند.از میان این نویسندگان به اصطلاح Cerealogist می توان به نامهای زیر اشاره کرد.

Delgado و Andrews در سال 1989 و  Nickellو Fischer در سال 1992 و Schenabel در سال 1994.

Hoggart  و Hutchinson در سال 1995 وHaselhoff  در سال 2001 نام برد.

 

   

بیشتر این نقوش ،اگر نگوییم همه این نقوش،کار افرادی است که به قصد شوخی همه را فریب داده و سرکار گذاشته اند.

به عنوان مثال Doug Bower و David Chorley دو هنرمند انگلیسی ادعا کردند که در طول چند سال بیش از 250 عدد از این نقوش را در مزارع انگلستان ایجاد کردند.

                  

برخی ها بر این باورند که طرحها و الگوهای این نقوش که در مزارع ایجاد شده اند پیامهایی از جانب موجودات و بیگانه های فضایی هستند.

برخی ها بر این باورند که این موجودات فضایی با استفاده از نمادها و سمبلهای سومریان باستان یا نشان دادن الگویی از DNA خودشان می خواهند به شکلی با ما ارتباط برقرار کنند.

افرادی را که با چنین تئوری پردازی ها و تصوراتی به مطالعه جدی این نقوش و حلقه ها می پردازند را اصطلاحا Cerealogist  می نامند.(Ceres، الهه و خدا بانویی رومی بود که به کشاورزی و حاصلخیزی مزارع ارتباط داشت.).آنها ملقب به این لقب شدند و در اینکه پدیده های عجیب و مافوق طبیعی در ایجاد این نقوش وجود دارند اصرار ورزیده و حتی در این باره تعصب عجیبی هم دارند.

در این میان حتی پای عده ای ازافرادی که دارای تفکر و اندیشه علمی هستند هم به وسط این ماجرا و غوغا کشیده شده است.اینگونه افراد هوشمندانه این تز و عقیده را که موجودات فضایی در میان مزرعه ها،در حال ایجاد پیامهایی برای ما زمینیان هستند رد می کنند.ولی خود از طرف دیگر اینگونه ادعا می کنند که این نقوش نتیجه ایجاد گردابهای انرژی در خطوط انتقال انرژی زمین می باشند و

یا اینکه در نتیجه پدیده ای مثل Ball lighting هستند.چیزی مثل جریانهای گردابهای پلاسمایی انرژی یا گردبادهایی از هوای یونیزه شده!!!

 

   

برخی دیگر هم علت ایجاد این نقوش را به دلایلی نه چندان اسرار آمیز چون بادها،جیوانات و گرما نسبت میدهند.

برخی ها این نقوش را ساخته دست ارواح و شیاطین می دانند.

  

            

برخی ها بر این نظرند که این نقوش را نیروی هوایی آمریکا یا نیروی هوایی سلطنتی انگلستان  و با استفاده از تفنگها و توپهای مخصوص میکرو ویو ایجاد کرده اند.عده ای بر این باورند که ایجاد این نقوش جز برنامه ها و توطئه های سیاسی قدرتهای بزرگ برای تاثیر بر افکار عمومی مردم است.

البته هرگاه به دنبال یافتن دلیلی برای پدیده های غیر طبیعی و عجیب هستیم نباید این گزینه را در نظر نگیریم که احتمالا کل داستان یک فریب و دروغ است و آنهایی که این نقوش را ایجاد کرده اند قصد سر کار گذاشتن مردم و مطرح کردن خود را  داشته اند.

اگر پدیده crop circle ها مثلا در قرن سیزدهم میلادی اتفاق می افتاد به احتمال زیاد آن را به شیطان نسبت می دادند.همانگونه که در آن زمانها بسیاری از اتفاقات عجیب و بعضا غیر عجیب را به شیطان نسبت می دادند.مثل ساختن بنای سنگی Stonehenge و یا دیوار سنگی Hadrianکه بین انگلستان و اسکاتلند وحود دارد. که در آن زمانها ساخت آنها را به شیطان نسبت می دادند.

من بر این باورم که انسانها همانگونه که امروز قادرند در زمانهای گذشته و عهد باستان هم قادر بود ه اند شاهکارهای هنری حیرت انگیزی ایجاد کنند.

امروزه هم جای شیطان را در فرهنگ مدرن ما بیگانه های فضایی گرفته اند.هر چیز عجیبی که با آن روبرو شدید و اگر زیبایی و یا ظرافت و یا پیچیدگی این چیز شما را شگفت زده کرد، دلیلی وجود ندارد که حتما آن را به بیگانه های فضایی نسبت دهید.هیچ وقت توانایی های انسان این موجود دوپای با استعداد را دست کم نگیرید.

یکی از دلایلی که آقایان Cerealogist  به آن استناد کرده و مدعی می شوند که این نقوش نمی تواند ساخته دست انسانها و افراد عادی باشد این است که ساقه ها بسیار دقیق خم شده اند و شکسته نشده اند . و در ضمن رد پایی از حضور انسانها و ورود آنها به مزارع وجود ندارد.

باید ذکر کرد که از اواسط ماه May تا اوایل ماه Agust ساقه های گندم در مزارع انگلستان بسیار انعطاف پذیر بوده و سبز هستند.به صورتی که بسیار به سختی می توان یکی از این ساقه ها را دراین حالت شکست.

           

اینکه ادعا می شود رد پایی از حضور انسان وجود ندارد نیز در حقیقت درست نمی باشد.بسیاری از این نقوش در نزدیکی ردهایی که تراکتورها بصورت خطوط موازی در مزارع ایجاد کرده اند ایجاد شده است.دستگاه های آبیاری مصنوعی،سمپاشی،حرس و ... دائما در مزارع در جال حرکت هستند و انسانها و دستکاه ها دائما در لابلای مزارع حضور دارند. و اصلا اگر غیر از این باشد به جای مزرعه گندم یک دست و زیبایی انگلیسی آنچه دیده می شود توده ای انبوه و نا مرتب از علفهای هزر است.در تمام تصاویر کراپ سیرکل ها مسیرهای جرکت تراکتور مشخص است.واین ادعا که راهی برای رسیدن انسانها به این نثوش در مزارع وجود نداشته است دروغ است.

          

یکی از محققان به نام و مطرحی که در این زمینه مطالعه کرده است نتایج خود را در این رابطه اینگونه منتشر کرده است.

ایشان  دکتر Joe Nickell می باشند.

                      

ایشان عضو ارشد و محقق مطرح کمیته پژوهشهای پدیده های مشکوک Committee for Skeptical Inquiry  یا به اختصار (CSI) هستند.این کمیته توسط تعدادی از دانشمندان بنام و مطرح و نویسندگان بزرکی در رشته های مختلف علمی تشکیل شده است که در باره ادعاهای مختلف و پدیده های غیر قابل توضیح تحقیق کرده و نظر خود را بر مبنای شواهد و دلایل علمی بیان می کنند. دوستانی که علاقمند به دریافت اطلاعات بیشتر از این گروه هستند به این لینک مراجعه کنند:

http://www.csicop.org/about


ایشان مشخصاتی را در این رابطه ذکر می کنند که نشان می دهد این کراپ سیرکل ها کار انسانهای عادی بوده که قصد شوخی یا کلک زدن را داشته اند:

1-افزدوه شدن به تعداد کراپ سیرکل ها.

در ابتدا و در دهه 1970 گزارشهای تک و توکی از پیدا شدن کراپ سیرکلها آنهم فقط در چند کشور خاص و مشخص وجود داشت.تعداد گزارشهای مبنی بر کراپ سیرکلها از سال 1981-1987 سال به سال بصورت تصاعدی بیشتر و بیشتر شده است.به نظر می رسد این افزایش آمار گزارشها با بیشتر پوشش دادن رسانه های مختلف به این موضوع ارتباط مستقیم دارد.در حقیقت این پوشش رسانه ای انگیزه فریبکاران را برای ایجاد سیرکل های بیشتر افزایش داده است.

2-توزیع جغرافیایی.

این پدیده بیشتر از هر جای دنیا در محدوده خاصی از جنوب انگلستان دیده شده است.از منطقه Hampshire شروع شده و بهWiltshire  و سایر بخشها و استانهای مجاور گسترش یافته است.

                            

اصلا در ابتدا از فقط این محدوده خاص جغرافیایی بود که پدیده کراپ سیرکل ها مطرح شده و پوشش رسانه ای  به آن داده شد.و پس از آن با افزوده شدن به آمار آنها در سایر نقاط نیز کم کم دیده شد.از اواخر دهه 1980 با افزایش برنامه های تلوزیونی و مقالات روزنامه ها در این باره سال به سال به تعداد آنها افزوده شد.

در حقیقت پدیده کراپ سیرکل ها همچون یک ویروس زائیده رسانه ها رشد کرده و گسترش یافته است.


3-افزایش و بیشتر شدن پیچیدگی طرحها و نقوش.

یکی از خصوصیات مهم این پدیده این است که با گذشت زمان به مرور و کم کم به پیچیدگی این طرحها افزوده شده است . تا جایی که طرحهایی که در ابتدا از دوایر و خطوط ساده تشکیل می شدند ،به طرحهای استادانه تر و پر ظرافت تر تبدیل شدند.

               

در سال 1987 یک پیام به زبان انگلیسی در یکی از کراپ سیرکل ها دیده شد.

(WE ARE NOT ALONE)  البته اگر این جمله را پیامی از جانب موجودات فضایی و بیگانگان فرازمینی در نظر بگیریم که البته به زبان انگلیسی هم صحبت می کنند،بهتر بود به جای این جمله می گفتند:

(YOU ARE NOT ALONE)


در سال 1990 طرحهای پیچیده تری رویت شدند که به آنها لقب Pictograms دادند.تصاویری پیچیده و رمز آلود.البته در همان زمان هم تعدادی از این نقوش با شکلهای مسخره  و خنده دار نیز دیده شدند.

      


اما هر چه جلوتر می رویم طرحهایی با الگوهای ریاضی و هندسی پیچیده تر دیده می شوند.البته تمام این طرحها را می توان ساخته ذهن فعال و مبتکر انسانهای همو ساپین در نظر گرفت.

         

4-فاکتور کمرویی سازندگان کراپ سیرکلها.

جالب است که سازندگان این نقوش بسیار کمرو بوده و اصلا آفتابی نمی شوند.در ماه June  سال 1989 حدود 60  Cerealogist  ،8 شب را بیدار ماندند تا در منطقه ای که بیشترین کراپ سیرکلها دیده شده بود ،بتوانند لحظه ساخت یکی از آنها را رصد کنند.اما هیچ چیز دیده نشد.جالب است در همین موقع از سال در این منطقه صدها کراپ سیرکل ایجاد می شد ولی این بار هیچ چیز دیده نشد.به محض اینکه این Cerealogistها منطقه را ترک کردند در فاصله چند صد یاردی در روز بعد یک کراپ سیرکل ایجاد شده بود.

این مشخصات و دلایل دیگر بر این دلالت می کنند که ایها کار افرادی می باشد که به Hoaxers معروف شده اند.(فریبکاران)


در سال 1991 دو پیرمرد 60 ساله شوخ طبع انگلیسی اعتراف کردند که بسیاری از کراپ سیرکلهای ثبت شده تا آن زمان کار آنها بوده است . این دو فرد Doug Bower و Dave Chorley نام داشتند.

                              

با این وجود هنوز هم عده ای از Cerealogist ها اصرار می کردند که طرحها آنقدر پیچیده است که نمی تواند کار انسانها باشد.منجمله cerealogist ی بنام Pat Delagado که حسابی در سر این ماجرا خیط شد.

در 10 سپتامبر 1991 این دو نفر در برنامه Good Morning America  در شبکه تلوزیونی ABC ظاهر شدند و عملا نشان دادند که چگونه با استفاده از ابزار ساده ای که از یک تخته چوب و یک طناب تشکیل شده است،با کمی دقت و تمرین ساقه ها را خم کرده و این نقوش را می سازند.

 

=

 

ساخت دایره های کشتزار Crop Circles به عنوان تفریحی شبانه به عنوان تفریح دو هنرمند و طراح ساکن Hampshire انگلستان ،مطرح شده و به  تفریحی محبوب تبدیل شد.دو هنرمند به نامهای Doug Bower و Dave Chorley .آنها در سال 1991 این قضیه را رو کردند و پرده از رازی که برای مدتها همه را سرکار گذاشته بود برداشتند.

                                 

برای مدتی بیش از 12 سال طرحها و دایرا هایی که آنان در مزارع و کشتزارهای انگلستان ایجاد کردند توجه دانشمندان بسیاری را در سراسر جهان به خود جلب کرد و ذهن آنان را درگیر کرد.

پس از آنان هنرمندان دیگری نیز به تقلید از کار آنان پرداختند و عده ای نیز با پر و بال دادن به این نظریه که این طرحها کار UFO ها و بیگانه های فضایی است ، این کارهای هنری را به عجبترین پدیده های قابل لمس و در عین حال عجیب و غیر قابل توضیح قرن اخیر تبدیل کردند.نویسندگان زیادی در سایتهای اینترنتی و مجلات و داستانهای علمی تخیلی به این موضوع پرداختند و داستانهای خیالی بیشماری از اینکه ساخت آنها توسط بیگانگان فضایی است و اینکه این نقش ها حاوی پیامی برای ما زمینیان است را با آب و تاب ایجاد کرده و ترویج دادند.

همیشه هم خوانندگان زیادی برای این داستانهای عجیب و غریب وجود داشته و دارد.جالب است که پس از مدتی این خوانندگان و علاقمندان تبدیل به طرفداران دو آتشه این نظریات دروغین می شوند و گاهی کار آنچنان بالا می گیرد و تا آنجا پیش می رود که دین جدیدی هم بر پایه این دروغها و مهملات اختراع می کنند.چیزی شبیه دینی که یک راننده مسابقات اتومبیل رانی فرانسوی به نام کلود وریلهون ساخت و خود را "رائیل" نامید. تعجب نکنید تمام این داستانها حقیقت دارد، همین الان که شما دارید این مقاله را می خوانید جمعیت زیادی منجمله از هموطنان روشن فکر خودمان به این دین یا شبه دین یا آئین مسخره و دروغین پای بندند و به دستورات پیام آور دیوانه خود عمل می کنند.

جنبشی به نام رائیلیان.بگذریم.....

همانگونه در طول تاریخ و هزاران سال پیش مبدعان ادیان دروغین و الحادی از پدیده های شبه علمی به عنوان معجزه استفاده کردند و عده زیادی را فریب دادند ، در همین عصر و دورانی که ما زندگی می کنیم نیز این داستان در حال تکرار شدن است.استفاده از بهت و حیرت جماعت جاهل و کشاندن این توده مبهوت و افسون شده به سمتی که دست های پشت پرده آن را می خواهند و مایلند.

اگرچه این نقوش تابحال عجیب و غریب در تمام دنیا بروی مزارع مختلفی از قبیل گندم،جو،اسفناج،علف،نخود،برنج،ذرت،برزک،دانه های روغنی،کتان،آفتابگردان،خردل،چغندر،چاودار و سایر جبوبات و گیاهان  دیگر ایجاد شده است، ولی بیشتر هنرمندان تمایل دارند برای ایجاد نقوش و بهترین نتیجه بروی سه نوع خاص از مزارع تمرکز کنند.

این نوع از گیاهان به صورت بسیار صاف و متراکم می رویند.

گیاهان روغنی در از ماه April  تا  May.

جو از May  تا June.

و گندم از June  تا اوایل September.

یکی از سازندگان و طراحان معروف Crop Circles یا همان نقوش کشتزارها فرد هنرمندی است به نام

John  Lundberg .

ایشان سایتی را به کمک همکاران خود تاسیس کردند به نام http://www.circlemakers.org

 این سایت در سال 1995 توسط ایشان و دو تن از همکاران هنرمندشان به نامهای

Geoff Gilbertson, Rod Dickinson تاسیس شده است.

 

دوستانی که مایلند درباره ایشان و گروهشان اطلاعات بیشتری کسب کنند به این سایت مراجعه کنند.

در این سایت در مقاله ای روش ساخت این نقوش را باکیفیت بالا و با استفاده از این گیاهان که ذکر شده به شما آموزش داده می شود.

ما چند نمونه را برای آشنایی بیشتر شما ذکر می کنیم:

مواد لازم:

وسایلی که شما برای ساختن یک Crop Circle  نیاز دارید بسیار ساده و در دسترس می باشند.

1-یک متر نواری معمولی مساحی و نقشه برداری به طول 30 متر.

البته می توانید از ریسمانهای معمولی هم استفاده کنید ولی مترهای نواری مخصوص نقشه برداری ارجحیت دارد.چون در هم گره نخورده و کار با آن راحتتر است.

2-یک تخته یا الوار ساده چوبی به طول 1 تا 2 متر بصورتی که ریسمان و طنابی به هر دو سر آن متصل شده باشد و با همدیگر یک حلقه را تشکیل دهند.این وسیله به ساقه کوب  Stalk-Stamper معروف است.البته بسته به طرحی که در نظر دارید می تواند طول این قطعه متغیر باشد.

3-یک غلطک پلاستیکی مخصوص باغبانی Garden Roller .این را میتوانید از فروشگاه هایی که لوازم کشاورزی و باغبانی می فروشند خریداری کنید.در انگلستان فروشگاه هایی وجود دارد که این ابزار را میتوانید به قیمت شبی دو پوند از آنها کرایه کنید.

4-یک ساعت شب نما .چون شب های تابستان کوتاه هستند و ممکن است زمان از دست شما در برود

5-یک توپ و کلاف از ریسمان پلاستیکی.

6-یک تیرک یا میخ 60 سانتی مخصوص نشانه گذاری

7-یک نقشه محلی که در آن راها و مرزهای مزارع مشخص شده باشد.(OS Pathfinder)

لوازم اضافی و دلبخواهی Optional Equipments:

8-یک شاقول مخصوص Dowsing Rod  .باید از جنس مس باشد.این ابزار را می توانید از فروشگاه هایی که از این دست ابزار آلات عصر جدید New Age را می فروشند خریداری کنید.متاسفانه در ایران این فروشگاه ها وجود ندارند.ولی عیبی ندارد می توانید یک جالباسی را بریده و از آن دو قطعه Lمانند تهیه کنید.از این ابزار برای کشف منابع آب نیز استفاده می شده است.شبیه همان شاخه های درخت دوسری که قدیمها توی کارتونها نشان می دادند و با رسیدن به منبع آب سرشان به هم نزدیک می شد.الله اعلم

9- دوربین دید در شب مادون قرمز

پس از تهیه لوازم و ابزار آلات لازم مراحل آماده سازی را باید طی کرد:

1-سایتی مناسبی را برای اجرای طرح انتخاب کنید.این سایت خوب است در نزدیک جاده باشد و به صورت یک آمفی تئاتر طبیعی از جاده دید داشته باشد

2-بهتر است مکانی را که انتخاب می کنید روی خطوط انتقال انرژی یا در نزدیکی آنها واقع شده باشد.

این کار باعث می شود که طرح شما بعدها که توسط انجمن های یوفو شناس،  متخصصان انرژی درمانی،پژوهشگران علوم غریبه و ناشناخته و سایر افراد آزمایش می شود،تاثیر بیشتری گذاشته و در صحت و اصالت آن شک نشود.برطبق عقیده صاحبان این سایت اگر طرح شما در جهت جریان انتقال خطوط انرژی باشد آثاری چون شفابخشی،تقویت انرژی حیاتی Orgone،باز شدن چشم برزخی و دیدن فرشته ای را منتج خواهد شد.

اخطار! اگر طرح شما در خلاف جهت جریان انرژی اجرا شده باشد.آتاری چون سردرد،درد مفاصل،حالت تهوع،فلج موقتی عضلانی،بیماری روانی،ایجادتشعشع مرگ آور Orgone و ... ایجاد خواهد شد.ممکن است در این صورت طرح اجرا شده مورد توجه شیطان پرستان قرار گیرد.

3-در طراحی خود از طرحهایی استفاده کنید که با انرژی زمین هماهنگ تر باشد.شما می توانید از الگوها و طرحهای هندسی استفاده کرده یا طرح خودبخودی و دلبخواهی خود را اجرا کنید.این به انتخاب و اولویت های شما بستگی دارد.به این نکته توجه داشته باشید که اجرای طرحهای هندسی خیلی پیچیده را تمی توان براحتی در تاریکی شب انجام داد.مراقب باشید برای اینکه دیده نشوید از مشعل استفاده نکنید.استفاده از دوربین های دید در شب برای این منظور بسیار مناسب است.

=

از سال 1991Rod Dickinson  به همراه سایر دوستان هندمندش در ساخت اینگونه نقوش در مزارع فعالیت داشته است.

آنها در سیاهی شب در حالیکه نقشه طرح مورد نظر خود و کلاف ریسمانهای پلاستیکی و الوارهای مخصوص خم کردن ساقه ها را در دست دارند به آرامی به مزارع وارد می شوند.آنها سعی می کنند بدون هیچ سر و صدایی و بدون اینکه به محصولات مزرعه آسیبی بزنند،از مسیرهایی که رد لاستیک تراکتورهای درون مزرعه بجای گذاشته اند خود را به نقطه مورد نظر خود برسانند.

آنها معمولا تا جایی که بتوانند به درون و عمق مزرعه نفوذ می می کنند تا به جایی برسند که از لبه و کنار مزرعه به خوبی قابل رویت و دیده شدن نباشند.آنها با استفاده از نور مهتاب کار خود را مطابق با الگویی که قبلا طراحی کرده و در ذهن خود آن را تمرین کرده اند اغاز می کنند .آنها کار را به سرعتی انجام می دهند که تا قبل از طلوع خورشید به اتمام رسیده باشد.

از آن سالها به این طرف طرحهای نقوش مزارع پیچیده و پیچیده تر شده است.و با توجه به خطری که از جانب جاسوسان و **** های کنجکاو آنها را تهدید می کند ،اعضائ گروه را مجبور کرده که کار خود را بیشتر در شبهای بسیار تاریک انجام دهند تا دیده نشوند و این فشار بیشتری را به بچه های گروه وارد می کند که این طرحهای پیچیده را در تاریکی مطلق و سریعتر از قیل به اتمام برسانند.حقیقت امر این است که امروزه برای سر هر  CircleMaker جایزه ای تعیین شده است.]چشمک[

فشار بسیار زیادی از جانب اتحادیه ملی کشاورزان انگلستان National Farmers Union به کشاورزان محلی وارد می شود که از فعالیت گروه های همچون Circle Makers جلوگیری کنند ولی خود کشاورزان محلی چندان تمایلی به این کار ندارند، چون سیل عظیمی از توریستها که در تابستانها برای دیدن این نقوش به مزارع آنها می روند برایشان سود آورند و آنها هم از پول بدشان نمی آید.

از طرف دیگر فشار زیادی به گروه از طرف موسسات و پژوهشگران  و انجمن های UFO شناسی و Cerealogy وارد می شود .آنها همیشه سعی دارند تا سر از کار این گروه در آورند و آنها را به عنوان فریبکار و شیاد رسوا کنند.(اگرچه تا کنون کسی در انگلستان به این جرم دستگیر یا محکوم نشده است.)

این انجمن ها ادعا می کنند که همه Crop Circle  ها یکسان نیستند .Cerealogistها اعتقاد دارند که برخی از این دایره ها تقلبی و دست ساز بوده و برخی را واقعا موجودات فرازمینی ساخته اند.دلیل آنها این است که برخی از این نقوش آنقدر پیچیده و غامض هستند که نمی توانند توسط انسانها در تاریکی شب و در طول چند ساعت ساخته شوند.

البته حقیقت این است که واقعا تمام آنها ساخته دست انسانها هستند.تماما.

این به اصطلاح دانشمندان Cerealogist در مقابل هرگونه پیشنهاد یا نظری که اینگونه نقوش را ساخته دست انسانها معرفی می کند سریعا جبهه گیری کرده و خشمگین می شوند و تنها دلیلشان هم این است که این نقوش پیچیده هستند و تمی توانند ساخته دست بشر باشند.اما در حقیقت این است که دلایل غیر قابل انکار و مسلمی وجود دارد که همه این نقوش ساخته دست بشرند و هیچ موجود ماورایی و فضایی در این میان دخیل نیست.شاید اگر برای همه ثابت شود که این نقوش ساخته دست انسانهای معمولی هستند دکان خیلی ها تخته می شود و دیگر نتوانند برای عوام الناس و مردمی که دوست دارند تا اینگونه داستانهای عجیب و غریب را باور کنند، تولید سرگرمی کنند.

اینگونه به اصطلاح دانشمندان برای اینکه ثابت کنند که این نقوش ساخته دست انسانها نیستند لیست با لا بلندی از دلیل را ردیف می کنند.مثلا اینکه هیچگونه ردی مبنی بر ورود کسی به مزارع باقی نمانده است.یا اینکه سلولهای گیاهان در محل خم شدن ساقه ها تغییر یافته است.یا اینکه در عملکرد وسایل الکتریکی و برقی که در نزدیکی این دایره ها قرار دارند اختلال ایجاد می شود.

اینکه تمام پرندگان از اطراف محلهایی که این نقوش در آنجا ایجاد شده مهاجرت می کنند.یا اینکه بر فراز این نقوش نورهای عجیبی مشاهده شده یا از آن نورها عکسبرداری شده است.یا اینکه در وسایل الکتریکی که از آنها در نزدیکی این مکانها استفاده می شود ،نویز ایجاد می شود.

اینکه در متابولیسم و سوخت و ساز بدنی افرادی که در نزدیکی این نقوش زندگی می کنند تغییرات مثبت یا منفی مشاهده می شود.

البته این لیست از دلایلی که Cerealogistها بیان می کنند ،در واقع فقط مشتی ادعاست.مشابه بقیه ادعاهایی از این دست.حقیقتا تا بحال هیچ مرجع علمی و آکادمیک مشخصی این ادعا ها را قبول نکرده و حتی در باره بسیاری از آنان حتی مطالعه جدی هم صورت نگرفته است.

Cerealogist ها با استناد به این دلایل اینگونه مطرح می کنند که این نقوش که در مزارع ایجاد می شوند، به علت نیرو و انرژی ناشناخته و غیر قابل توضیح ایجاد می شوند. آنها ادعا می کنند که این  نقوش ،نشانه هایی از تماس موجودات فرازمینی با ما زمینیان بوده و اینکه آنها از این طریق پیامهایی را برای ما می فرستند.

وقتی که Dickinson کار ساخت Crop Circle ها را شروع کرد ،در حقیقت وارد رسمی شده بود که بیش از 15 سال سابقه داشت.اولین دایره ها در انگلستان توسط Dave Chorley (که در سال 1996 فوت کرد)و فرد دیگری به نام Doug Bower  در اواسط دهه 1970 ایجاد شده بود.

در تصاویر زیر نمونه های از طرحهای ساخته شده توسط این گروه را مشاهده می کنید:

اطلاعات دقیقتر درباره هر کدام از طرحهای اجرا شده زیر را می توانید از وب سایت این گروه دریافت کنید.

البته این گروه رسما اجرای آنها را توسط خود علنی کرده ولی گروهای مشابه دیگری هم چون این گروه وجود دارند که طرحهای خود را اجرا می کنند.


سفارشی برای اجرای گروه KORN

برخی از طرحهای اجرا شده در 2006



برخی از طرحهای اجرا شده توسط این گروه در 2007

اینها فقط بخشی از کارهای فقط یک گروه بودند.

جالب است این گروه برای طرحهای جدید خود از نرم افزار خاصی نیز استفاده می کنند.این نرم افزار در اینترنت قابل خرید است.

حزقیال – فرضیه فضانوردان باستانی باطل است . بخش 2

ادامه از بخش اول


تفسیر بلومریچ از بند1-10: سطوح صافی که از دنده ها و دیگر اجزای کنترلی ماشین حفاظت می نماید (پوسته یا کاور دستگاه)، در نظر حزقیال شبیه به چهره بوده است. شکل سطوح نامنظم و در بعضی قسمت ها دارای فرو رفتگی و برآمدگی است و همین باعث چنان تفسیری از سوی پیامبر شده است .برای توجیه بند دهم، بلومریچ به کار جالبی دست می زند. او پس از کلی مقدمه سازی، می گوید اگر به نمای جلوی کپسول جمینی(Gemini Capsule) نگاه کنید، شبیه چهره انسان به نظر می رسد! پس این که حزقیال می گوید شبیه چهره بود چندان تعجبی ندارد.

اما سئوال این است که بر روی پوسته کپسول جیمینی، یک چهره مشابه صورت انسان وجود دارد در حالی که حزقیال می گوید هر یک از مخلوقات زنده خود چهار صورت داشت که هریک به شکلی متفاوت از دیگری بودند.

بررسی سایر بندها را به خود شما وا می گذاریم. بند ششم الی چهاردهم از بخش اول کتاب حزقیال، تفسیر کاملی از کروب مورد نظر حزقیال است که بلومریچ آن را به قسمت هایی از بدنه زیرین یوفو تعبیر نموده است. اما بگذارید به جستجوی معنای کروب در تورات و حتی سایر تمدن های همسایه بنی اسرائیل برویم و ببینم معنای این لغت چیست.

برای اولین بار موسی(ع) در کتاب سفر پیدایش بند 3-24  از کروب ذکر به میان می آورد. آنها از راه منتهی به درخت حیات حفاظت می نموده اند. سپس در کتاب خروج بندهای 25-18 الی 25-21 از دو کروب با بال های گشوده نام می برد که دو طرف سر تابوت عهد حکاکی شده بودند. در کتاب اول شاهان قسمت مربوط به معبد سلیمان نیز سخن از آفرینش دو کروب چوبی با لعاب طلاست. در کتاب اول ساموئل بند4-4، در کتاب دوم ساموئل بندهای 6-2 و 22-11، در کتاب اول تواریخ بند 13-6، در مزامیر بند 18-10، کتاب اشعیا در بند 37-16 و . . . همگی قبل از حزقیال از کروب نام برده شده است.

تا قبل از حزقیال، کتاب های شاهان و تواریخ، کروب را به همان گونه ای که در معبد سلیمان بود توصیف می نمودند. توصیف کروب در کتاب های ساموئل به تعریف بابلی نزدیک شده است. مثلاً در مزامیر 18-10 یا در کتاب دوم ساموئل 22-11 آمده است: « و او[خدا] بر یک کروب سوار شد و پرواز نمود، بله او بر فراز بال های باد پرواز کرد». اوتمار کیل از معروف ترین محققین بی طرف است که به بررسی ارتباط بین عناصر تورات و تمدن های میان رودان پرداخته است. دکتر مایکل هایزر نیز از معروف ترین منتقدین فرضیه بیگانگان باستانی است که ریشه مکاشفات حزقیال را در تمدن بابلی جستجو نموده است.

خود حزقیال بار دیگر در بخش دهم کتاب، به گونه ای غیر قابل اغماض، کروب را به سریر خداوند و چرخ ها ارتباط می دهد. حزقیال 10-1 و 10-2: « ناگهان دیدم بر صفحه ای که بالای سر کروب ها قرار داشت، چیزی مثل یک سریر سلطنتی به رنگ یاقوت کبود ظاهر شد. آنگاه خداوند به مرد کتان پوش فرمود: به میان چرخ هایی که زیر کروب هاست برو و مشتی زغال افروخته بردار و آن را بر روی شهر بپاش . . .».

اما آیا کروب اصطلاحی ساخته شده در زبان عبری است یا که از سایر زبان های سامی به عبری راه یافته است؟ در تمدن آشور به آن کارابو (karabu) می گفتند، در آکد آن را کوریبو (kuribu) می نامیدند و در بابل هم کارابو (karabu) بود. همه این ها به نوعی شدو (shedu) بودند. شدو همان گاو مذکر بالدار با سر انسان است که در میان رودان معتقد بودند قدرت محافظت از آدمی را دارد و مخصوصاً در آشور در دو سمت قسمت ورودی کاخ یا شهر مجسمه ای از آن قرار می دادند. البته بعضی محققین معتقدند که کروب باید از سوی مصر آمده باشد و قرابت بیشتری با لاماسو (lammasu) دارد. معروف ترین لاماسو که هنوز باقی است همان ابوالهول است. لاماسو شیر ماده  بالدار با سر انسان است.


آیا فقط کروب در تورات است که هر یک از پیامبران تعبیر خاصی از دارند؟ خیر در واقع مطابق بعضی تفکرات مسیحیت، کروب ها دومین طبقه از فرشتگان مقرب هستند. اولین طبقه معروف به سراف ها (seraph) هستند. سراف ها فرشتگان شش بال هستند. سراف ها ابتدا در نوشته های موسی ظاهر شدند(کتاب اعداد بندهای 21-6 الی 21-8، کتاب تثنیه بند 8-15). در کتاب اشعیا، سراف ها در اطراف سریر خداوند دیده می شوند(در بندهای 6-1 الی 6-8). در این مکاشفه است که اشعیا قدری از ویژگی های سراف ها را بیان می نماید.

آیا فقط حزقیال مکاشفه را تجربه نموده است؟ خیر مکاشفه یا رویای مشاهده خداوند در بیداری، برای اکثر قریب به اتفاق پیامبران تورات روی داده است. اما همه ایشان همانند هم از مکاشفاتشان خبر نداده اند. در واقع هر کدام روش خاص خود را برای بیان مشاهداتشان از خداوند دارند. برای مثال به کتاب مکاشفات یوحنا می توان اشاره کرد که در آن یوحنا به بهشت آسمانی برده می شود و به طور خاص او را به مقابل تخت و سریر و عرش الهی می برند و او نیز این منظره را در مکاشفه خودش اینگونه توصیف می کند:

مکاشفات 4-2: و ناگهان روح خدا مرا فراگرفت و من خود را در آسمان دیدم. او که چه با شکوه بود! تختی دیدم،کسی بر آن نشسته بود که همچون الماس می درخشید.گرداگرد تخت او را رنگین کمانی تابان چون زمرد فرا گرفته بود ، دور آن تخت بیست و چهار تخت کوچکتر قرار داشت و ...

مکاشفات 4-6: در برابر تخت ،دریایی از بلور درخشان به چشم می خورد.چهار موجود زنده نیز در چهار گوشه تخت ایستاده بودند که در جلو و پشت سر خود، چشم داشتند.

مکاشفات 4-7: نخستین موجود زنده به شکل شیر بود، دومی شبیه گاو، سومی به صورت انسان و چهارمی به شکل عقابی در حال پرواز بود.

مکاشفات 4-8: هر یک از این موجودات زنده، شش بال داشتند و میان بالهایشان پر از چشم بود. ایشان شبانه روز،بدون وقفه نام خدا را ذکر نمودند و می گفتند: قدوس،قدوس،قدوس است خداوند،خدای قادر مطلق که بود، هست و می آید.

دانیال نبی نیز در کتاب دانیال و در بخش 7-9 از تخت خداوند یاد می کند که دارای چرخ بوده است. یا اشعیا نیز در بند ششم از مکاشفه ای سخن می گوید که سراف ها در اطراف سریر خداوند بودند.

با این وضعیت دیگر نمی توان کروب را زاده تفکرات حزقیال دانست و مدعی بود که فقط وی مکاشفه داشته است. یا همچنین کسی نمی تواند مدعی باشد که کروب نوعی بشقاب پرنده یا یوفو بوده است. برای بررسی دقیق تر به توضیح موسی نبی از کروب در کتاب خروج بندهای 25-18 الی 25-21 مراجعه نمایید.

دکتر هایزر می گوید: «کتاب بلومریچ و سایر کتاب هایی که توسط تئوریسن های نظریه فضانوردان باستانی نوشته شده است، همگی یک نقطه ضعف عمده و مشترک دارند. همه آنها تمایل دارند تا واژگانی که حزقیال در بخش اول کتاب خود استفاده کرده است را نادیده انگارند و دقیقا دست به تحریف معنوی بیانات حزقیال بزنند. برای مثال، سریر و تختی که یهوه بروی آن جلوس کرده بوده است به هیچ عنوان به صورت یک دیسک مدور نقره ای رنگ در این کتاب توصیف نشده است». آن ها سعی کرده اند به نوعی متن اصلی کتاب حزقیال را مدرنیزه کنند. چنین کاری را درباره متون باستانی هندیان نیز انجام دادند تا توانستند ویمانا را از نوعی ارابه به نوعی یوفو ارتقا دهند! اتکای مروجان فرضیه فضانوردان باستانی بر متون قدیمی و مقدس کلاً بر تکنیک تحریف معنوی استوار است.

اولین کسی که به این نکته اشاره نمود، رونالد استوری بود. رونالد استوری در کتاب قیمان جهان (1980)- Guardians of the Universe? اظهار می دارد: «بلومریچ صرفاً بخش هایی از عهد عتیق را جهت مقبول واقع شدن نظریه اش تحریف نموده است!». او در خصوص کتاب فضاپیمای حزقیال، معتقد است تمام کاری که بلومریچ توانسته انجام دهد این است که با استفاده از تخصصش، نمودارها و دیاگرام ها، خوانندگان عام را تحت تایر قرار دهد. کتاب مذکور شامل مجموعه خوبی از طراحی های تحسین برانگیز است که البته چیزی بیشتر از تایید حرفه ای بودن طراح اثر را در خود ندارد. [8] این ها اظهار نظر پروفسوری می باشد که اکنون بازنشسته شده است.

اگر به طراحی بلومریچ از مفهوم چرخ درون چرخ توجه نمایید، شما هم حق را به استوری خواهید داد. برخلاف دانیکن که نقطه اتکایش در خصوص رویت بشقاب پرنده توسط حزقیال بر بند های 15 الی 18 بخش اول کتاب استوار است، بلومریچ کل بخش اول را به رویت یوفو ربط می دهد و تفسیر می نماید.

خود مستند به این که در حال تحریف متن کتاب حزقیال است، اعتراف می کند لیکن ما که غرق در شگفتی این تفاسیر هستیم و ذهنمان منحرف است، توجهی نمی کنیم. اگر شما برای دور دوم هریک از قسمت های مستند بیگانگان باستانی را تماشا نموده و این بار سعی کنید که به جای تماشای تصاویر به صحبت های راوی توجه نمایید، خود شما هم قادر خواهید بود که یکی یکی ایرادات این خبرگان کلک های سینمایی و انحراف ذهن را ببیند.

در مستند ادعا می شود: «اگر به واژه فرشته به این صورت نگاه کنیم و آن را به جای فرشته به  نوعی انرژی آسمانی ترجمه کنیم، دیگر دقیقا متوجه می شویم که حزقیال داشته یک سفینه فضایی را توصیف می کرده است». همین طور که قبلا هم ابراز داشته ایم، کروب بزرگ ترین مانع بر سر راه بلومریچ و پیروان امروزیش در مستند فرضیه فضانوردان باستانی است. تفسیرات بلومریچ به معنای کروب وابسته است و چون معنای کروب در تورات مشخص بوده است ایشان در تلاشند که معنای آن را از نوعی فرشته به نوعی انرژی تغییر دهند تا ادعای ایشان منطقی تر به نظر آید در حالی که بخش زیادی از تورات معنای خود را از دست می دهد.

جای واژه «فرشته» را با «انرژی آسمانی» تعییر دادند. این کار به انسجام تئوری یوفوهای آنها کمک می کند. اما یک سئوال دیگر، اگر به یک فیزیکدان بگویی انرژی آسمانی چیست؟ آن ها شما را به سخره خواهند گرفت. چنین چیزی فقط یک اصطلاح ساختگی و عام است که یک انسان وقتی نمی تواند لغت مناسب برای ابراز آنچه دیده یا درک کرده، بیابد، سعی می کند خودش یک اصطلاح نامانوس برای انتقال پیام بسازد. اکنون مستند به چیزی محکوم است که خودش به حزقیال نسبت داده است.

با استفاده از این منطق شگرف اساتید یوفولوژیست هر چیزی را می توان به عنوان یک UFO جا زد. مثلا من اگر در توصیف ماشین پراید به جای استفاده از کلمه و واژه «لاستیک کویر تایر» از « موتورهای ضد جاذبه و آنتی گرانشی» استفاده کنم، آن موقع این پراید هم تبدیل به یک بشقاب پرنده می شود.

 


نگاهی به عبارت چرخ درون چرخ

عبارت «چرخ درون چرخ» در کتاب حزقیال به این شکل توصیف شد:

حزقیال 1-15: در همان حال که به این چهار موجود زنده خیره شده بودم، زیر آنها و بر روی زمین، چهار چرخ دیدم زیر هر موجود یک چرخ.

حزقیال 1-16: چرخ ها مانند زبرجد می درخشیدند و همه مثل هم بودند. داخل هر چرخ، چرخ دیگری نیز وجود داشت.

حزقیال 1-17: برای همین می توانستند بی آن که مجبور باشند دور بزنند، به هر سو که بخواهند بروند.

چرخ درون چرخ، آن هم به گونه ای که بدون دور زدن به هر سو که می خواستند می رفتند! متاسفانه این فرضیه هرگز اثبات نمی شود و از این جا می توان به پیامبر بودن حزقیال شک کرد یا این که حداقل آموزه های وی تحریف شده است. بلومریچ واقعاً یک نابغه بود و به عنوان یک فرد متخصص در این زمینه به ادعای ما رسیده بود. در طرح پیشنهادیش از یوفوی مشاهده شده توسط حزقیال، چرخی نمی بینیم. اما او روی این مفهوم در کتابش کار کرده است ولی به نتیجه مطلوبی نمی رسد. به تصویری که بلومریچ از عبارت چرخ درون چرخ توانسته ترسیم نماید توجه نمایید:

این طرح دو مشکل دارد. برای عقب و جلو رفتن، کل مجموعه به عنوان یک چرخ عمل می نماید. این چرخ نیروی محرکه را از میل گاردان و سیستم دیفرانسیلی ماشین می گیرد. اما این چرخ بزرگ خود از هشت چرخ کوچک تر تشکیل شده است. قائدتا برای چپ و راست رفتن باید یکی از چرخ های هشتگانه که روی زمین قرار دارد وارد عمل شود. اما این چرخ های زیرمجموعه، نیروی محرکه خود را چگونه دریافت می نمایند؟

دوم این که حزقیال می گوید « چرخی درون چرخ » و « نه هشت چرخ درون یک چرخ!». لذا طرح بلومریچ از چرخ درون چرخ هم دارای ایراد تکنیکی است و هم دارای ایراد تفسیری.

تیم کالاهان در خصوص عبارت « چرخ درون چرخ» نظر جالبی دارد. او می گوید که در سیر تکامل چرخ، قبل از اختراع پره چرخ (اسپوک)، چرخ ها به صورت یک دیسک توپر با محور نسبتاً بزرگ بودند(به تصویر زیر نگاه کنید). بزرگی محور چرخ به اندازه ای بود که به نظر می رسید چرخی را درون چرخ دیگری قرار داده اند.


البته فون دانیکن نیز تعبیر جالبی دارد. اگر ترجمه بخش اول کتاب حزقیال توسط وی در فصل چهارم از کتاب ارابه خدایان را بخوانید، و با متن بی طرفی مقایسه نمایید، متوجه میزان امانتداری او خواهید شد. او می گوید: «با دانش و طرز فکر امروزی این جسم که حزقیال دیده است، مانند یکی از خودروهای مخصوص است که آمریکایی ها در بیابان ها و مناطق باتلاقی به کار می برند، مثلاً هلیکوپتری چند منظوره». او هم در کار خود متخصص است و می داند که ممکن نیست «چرخ درون چرخ» بتواند به دور خود بچرخد، از این رو معتقد است که «چرخ درون چرخ» در حرکت نمی چرخیده است!

خود من ابتدا فریب این توجیه وی را خورده بودم که آمریکایی ها چنان مفهومی را در عمل پیاده نموده اند، اما ادعای او را نیز در خصوص چرخ ها بررسی کردیم. همه علاقمندان به علوم فضایی می دانند که امریکایی ها چند مدت بر روی ساختن روبات مریخ پیما گذاشتند، روباتی که بتواند در راستای دستیابی به اهداف تعیین شده اش، بر روی هر نوع سطحی حرکت کند و ناهمواری سطوح مانع از پیشروی آن نشود. چرخ های روبات مریخ پیما باید حداقل هم سطح با تکنولوژی چرخ ماشین مخصوص مناطق بیابانی و باتلاقی باشد. فکر می کنید چه عایدمان شد؟ خودتان ببینید:


تصاویر مریخ پیمای کنجکاوی که بدون دور زدن به هر طرفی می تواند برود ولی از مفهوم چرخ درون چرخ برای ساخت آن استفاده نشده است. این در حالی است که بلومریچ امتیاز طرح خود از سفینه فضایی حزقیال را به ناسا واگذار نمود!

اکنون ممکن است برای ما این سئوال ایجاد شود که مدارک منتقدین دال بر یوفو نبودن وضعیت رویت شده توسط حزقیال چیست؟ بهترین پاسخ برای این سئوال را مایکل هایزر ارائه می کند. هایزر می گوید با توجه به این که حزقیال در دوران اسارت در بابل زندگی می کرده است، به دلیل برخورد با تمدن بابلیان و تحت تاثیر آن دست به ابتکار زده است. وی برخلاف بلومریچ که گزارش حزقیال از تخت و سریر خداوند را به یوفو تعبیر نمود، در پی اثبات ادعایش به مصداق یابی عناصر مکاشفه حزقیال در تمدن بین النهرین می پردازد. او تصاویری از کتاب مکاشفات یهوه و هنر مهر نوشته اوتمار کیل آلمانی ارائه می نماید که حقیقتاً تامل برانگیز است. اوتمار کیل تحقیقات متعددی درباب ارتباط بین متون مقدس و تمدن میان رودان انجام داده است. در واقع بسیاری از محققین غربی بی ربط به فرضیه فضانوردان باستانی معتقدند که حداقل بخش هایی از تورات تشابه زیادی با تمدن های میان رودان مانند تمدن سومری و آکدی دارد. اوتمار کیل در کتاب مذکور به بررسی میزان تاثیرپذیری مکاشفات اشعیا، حزقیال و زکریا از تمدن بابل پرداخته است.

البته از معروفترین نظریه پردازان فرضیه فضانوردان باستانی، ذکریا سیتچین نیز در آثارش به این ایده اعتقاد داشته است. لیکن بر خلاف سیتچین، بسیاری از مورخین بر این عقیده اند که حداقل بخش هایی از تورات مانند کتاب حزقیال در بابل به رشته تحریر در آمده است لذا تحت تاثیر فرهنگ بابلی قرارگرفته است. ولی سیتچین می گوید که تورات از روی متون و فرهنگ میان رودانیان مخصوصاً سومریان تهیه و تدوین شده است.


هایزر عناصری که در مکاشفه حزقیال غیرعادی به نظر می رسند را مشخص می نماید. عناصر غیرعادی که در 28 بند بخش اول کتاب قابل مشاهده است عبارتند از: چهار چهره حیوانی، چهار پر، پاهای مستقیم، پاهای گوساله ای، چرخ پر از چشم و . . .

اکنون به تصاویر زیر توجه نمایید. این تصاویر از کتاب اوتمار کیل که در بالاتر ذکر آن رفت، توسط هایزر استخراج شده اند تا به ما نشان دهند که چگونه حزقیال عملاً تحت تاثیر تمدن میان رودان بوده است. اصل تصاویر متعلق به آثار باستانی میان رودان می باشد.

در این دو تصویر به خدای چهار چهره و خدای چهار بال که دو دست نیز دارد و به جای پنجه ی دارای سم گوساله است، توجه نمایید.




  در دو تصویر زیر، برخورد بال موجودات به هم قابل مشاهده است.

در تصاویر زیر به سم گوساله ای و پاهای مستقیم حاملان سریر توجه نمایید. در تصویر دوم نیز پایه صندلی قابل توجه است.


  در تصویر ذیل به وجود چشمان بی شمار بر روی بدن موجود بال دار توجه نمایید.

هایزر توانست تصویری از میان حکاکی های جمع آوری شده در کتاب کیل بیابد که بسیار به توصیفات حزقیال از تخت و سریر خداوند نزدیک است. در تصویر زیر به چرخ، چهره های حیوانی قسمت بالایی پایه ها و بال های به هم متصل آنها نگاه کنید.



یافتن یک نقش کاملاً مطابق با توصیفات حزقیال از سریر یهوه، خدای بنی اسراییل در آثار به جا مانده از تمدن بابلی میسر نگردیده است. من معتقدم میسر هم نمی شود چرا که اولاً هر کسی جای حزقیال بود، به خود اجازه نمی داد جلال و جبروت خدای بنی اسرائیل را کاملاً از یک نقش و نگاره بابلی بگیرد و برای حفظ آبروی یهوه هم که شده دست به نوآوری می زد. در ثانی اعتقادات یهود با اعتقادات بابلیان اشتراک چندانی نداشته است، لذا حزقیال ایده را از تمدن بابلی گرفته و آن را با مفهوم کروب و  . . . مربوط به تمدن بنی اسرائیل ترکیب نموده است. اما مفهوم پرواز سریر و ارابه خدایان در تمدن بابلی به گونه ای دیگر موجود است:

اما سخن آخر

تمام این نقد بر ترجمه انگلیسی کتاب حزقیال از عهد عتیق یا تورات نسخه جدید شاه جیمز استوار بود. اما می خواهم به شما شوکی اساسی وارد نمایم. اوج شگفتی زمانی برای ما رخ می دهد که به تورات عبری با ترجمه ی تحت اللفظی رو به رو می شویم. در آدرس پایین شما به تورات به زبان اصلی عبری با ترجمه تحت اللفظی و ترجمه سره نسخه جدید شاه جیمز دسترسی دارید.

http://www.scripture4all.org/

در واقع قضیه مشابه همین قرآن است که از عربی آن چیزی زیادی قابل برداشت نیست و وقتی به معنای فارسی رجوع می کنی، معنای تحت اللفظی ثقیل بوده و یک ترجمه سلیس(آزاد) فارسی نیز از اصل کلام در زبان مبدا فاصله می گیرد.

در ترجمه تحت اللفظی متن اصلی عبری به انگلیسی، نکات جالب توجه بسیاری وجود دارد. مثلاً:

1-در قسمت آخر بند 1-1 حزقیال ابراز می دارد: « ... آسمان گشوده شد و من دارم ظهور الوهیم (appearances-of Elohim) را می بینم». در حالی که در ترجمه نسخه جدید شاه جیمز می خوانیم: « ... آسمان گشوده شد و من رویاهایی از خداوند (visions of God) را دیدم».

2- در بند 1-3 عبارت  « The word of the LORD came expressly unto Ezekiel» تغییر یافته عبارت تحت اللفظی « he-becomes word-of Yahweh to Ezekiel»  می باشد. عبارت « hand of the LORD was there upon him» تغییر یافته عبارت « she-is-becoming on·him there hand-of Yahweh» است.

3- در بند 1-4 عبارت « whirlwind» تغییر یافته ی عبارت تحت اللفظی « wind-of tempest» است.

4- در بند 1-5 عبارت « living creatures» تغییر یافته ی عبارت تحت اللفظی« animals» است.

...


 اما چون معنای چندانی از ترجمه تحت اللفظی قابل برداشت نیست، مترجمین خودشان با تلاش در حفظ امانت سعی دارند تا مفهوم را امروزی نموده و برای ما قابل درک سازند. در این مرحله است هریک از مترجمین اصطلاحاتی برای انتقال یک پیام استفاده می نمایند که الزاماً یکی نیست و در نهایت به ترجمه هایی می انجامد که بعضی قسمت های آن ها تشابه چندانی با نسخه های دیگر ندارد. دومین مشکلی که ممکن است وجود داشته باشد، این که یک لغت در زبان عبری، شاید مترادف دقیقی در زبان فارسی یا انگلیسی نداشته باشد. در این صورت مترجم دو راه دارد، نزدیک ترین لغت در زبان مقصد را بیابد و جایگزین لغت اصلی در زبان مبدا نماید یا این که خود لغت را وارد زبان مقصد نموده و سعی نماید ذیل همان صفحه به توضیح و تفسیر آن بپردازد. اما در ترجمه متون مقدس روش اول رایج تر بوده که این خود منجر به تحریف معنای مورد نظر گوینده در زبان مبدا می گردد. نمونه بارز چنین کلماتی کروب و سراف می باشد.

بنابراین ادعای فضاپیمای حزقیال نبی به دلایل زیر مردود است:

1-   سایر نویسندگان تورات همانند اشعیا، دانیال و یوحنا نیز سریر خدا را توصیف نموده اند.

2-  هزاران قطعه هنری مربوط به تمدن های معاصر همسایه بنی اسرائیل و حتی قبل از ایشان، سریری را نشان می دهند که دارای همان عناصر توصیف شده توسط حزقیال است.

3-  مشکلات منطقی بر سر راه تعبیر توصیفات حزقیال از سریر خدا به موتور مشتعل فضاپیما و یوفو وجود دارد.

4- به هیچ وجه از روی نسخه اصلی تورات به زبان عبری نمی توان مدعی بود که حزقیال یوفو دیده است.

 

با نقل قول زیبا از بندهای 1-3 و 1-4 کتاب اشعیا که قدری مرا به فکر فرو برد، این مقاله را به پایان می بریم:

« ... گاو مالک خود را و الاغ صاحب خود را می شناسد، اما قوم اسرائیل شعور ندارد و خدای خود را نمی شناسد».


دانلود برخی از منابع : اینجا

منبع :

http://www.silent-truth.com/post-428.aspx

حزقیال – فرضیه فضانوردان باستانی باطل است . بخش 1

مقدمه

نظریه پردازان فرضیه فضانوردان/بیگانگان باستانی عبارت «چرخ درون چرخ» برگرفته از کتاب حزقیال، جزو متون تورات را به عنوان مدرکی از رویت یوفو توسط حزقیال می دانند. کتاب حزقیال از چهل و هشت بخش تشکیل شده است. حزقیال از پیامبران دوران اسارت یهودا در بابل است. برای اولین بار اریک فون دانیکن در کتاب ارابه خدایان، بخش اول کتاب حزقیال نبی معروف به مکاشفه حزقیال را تحت عنوان برخورد حزقیال با بشقاب پرنده تعبیر نمود. چند سال بعد یک مهندس اتریشی کارمند ناسا به نام جوزف بلومریچ کتابی با نام سفینه فضایی حزقیال را به رشته تحریر در آورد. وی در این کتاب با توجه به توصیفات حزقیال توانست طرح یک بشقاب پرنده را رسم نماید. اکنون در مستند بیگانگان باستانی، مکاشفه حزقیال جزو مستندترین برخورد های انسان دوران عهد عتیق با بشقاب پرنده محسوب می شود.

از دیگر سو، پروفسور رونالد استوری از اولین کسانی بود که مدعی شد امثال دانیکن و بلومریچ به عمد بعضی از قسمت های کتاب مقدس را به گونه ای تفسیر نموده اند تا مخاطب را به این نتیجه برسانند که آنچه حزقیال دیده است، حقیقتاً یک بشقاب پرنده بوده است! دکتر مایکل هایزر و تیم کالاهان نیز با بررسی هایی که انجام دادند، متوجه شدند حق با استوری بوده است و نه دانیکن. اکنون در این مقاله ما نیز با اتکا به منابع لاتین دست اول به شما نشان خواهیم داد که چگونه نظریه پردازان فرضیه فضانوردان باستانی کلاغ را به جای بلبل به ما قالب می نمایند.

از آنجا که در این مقاله ما تعمداً به صورت کاملاً مستند و تحلیلی بحث می نماییم تا اما و اگری باقی نماند، لذا این مقاله جزو مستندترین مقالات حقیقت خاموش تاکنون است که صرفاً یک خواننده متعصب و ناآشنا به منطق، قادر است آن را پس بزند. بنابراین تا آخر مقاله با ما باشید.

 

نقد ادعای رویت بشقاب پرنده توسط حزقیال

در مستند بیگانگان باستانی ادعا می شود: «در کتاب حزقیال نبی در تورات، این پیامبر نوعی ارابه پرنده را توصیف می کند که دارای چرخ هایی درون چرخ های دیگر است و توسط فرشتگان حرکت می کند. گرچه تاریخ شناسان توراتی این گونه پیشنهاد می دهند که در این توصیفات، حزقیال دارد در رابطه با دشمنانی که اسرائیل (سرزمین قوم بنی اسرائیل در تورات) را تهدید می کند، بصورت سمبلیک و نمادین صحبت می کند. ولی آیا این توصیفات حزقیال می تواند نشانه ای بر ملاقاتی انجام شده با بیگانه های فضایی باشد؟ و آیا می تواند این توصیفات در کتاب حزقیال اثبات کننده این باشد که واقعا سفینه های فضایی در عهد باستان وجود داشته اند؟»

امروزه مکاشفه حزقیال نبی به عنوان یکی از اصلی ترین دلایل برای اثبات کردن فرضیه فضانوردان باستانی استفاده می شود. حال اجازه دهید تا کمی دقیق تر و از نزدیک تر به این داستان نگاه کنیم و ببینیم که آیا این داستان واقعا چنین نظریه ای را اثبات می کند یا خیر؟

ابتدا با ادعای کارشناسان مستند بیگانگان باستانی مبنی بر این که مورخان و تورات شناسان گفته اند این مکاشفه و رویا یک تصویرسازی سمبولیک و نمادین از دشمنان اسرائیل است، مخالفت نموده و چنین چیزی را رد می کنیم. در متن تورات و در این داستان به وضوح عنوان می شود که این مکاشفه مربوط به مشاهده جلال و خود خداوند توسط حزقیال است. او خداوند را به شکلی که بر یک سریر نشسته است مشاهده می کند.

اگر تفاسیر تورات پژوهان غربی  همانند  جیمز اسمیت را مطالعه کنید در هیچ کدام نخواهید دید کسی به این اشاره کرده باشد که این مکاشفه حزقیال به دشمنان اسرائیل ارتباطی داشته باشد. متاسفانه این یکی از دروغ های فیلم بیگانگان باستانی هست. از تکنیک سازندگان این فیلم است که در ابتدا یک داستان ضعیف و بی پایه را به عنوان نظریه مخالفان خودشان مطرح می کنند و بعد با رد کردن آن سعی می کنند تا ادعاهای خود را اثبات کنند. در صورتی که اصلا چنین نیست و کسی از مفسرین و تورات پژوهان چنین حرفی نزده اند که این مکاشفه مربوط به دشمنان سرزمین اسرائیل است. لذا برای ایشان بهتر می بود ابتدا آن قسمت از تفاسیری که چنان ادعایی کرده است را به مخاطب نشان می دادند و در ادامه سراغ اثبات ادعای خود می رفتند. البته هنوز هم دیر نشده و پیروان امروزی فرضیه، می توانند مدارک حامی ادعای پیش کسوتان خود را برای ما ارائه نمایند.

بزرگ ترین فرض و ادعای نظریه پردازان فضانوردان باستانی همیشه این بوده است که نویسندگان عهد باستان نمی فهمیده اند تکنولوژی چیست و یا این که لغات مناسبی برای توصیف آن تکنولوژی که دیده اند را در اختیار نداشته اند، ولی این ایده حداقل در رابطه با داستان حزقیال نبی سازگار نیست.

در داستان حزقیال از لغات زیادی برای توصیف آنچه که رویت شده استفاده شده است. در حقیقت عبری یکی از غنی ترین زبان های نوشتاری در تاریخ جهان بوده است و داستان حزقیال تورات نیز به خوبی نشان می دهد که حزقیال با استفاده از این زبان چه توانایی خوبی را برای توصیف و تشریح اشیاء و پدیده های پیچیده مورد نظرش داشته است. در این خصوص بهتر است به بخش های 40 الی آخر کتاب حزقیال مراجعه نمایید و خود به عینه این ادعا را ببینید .

اما نگاهی کلی به تورات و آموزه هایش

در همین بادی امر باید بگویم که بهترین و قوی ترین نقد ها در خصوص پرونده حزقیال، بدون آشنایی حداقل کلی خوانندگان عزیز با متون تورات و کتاب حزقیال عملاً چندان کارساز نخواهد بود، در نتیجه به مخاطبانی که بیش از هر چیزی در پی یافتن حقیقت ماجرای رویت حزقیال هستند، پیشنهاد می کنم، از هر منبع فارسی یا لاتین که خود تمایل دارند، ابتدا بخش اول کتاب حزقیال را مطالعه نمایند. در ادامه یکی یا دوتا از دیگر کتاب های تورات را مثلاً کتاب سفر پیدایش یا کتاب ارمیا، ذکریا و . . . را بخوانند و به مقایسه قدرت قلم حزقیال با قدرت قلم سایر نویسندگان تورات مانند ارمیا، نحمیا، اشعیا، دانیل و هر کسی که خود دوست دارند، بپردازند. چنین کاری سهل نیست، اما برای ما و شما بسیار موثر خواهد بود، چرا که نه تنها ما را با تفکرات یهود، درک یهود از خدا و نحوه تفسیر خدا توسط تورات نویسان آشنا می کند، بلکه ما را به این نتیجه می رساند که همه نویسندگان تورات دارای یک سبک ادبی جهت توصیف وقایع نبوده اند. عمق فاجعه در حدی است که به قول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن. به عبارتی زبان قاصر از بیان میزان تحریف تعالیم مقدس و کتب عهد عتیق است.

تاکید می کنم که ما این موضوع را فراتر از دید تورات پژوهان غربی بررسی خواهیم نمود. شواهد تاريخى و ادله بسیار نشان مى دهد كه تورات و انجيل اصلى در دسترس نیست و فقط قسمت هايى از آن دو كتاب آسمانى را پيروان حضرت موسى و عيسى علیهم السلام مدت ها بعد از وفات آنها نوشته اند كه آن هم متأسفانه با خرافات فراوان آميخته شده است. میزان تحریف تورات در حدی است که بسیاری از مورخین، عهد عتیق را حتی در حد یک کتاب تاریخی نمی بینند چه رسد به این که كتاب آسمانى یهودیان باشد.

باید دو نکته را به مخاطبان یادآوری نمود:

اول این که تحریف کتب الهی در دو سطح قابل بررسی است: تحریف معنوی و تحریف لفظی. تحریف معنوی یعنی این که بدون دستکاری، متن را غرضمندانه ترجمه و تفسیر نماییم. لیکن آنچه که مشخص است تحریف لفظی یعنی دستکاری نمودن الفاظ و در نهایت متن کتاب، که این باعث زیر سئوال رفتن اعتبار و اصالت متن می گردد.

در ثانی بررسی میزان صحت کتاب تورات حداقل از دو طریق ممکن است، یکی این که حوادث بعد از تورات را تحلیل کنیم یا متن آن را با متن کتب الهی بعد از تورات مطابقت دهیم. مبعوث شدن عیسی مسیح در اورشلیم و نازل شدن انجیل، خود آشکارترین دلیل انحراف بنی اسرائیل و تحریف تورات است. طبق تعالیم اسلامی می بینیم که مثلاً ابراهیم(ع) به مصر سفر نکرده و چنان ماجرایی که در تورات آمده یک تهمت محض است. در شش آیه از قرآن نیز بنی اسرائیل متهم به تحریف تورات شده از جمله آیه 41 سوره مائده که با توجه به سبب نزول آیه اثبات می شود قوم یهود به تحریف لفظی تورات پرداخته است.

راه حل دیگر این که بی طرفانه تورات را بخوانیم و راجع به آن قضاوت کنیم در این صورت کجا عقل می پذیرد که خدا مادی باشد، با مخلوق خود(یعقوب نبی، شیطان یا فرشته ای) کشتی بگیرد و مغلوب نیز بشود؟ چنین داستان فکاهی حتی خاخام های امروزی یهود را نیز به خنده وا می دارد. همین طور در مقاله بازخوانی نظریه خورشید مرکزی نیز مشخص شد تعالیم مقدس بر این باور بوده اند که زمین ثابت است و خورشید به دور آن می چرخد.

کتب مقدس عمدتا خداوند را اینگونه به تصویر کشیده اند که گویی خدا به صورت انسان مجسّم شده ولى قرآن مى فرمايد: ليس كمثله شىء- هيچ چيز همانند او نيست.

در میان ادّعاهای عارف مسلکان یهودی، دُم خروسی دیده می شود که نقاب معنویت گرایی را از چهره آنان افکنده و دین ستیزی آنان را نمایان می کند. اندیشه آنتروپومورفیسمی (انسان انگاری خدا ) پیوند ناگسستنی عرفان یهود با اسطوره های کهن و تلاش برای احیای آن ها، تار و پود عرفان یهودی را به هم تنیده و این گونه باورها با کتاب مقدس و آموزه های دینی تناقض دارد.

گرچه با تأسف باید اذعان کرد که دین یهود، از افکار مسموم کابالیسم در امان نبوده و در آن انحراف دیده می شود، ولی با این حال، بخش های مهمی از کتاب مقدس، جان کلام را بیان نموده و مؤیّدی بر استدلال ماست. کابالیسم(شیطان پرستی) و آنتروپومورفیسم در تخیّل عارف نماهای یهودی، خداوند مانند انسان، جسم و وزن دارد و برای کابالیست ها قابل رؤیت است!

آنتروپومورفیسم (انسان انگاری خدا) توهمی بیش نبوده، زیرا تمام پیام آوران الهی، با این توهمات به نبرد برخاسته اند. حتی در دین یهود، اندیشمندانی مانند موسی بن میمون،کابالیست ها را به باد تمسخر گرفته و بر تفکر آنتروپومورفیسمی آنان خط بطلان کشیده است و نکته بسیار دقیق اینکه چنین باورهایی با کتاب مقدس نیز در تناقض است. عصاره کلام را «تئودور ریناخ» مورخ یهودی به میدان آورد و گفت: «کابالا یک سمّ بی صدا بود که وارد عروق یهودیت گردید و تمام آن را آلوده کرد».

لذا باید عنوان نمود تورات امروزی که یهودیان به آن دسترسی دارند با تورات موسی(ع) کاملاً تفاوت دارد و بنی اسرائیل دست به تحریف لفظی تورات زده است. ما نقد داستان فضاپیمای حزقیال را در عین پذیرش این واقعیت حداقلی که تورات یک کتاب تحریف شده است، انجام داده ایم. به این ترتیب ما نمی پذیریم که الزاماً حزقیال یکی از پیامبران بنی اسرائیل بوده است اما می پذیریم که وی یکی از نویسندگان تورات است.

ذکر این نکات به این معنا بود که تورات فعلی یک کتاب کاملاً آسمانی نیست و بر ما آشکار نسیت تحریفات بشری در کدام قسمت های آن وارد شده و چه بخش هایی مصون مانده است. لذا ما اعتقادی به آسمانی بودن تورات فعلی نداشته و آن را صرفاً یک متن باستانی می دانیم. اما چیزی که برای حقیقت خاموش معرض شده اینکه در نیم سده اخیر تورات مجدداً مورد تحریف قرار گرفته است، اما این بار تحریف معنوی است. طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی بخش هایی از تورات را مطابق میل خود ترجمه می نمایند، بدون این که متن اصلی را تغییر دهند. در نتیجه باید گفت که ما در پرونده حزقیال موجود در آرشیو مستندات فرضیه فضانوردان باستانی، شاهد تحریف معنوی در تحریف لفظی هستیم. لیکن اثبات تحریفات مروجین فرضیه فضانوردان باستانی به هیچ وجه سخت نبوده و اتفاقاً ساده است.

گفته می شود که اورشلیم در سال 597 قبل از میلاد به دست نبوکدنصر دوم، پادشاه بابل گشوده شد و یهویاکین شاه اورشلیم به همراه هزارها نفر از جمله حزقیال به اسارت گرفته شده اند و به بابل کوچ داده شده اند. سیستمی که شاهان آشور در آن سرآمد بودند. لذا می توان مدعی بود که بخش اول کتاب حزقیال در حدود سال593 قبل از میلاد مسیح نوشته شده است. در خصوص کتاب حزقیال، اسپینوزا اولین منتقد این کتاب بود که در قرن هفدهم می زیست. پس از وی، از چهار جهت عمده به کتاب حزقیال حمله شده است:

1- حمله به سندیت کل کتاب: در قرن نوزدهم بعضی از منتقدین بر این عقیده بودند که کل کتاب حزقیال دروغی است. افرادی مانند زانز و گیگر(Geiger) می گفتند که کتاب در دوران امپراتوری هخامنشی تنظیم شده و سینکه (Seinecke) بر این باور بود که کتاب متعلق به دوره مکابیان است. توری (Torrey) نیز ابراز داشت که کتاب حزقیال قرن ها پس از وی (230 قبل از میلاد) از ترکیب چند کتاب مشکوک به وجود آمده است.

2- حمله به یکپارچگی کتاب: در قرن نوزدهم بعضی به یکپارچگی کتاب عهد عتیق شک کردند. افرادی مانند اوئدر(Oeder) مدعی شدند که بخش چهلم تا آخر کتاب حزقیال پس از مرگ وی به کتاب حزقیال افزوده شده است.

3- حمله به انسجام متن: بسیاری از منتقدین امروزی نمی پذیرند که حزقیال خودش عمل مرتب سازی گفته ها و گزارشاتش را انجام داده باشد، کس یا کسان دیگری باید این کار را انجام داده باشند. فریمان، مای و زیمرلی هر یک در خصوص ویراستاری کتاب حزقیال عقیده ی متفاوتی دارند. هوئلسکر(Hoelscher) مدعی شد که از مجموع 1273 بند کتاب حزقیال، فقط 170 بند را خود حزقیال نوشته است. یا ایروین حدود 251 بند از کتاب را به خود حزقیال نسبت داد. همین طور مای حدود نصف بندها را متعلق به خود حزقیال دانست. فورر(Fohrer) نیز می گوید: متن آمده زیر نام حزقیال حاوی سری پیام هایی از مولفین دیگر در دوره های مختلف نیز هست.

4- حمله به زمینه کتاب: بعضی از متفکرین بر این عقیده اند که حزقیال حداقل برهه ای از عمرش در اورشلیم بوده است. هرنتریچ (Herntrich) پیشنهاد داد که حزقیال حقیقتاً در فلسطین زندگی می کرده است و نه در بابل. این نویسندگان بعدی تورات بوده اند که گفته اند وی در بابل زندگی می کرده است. فیفر(Pfeiffer) نیز می گوید که حزقیال از بابل به اورشلیم رفته و در نهایت به میان یهودان تبعیدی بابل بازگشته است.

لذا بسیاری از محققین غربی نیز به کتاب حزقیال انتقاد دارند و تمام آن را متعلق به حزقیال نمی دانند. در پرونده حزقیال بحث بر سر مکاشفه وی است. از نظر تورات پژوهان، او در این مکاشفه به شرح درکش از سریر خدا پرداخته است که توسط چهار کروب ( نوعی فرشته) حمل می شده است، اما طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی معتقدند که حزقیال یوفو دیده است.

حزقیال واژگان کافی را در اختیار داشته است تا چیزهایی مثل دیسک نقره ای، مدور یا پنجره یا موجودات خاکستری با چشم های بزرگ را بتواند به خوبی توصیف کند. پس اینکه بگوئیم واژه ای برای توصیف این چیزها در اختیار نداشته است بی معنی است. او اگر می خواست می توانست به زبان عبری سلیس بگوید مثلا من موجودات خاکستری با سر بزرگ را دیدم که از درب یک دیسک مدور چرخان نقره ای رنگ خارج شدند و به من سلام کردند. اما او هرگز چنین چیزی نگفته است.

اصلاً دلیل این همه مخفی کاری بشری که با موجودات فضایی تماس نزدیک داشته است نه مشخص است و نه قابل درک. چرا حزقیال می باید به یک توصیف خیلی سر بسته اکتفا کند، آن هم حزقیال که عمده معروفیتش در بین کلیه تورات شناسان به دلیل جزئیات پردازی در شرح وقایع است.

حزقیال نبی بیشتر از هر نویسنده دیگر تورات (عهد عتیق) به نوشتن و ذکر جزئیات دقیق پرداخته است. او همه را مطمئن می سازد که کوچکترین جزئیات را در متن خود عنوان کرده است و ذکر نموده است، نه فقط اینجا، بلکه در تمام مکتوبات و نوشته های خود این کار را کرده است. به عنوان مثال با استفاده از توصیفات بسیار دقیق و جزئی که او ذکر کرده است، می توان نه فقط یک معبد بزرگ و مجلل که حتی یک شهر کامل را مطابق با جزئیات و خصوصیات ذکر شده توسط او، از نو بازسازی کرده و ساخت.

نقشه معبدی که حزقیال در مکاشفه اش توصیف نموده و توسط چارلز چیپیز (Chipiez) فرانسوی در قرن نوزدهم ترسیم شده است.

او حتی رویاها و مکاشفه های خود را با ریزبینی و وسواسی مثال زدنی و با ذکر زمان و مکان دقیقی که این مکاشفه برایش رخ داده است را ذکر می کند. به عنوان مثال در قسمت 8-1 کتاب حزقیال اینگونه می خوانیم:«در روز پنجم ماه ششم از سال ششم اسارت، در خانه خود با بزرگان یهودا گفتگو می کردم که ناگهان حضور خداوند مرا فراگرفت . . .». یا به 40-1 مراجعه نمایید.

جیمز اسمیت در پیشگفتار کتاب بحث تفسیری در باب کتاب حزقیال- An Exegetical Commentary on Ezekiel  بیان می نماید: «کتاب حزقیال به لحاظ تعداد واژگان بعد از کتاب ارمیا، در رتبه دوم قرار دارد و به لحاظ اندازه، در رتبه سوم است. اما بر خلاف اندازه اش، این کتاب به شدت مورد غفلت واقع شده است. بررسی ها نشان می دهد که به طور میانگین دانشجویان عهد عتیق قادر به درک متن آن نیستند . . . ». همین طور که اسمیت به خوبی بیان نموده است کتاب حزقیال به دلیل ثقیل بودن متن آن، حتی مورد توجه کلیسا نیز قرار نگرفته است. با این وضعیت، شخصی به نام جوزف بلومریچ توانست بخش اول این کتاب را تفسیر نماید.

در مستند بیگانگان باستانی ابراز می شود: «جوزف بلومریچ یک دانشمند معروف و شناخته شده راکت های فضایی است. او در پروژه سفر به ماه برای ناسا کار کرده است. وی از دریچه دید یک مهندس طراحی راکت ها و موشک های فضایی به بخش ابتدایی کتاب حزقیال نگاه کرده است. بعد از ماه ها تحقیق در این رابطه نتیجه گیری می کند بله آنچه که در بخش های ابتدایی این داستان ذکر شده است در واقع توصیفی از مشاهده یک سفینه فضایی بوده است و حتی در این رابطه کتابی نیز تحت عنوان فضاپیمای حزقیال- The Spaceships of Ezekiel می نویسد».

ابتدا باید گفت که بلومریچ دارای مدرک کارشناسی بوده است، اما پس از نوشتن کتاب مذکور، از سوی تئورسین های فرضیه فضانوردان باستانی مفتخر به کسب درجه دکترا گردید و اخیراً مستند بیگانگان باستانی به وی درجه ی دانشمندی اعطا نموده است. سازندگان مستند بیگانگان باستانی ادعا می کنند این فرد، که به قول آنها یک نابغه علوم فضایی هست، کتاب حزقیال را در تورات مطالعه کرده است و چنین نتیجه گرفته است که این چهار کروب ذکر شده در 4 گوشه این سریر در واقع 4 عدد موتورهای پیش ران یک سفینه فضایی بوده اند!

اما خود بلومریچ هرگز مدعی نبوده است که تمام تورات را خوانده است، کما این که در مصاحبه ی خود اذعان نموده است. در سال 2000، فیسخینگر (Lars A. Fischinger) آلمانی طی یک مصاحبه به صورت زیرکانه ای میزان اطلاعات بلومریچ راجع به حزقیال را سنجید و نشان داد که وی حتی کتاب حزقیال را کامل نخوانده است. بلومریچ مدرک آکادمیک یا حتی خودآموز در مورد ترجمه و تفسیر عهد عتیق ندارد. او عملاً به بررسی بخش اول کتاب حزقیال از کل 48 بخش کتاب پرداخته است و همین نقطه ضعف در ادامه باعث سرنگونی تئوری وی گردیده است. فی الواقع حزقیال در بخش اول کتابش، از رویای مشاهده خداوند بنی اسرائیل که بر سریری نشسته و توسط چهار کروب حمل می گردد، به تفصیل سخن می گوید. اما ابهاماتی در توصیفاتش دیده می شود. وی در بخش دهم کتابش مجدداً به این مکاشفه اشاره نموده و جنبه های مبهمی از مکاشفه اش را افشا نموده است که این منجر به رد شدن تئوری بلومریچ می گردد.

چیزی که بلومریچ ادعا می کند این است که با توجه به تخصصش، وی آمده بود تا با بررسی کتاب حزقیال، ادعای دانیکن را رد نماید اما پس از کاوش هایش به این نتیجه رسید که حق با دانیکن بوده است.


بلومریخ

اما در ادامه می خواهیم دو موضوع را در رابطه با بلومریچ بررسی کنیم. در ابتدا: آیا نسخه توراتی که در دسترس بلومریچ بوده، همان توراتی است که در دسترس ماست؟ برای این کار من قسمتی از متن تورات مورد استفاده بلومریچ و تورات مورد استفاده خودمان را به زبان انگلیسی در این جا آورده ام. لیکن برای جلوگیری از اما و اگرها، ابتدا به آدرس ذیل مراجعه نموده و کتاب سفینه فضایی حزقیال، نوشته بلومریچ را بارگیری کنید.

دانلود کتاب سفینه فضایی حزقیال  : اینجا

اکنون فصل سوم کتاب را مشاهده نمایید. بلومریچ در فصل سوم کتابش ابتدا به نقل قول مکاشفه حزقیال پرداخته است. ما فقط 10 بند اول کتاب حزقیال را برای نمونه از آنجا کپی می کنیم. بخش اول کتاب حزقیال از 28 بند تشکیل شده است و شما می توانید خودتان سایر بندهای بخش اول کتاب را همان جا مشاهده نمایید:

متن بالا، 10 بند از کتاب حزقیال است که بلومریچ در کتابش آورده است و در فصل های بعدی آن را تفسیر نموده است. در ادامه، نقل قول فوق را با کتاب حزقیال از منبعی دیگر مقایسه می کنیم. یکی از معتبرترین نسخه های تورات در دسترس، فعلاً نسخه جدید تورات شاه جیمز (New King James Version (NKJV)) است که حتی از نسخه جدید تورات بین المللی (New International Version (NIV)) نیز معتبرتر است. ما همان 10 بند را از تورات جدید شاه جیمز برای شما نقل قول می نماییم:


باید گفت که بحث بر سر این است که حزقیال چه گفته است و آیا گفته های وی همان چیزی است که بلومریچ ادعا می کند؟ به عبارتی همان معنایی که بلومریچ برداشت نموده از کتاب حزقیال قابل برداشت هست یا خیر؟ همان گونه که مشاهده نمودید، کتاب مورد استفاده بلومریچ ظاهراً تفاوت بارزی با نسخه های معتبر ندارد. لذا در نگاه اول می توان نتیجه گرفت که نسخه مورد استفاده بلومریچ مورد اعتماد است. اما وی معتبرترین تورات را برنگزیده است. بلکه توراتی را برگزیده که در ترجمه آن از عبری به زبان مقصد، اصطلاحات دو پهلوتر یا بی ربط استفاده شده است. مثلاً در بند 7، در ترجمه های معتبر مانند تورات شاه جیمز از اصلاح « like the sole of a calf's foot» استفاده شده ولی در نسخه مورد اتکای بلومریچ اصطلاح « round feet» به کار گرفته شده است. بعداً این ادعا را دقیق تر خواهیم شکافت. البته بلومریچ می گوید که شش نسخه تورات را با هم تطبیق داده و در نهایت به چنان نظریه ای رسیده است! برای دیدن اسامی نسخه های تورات مورد استفاده بلومریچ به این آدرس مراجعه نمایید:

http://www.spaceshipsofezekiel.com/html/refs-blumrich_bibles.html

هرچند به تورات مورد استفاده بلومریچ ایرادهایی وارد است اما با خواندن آن شما به این نتیجه نخواهید رسید که حزقیال یوفو دیده است. پس چگونه بلومریچ به این نتیجه رسید که حزقیال یک یوفو دیده است؟ در ادامه ببینیم که برداشت وی از متن فوق چیست؟ برای مشاهده تفسیر کامل بلومریچ از مکاشفه حزقیال به فصل پنجم کتاب سفینه فضایی حزقیال مراجعه نمایید. ما در ادامه خلاصه ی تفسیر 10 بند مذکور از نظر بلومریچ را برای شما می آوریم و محل اختلاف نظر را بررسی می کنیم:

ترجمه ما از حزقیال 1-1 تا 1-3: در روز پنجم ماه چهارم سال سی ام، در میان اسرا کنار رود خابور بودم که آسمان گشوده شد و من رویایی از خداوند را دیدم. روز پنجم ماه که پنج سال از اسارت یهویاکین پادشاه می گذشت، کنار رود چبار در سرزمین کلدانیان لفظ خداوند برای حزقیال کاهن، پسر بازی، به واقعیت بدل شد و ید خدا بر فراز او قرار گرفت(حضور خداوند او را فراگرفت).

تفسیر بلومریچ  از حزقیال1-1 الی 1-3: حزقیال تحت تاثیر آتش و حرارت موتور راکتی که در حال کاهش دادن سرعت سفینه جهت فرود است، ابراز می دارد که « آسمان گشوده شد- The heavens were opened». همان طور که در ادامه خواهم گفت، عبارت «دست خدا بر فرازش بود- The hand of the Lord was upon him there» همواره به معنای برخورد با سفینه فضایی و فرمانده اش است.

تفسیر جمله «دست خدا بر فرازش قرار گرفت» به معنای برخورد حزقیال با فرمانده سفینه فضایی، اگر با هدف نقض وجود خدا صورت نگرفته است پس با چه هدفی صورت گرفته است؟ آیا بلومریچ از نتیجه تفسیراتش آگاه نبوده است یا که برایش مهم نبوده است؟ اگر ما بتوانیم مشابه عبارات حزقیال را از تورات نوشته شده قبل یا بعد از حزقیال بیاوریم، نشان داده ایم که آنچه حزقیال می گوید جدید نیست یا تورات تحریف شده است.

همان گونه که می بینید در این سه بند ابتدایی، حزقیال بسیار دقیق به توصیف زمان و موقعیت برخورد پرداخته است. او بیش از سایر پیامبران یا نویسندگان تورات، برای انتقال پیام هایش از سمبل سازی استفاده نموده است. مثلاً حدود 60 مورد، درام های حزقیال با عبارت « The word of the LORD came to me» شروع می شود. این جمله تقریباً برای اولین بار در کتاب سفر پیدایش تورات در بند 15-1 در رابطه با مکاشفه ابراهیم علیه السلام است. با عطف به این که موسی نبی کتاب سفر پیدایش را روایت می کند، پس وی اولین کسی است که جمله فوق را در تورات بکار برده است.  در کتاب دوم ساموئل، بند 7-4 و 24-11 نیز جمله مذکور آمده است. موسی و ساموئل قبل از حزقیال می زیسته اند، پس این جمله مختص حزقیال نیست. لذا حزقیال باید تحت تاثیر موسی و ساموئل از آن عبارت برای بیان مکاشفاتش استفاده نموده باشد. یا شخص سومی که دست به تحریف تورات زده است باید جمله مذکور را به این سه پیامبر نسبت داده باشد. در هر صورت دیگر نمی توان ادعا کرد که جمله مذکور را حزقیال برای اولین بار به عنوان اولین تجربه کننده به زبان آورده است.

بر خلاف تفسیر بلومریچ از جمله ی « the hand of the LORD was upon me»، فی الواقع حزقیال مکاشفات خود را با این جمله شروع می نماید. عبارت فوق شکلی خاص از حالت کلی « the hand of the LORD/God be upon/against … » است. این جمله قبل از حزقیال، در کتاب خروج (بند 9-3)، کتاب تثنیه (بند 2-15)، کتاب داوران (2-15)، کتاب روت (بند 1-13)، کتاب اول ساموئل (بندهای 5-6، 5-9، 7-13 و 12-15)، کتاب اول شاهان (بند 18-46)، کتاب اول تواریخ (بند 28-19)، کتاب دوم تواریخ (بند 29-25) استفاده شده بود. در ادامه حزقیال نیز در چندین بند از کتابش برای نمونه بندهای 1-3، 3-14، 3-22، 8-1، 33-22، 37-1 و 40-1 از آن عبارت برای توصیف هدفش بهره می گیرد

 

عزرا کسی است که در کتابش، بندهای 7-6 و 7-28، بعد از حزقیال از همان جمله مورد علاقه حزقیال برای بیان مفاهیم استفاده نموده است. حتی نحمیا نیز در 2-18 از آن جمله استفاده نموده است. اما سایر نویسندگان تورات مانند دانیل نیز با عبارات خاص خودشان به بیان مکاشفاتشان می پردازند. دانیل در بند 10-7 و 10-8 از عبارت « And I Daniel alone saw the vision یا I was left alone, and saw this great vision» برای بیان مکاشفه استفاده می نماید. در نتیجه چنان عبارات و جملاتی فقط توسط حزقیال استفاده نشده است.

 

لذا تفسیر بلومریچ از چنین عباراتی به طور ضمنی به معنای رویت بشقاب پرنده توسط سایر پیامبران بنی اسرائیل است. در نهایت مفهوم یهوه به عنوان خدای قادر مطلق نقض می گردد و او همان فرمانده سفینه فضایی باید باشد که با حزقیال و سایر پیامبران بنی اسرائیل تماس داشته است. اما بلومریچ اشاره ای به برخورد موسی، اشعیا، دانیل، عزرا، نحمیا و  . . . با یوفو نکرده است. وی از این موضوع مطلع نیست که سایر نویسندگان تورات چه قبل از حزقیال چه بعد از حزقیال از چنان عباراتی برای بیان ادراکات خود استفاده کرده اند و این مختص حزقیال نبوده است.

در واقع امروزه بسیاری از پیروان فرضیه فضانوردان باستانی می گویند تورات مملو از مشاهدات یوفوست. به این دلیل که مکاشفه حزقیال توسط دانیکن و بلومریچ به برخورد وی با بشقاب پرنده تعبیر شده است و سایر پیامبران از بعضی عبارات مورد استفاده حزقیال در نوشته ها و گزارشات خود استفاده کرده اند. پس ایشان هم باید یوفو دیده باشند. حتی اگر به موجود چهار چهره چهار بال با چرخ هایی زیرشان و تختی بر فرازشان اشاره نشده باشد.

 

اما بالعکس ایشان، ما معتقدیم که حزقیال به ارتقا ادبیات مکاشفات در تورات پرداخته است. بعضی از عبارات کلیدی در مکاشفات وی، قبل از او توسط موسی نبی، ساموئل و . . . استفاده شده است. حتی توصیف او از سریر خداوند و حاملانش در کتیبه ها و آثار به جا مانده از تمدن میان رودانیان علی الخصوص بابلیان هنوز هم باقی است و خوشبختانه سندی محکم در جهت اثبات ادعای ماست.

ترجمه ما از حزقیال 1-4: طوفانی از سمت شمال آمد، یک ابر بزرگ و آتشی چشمک زن که هاله ای از روشنایی در اطرافش بود و در مرکز آتش کهربایی (فلزی) براق بود.

تفسیر بلومریچ از حزقیال1-4: سفینه فضایی جهت رسیدن به شرایط مطلوب فرود، مقداری از هیدروژن مایع را تخلیه می کند تا فشار و دمای موتورها تنظیم گردد. این مایع همین که از تانک خارج شد به صورت گاز در می آید، گازی سرد که باعث یخ زدن رطوبت هوا همان محدوده شده و این رطوبت یخ زده شبیه ابر به نظر می رسد. اکنون هر چه سفینه بزرگ تر باشد، گاز بیشتری تخلیه شده و ابر برزگ تری تشکیل می گردد که سفینه را در بر می گیرد. کسانی که راکت ساترن را در فیلم ها و تلویزیون دیده اند یا از نزدیک شاهد کارش هستند به خوبی معنی« آتش چشمک زن- flashing fire »، «هاله نور دور آن- Brightness round about it»  یا «همانند برنز درخشان بود-As it were gleaming bronze» را از گفته های حزقیال در می یابند.

مایکل هایزر که خود دکترای زبان سامی دارد، به جای «همانند برنز درخشان بود- As it were gleaming bronze» عبارت عبری را به «درخششی کهربایی- gleam as of amber» ترجمه می نماید. البته قبل از حزقیال، موسی (ع) نیز در کتاب خروج بند 16-10 خدای اسرائیل را در ابر دیده بود. بعد از حزقیال، دانیال نبی نیز از عنصر ابر در مکاشفاتش استفاده نموده است (تورات، کتاب دانیال، 7-13 و 7-14).

در این بین، نکته ای که بسیار زیرکانه تعبیه شده این که بلومریچ چهار بند اول کتاب را توصیف حزقیال از موتور راکتی و موشکی سفینه فضایی می داند و در بندهای پنجم به بعد، گفتار حزقیال را به نوعی هلیکوپتر تعبیر می نماید. برای این که کسی نتواند به این کار وی ایراد بگیرد، او طرحی از سفینه فضایی ارائه نمود که تلفیقی از هر دو سیستم است. همین طور بند دهم را به کپسول جمینی (Gemini capsule) ربط می دهد. همه این ها در حالی است که خود حزقیال هرگز لفظ یوفو یا چیزی که مستقیماً یا حتی غیر مستقیم اشاره به سفینه فضایی نماید، را حداقل در چهار بند ابتدایی بیان نکرده است.

ترجمه حزقیال 1-5: سپس از میان ابر، چهار مخلوق زنده ظاهر شدند که شبیه انسان بودند.

تفسیر بلومریچ از حزقیال 1-5: هر چند سفینه در ارتفاع 3000 پایی و حتی بیشتر از محل استقرار حزقیال قرار دارد، اما وی قادر به تشخیص پیکره است. قسمت هلیکوپتر به همراه پره های چرخانش، باعث می شوند تا حزقیال برای توصیف آنچه می بیند از اصطلاح «مخلوق های زنده» استفاده کند که این به خاطر نبود لغتی مناسب تر برای بیان مشاهداتش است. حزقیال تمام این ها را در میان آتش مشاهده نموده است. پس می توان گفت که سفینه در حال تغییر سیستم فرود از موتور  موشکی به موتور پروانه ای هلیکوپتری است.

چنان که قبلاً گفتیم، خواندن بخش های بعدی کتاب حزقیال، علاوه بر بخش اول، نه تنها ما را با تفکرات و نوع قلم حزقیال بیشتر آشنا می سازد بلکه به ما در درک بیشتر اظهاراتش در بخش اول بسیار یاری می رساند. مخلوق زنده یا living creatures  فقط 12 بار در بخش اول کتاب حزقیال تکرار شده است. 3 بار دیگر نیز در بخش 10 کتاب حزقیال از اصطلاح مخلوق زنده استفاده شده است. همان جا در حزقیال 10-20 حرف جالبی می زند:

حزقیال 10-20:« من می دانم مخلوق زنده ای که زیر سریر خدای اسرائیل در کنار رود چبار دیدم، آن ها کروب- cherubim بودند».

کروب نوعی فرشته است. در معبد سلیمان مجسمه هایی از کروب وجود داشته است (تورات، بخش اول شاهان، بندهای 3-23 تا 3-32 ). با توجه به این که خود حزقیال در بخش 10 کتابش، منظور خود را از مخلوق زنده، همان کروب ابراز می دارد، خود به خود عملیات رمزگشایی جناب بلومریچ با شکست رو به رو می شود. ما باید به دنبال معنای کروب در تورات برویم و ببینیم که کروب چیست؟ آیا کروب فرشته است یا بخشی از بدنه یک سفینه ی فضایی. اگر کسی به جز حزقیال از کروب نام ببرد، آیا او هم سفینه فضایی دیده است؟

ابتدا معنای کروب از نظر خود حزقیال را بررسی می کنیم و بعد به سئوالات فوق پاسخ می دهیم.

حزقیال 1-6 و 1-7: و هر یک چهار صورت و چهار بال داشتند. پاهایشان نیز مثل پای انسان بود، ولی پنجه پایشان به سم گوساله شباهت داشت و مانند فلزی براق می درخشید.

تفسیر بلومریچ از بند 1-6 و 1-7: سفینه اکنون با سطح زمین فاصله ناچیزی دارد. فاصله بیننده با سفینه آن چنان کم است که می تواند چهار پره ملخ هلیکوپتر را به خوبی تشخیص دهد و حتی جزئیات ساختاری گوناگون که برای او مشابه چهره به نظر می رسد.

بلومریچ می گوید که چهار قسمت زیرین بدنه یوفو که در واقع همان موتورهای یوفو هستند، در نظر حزقیال مانند چهره بودند. اما در طرحی که ایشان از سفینه فضایی مطابق توصیفات حزقیال تهیه نموده اند، این گونه به نظر نمی رسد و تفسیر بلومریچ از بند 1-6 و 1-7 دارای هیچ نقطه قوتی نیست. نسخه تورات مورد استفاده بلومریچ هیچ حرفی از سم گوساله ای به میان نیاورده است. آیا وی تعمداً چنین نسخه ای را برای مرجع انتخاب نموده تا در تفسیر سم گوساله ای دچار مشکل نشود؟


حزقیال 1- 8 و 1-9: و زیر هر یک از بال هایشان در هر طرفشان، دست هایی می دیدم مثل دست انسان. هر یک از آن چهار صورت و بال های خودش را داشت. بال های آن چهار موجود زنده به همدیگر وصل بود. آنها مستقیم حرکت می کردند بدون آنکه بر گردند.

تفسیر بلومریچ از بند 1-8 و1-9: برای توجیه بند هشتم، بلومریچ به دو طرف هر یک از چهار موتور موشکی و هلیکوپتری سفینه فضایی حزقیال، دو دست روباتیک وصل نموده است. برای بند نهم نیز بلومریچ به این نتیجه رسیده که باید منظور حزقیال ملخ های هلیکوپتری باشد. بلومریچ وجود چهار بال برای هر موجود را می پذیرد و آن را چهار پره ی بال هر یک از چهار موتور هلیکوپتری تعبیر می نماید. اما به این نکته که حزقیال گفته بال های چهار موجود زنده به هم وصل بود، توجهی نمی کند. چون امکان ندارد که پره های هر یک از موتور های هلی کوپتری دو به دو با پره های موتور دیگر در ارتباط باشد!

همان گونه که می بینیم، بلومریچ به صورت گزیده ای دست به تفسیر بخش اول کتاب حزقیال می زند و هر جا متن را موافق استدلالاتش نمی یابد، آن را به کناری می گذارد.



حزقیال 1-10: هر یک از آنها چهار صورت داشت: در جلو صورت انسان، در طرف راست صورت شیر، در طرف چپ صورت گاو و در پشت صورت عقاب.
ادامه در بخش دوم ...

پرنده سقاره - فرضیه بیگانگان باستانی باطل است.

مقدمه

مستند بیگانگان باستانی که از سال 2009 تا 2012 در قالب چهار فصل کلی تهیه گردیده و از کانال ماهواره ای هیستوری(History) پخش شد، پس از مدتی توسط سایر کانال های غیر انگلیسی زبان نیز خریداری و ترجمه و سپس روی آنتن رفته است از جمله تحت عنوان مستند «ما و فرازمینی ها » از کانال فارسی زبان ماهواره ای «من و تو».

در این مستند فقط جناح حامی فرضیه بیگانگان باستانی حضور دارند و هرگز نامی از منتقدین این فرضیه برده نمی شود. مستند حالت روایی دارد، اما نظریه پردازان معروف و گمنام نیز در بین صحبت های روای، با توجه به تخصصشان در خصوص مستندات موید فرضیه شان به بحث و بیشتر ابراز نظر می پردازند. از نام آشنایان حاضر در فصل اول مستند باید اریک فون دانیکن و دیوید چیلدرس را نام برد که مدت هاست در جهت معرفی و توسعه فرضیه بیگانگان/فضانوردان باستانی در حال مطالعه و نوشتن هستند. اما بخش اعظم کارشناسان را اشخاص نسبتاً گم نامی تشکیل داده اند از جمله تساکولوس، هنکوک، اپل، کوپنز، نوری و . . . که بیشتر مبلغ ایدئولوژی متقدمین هستند و کسی تاکنون از ایشان دیدگاه جدید و مستقلی نشنیده است. در حالی که شهرت مستند در گرو معروفیت گروه اول است، گروه دوم از برکت مستند برای خود اسم و رسمی دست و پا نموده اند.

خود مستند آخرین دستاورد حامیان فرضیه فضانوردان باستانی است که با تغییر دادن نام آن به بیگانگان باستانی و جلب نمودن موافقت کانال هیستوری برای پخشش، باعث شده است تا مباحث مربوط به جایگزینی برای تاریخ فعلی بشری مجدداً تازه شود، مخصوصاً در ایران که چنین مباحثی جایگاهی نداشته است ولی اکنون به دلیل فاصله گرفتن نسل جدید از هویت و فرهنگ ایرانی، شاهد انحراف عجیب و غریب عقیدتی هستیم. چون معتقدیم که پیشگیری بهتر از درمان است، تلاش می نماییم در حد امکان انتقادات خود و سایر منتقدین کارکشته جهانی در رابطه با فرضیه بیگانگان باستانی را به اطلاع شما برسانیم. البته نظرات و انتقادات شما دوستان و مخاطبان، همان گونه که از ابتدا تا کنون در جهت بهتر شدن کار ما تاثیرگذار بوده از این به بعد هم همین طور خواهد بود.

نحوه شروع مستند

اگر من مدعی شوم این تاریخی که در کتاب ها نوشته شده و تدریس می شود، متعلق به انسان نیست یعنی غریبه ها در آن سهم بالایی دارند، آیا شما از من نمی پرسید: کدام غربیه ها؟ از کجا آمدند؟ اگر من بگویم: بیگانگان که از آسمان  آمدند، باز شما از من مستندات و مدارک درجه اول طلب نخواهید کرد؟

بله این دقیقاً همان ترتیبی است که فصل اول مستند در سال 2009 برای خود اتخاذ نموده است. آنها ابتدا برای شما مستنداتی رونمایی می کنند تا در نهایت شما را به این نتیجه برساند که در عهد عتیق بعضی از تمدن ها توانایی پرواز کردن داشته اند. در گام بعد دو دیدگاه به وجود می آید. دیدگاه اول می گوید چنان تمدن هایی بنا به دلایلی مثل جنگ داخلی یا بلایای طبیعی مانند طوفان بزرگ از بین رفته اند و منقرض شده اند و قلیلی هم معتقدند همین دانش پرواز به کمکشان آمده تا زمین را ترک نمایند. افرادی مانند موریس جسوپ در دهه 1950 از معروف ترین صاحب نظران این دیدگاه هستند.

گروه دوم می گویند مستندات ثابت می کند فلان تمدن دارای دانش پرواز بوده است که این به معنای جهش تک بعدی است. ولی از ویژگی جامعه تکنولوژیک پیشرفت موازی در ابعاد بیشتری است، در نتیجه نمی پذیرند که دانش پرواز متعلق به خود بشر زمینی بوده باشد. پس مدارکی مانند پرنده سقاره(Saqqara Bird)، جت های باستانی کلمبیایی، ویمانا و . . . را به عنوان مدارکی از سفر بیگانه ها به زمین در عهد عتیق و ماقبل تاریخ تفسیر می نمایند. اریک فون دانیکن، ذکریا سیتچین و رابرت تمپل از معروف ترین حامیان این دیدگاه هستند.

دیدگاه مستند دیدگاه اخیر است. ما قبلاً به نقد ویمانا و جت های باستانی کلمبیایی پرداخته ایم و در این مقاله نیز به بررسی پرنده سقاره می پردازیم. پرنده سقاره اولین شاهد سازندگان مستند بیگانگان باستانی است.

راوی مستند در قسمت اول از فصل اول مستند می گوید: «سقاره، مصر، بیست مایلی جنوب قاهره، هرم پلکانی ماوای فرعون جوزر متعلق به بیش از 4000 سال قبل. در همین نقطه بود که 1891 باستانشناس فرانسوی گوری باستانی را گشود که «پادی ایمن،Pa-di-Imen» در آن مدفون بود، متعلق به سیصد سال قبل از میلاد. در میان اشیای مختلف کشف شده یک مدل کوچک چوبی پیدا شد. به نظر شبیه پرنده ای بود و در کنار یک کتیبه پاپیروسی قرار گرفته بود که روی آن نوشته شده بود: «من می خواهم پرواز کنم». این مجسمه چوبی بعدها به موزه مصر ارسال شد، جایی که مسئولین موزه آن را در کنار پرنده های مشابه ای قرار دادند. این مدل بدون این که مورد توجه قرار گیرد، همان جا باقی ماند تا این که در 1969، دکتر خلیل مسیحا متخصص مصرشناس، این مجموعه پرنده ها را مورد آزمایش قرار داده و متوجه شد که چیزی بسیار متفاوت در مورد پرنده سقاره وجود دارد».



دکتر اوو اپل(Apel) از کارشناسان مستند می گوید: «این خیلی جالب هست: چون از یک طرف کاملاً  باید شبیه پرنده باشد به خاطر این که دوتا چشم دارد و همین طور منقار معمولی یک پرنده. اما از طرف دیگر کاملاً واضح است که این بال ها بال یک پرنده نیست».

انبوم(Eenboom) پس از توضیحاتی راجع به بال پرنده می گوید:« این یک مدل بسیار مدرن «ایرودینامیک» است». انبوم به همراه بلتینگ هر دو متخصص علوم هوانوردی و آلمانی هستند. شهرتشان به سال 1997 بر می گردد که موفق شدند مدلسازی مربوط به دو تا از اشیا نامتعارف معروف به جت های باستانی کلمبیایی را به پرواز در آوردند.

در سال 2009، انبوم از بابت مباحث مربوط به مصنوعات نامتعارف شبیه به هواپیما، در مستند بیگانگان باستانی حضور یافت.

 

تصاویری از پرنده سقاره که در مستند بیگانگان باستانی ارائه شده اند.

 در جستجوی ریشه ماجرا

خود مستند می گوید فقط یک پرنده سقاره را از درون معبدی در سقاره یافته اند که به موزه مصر انتقال یافته است. اولین سئوال: آیا شما فکر کرده اید که موزه مصر آن یک دانه شی عتیقه را در اختیار مستندسازان بیگانگان باستانی قرار داده تا هر بلایی که دلشان خواست سر آن شی هنری درآورند؟ خیر عزیزان، دست اندرکاران بیگانگان باستانی از روی شی اصلی برای خود مدل سازی نموده اند و هرگاه لازم شده تصویر مدل را به من و شما نشان می دهند و ما که چنان محو شکل ظاهری پرنده هستیم، فراموش می کنیم از خود بپرسیم اصل است یا بدل؟

در ادامه برگزیده ای از مقاله ای خلیل مسیحا و همکارانش در سال 1991 به نام «مدل یک هواپیمای باستانی مصری»  در مجله تمدن های آفریقایی با عنوان سیاهان و علم: قدیم و امروز، شماره 5، چنین است: طول پرنده سقاره 6/5 اینچ و درازای بالها 2/7 اینچ می باشد که در اتاق 22 موزه قاهره نگهداری می شود. این شی در سال 1898 در یکی از مقبره های سقاره کشف شده و متعلق به سده چهارم تا سده سوم قبل از میلاد مسیح است. پرنده از جنس چوب انجیر مصری(sycamore) ساخته شده است و تقریباً 39 گرم وزن دارد. خلیل مسیحا در خصوص بالها توضیح می دهد که خمودگی و شکل بال ها اندکی نا متقارن است و دلیلش را گذر زمان می داند.

خلیل ادامه می دهد قسمت پایینی دم انتهایی شکسته است که شاید شاهدی بر وجود دمی دیگر در آن قسمت بوده باشد. هر چند قسمت جلو مانند سر پرنده است لیکن چون شی مذکور فاقد پاست و هیچ اثری ناشی از نقاشی یا حکاکی پر بر روی آن دیده نمی شود، در نتیجه نمی توان آن را پرنده دانست.

برادر خلیل مسیحا به نام جورجویس که گفته می شود مهندس پرواز بوده، ابراز می دارد: در مدلسازی پرنده سقاره که از جنس چوب بالسا بود، من یک بال افقی به قسمت انتهایی دم اضافه نمودم، چون با توجه به آثار شکستگی پرنده اصلی حدس می زنم که چنان بالی در قسمت دم وجود داشته است اما بنا به دلایلی شکسته است. جورجویس معتقد است که پرنده سقاره اسباب بازی نیست. او می گوید مصریان ابتدا به مدلسازی چیزی که قرار بوده بسازند می پرداخته اند و بعد شروع به ساختن وسیله مورد نظرشان می نموده اند. لذا امیدوار است که در ادامه حفاری ها به مدل سالمی دست یابد. نام سازنده پرنده سقاره پادی ایمن است که به معنای هدیه آمون می باشد.

در مقاله مسیحا فقط به ارائه چند طرح از پرنده سقاره بسنده شده و هیچ عکسی از آن ارائه نشده است.

در صفحه 52 کتاب سهم آفریقایی ها و آفریقایی-آمریکایی ها از علم و تکنولوژی(1986)، ذیل تیتر دانش هوانوردی مصریان، خلاصه ای از پرنده سقاره و کارهای خلیل مسیحا آورده شده است. هانتر آدامز، شگفت زدگی خوانندگان کتابش را در ادامه با آوردن دو اظهار نظر تعدیل می نماید. اظهار نظر دکتر جک لاو(Low)، مهندس و محقق وزارت هواپیمایی بریتانیا: « اگر مصریان توانسته اند اهرام و سد رود نیل را بسازند، ساختن گلایدری از پاپیروس و سریش نباید برایشان سخت بوده باشد. آنها مهندسین شهره دورانشان بوده اند و بالاخره پرواز هم باید نقطه شروعی داشته باشد». همین طور برثولد لاوفتر(Loufter) در انتشارات موزه تاریخ طبیعی شیکاگو می گوید: « تاریخ هوانوردی ماقبل تاریخ، این نکته را خاطر نشان می سازد که پیشرفت خیره کننده اخیر در هوانوردی را نباید صرفاً نشات گرفته از تلاش های اخیر دانست. بلکه این نشانگر انقلاب تدریجی ایده هایی است که طی اعصار متمادی از تصور به واقعیت بدل شد».

اما در این کتاب نیز عکس پرنده سقاره ارائه نشده و صرفاً به طراحی ذیل بسنده شده است که متعلق به مقاله مسیحا است:


این دو تصویر در ویکی پدیای انگلیسی به نمایش گذاشته شده است:



این دو عکس هر چند پرنده سقاره را ظاهراً در موزه نشان می دهد اما اگر به دم توجه کنید هیچ آثار آسیب دیدگی مورد ادعای مسیحا قابل مشاهده نیست.

لاری اورکات(2001، Orcutt) که مقاله جامعی از پرنده سقاره تهیه نموده است، چند تصویر سیاه و سفید از پرنده سقاره به نقل از فلیپ ریچل آورده است:

در تصویر اول و سوم به وضوح می توان آسیب دیدگی قسمت پایین دم پرنده سقاره را مشاهده نمود. اگر بخواهیم تصویر اول را با دو تصویر رنگی ویکی پدیا مقایسه کنیم، باید گفت که اگر تصور کنیم سر پرنده رو به دوربین باشد، آسیب دیدگی قسمت دم پرنده تصویر سیاه و سفید اولی در سمت راست پرنده خواهد بود. ولی تصاویر ویکی از نمای چپ پرنده است. لذا قمست آسیب دیده در تصاویر ویکی قابل مشاهده نیست.

سایر منابع نیز به تکرار مکررات پرداخته اند.


نقد ادعای فرضیه بیگانگان باستانی

حقیقتاً پرنده سقاره به گونه ای است که نمی توان آن را یک پرنده دانست. قسمت جلویی کاملاً شبیه به سر یک پرنده است اما دم عمودی، بال های یکدست و سراسری، نداشتن پا و آثار و علائم مربوط به پر بر روی شی مانع از این شده که آن را یک پرنده بدانیم. ولی باید در همین ابتدای کار بگویم که برخلاف ادعای مسیحا که دانش پرواز در مصر 2300 سال قبل وجود داشته است، هیچ اثری از پرنده سقاره در اندازه یک گلایدر معمولی هنوز از هیچ مقبره یا سایتی در حفاری های مصر از زیر خاک بیرون نیامده است، حتی دریغ از یک مدل سالم و بی نقص از پرنده سقاره که برایمان آشکار شود دم پرنده سقاره دقیقاً به چه شکل است.

در کتاب پرواز بدون فرمول(1960) اثر کرمود(Kermode) ادعا شده است که مسیحا مدلی شش برابر بزرگ تر از شی اصلی ساخته است. بلتینگ و انبوم(2004) ابراز داشته اند مسیحا تاکید داشته است با افزودن یک دم عمودی به قسمت انتهایی مدلش را به پرواز در آورده است.

اولین انتقاد این که متاسفانه در مقاله مسیحا و حتی اکثر منابع حرفی از پاپیروسی که در کنار پرنده سقاره وجود داشته، به میان نیامده است. این شاخ و برگی است که مستند به ماجرا افزوده است و  داستان«من می خواهم پرواز کنم» توهمی بیش نیست.

با توجه به ادعای گلایدر 2300 ساله مصری، برخی به پرنده سقاره علاقمند شدند. اما نتیجه بررسی هایشان متفاوت از فرضیه بیگانگان باستانی بود. مارتین جورجری(Gregorie) در سال 2002 به بررسی گلایدر بودن پرنده سقاره پرداخت. جورجری طراح و سازنده گلایدر بدون موتور است. وی بر اساس کارهای مقایسه ای پائولا مرکادو(Mercado) یک پرنده سقاره با چوب بالسا ساخت. مدل بدون دستکاری طرح اصلی نتوانست پرواز کند. جورجری می گوید پرنده سقاره بدین شکلی که کشف شده هرگز توان پرواز ندارد چرا که بدون افزودن یک دم افقی متقاطع به قسمت انتهایی، مدل پایداری ندارد.


در گام بعدی جورجری دو مدل دستکاری شده تهیه نمود. اما باز هم عملکرد گلایدر مایوس کننده بود.

جورجری پیشنهاد می دهد که پرنده سقاره باید یک بادنما باشد. زیرا در باد بدون لزرش و تکان های بی مورد جهت باد را نشان می دهد. وی در نهایت ابراز می دارد که حتی اگر پرنده سقاره یک اسباب بازی باشد، مطمئناً مثالی از یک دانش باستانی پیشرفته گمشده نیست.

باید یادآوری کنم که جورجری شخص کوچکی نیست، وی بیش از 30 سال در رشته گلایدرهای بدون موتور مشغول به فعالیت بوده است. گلایدرهای دست ساز وی به رتبه پنجم مسابقات جهانی استرالیا در سال 1983 و رتبه سوم مسابقات جهانی آمریکا در 1993 نائل شده اند.

البته سایمون سندرسون (Sanderson) از مشاوران مستند نیز در سال 2006 مدلی پنج برابر بزرگتر از پرنده سقاره ساخت. وی می گوید نتیجه آزمایش نشان داده که پرنده سقاره یک گلایدر بوده است. اما آزمایش وی در فضای باز انجام نشده بلکه در محیط پیشرفته ی آزمایشگاهی انجام شده است. وی نیز در نهایت مجبور می شود دمی مطابق شکل زیر به انتهای مدل اضافه نماید. دکتر اپل اظهار می دارد آسیب دیدگی دم انتهایی مبین این موضوع است چیزی شبیه به یک بالابر در این نقطه متصل بوده که در گذر زمان مفقود شده است.

اما یک گلایدر که موتور ندارد، پس چگونه پرواز می کند؟ انبوم جواب سئوال را یافته است:« چنین پرنده ای می توانسته با پرتابی منجنیقی نیروی محرکه بگیرد».

پس نقش بیگانگان فرازمینی کجاست؟ انبوم:« من فکر می کنم مردم در زمان های باستان با موجوداتی غیرزمینی ملاقات داشته اند و آنها بوده اند که فرهنگ و تکنولوژی علمی را برای توسعه زندگی ما بر روی زمین به ما بخشیده اند تا از فرهنگ بدوی به فرهنگی پیشرفته تر دست پیدا کنیم». من هم فکر می کنم این تکنولوژی آنقدر برای مصریان مهیج بوده که پس از چند روز رهایش کردند و حدود 2300 سال به فراموشی سپرده شد. آنقدر تشویق برانگیز بوده که فقط یک تکه چوب 18 سانتی متری را باقی گذاشتند تا به آیندگان بگویند فرازمینی ها چگونه شخصیتی داشتند: به بشر گلایدری دادند که با منجنیق باید پرتاب شود. گویی خواسته اند دل بچه را شاد کنند و او را برای مدتی مشغول نمایند! به راستی اگر یک سفینه اسقاطی را از سیاره خودشان تا مصر یدک می کشیدند، دل فرعون و رعیتش شادتر نمی شد؟

لکن ادعای بیگانگان باستانی مستند است یا جورجری؟ اکنون ببینیم ادعای جورجری مبنی بر بادنما بودن شی مورد بحث، پشتوانه دارد یا خیر. بله سه پشتوانه :

1-به مدلسازی مستند بیگانگان باستانی از پرنده سقاره نگاه کنید. یک میله چوبی به زیر آن متصل است. چرا باید چنین چیزی را در مدل بدلی خود بیاورند؟  حتی در تصاویر ویکی پدیا نیز پرنده سقاره به جای پا یک پایه چوبی دارد.

در رد این دلیل، داوود خلیل مسیحا فرزند خلیل مسیحا ادعای بسیار مضحکی دارد. او می گوید یک معمار پرنده را بررسی کرده و می گوید هیچ حفره ای بر روی بدن پرنده نیست که ما بتوانیم آن را به عنوان بادنما آویزان کنیم، مگر یک سوراخ در زیر بدن پرنده که خود موزه از بابت ثابت نمودن پرنده در جایگاهش آن را ایجاد نموده است.

اولاً باید گفت که بادنما را بر روی یک پایه نصب می نمایند، لوستر نیست که آویزان کنند. در ثانی من تا به حال بسیار شنیده ام و دیده ام که آثار باستانی بازسازی و مرمت گردند اما نشنیده بودم که موزه ای عتیقجات باستانی را دستکاری و تخریب کند. اگر ادعای مسیحا صحت دارد، آن وقت چه کسی را توان اثبات واقعی و باستانی بودن پرنده سقاره است؟ یک جاهل سنگی به چاه اندازد که صد عاقل نتوانند آن را برون آرند.

2-در مستند بیگانگان باستانی مخصوصاً نسخه کتابی فصل اول، قسمت اول مربوط به شواهد از Ancientaliens.ir، انبوم و همکارانش هیچ تصویری از پرواز کردن مدلشان در فضای باز ارائه نمی دهند. در حالی که در مبحث مدلسازی جت های باستانی کلمبیایی چنین کاری را انجام داده و تصاویرش به وفور در فضای مجازی موجود است. این هم در وضعیتی که پرنده سقاره اولین شاهد مستند از بازدید فرازمینی ها از زمین است!

3-به تصاویر زیر که مربوط به بادنما هستند دقت کنید. همان طور که می بینید یک بادنما از طریق سوراخی که در قسمت زیرین تعبیه شده، بر روی یک پایه نصب می شود. وقتی که یک ماهی می تواند بادنما باشد، آیا پرنده سقاره نمی تواند بادنما باشد؟



تصویر اول،  بادنمای کلیسای Saint-Étienne بورگس فرانسه. تصویر دوم، هواپیمای Douglas DC-3 که اکنون بادنمای موزه نقل و انتقالات یوکان است.

کسانی که برایشان قابل قبول نبود، مصریان در آن دوران از بادنما استفاده می کرده اند، کارکرد دیگری برای پرنده سقاره پیشنهاد دادند که مقبول تر از پیشنهاد جورجری افتاده است. این گروه می گویند پرنده سقاره در واقع سردکل قایق های مقدس مورد استفاده در جشن اوپت(Opet Festival) می باشد. جشن سالیانه اوپت در شهر تبس اجرا می شده و طی آن هیکل بعضی از خدایان را از معبد آمون در کارناک به معبد لوکسر، فاصله ای به طول تقریبی دو مایل، همراهی می نمودند. مستندات این ادعا را در معبد خونسو(Temple of Khonsu) در کارناک مربوط به دوره آخر سلطنت جدید یافته اند.


تصویر اول مربوط به سر دکل ایالت مری آمون(Mery Amun)، تصویر دوم دکل قایقی در حکومت هریهور(reign of Herihor) و تصویر سوم نیز سر دکل قایق رامسس سوم است.


دانلود برخی منابع این مقاله : اینجا

جت های تولیما – فرضیه فضانوردان باستانی باطل است

در مستند بیگانگان باستانی، فصل اول-قسمت شواهد، راوی مستند می گوید: « . . . در اوایل قرن بیستم میلادی دزدان معبد در جستجوهایشان در اطراف رودخانه ماگدالنا(Magdalena) به مقبره ای برخوردند که قدمت آن به 1500 سال پیش از کشف آمریکا توسط کلمب می رسد و اکنون به تمدن تولیما شناخته می شود. در میان اشیاء مدفون شده این مقبره صد مجسمه طلا 2و3 اینچی پیدا شد».

جورجیو تسوکالوس ادامه می دهد: « بسیاری از این مجسمه ها شبیه حشرات و ماهی ها هستند. با این حال از این صد مجسمه یافت شده، حدود دوازده عدد از آنها به طرز رعب آوری یادآور جت های جنگنده امروزی هستند . . .».

دکتر اوو اپل(Uwe Apel):«یکی از این اشیا نوعی بال کج شده را نشان می دهد، درست شبیه مدل هواپیماهای امروزی که وقتی که آن را با چیزی مثل شاتل فضایی مقایسه می کنید، می شود دید که اساس شکل اولیه بال آن بسیار شبیه است به شکل بال موشک های پرسرعت آیرودینامیک شاتل».

فیلیپ کوپنز: «هیچ حشره ای در دنیا وجود ندارد که چنین بال هایی در انتهای بدنش داشته باشد. حالا شما امکان حشره بودن این اشیا را حذف می کنید، یادآور چیزی دیگری می شود که در واقع بله، به آنچه که شبیه است یک هواپیماست».

و در نهایت آقای چیلدرس نیز از گرد راه می رسد، فرصت را غنیمت شمرده و با پیش کشیدن موضوع ویماناها، از بدعت هایی که خودش به فرضیه بیگانگان باستانی افزوده، به ابراز وجود می پردازد و زیرکانه ذهن شما را از موضوع اشیای امریکای لاتین به سمت شبه قاره هند می برد. چیزی که خود شما به کرات در تلویزیون خودمان هم می بینید و اکنون حتی در حال گسترش است، این واقعیت بوده که برای بررسی یک پدیده هم موافقین و هم مخالفین باید سر میز مذاکره حاضر باشند. حال کدام یک از اشخاص فوق جزو منتقدین است؟ چرا اسمی از کسانی که اشیا را حشره یا ماهی می دانند، برده نمی شود که خودمان برویم سوابق کاریشان را بررسی کنیم و خودمان در مورد صدق ادعای دوستان معتقد به فضانوردان باستانی قضاوت کنیم.

البته لابد مستحضر هستید که سابقه داستان فوق به سال 1967 بر می گردد و تاکنون اشخاص زیادی در موردش اظهار نظر نموده اند. بگذارید به روشی متفاوت از سازندگان بیگانگان باستانی، ادعایشان را به چالش بکشیم. لذا اجازه دهید که ابتدا موقعیت محل کشف این دفینه را بررسی کنیم و پس از تفحص کوتاهی درباب تمدنی که دفینه ها محصول نبوغ ایشان است به سراغ ادعای مستند بیگانگان باستانی رویم. قبل از شروع باید بگویم که قبلاً در مقاله «باستان شناسی و نویسندگان حاشیه ای!» توسط دوست عزیزمان، امین روستاپور به این موضوع پرداخته شده است.

بوشنل و هادسون(2010،Bushnell & Hudson) در مقاله ای به ریشه یابی تمدن های کلمبیا پرداخته اند و می گویند: فرهنگ های بومی کلمبیا از سه گروه کویمبایا(Quimbaya)، کیبکا(Chibcha) و کاریب(Carib) تشکیل شده اند. کویمبایاها در سراشیبی غربی کوردیلرای مرکزی(Cordillera Central) ساکن بوده اند. کوردیلرا به ناحیه محصور شده بین دو رود ماگدالنا و کائوکا در کلمبیا گفته می شود.

کی. کریس هیرست بیان می دارد: تمدن کویمبایا متعلق به دوره 300 الی 1550 میلادی است که زرگرانی متبحر بودند و در قرن شانزدهم توسط توسعه طلبان اسپانیایی منقرض شدند. این مردم از روش ابتدایی قالبگیری برای خلق آثار هنری از طلا استفاده می کرده اند.

 

در ویکی پدیای انگلیسی مطالب بیشتری در این خصوص آمده است: مردم پیجائو(Piajao, Pixao, Pinao, Pijao) اقوام آمریکای جنوبی ساکن اطراف رودخانه ماگدالنا در استان تولیمای کشور کلمبیا هستند. این تمدن متعلق به دوران قبل از کشف امریکا توسط کلمب است. پیجائوها در متالورژی، ساختن قطعات طلایی و لباس دوزی مهارت قابل وصفی داشته اند. تاثیرگذاری هنر طلاکاری پیجائو بر روی فرهنگ تولیما، کویمبایا، کالیما و کائوکا قابل مشاهده و بررسی است(در مستند بیگانگان باستانی مصنوعات نابه جای هواپیمای جت را به تمدن ساکن تولیما نسبت داده اند).

 تمدن کویمبایا در اطراف رود کائوکا(Cauca) در سه استان کنونی کلمبیا به نام های کویندیو، کالداس و ریسارالدا ساکن بودند. اطلاع دقیقی از زمان سکنی گزیدن ایشان در این مناطق در دست نیست. اوج شکوفایی تمدن کویمبایا قرن چهارم تا هفتم میلادی بوده که به دوران کویمبایای کلاسیک معروف است. پوپوروهای معروف کویمبایا و خدایان انسان نما ساخته شده از آلیاژ مس و طلا متعلق به این دوره است که در موزه ی بوگوتا به نمایش گذاشته شده است. حدود قرن دهم میلادی تمدن کویمبایا به یک باره ناپدید می گردد(بسیاری از منتقدین از جمله استیون، جانسون و حتی ویکی پدیا، مصنوعات نابه جای هواپیمای جت را متعلق به تمدن کویمبایا می دانند).

قسمت مشخص شده در نقشه، محل زندگی اقوام ساکن تولیما، اقوام کویمبایا، کائوکا و کالیماست که همگی در ساخت مصنوعات طلایی دارای تبحر خاص خود بوده اند. تفکیک این که مصنوعات فلزی هواپیما گونه دقیقاً متعلق به کدام فرهنگ بومی کلمبیاست، ممکن نیست. شاید به صورت همزمان یا متوالی هر یک از این فرهنگ ها تحت تاثیر دیگری، اقدام به ساختن چنان مدل هایی نموده باشند.

توماس رابرت استیون(2011) تعداد اشیا نابجای کویمبایا را 14 عدد بیان نموده و می گوید که در چندین موزه در چند کشور نگهداری می شوند. او در کتابش ابراز داشت که در سال 1994 یک گروه از مهندسین هوانوردی آلمانی به ریاست پیتر بلتینگ مطالعه بر روی طراحی این اشیا را شروع نمودند. در سال 1996، این گروه دو نمونه از روی اشیا کویمبای از جنس چوب بالسا ساختند که تقریباً شانزده برابر بزرگ تر بودند. آزمایش پرواز موفقیت آمیز بوده است.

جت های باستانی کلمبیا

سامانتا جانسون(2010) می گوید: در سال 1954، دولت کلمبیا تعدادی از مصنوعات طلایی باستانی خود را برای جواهرسازی اهل آمریکا به نام امانوئل استوابز(Emmanuel Staubs) فرستاد تا شش نمونه از روی آن بسازد. تقریباً پانزده سال بعد یعنی به سال 1969 یک کریپتوزئولوژیست( کسی که به مطالعه جانوران اثبات نشده مانند پاگنده و اتی می پردازد) به نام ایوان تی سندرسون با این شش نمونه جعلی روبه رو شد و برای اولین بار مدعی شد که به هواپیمای جت شباهت دارند. سندرسون به کمک دکتر آرتور پویزلی(Arthur Poyslee) به تحلیل آئرودینامیکی اشیا مذکور پرداختند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که تعدادی از فرهنگ های آمریکای جنوبی دارای قدرت پرواز بوده اند.

احتمالاً 17 نمونه دیگر از این اشیا در آمریکای مرکزی و جنوبی پیدا شده اند که طراحی مشابه داشته اند. من فقط هفت مورد از آنها را یافته ام. شش تا در موزه ی Field Museum in Chicago  نگهداری می شود و یکی هم در موزه ی Smithsonian’s National Museum of Natural History  به نمایش گذاشته شده است. این هفت شی دست ساز متعلق به کلمبیاست اما طرفداران فرضیه جت بودن اشیا مدعی هستند که ده نمونه دیگر متعلق به کشورهای پرو، ونزوئلا یا کاستاریکا است. چیزی که حتمی است شی زینتی در معرض دید در موزه اسمیتسونیان متعلق به تمدن کویمبایای کلمبیاست.

نقد ادعای فرضیه بیگانگان باستانی

این که تعداد دقیق مصنوعات نامتعارف طلایی چندتاست، متعلق به چه دوره ای و چه تمدنی است، کاملاً بر ما آشکار نشده است. اما آنچه واضح است این که تولیما بیش از این که نام تمدنی باشد، نام یکی از استان های کشور کلمبیاست. جالب این که از میان تمام آن همه زیور آلات پیدا شده، در اکثر منابع مربوط به فرضیه بیگانگان باستانی بیشتر بر روی دو تصویر ذیل مانور داده اند. به نظر می رسد دو شی مذکور، تنها اشیای طلایی است که قابلیت مانور به عنوان هواپیمای جت باستانی را داراست و مابقی 8 تا،10 تا، 12 تا یا 15 تای دیگر تا به این حد شبیه به هواپیمای جت نیستند. بلتینگ و همکارانش نیز فقط از روی این دو شی مدلسازی نموده اند.

تصویر اول و دوم: اشیا زینتی متعلق به تمدن های کلمبیایی. تصویر سوم: مدل سازی هوانوردان آلمانی از اشیا تصاویر اول و دوم.

البته دکتر اپل از دست اندرکاران مستند فقط به شی دست راست تصویر زیر ابراز علاقه نموده و فقط آن را نامانوس با سایر مجسمه ها می داند. در سایت AncientAliens.ir که منبع اصلی من در ارتباط با مستند بیگانگان باستانی محسوب می گردد، هم در نهایت فقط عکس چهارتایشان را نشان داده می شود. این که بقیه کجا هستند یا چرا ارائه نمی شوند، باید سئوال ناخوشایندی برای هواداران فرضیه بیگانگان فضانورد باستانی باشد.

عمر این اشیا را نمی توان تخمین زد چرا که تاکنون روش قبل اتکایی برای اندازه گیری عمر اشیای طلایی یافت نشده است. اما برخی از پژوهشگران بر این عقیده اند که باید متعلق به عصر شکوفایی تمدن کویمبایاها باشد که از حدود قرن چهارم تا نهایت قرن دهم میلادی طول کشیده است. مطابق ادعای مستند بیگانگان باستانی، اشیا مذکور باید متعلق به قرن اول میلادی باشد. بعضی از منابع فعال در زمینه فرضیه بیگانگان باستانی حتی ابراز داشته اند که اشیا مورد بحث متعلق به تمدن اینکاهاست، غافل از این که تمدن اینکا متعلق به قرن پانزدهم و شانزده میلادی بوده است. متاسفانه کسانی که اشیا را متعلق به قبل از میلاد مسیح می دانند هیچ گونه مدرکی دال بر اثبات ادعایشان ارائه نمی نمایند. مثلاً در سایت موزه بوگوتای کلمبیا، هنگامی که به بخش آشنایی با اقوام و تمدن های کلمبیا وارد می شوید، حداقل صحبت از 10.000 سال قدمت است، بدون این که نامی از یک مورخ یا تاریخ دان یا باستان شناس حامی ادعایشان برده شود.

سکوت امثال میشل هایزر(از منتقدین طراز اول فرضیه بیگانگان باستانی) در خصوص ریشه و قدمت اشیا مورد بحث علی رغم انتقاد از جت بودن مصنوعات مذکور، خود نشان از عدم وجود حتی یک منبع معتبر علمی درباب مالکان واقعی اشیا، دوره و نحوه زندگیشان است.

چون داستان مصنوعات طلایی کلمبیا به نام سندرسون ( Sanderson) گره خورده است باید به این نکته اشاره کنم که وی خود پیرو شخصی بود به نام چارلز فورت. چارلز فورت کسی بود که برای اولین بار در اوایل قرن بیستم، حدود سی سال از عمر خود را به جستجوی موضوعات غریبه، نامتعارف، ماورایی و . . . در کتابخانه های آمریکا و انگلیس گذراند. توجیهات ابراز شده در خصوص مصنوعات نامتعارف از سوی متخصصین، فورت را مجاب نمی کرد.

وی حدس می زد که پای فرازمینی ها در میان است، اما هرگز با یقین از فرازمینی ها صحبت نکرد و حرفش در خصوص ماورایی ها با اما و اگر همراه بود. پس از او دوستانش جامعه ای را پایه گذاردند که به جامعه فورتین یا فورتی ها معروف شد. این جامعه بعدها به یک سازمان بین المللی تبدیل شد و مهم ترین نشریه فعلی آن فورتین تایمز می باشد. فورتین تایمز اکنون از بزرگ ترین مرجع تحقیقات ظاهراً علمی در خصوص مصنوعات نامتعارف مانند آنتیکیترا و سنگ دروپا، جانوران اثبات نشده مانند هیولای دریاچه لاک نسی و . . . است.

اعضا و مقاله نویسان آن بلااستثنا از طرفداران فرضیه بیگانگان باستانی هستند و یا طرفدار وجود تمدن های پیشرفته قبل از طوفان نوح. این نشریه مطابق جدیدترین رویه در پیش گرفته تلاش وافری در راستای تعدیل تندرویی های قبلاً صورت گرفته توسط نظریه پردازان فرضیه بیگانگان باستانی را مد نظر قرار داده و ظاهراً می خواهد در لباس علم، شبه علم را قالب نماید.

مستند بیگانگان باستانی مدعی است که از میان صد مجسمه یافت شده، حدود دوازده عدد از آنها به طرز رعب آوری یادآور جت های جنگنده امروزی هستند. سامانتا جانسون(2010) بسیار زیبا راه را بر خیال پردازی نظریه پردازان بیگانگان باستانی می بندد و ماجرا را به همان چند مجسمه شبیه به جت های جنگنده امروزی محدود می نماید. وی می گوید که اثری از کارخانجات ریخته گری قطعات بدنه هواپیما، جایگاه سوخت گیری، باند نشست و برخاست، تکنولوژی کنترل ترافیک، تاسیسات پشتیبانی آب و برق و تلفن و . . . تاکنون در مناطق آمریکای مرکزی کشف نشده است. لابد مستحضر هستید که تکنولوژی پرواز بسیار بسیار پیچیده و گران است.

در مثالی ساده تر کارخانه ایران خودرو را در نظر بگیرید که موتور خودرو را از فرانسه وارد می کند، لاستیک را از کارخانه ای می خرد، کمربند ایمنی را از شرکتی دیگر می گیرد، قطعات شاسی را از فلانی خریداری می نماید، شیشه ها، باتری، روغن، گریس و . . . را هریک از محلی تامین می نماید و همین طور ماشین آلات روباتیک خط تولید را از کشورهای توسعه یافته دریافت می دارد تا در نهایت بتواند یک خودرو بسازد. پس می توان نتیجه گرفت که:

الف- جت جنگده یا شاتل فضایی متعلق به ایشان نبوده است. آنها چیزی را که دیده اند، مدلسازی نموده اند.

ب- اقوام قدیمی بومی آمریکا موفق شده بودند طرحی از یک شی را بسازند که امیدوار بوده اند بتواند پرواز کند.

موضع مستند بیگانگان باستانی در قبال زمین بودن یا فرازمینی بودن دانش پرواز کلمبیایی ها اعصار پیشین به این صورت است که ابتدا راوی مستند می گوید: «آیا این اشیا طلایی می توانند گواهی بر ملاقات فضایی ها در گذشته باشند؟» در ادامه کارشناسان هر یک برداشت خود را از اشیا نامتعارف مورد بحث به ما ارائه می نمایند که یا هواپیما یا جت جنگنده یا شاتل است و در آخر بیل بیرنس تیر خلاص را رها می نماید: «آیا ممکن است مردم باستان موجوداتی مثل خدایان کهن یا در واقع فضانوردان دوران باستان را در حال پرواز با هواپیمای پیشرفته خودشان دیده باشند؟».

در صورت متصل کردن زیور آلات مذکور به فرضیه بیگانگان باستانی، حالت سومی وجود ندارد. در ادامه نشان می دهیم که هر دو حالت فوق باطل است. وقتی که باند نشست و برخاستی وجود ندارد، چه فرقی می کند که جت جنگنده متعلق به بومیان امریکایی باشد یا فرازمینی های بیگانه؟ قبول داریم که جت عمود پرواز نیازی به باند آنچنانی ندارد، اما موجودات فضایی که از فضا می آیند و در همان فضا که هیچ هوایی وجود ندارد، چه نیاز به بال برای جت خود دارند؟ در چنان وضعیتی بال ها و دم جت کارایی خود را از دست می دهند و بود و نبودشان تفاوتی ندارد. پس مسئله وجود بال در تمام اشیا نابه جای مذکور مانع از این می شود که بگوییم جت ها متعلق به موجودات فضایی است. چنین ادعایی کاملاً مضحک است.

اما اگر شاتل فضایی بوده باشند چه؟ شاید دکتر اوو اپل درست می گوید. خوب در این صورت من هم در جواب باید بپرسم آن سوله های عظیم که در آن شاتل افتاده را سرپا می کنند، تعمیر می کنند، سرویس می کنند، کجاست؟ لاشه نیای آن دو برادر حامل شاتل تا سکوی پرتاب، بله آن دو را می گویم، آن کجاست؟ اصلاً سکوی پرتاب کجا قرار داشته؟ شاتل زمان پرتاب به باند نیاز ندارد، موقع فرود که نیاز دارد.

خرج یک سفر رفت و برگشت شاتل چنان گران است و تکنولوژی بکارگرفته شده نیز بسیار پیچیده تر از آن چیزی است که به ذهن دکتر اپل رسیده است.  به قول پرفسور کارل ساگان: ادعای غیرعادی مستندات غیرعادی هم می طلبد. آقای اپل از یک شی 3 اینچی می خواهد به شاتل صد متری برسند.

خلاف جریان آب شنا کردن آن هم به این شکل کاملاً به دور از عقل سلیم است. آقای اپل لازم به یاداوری است که در تاریخ علم و فناوری سفر به فضا جزو آخرین دستاوردهای بشری است. یعنی ابتدا چرخ ساختیم، پارچه گیاهی بافتیم، از چربی حیوانات سوخت مایع ساختیم، قایق ساختیم، ذوب فلزات را فراگرفتیم، به قدرت بخار پی بردیم، نفت را استخراج کردیم، با مفهوم پلاستیک آشنا شدیم، لاستیک ساختیم، دوچرخه ساختیم، ماشین ساختیم، قطار ساختیم، گلایدر ساختیم، برق را مهار کردیم، هواپیما ساختیم تا در نهایت رسیدیم به شاتل که آن را هم به هزار و یک دلیل رها کرده ایم. دیدگاه جناب اپل مرا یاد قسمت اول فیلم ترنسفورمز می اندازد، آنجا که مامور نماینده منطقه 51 آمد و گفت که بسیاری از دستاوردهای علمی ما حاصل مهندسی معکوس جناب مگاترون است!!

چه خوش گفته مولانا آنجا که می گوید: هین سخن تازه بگوی تا دو جهان تازه شود- وارهد از حد جهان، بی حد و اندازه شود.

از بحث خارج نشوم. لیکن اگر بگوییم که اشیا مذکور مدلی از جت هایی هستند که به نظر طراحانشان قابلیت پرواز داشته اند، این ایده هم مقبول نمی افتد. ابتدا به عین ادعای مستند به زبان انگلیسی توجه فرمایید:

توجه نمایید که مستند می گوید:« بسیاری از این مجسمه ها شبیه حشرات و ماهی ها هستند. با این حال از این صد مجسمه یافت شده، حدود دوازده عدد از آنها به طرز رعب آوری یادآور جت های جنگنده امروزی هستند». پس مطابق ادعای ایشان بسیاری از صد مجسمه شبیه حشرات و ماهی ها هستند. با توجه به این که گوینده مستند از فعل «Look Like» استفاده نموده است پس باید معادل فارسی آن را «شبیه بودن» ترجمه نمود. چیزی که در آن شک ندارم این است که مستند بسیار حرفه ای با کلمات بازی می کند و ذهن مخاطب را می فریبد: 88 مجسمه که شبیه به حشرات و ماهی هاست اما یک جین از آنها یادآور(reminiscent) جت جنگنده امروزی است!

در واقع خود مستند هم اطمینان ندارد که آنها ماهی هستند، حشره هستند یا جت جنگنده بوده اند. وگرنه باید می گفت که یک جین مدل جنگنده عمود پرواز در کلمبیا پیدا شده است یا جمله ای مشابه این که نشان از اطمینان کامل مدعی داشته باشد. در خصوص مجسمه های یافت شده باید گفت که کلاً برمبنای یک سبک خاص هنری ساخته شده اند، آن هم به روش قالب گیری. برای نمونه به چند تصویر ذیل دقت فرمایید:

حتی اگر قدری تیزبین باشید در اکثر تصاویر بالا آثار فرسایش کاملاً هویداست. اما مجسمه  تصاویر زیر انگار که لختی پیش از قالب بیرون آمده اند.

در چهار تصویر اخیر، زیورآلات دارای محل عبور زنجیر آویز نیز هستند که نشان می دهد امروزی و کپی مدل اصلی می باشند. همین طور در این تصاویر که متعلق به اشیا مورد بحث است، نیز اشیا بیش از اندازه نو و براق است. هیچ آثار کهنگی بر روی آنها دیده نمی شود. چند شی ذیل باید از مدل های بدلی که استابز آمریکایی آنها را ساخته است نیز جدید تر باشند، بدل اندر بدل!!

در این صورت مجسمه های جت گونه اصلی کجاست؟ از نظر ما تشخیص این که کدام تصاویر متعلق به اشیای واقعی است بسیار مشکل است. مدتی قبل به طور اتفاقی در یک کتابخانه الکترونیک، به یک فایل مربوط به ایوان تی سندرسون برخورد کردم و در آن فایل دو تصویر از معروف ترین شی مورد بحثمان یافتم. تصویر سیاه و سفید زیر که در نوشتجات سندرسون بود را بار دیگر به دقت مشاهده نمایید. سامانتا جانسون می گوید که این نمونه بدل است. شبیه ترین شی به این مدل بدلی، دومین تصویر در بالاست. اگر تصویر سندرسون بدلی است، قطعاً تصویر دوم در بالا هم متعلق به یک بدل جدیدتر است. همین طور تصویر اول که دارای همان زمینه هست هم باید بدل جدیدی باشد.

ممکن است تصویر زیر متعلق به اشیای اصلی باشد:

پس تا به اینجا مشخص شد که اولاً زیورآلات مورد بحث، مدلی از سفینه فضایی متعلق به بیگانگان نیست و در ثانی حتی هیچ یک از این زیور آلات مشکوک نسخه اصلی نبوده که بدلی هستند. اما ما برای اثبات دیدگاهمان مبنی بر این که اشیا مشکوک بومیان قدیمی کلمبیایی حتی طرح یک جت، شاتل یا هواپیما نیست، نیازی به یافتن نسخه های اصلی نداریم، همین نسخه های بدلی هم کفایت می کند. گفتیم که برخلاف نظریه پردازان فرضیه بیگانگان باستانی قصد سرسری گرفتن قضیه را نداریم.

چه چیزی آنها را به سمت جت گونه بودن اشیا کلمبیایی سوق داد؟ مستند بیگانگان باستانی با دم عمودی اشیا مشکل دارد. سازندگان مستند می گویند چون هیچ پرنده و حشره ای دم عمودی ندارد، پس باید هواپیما باشد!

منطق جناب فیلیپ کوپنز

ظاهراً که در نگاه اول حق با ایشان است، اما در نگاه دوم این ادعا به چالش کشیده می شود. در نگاه دوم از کجا معلوم که بومی ها با توجه به شگفت آور بودن نوعی ماهی مثل ماهی پرنده یا گربه ماهی، دست به خلق چنین آثار جالبی نزده اند؟  جانسون (2010) می گوید: در برچسب توضیحی موزه که ذیل شش اشیا موزه شیکاگو نصب شده، آمده است که نوعی ماهی(stylized fish) هستند. در خصوص شی موجود در موزه اسمیتسون نیز عنوان شده است که نوعی بید بومی کلمبیاست. تصاویر زیر را تماشا نمایید:

با بررسی که انجام دادم متوجه شدم که سواحل کلمبیا نیز در محدوده زندگی ماهی پرنده قرار دارد. رنگ بنفش در تصویر زیر محدوده زندگی ماهی پرنده است. یک کار هنری که الزاماً کپی برداری از طبیعت نیست. در همان تصاویر قورباقه ها اگر دوباره نگاه کنید، می بینید که تخیل و واقعیت را در هم آمیخته اند. همچنین در تصاویر بالاتر مربوط به موجود های دو سر نیز از این واقعیت مبرا نیست!! چگونه است که بومیان کلمبیایی توان کپی برداری داشته اند اما خلاقیت نداشته اند؟

یکی از ماهی هایی که در میان مجسمه های کلمبیایی معروف تر است مربوط به یک گربه ماهی با دهان مکنده است.  تصویر گربه ماهی در ذیل به خوبی می تواند دم عمودی، سر گرد، چشم های بزرگ و برآمدگی های کوچک در جلوی باله های مجسمه را توضیح دهد.

شما بر روی این مدل به خوبی متوجه می شوید که برخی انواع این گربه ماهی دارای برجستگی های ریز بر روی لبه ی باله های خود هستند .

برای اینکه اثبات کنند این نوع وسیله از نظر آیرودینامیکی مشکلی ندارند، بلتینگ و انبوم(Enboom) مدلی از آن ساختند و به پرواز در آوردند. حال ببینید در این باره انبوم، تساکولوس و کوپنز چه می گویند: «این کار نسبتا ساده بود زیرا ما نیازمند به قرار دادن چیزهای زیادی در این شی نبودیم چرا که همه چیز کامل بود. همه چیز توسط مردم بومی 2000 سال پیش آماده شده بود . . . تنها اندازه آن را بزرگتر ساخته ایم. این شورانگیز است که کلمبیایی ها باستان می دانستند آیرودینامیک یعنی چه . . .وقتی پرواز این وسیله را می بینید، احساس می کنید به نتیجه رسیده اید».

بله آنها اینچی هم به آن اضافه و یا کم نکردند. آنها تنها حلقه های کوچک جلوی باله ها را برداشتند زیرا مطمئنا آن را برای آیرودینامیک بودن وسیله جعلی خودشان مناسب نمی دیدند. آنها تنها میزان انحناهای قسمت جلوی باله ها را افزایش دادند، چند چرخ فرود به وسیله جدیدشان اضافه کردند، یک پروانه به آن افزودند و در آخر اینکه آنها تنها یک موتور به وسیله افزوده شد.

حال از شما می خواهم تجدید نظری در منطقی بودن این گروه داشته باشید. اگر طراحی و ماکت سازی جت به این سادگی است که باید اکنون تمامی ملت ها از جمله همین کشور خودمان در زمینه تولید انواع جت جنگنده به استقلال رسیده باشد و نسخه اف- چهل را مثلاً ایران به صورت کاملاً بومی تولید نماید. چرا چنین نیست؟ بومی های کلمبیایی که قصد ماکت سازی داشته اند، چرا خودشان مانند انبوم و بلتینگ عمل نکردند و بسیار متفاوت پیش رفته اند؟

چون که مدل های ساخته شده توان پرواز داشته اند، پس می توان گفت که علی رغم تغییرات ظاهراً جزئی که در مدلسازی بلتینگ صورت گرفته است، طرح کلی آن چند شی کومیبایا مربوط به هواپیماست، مورد قبول ما نیست. بگذارید در این جا سئوالی از نظریه پردازان فرضیه بیگانگان باستانی بپرسیم: برادران رایت چگونه به این نتیجه رسیدند که باید در هواپیمایشان بال به کار گیرند؟ یا به عبارتی چرا باید جت بال داشته باشد؟

جواب این سئوال در داستان ایکاروس مربوط به قرن دوم میلادی نهفته است. آری ایکاروس برای این که بتواند پرواز کند، دریافت که باید مثل پروازکنندگان باشد. پس باید بال داشته باشد، تا شرایط لازم برای پرواز کردن را به دست آورد. او از پرندگان الهام گرفت. چرا برای همه ما داستان ایکاروس پذیرفتنی است؟ یعنی چرا کسی پرواز نمودن ایکاروس را به فرضیه بیگانگان باستانی متصل نمی کند؟

آیا برادران رایت نحوه ساختن گلایدر خود را از موجودات فضایی آموختند، آیا اشیا کویمبایا را دیده بودند که از آن الهام بگیرند؟ البته گزینه سومی نیز وجود دارد که نه فقط برای ما که حتی برای شما هم قابل قبول ترین پاسخ است: برادران رایت دنباله رو راه الهام گیرندگان از پرندگانند که در هوا پرواز می کنند و ماهیان که در آب شنا می کردند، بال ثابت یادآور عقابی است که چند صد متر جهت شکار طعمه شیرجه می رود.

حال مردم کویمبایا که صد شی را به شکل قورباقه، مارمولک، خفاش، پروانه، ماهی و پرندگان بومی نواحی اطراف محا سکونت خود ساخته اند، چرا باید 10 الی 17 شی را از روی هواپیما بسازند، اما از روی خلبان و سایر تجهیزات مرتبط حتی یک مدل هم نسازند؟ مشخص است که اینان هم صرفاً مدل یک پرنده، حشره یا نوعی ماهی است.

شما بگویید: چگونه بپذیریم که موجودات فضایی از کهکشان هایی دور این فناوری ها را برایمان به ارمغان آورده اند؟! چطور بپذیریم که موجودات فضایی صرفاً در حیاط پشتی خانه ی بومیان کلمبیایی فرود آمده اند و این دانش پرواز را به آنها هدیه دادند و تنها چند ماکت از آن را به یادگار در میان قبری قرار دادند و رفتند؟!

دانلود برخی منابع برای این موضوع : اینجا

منبع :

http://www.silent-truth.com/post-408.aspx


بناهای سنگی اینکاها - فرضیه فضانوردان باستانی باطل است.

در این مقاله ابنیه سنگی تمدن اینکا همانند ماچو پیچو (Machu Pichu) و ساکسی هیومن (Saxoman) را یکجا بررسی می کنیم. متاسفانه اگر به ازای هر ده نفر، پنج نفر کلیاتی از تمدن های بین النهرین بدانند، شاید یک نفر هم کلیاتی از تمدن آمریکای جنوبی نداند. همین عدم آگاهی ها خود فرصت مناسبی جهت سو استفاده ی نظریه پردازان فضانوردان باستانی از تمدن های آمریکای جنوبی از جمله نازکاها، تیاهواناکوها و اینکاها بوده است که نمونه هایی از آن را در مقاله پوماپونکو دیده اید، در این مقاله می بینید و در آینده در بحث تمدن نازکاها نیز خواهید دید.

از سوی دیگر در ادامه می بینید که نظریه فضانوردان باستانی در خصوص ابنیه سنگی اینکا دارای هیچ جذابیتی نیست. بنابراین بهتر دیدیم که ابتدا در خصوص اینکاها و ابنیه سنگی ایشان به صورت خلاصه صحبت کنیم و در ادامه به بحث اصلی مان که همانا نقد ادعاهای سازندگان مستند بیگانگان باستانی در خصوص تمدن اینکاست، بپردازیم.

تمدن اینکا

اینکا نام تمدنی در آمریکای جنوبی است که بانیان آن مردمی سرخپوست از نژادی با زبانQuechua بودند. گفته می شود اینکاها از قرن 12 تا 14میلادی صرفاً یک قوم کوچک بودند که در ارتفاعات رشته کوه آند زندگی می کردند و به تدریج جمعیتشان افزایش می یافت. البته از ابتدا با نام اینکا معروف نبودند، اینکا نام رئیس قبلیه شان بود، سرسلسله ای که پادشاهی اینکا را بنا نهاد ، بعدها لفظ اینکا به کل این قوم اطلاق می شد. اما نپرسید این قوم از کجا آمده اند و اصلیتشان چیست چون پاسخی متفاوت تر از آنچه در مورد قوم آریایی و یا سومریان گفته اند، نمی شنوید، علی الخصوص که اینکاها سیستم نگارشی در حد و اندازه سومریان هم نداشته اند.

با بر تخت نشستن Inca Pachacuti در حدود 1438، قبیله اینکا تبدیل به یک امپراتوری شد. امپراتوری اینکا در زبان Quechuaبه Tawantinsuyu معروف بود که به معنای چهار متحد است. این امپراتوری از چهار ایالت یا ساتراپی تشکیل می شده است. چطور این مردم بدون استفاده از چرخ و خط موفق به برقراری یک امپراتوری در آمریکای جنوبی گشتند که تا قبل از ورود کلمب به آمریکا، بزرگترین امپراتوری بود، در نوع خود جای تفکر دارد. خودشان می گویند که باستان شناسان با مطالعه کشفیاتی مانند دست سازها، ابزار، پارچه ها، کوزه ها و هنر مردم اینکا، چنین تاریخی را برایشان تدوین نموده اند! البته هنوز جای بسیاری برای استفاده از روش های نوین علمی جهت قدمت یابی و نحوه استقرار و رشد اقوام باستانی آمریکای جنوبی وجود دارد.

امپراتوری تا سال 1532 پابرجا ماند اما 5 سال قبل از آن رو به زوال نهاده بود که در نهایت پس از شکست آخرین امپراتور، Atahualpa، از فرانسیسکو پیزارو اسپانیایی پرونده امپراتوری اینکا بسته شد و دیری نگذشت که تمدن اینکا نیز مغلوب تمدن اروپایی از نوع اسپانیایی گردید. در زمان اوج قدرت امپراتوری، اینکاها توانستند اکثر مراکز تمدن ساکن در رشته کوه آند حاشیه اقیانوس آرام را مطیع سازند و سر حدات این قلمرو تقریباً از مرز شمالی اکوادر کنونی شروع می شد و در نهایت به مرز جنوبی شیلی ختم می گردید. پایتخت امپراتوری شهر کوزکو بود. البته باید یادآوری کنم چون اکثر آثار به جا مانده از اینکا مربوط به قرن 13 الی 15 میلادی است، نباید از آنها تحت عنوان آثار باستانی یاد کرد.معاصر با این تمدن، اروپا در قرون وسطی متاخر به سر می برد و بخش اعظم ایران نیز زیر سلطه تیموریان است. از جمله آثار باقی مانده اینکاها می توان به ماچو چیچو (Machu Picchu، در 80 کیلومتری شمال غربی کوزکو )، ساکسی هیومن (Sacsayhuaman، همجوار شهر کوزکو)، معبد کوریکانچا(Coricancha، در میدان مرکزی شهر کوزکو) و اولانتایاتامبو (Ollantaytambo) اشاره نمود.

اینکاها خورشید، ماه، بعضی عناصر طبیعت و حیوانات را می پرستیدند اما خدای خورشید، Inti، از همه والاتر بوده است. این مردم در مواردی خاص همچو قحط سالی یا به هنگام مرگ شاهان اینکا به قربانی کردن انسان، حتی بچه ها دست می زده اند.

در خصوص پیشرفت اینکاها در استفاده از فلزات باید بگوییم تمدن واری که قبل از اینکاها بر قسمت جنوبی پرو از حدود قرن ششم تا دهم میلادی حکم می راند- سرزمینی که بعدها مقر امپراتوری اینکا شد- توانسته بود به آلیاژ آرسنیک-برنز دست یابد. این آلیاژ در سایت Pikillacta در دره سیرکا کشف گردید و متعلق به قرن ششم میلادی بود. دوران امپراتوری اینکا به نیز به عصر برنز معروف است. از جمله آلیاژهای فلزی که در ماچو پیچو یافت شده، ترکیبی از بیسموت و آلیاژ برنز است.

سنگ های اینکا

ماچو پیچو

ماچوپیچو که در زبان Quechuaبه معنای کوه قدیمی است، معروفترین بنای اینکاها در قرن 15 میلادی است که 2430 متر از سطح دریا بالاتر است. این سایت سنگی بر روی یکی از کوه های لبه دره اوروبامبا بنا شده و 80 کیلومتر از کوزکو، پایتخت امپراتوری اینکاها در کشور پرو فاصله دارد.اکثر باستان شناسان بر این عقیده اند که این شهر برای امپراتور Pachacutiدر حوالی 1440 الی میلادی 1470 ساخته شده است ولی بعدها در زمان فتح قلمرو اینکاها توسط اسپانیایی‌ها، متروک شد و قرن‌ها صرفاً تعدادی از بومی های منطقه و سیاحان سفید پوست از آن مطلع بودند. در سال ۱۹۱۱ میلادی، ماچوپیچو به ‌وسیله هیرام بینگهام، تاریخ‌شناس آمریکایی در سخنرانی دانشگاه ییل به دنیا معرفی شد.

بینگهام آن را «شهر گمشده اینکاها» که نام اولین کتابش نیز بود، نامید. زمانی که بینگهام ماچوپیچو را یافت، کاملاً در تسخیر نیروهای طبیعت بود و جز خرابه ای از آن نمانده بود. با توجه به اینکه اینکاها خطی جهت نوشتن نداشته اند، هر نظری در خصوص دلیل احداث این بنا بیشتر حدس است تا واقعیت. از جمله معتبرترین حدس ها این که استراحتگاه فصلی و پناهگاه پادشاهان اینکا بوده است، مکانی مقدس بوده و . . . . این شهر به دو قسمت مسکونی و کشاورزی تقسیم می شده است.

ماچوپیچو

Machu Pichu

ماچوپیچو، آیا می توانید در هر یک از تصاویر بالا، قسمتی از سایت که مقداری تخته سنگ بر روی هم انباشته شده است را بیابید؟

ادعاهای بیگانگان باستانی

در خصوص بناهای سنگی اینکاها، نظریه پردازان بیگانگان باستانی بیشتر توجه خود را به لبه های منحنی شکل یا شیبدار سنگ ها متمرکز می کنند. آنها می گویند لبه این سنگ ها به لبه سنگ های ذوب شده می ماند.

در مستند بیگانه های باستانی این گونه ادعا می شود: «بر روی بسیاری از این سنگ ها علائمی وجود دارد که نشان می دهد مقدار زیادی گرما و حرارت برای ذوب و ریخته گری سنگ ها به طور کاملاً بی عیب و نقص استفاده شده است. بنابراین سوالات زیادی بوجود می آید.»

سازندگان بیگانه های باستانی بدون اینکه نظریه خود را اثبات کنند از این مرحله عبور می کنند، در عوض بر اساس شکل سنگ ها فرض می کنند که بلوک های سنگی به کار رفته در بناها ذوب شده اند و بعد به سراغ کشف اینکه چه کسی تکنولوژی ذوب سنگ ها را داشته می روند.

راوی مستند بیگانه های باستانی می گوید : «من مشعلی دارم که گهگاهی برای شکل دادن به سنگ گرانیت استفاده می کنم. دمایی بیش از 3000 درجه تولید می کند که خیلی زیاد است. وقتی به عقب نگاه کنیم، به دوران باستان و یک تکنولوژی را ببینیم که اجداد باستانی احتمالاً نمی دانستنه اند، فقط دو امکان وجود دارد: یا خدا این کار را کرده که ما فکر نمی کنیم این گونه باشد، یا برخی تمدن های با تکنولوژی پیشرفته از سیارات دیگر آمده و طرز انجام آن را نشان داده اند، سپس مصالح و ابزارشان برداشته و به خانه برگشتند.»

باید گفت که مگر یکی دو دیوار چند متری بوده که پس از اتمام کار ابزار و مصالح را جمع کرده و به خانه بر گشتند. خیر در دوره تمدن اینکاها آثار سنگی متعددی ساخته شده است که ماچوپیچو، ساکسی هیومن، شهر کوزکو، اولانتایاتامبو معروفترین آن هاست. حتی در همین ابنیه هم میزان سنگ به کار رفته بیشتر از آن چیزی که به ذهن دان و همکارانش خطور کرده است. حال اگر همه سنگ ها مکعب مستطیلی با ابعاد یکسان بودند، باز هم جا داشت که به ادعای بیگانگان باستانی گوشه چشمی داشته باشیم ولی باید گفت که تنوع شکل سنگ ها آنقدر بالاست که امکان ساختن قالب برای هریک از این سنگ ها مقدور نیست.واقعاً موجودات فضایی تمامی کارگاه های خود را پس از ساختن تمامی این ابنیه که در کل امپراتوری پراکنده بودند، به صورت کامل جمع کرده اند؟ اما اسپانیایی ها اثری از موجودات بیگانه پیشرفته تر از خودشان نه در هنگام ورود به کوزکو بلکه در هیچ جای امپراتوری گزارش نکرده اند.

مایک دان (Mike Dunn) می گوید: «من نمی توانم کمکی بکنم اما باید پشت آن فکری بوده باشد که از اول، ابتدا تا انتهای کار را بررسی نموده است. آنها ابتدا به استخراج سنگ مشغول نشده اند که بعد بخواهند به نحوه انتقالش بیاندیشند. آنها از ابتدا تا انتها را می دانستند چه چیزی نیاز است که باید انجام گیرد و کجا چه تکنولوژی و تکنیک هایی را باید مورد استفاده قرار داد.»

می دانید یکی از عمده مشکلات انسان امروزی در برخورد با گذشتگان چیست؟ این است که در بسیاری از موارد زیادی متعجب می شود. چون خودش در زمینه موضوع مورد بحث دانشی ندارد با ظاهری متعجبانه سریع دستاورد انسان های اعصار گذشته را زیر سئوال می برد که امکان ندارد دارای چنان توانی بوده باشند. دلیلش این است که چون خودش ناتوان از انجام آن است، به راحتی تخصص انسان های ادوار پیشین را هم نفی می کند، زیرا انسان قرن بیستم را برتر از انسان قرن پانزدهم و یا قبل تر می بیند.

اما شواهد بسیاری وجود دارد که این اندیشه نادرست است برای مثال همین مسئله سقوط ادبیات اکثر ملل دنیا در قرون اخیر یا نگاه کنید که ابتدا دموکراسی شکل می گیرد، سنا شکل می گیرد و در نهایت به پادشاهی و دیکتاتوری ختم می شود، اما وقتی می شنویم در روم مجلس سنا وجود داشته است، می خواهد شاخ خیلی ها از تعجب بیرون بیاید که شگفتا، با گذشت 20 قرن ما هنوز به دموکراسی نرسیده ایم، آنها چطور آن موقع به ارکان دموکراسی دست یافته بودند . . . .

همین طور مایک دان می خواهد بگوید که اهرام بدون نقشه ساخته شده است، برج بابل سر هم بندی بوده است، اکرو پولیس را بدون اندیشه بناکرده اند اما ماچو پیچو و ساکسی هیومن را با نقشه از قبل آماده ساخته اند. چند دیوار با هدف ساخته شده اما پشت ساخت اهرام و برج بابل هیچ برنامه ای نبوده؟ کار به جایی رسیده است که اروپایی ها و وراث آمریکایی آنها می خواهند تاریخ باستانی آمریکای لاتین و جنوبی را بر تاریخ باستانی خاورمیانه برتری دهند و خر مهره ای دیگر به ما قالب نمایند.

از نظر ما هر دوی این تاریخ ها ناقص و باطل است، اما ما اجازه نمی دهیم که میزان تحریف ها به راحتی و بدون هیچ مزاحمتی افزایش یابد و بدعت گزاران بدون مشکل کارشان را به سرانجام برسانند. مشخص است این قضایا از کجا آب می خورد. قبلاً هم گفته ایم دوباره هم می گوییم. اگر اروپای قبل از میلاد مسیح منهای یونان مساوی بربریت است، مقصر ما هستیم؟ اگر اروپای پس از میلاد مسیح بدون روم با بربریت یکی است، تاوان آن را خاورمیانه باید پس بدهد؟ همان تاریخ مکتوبشان نشان داده که از هیچ کاری ابایی ندارند، بروند برای خود بسازند چرا برای خفیف جلوه دادن تمدن خاورمیانه به انواع خدعه و فریب متوسل می شوند و تمدن نوپای آمریکا را در برابر آن علم می کنند؟ و البته ما هم باید ساکت باشیم چون آقایان هم زبان و هم وطن دوست ندارند اسمی از اسلام برده شود، حرفی از قرآن به میان آید، هر چه غرب گفت بگویید چشم! و طوطی وار تکرار کنید صحیح است. زیاد از این نظریات شنیده ایم اما هیچ کدامشان در کلیات هم قانع کننده نیستند چه رسد به جزئیات. لذا در ادامه نظریه دیگری را مطرح می کنیم، آن موقع خودتان قضاوت کنید ادعای ما صحت دارد یا حرف امثال دان، دانیکن، پوپ، گروندی، دورانت و غیره و ذالک.

بیگانگان باستانی: دان بر اساس تجاربش عقیده دارد که آسان ترین راه برای ساخت دیوارهای برزگ ماچو پیچو حمل صخره های کوچک به آن محل، ذوب آنها، ریختن شان در قالب و دادن شکل لازم و دقیق به سنگ های جدید خواهد بود.

به تصاویر شهر ماچوپیچو در بالاتر نگاه کنید. تصاویر زیر را هم بررسی کنید. بدون شک قله کوه ماچو که شهر ماچو پیچو بر روی آن بنا شده، در بادی امر به این اندازه مسطح نبوده است و بخش اعظم سنگ مورد نیاز بنا را باید از تراش دادن قله و باز کردن فضای مورد نیاز برای اجرای طرح شهر، تامین نموده باشند. اندازه سنگ ها معمولیست و تعدادشان غیر قابل شمارش. با توجه به شیب دامنه کوه ماچو و امکانات در دسترس اینکاها، مابقی سنگ های مورد نیاز را از معادن با لاما(شتر بی کوهان آمریکای جنوبی) بار می کرده اند و به ماچوپیچو می آوردند.واقعاً این سنگ ها مواد مذابی بوده اند که درون قالب های متنوع ریخته شده اند و به شکل و اندازه فعلی در آورده شده اند؟ پس چرا در تصاویر نمای نزدیک هیچ اثری از سطوح لعابدار و یکدست بر روی سنگ ها مشاهده نمی شود؟ در اولین تصویر زیر به وضوح مشخص است که دیوار را از سنگ تکه تکه شده و همراه با ملات ساخته اند. چرا باید موجودات فضایی اول یک سنگ را ذوب و قالب گیری نموده و پس از سرد شدن دوباره آن را تکه تکه کنند و در بنا به کار برند؟

ماچوپیچو

تصاویر ماچوپیچو در مجموع نشان می دهند که بسیاری از اماکن شهر را از طریق تراش دادن سنگ خود کوه ایجاد کرده اند، و بر روی سنگ ها هیچ اثری که تایید نماید آنها محصول قالب گیری مواد مذاب هستند قابل رویت نیست. حتی در ماچوپیچو به وضوع می توان آثار استفاده از ملات را نیز مشاهده نمود. لذا نظریه بیگانگان باستانی در خصوص ماچوپیچو باطل است، چرا که در ماچوپیچو همه چیز عادی می باشد.

سایر بناهای اینکا

ساکسی هیومن نیز استحکامات استراتژیکی است بر بلندی مشرف به شهر کوزکو. گفته می شود این بنا احتمالاً با بکارگیری 20.000 تا30.000 کارگر برای مدت 60 سال، در سال 1508 آماده شده است. شکل ظاهری و نحوه چیدمان سنگ ها در ساکسی هیومن از عمده دستاویزهای دیگر تمدن اینکا برای طرفداران نظریه بیگانگان باستانی است.

اجازه دهید ابتدا برای روشن شدن نقاط مبهم در خصوص ساکسی هیومن و سایر ابنیه مردم اینکا به سه سئوال اساسی پاسخ بدهیم. اول، اینکاها چگونه سنگ ها را از صخره جدا می کردند و آن را برای انتقال به محل احداث بنا آماده می نموده اند؟ دوم این که عملیات انتقال به چه شکل صورت می گرفته است؟ و نهایتاً در بنایی مانند ساکسی هیومن چگونه سنگ ها را بدان صورت درهم قفل نموده اند؟

در پاسخ به اولین سئوال باید بگوییم که آنها از سنگ های رسوبی مانند سنگ آهک و در بعضی موارد نادر از سنگ های آذرین مانند گرانیت و ریولیت برای ساختن بناها استفاده نموده اند که در دسترس بوده است. برای بریدن سنگ از صخره ها، ابزار برنزی و مسی، چوب و آب استفاده می کرده اند. ابتدا شکافی در سنگ ایجاد می کردند به قدری که بتوان مقداری چوب به خوبی در آن جاسازی نمود. بعد بر روی چوب ها آب می ریختند تا چوب منبسط شود. انبساط چوب درون شکاف باعث می شد که به سنگ فشار وارد شود و ترک بردارد. این عمل را چند بار تکرار می کردند تا در نهایت قطعه مورد نظر از صخره جدا شود. پردازش اولیه سنگ در معدن با استفاده از انواع چکش های سنگی انجام می شده است. در بنای ساکسی هیومن به عینه مشهود است که شکل بنا تابع شکل سنگ استخراج شده است و سطح رویی سنگ ها را مسطح نکرده اند.

پورتزن(Protzen) از معدود باستان شناسانی است که بیش از 10سال از وقت خود را صرف تحقیق بر روی معماری ابنیه آمریکای جنوبی نموده و در این زمینه صاحب نظر است. وی تاکنون چند کتاب و مقاله درخور توجه نیز در خصوص این تمدن ها به رشته تحریر در آورده است. وی درباره نحوه انتقال سنگ ها از معدن به محل احداث می گوید که از سطح شیبدار استفاده می کرده اند و پس از انجام عملیات تراش ابتدایی در معدن، سنگ ها را از طریق سطح شیبدار و جاده به محل احداث بنا منتقل می نموده اند. نمونه بارز این سطح شیبدار را در دره مقدس (Sacred Valley) منتهی به معبد خورشید در اولانتایاتامبو می توان دید. چون از چرخ استفاده نمی شده، برای کاهش اصطحکاک بین سنگ و سطح شیبدار، از خاک رس و ماسه مرطوب استفاده می شده است. راه حل دیگری را وینست لی (Vincent Lee) ارائه می دهد. لی نیز از جمله متخصصینی است که در خصوص ابنیه آمریکای جنوبی و جزیره ایستر کارهایی انجام داده است. او با توجه به شواهد موجود در دره مقدس از جمله چند سنگ نیمه کاره رها شده، روش دیگری را پیشنهاد نمود. از نظر او مطابق طرح زیر سنگ ها را از پایین به بالای سطح شیبدار منتقل می کرده اند.

در خصوص سئوال آخر هم پورتزن و هم لی بر مبنای تجاربشان معتقدند که از چکش های کوچک و متناسب جهت پردازش و صیقل کاری نهایی سنگ ها استفاده شده است. باستان شناسان تعداد فراوانی چکش سنگی اینکا ها را نه تنها در معادن سنگ پیدا کرده اند، بلکه تقریباً در محل ساخت ابنیه نیز یافته اند. از نظر پورتزن با استفاده از ماسه لبه سنگ ها را پرداخته اند. لی نیز با توجه به ظواهر و علائم باقی مانده بر روی سنگ ها، در خصوص نحوه قفل کردن سنگ ها در بنایی مانند ساکسی هیومن روش جالب و منطقی ارائه می دهد.او می گوید که سنگ ها را در بالای محلی که باید جا می گرفتند، به کمک الوارها و چوب های گرد نگه می داشته اند و متناسب با فضایی که باید اشعال می کرده، آن را تراش می داده اند. توجه داشته باشید که هر سنگ فقط و فقط از دو طرف به برش و پردازش کاملاً دقیق نیاز دارد و نه بیشتر.

اما ادعای مطرح شده در مستند بیگانگان باستانی ریشه در کجا دارد؟ با بررسی هایی که انجام دادیم، متوجه شدیم که ادعای سازندگان مستند بیگانگان باستانی برگرفته از نظریه دیوید لیندورث(Lindroth)است. لیندورث می گوید که 100 وات انرژی نور را اگر بر روی دایره ای به شعاع 2 میلی متر متمرکز کنیم، می توانیم با هر بار انجام این کار در حدود 2 میلی متر از سنگ را برش دهیم. سنگ کوارتزیت به راحتی برش می خورد اما سنگی همانند بازالت مقاومت نموده و ذوب می شود! واتکینز(Watkins)ادامه می دهد انرژی مورد نیاز را نیز از نور خورشید تامین می نموده اند به این صورت که با استفاده از آینه هایی از جنس طلا، نور را بر روی هدف متمرکز می کرده اند، همانند کاری که ذره بین انجام می دهد. حتی برای قفل نمودن سنگ های ساکسی هیومن نیز از همین روش استفاده می شده است. این نظریه اساس ادعای مایک دان و همکارانش را برای ارائه نظریه ای کاملاً فانتزی فراهم نموده است.

به راستی اینکاها چگونه به دانش ساختن ابنیه سنگی دست یافتند و در آن به تبحر رسیدند؟ از جمله تمدن هایی که اینکا بر آن استیلا یافت، تمدن تیاهواناکو بود که در مقاله پوماپونکو اندکی راجع به آن صحبت نمودیم. این تمدن دارای چند آثار باستانی باقیمانده است از جمله خود تیاهواناکو و پوماپونکو(برای آشنایی بیشتر با این تمدن به مقاله پوماپونکو مراجعه نمایید).

تیاهواناکوها در کار با سنگ استاد بودند. بسیاری از محققین از جمله گاسپارینی و مورگولیس در کتاب تمدن اینکا، بر این عقیده هستند که اینکاها بسیاری از سنگ تراشان نواحی اطراف تیاهواناکو را برای ساختن ابنیه مورد نظرشان به کار گرفته اند. پورتزن با بررسی هایی که انجام داد به این نتیجه رسید که تفاوت زیادی بین معماری تیاهواناکو و اینکا وجود دارد و تاثیر تیاهواناکوها بر معماری اینکاها ناچیز است. تنوع معماری سنگی اینکا متنوع تر از تیاهواناکوهاست.

بر روی نقشه موقعیت ماچوپیچو، کوزکو(ساکسی هیومن)، ایکا، نازکا و تیاهواناکو(پوماپونکو)را بیابید. این نقاط از جمله مهمترین آثار باستانی سه تمدن آمریکای جنوبی -نازکاها، تیاهواناکوها و اینکاها - تا قبل از کشف آمریکا توسط کلمب می باشند که از ارکان نظریه فضانوردان باستانی به شمار می روند.

در اینجا می خواهم تفکر منطقی شما را به چالش بکشم. روند ساختن یک دیوار سنگی با عرض نیم متر و ارتفاع 2 متری با حداقل امکانات را با هم مرور می کنیم. نوع ملات مورد استفاده اهمیتی ندارد که کاهگل بوده یا ساروج. ابتدا برای ساختن چنین دیواری باید شالوده را بنا نمود.

سنگ هایی که برای شالوده استفاده می کنند، درشت تر از سنگ های مورد استفاده در خود دیوار است. همین طور که بر روی شالوده ردیف چینی سنگ ها آغاز می شود و دیوار تکمیل می گردد، نکته جالب توجه این است که اندازه سنگ های ردیف های بالایی تفاوت چشمگیری با سنگ های زیربنایی دارند. چرا؟ به دو دلیل: اول این که منطقی است جهت استحکام بنا درشت ترین سنگ ها در لایه های زیرین قرار گیرند، دوم اگر می خواستند خلاف این عمل کنند برایشان زحمت زیادی به بار می آورد، فی المثل یک سنگ 120 کیلویی را یک نفره با کمک اهرم و یا دو نفره با دست خالی از طریق غلتاندن می توان به راحتی به محل شالوده منتقل نمود. اما اگر چند نفر هم باشند به راحتی نمی توانند به ارتفاع 180سانتیمتری دیوار منتقل نمایند. این قانون همواره، در همه ادوار و در همه ابنیه های سنگی دست ساز بشری رعایت می شده است که سنگ درشت تر در لایه های زیرین و سنگ ریزتر در لایه های بالایی به کار گرفته شود.

چنین روندی در ماچوپیچو و ساکسی هیومن نیز رعایت شده است. در تصاویر بالاتر ببینید که بزرگترین سنگ ها را در ردیف های زیرین به کار گرفته اند و هر چه دیوار بلندتر شده، از سنگ کوچک تر استفاده کرده اند و تا مجبور نبوده اند بر خلاف آن عمل ننموده اند.سئوالی که در این بین باید از طرفداران نظریه فضانوردان باستانی پرسید: این چگونه نژاد برتری است در بین این همه دیوار ساخته شده، حتی یک دیوار بر خلاف رسم معمول بنا نکرده است؟ در اکثر منابع به ظاهر بی طرف عنوان می شود چنان سنگ های ساکسی هیومن و دیوارهای کوزکو بدون اسفاده از ملات، به صورت دقیق بر روی هم چیده شده اند که حتی تیغ هم لای درز آن نمی رود. خودتان ببینید که این ادعا تا چه حد صحت دارد.

در ساکسی هیومن که از سه ردیف دیوار زیگزاگی به صورت پلکانی ساخته شده، سنگ های مورد استفاده در دیوار پایینی بسیار درشت تر از سنگ های مورد استفاده در دیوار بالایی است. این در حالی است که پشت دیوارها نیز خالی نبوده و پر است. ما اینجا می نشینیم و راجع به نحوه ساخت آن بناها فقط صحبت می کنیم در حالی که آنها عملاً به آن کار دست زده اند. به نظر ما برای اینکاها حتی چند متر بالاتر بردن سنگ های سنگین فونداسیون دیوار پایینی و قرار دادن آنها به عنوان پی دیوار بالایی کار راحتی نبوده است و این خود موید استفاده از سطح شیبدار برای انتقال سنگ هاست و گرنه که انتقال خرده سنگ، ذوب و قالب گیری سنگ درشت برای دیوار بالایی نباید کار سختی برای بیگانگان باستانی بوده باشد، حتی اگر این بیگانه فضایی که ساکسی هیومن را با ذکاوتش ساخته در حدی گونه ای که پوماپونکو را ساخته، باهوش نبوده باشد!

البته در این آدرس (http://en.wikipedia.org/wiki/Sacsayhuam%C3%A1n) قسمت پایین صفحه، پانورمایی کامل از سایت ساکسی هیومن قرار داده شده که دیدن آن خالی از لطف نخواهد بود. در تصویر مذکور سه دیوار زیگزاگ چند صد متری وجود دارد و بس. گفته می شود ارتفاع دیوارها بلندتر بوده که در زمان سقوط کوزکو، اسپانیایی ها بسیاری از سنگ هایش را برای ساخت خانه هایشان به یغما برده اند.

مهم نیست که جنس خورده سنگ چه بوده ولی هنگامی که ذوب شود و قرار باشد که با ریختن در قالب و پس از سرد شدن تبدیل به سنگی دیگر شود، این سنگ یک سنگ آذرین خواهد بود.قبلاً در مقاله انواع سنگ ها راجع به سنگ آذرین صحبت کردیم. در خصوص سنگ های آذرین هرچه فرایند سرد شدن زودتر اتفاق افتد، عناصر و کانی های تشکیل دهنده ماگما یا ماده مذاب فرصت کمتری برای نزدیک شدن به هم دارند، لذا سنگ یک دست می شود و خبری از دانه های ریز و درشت کانی ها در آن نخواهد بود.

مشکل نظریه بیگانگان باستانی در اینجاست که با پذیرشش، دیگر هر سنگ به کار رفته در بنا خود سنگ مستقل و کاملی است و نباید تکه از سنگ دیگر باشد. اما تصاویر ماچوپیچو از چیز دیگری حکایت داشتند.فرسایش سنگ ها باعث نقض نظریه بیگانگان باستانی می شود. توجه نمایید که اگر سنگی فرسایش یابد، شکل ظاهری آن دستخوش تغییر می شود و لعاب رویی سنگ که دستاویز قرار گرفته از بین می رود، در این صورت چگونه می توان ثابت کرد که سنگ های ابنیه اینکا مصنوعی است و نه سنگ آذرین طبیعی؟ بسیاری از سنگ های مورد استفاده که از نوع سنگ رسوبی هستند، چطور طبق نظریه بیگانگان باستانی توجیه می شوند؟

برخی منابع : اینجا

اهرام مصر - فرضیه فضانوردان باستانی باطل است.

در فیلم بیگانه های باستانی "Ancient Aliens" اینگونه ادعا می شود:

" هرم بزرگ جیزه ( Giza ) ،مشهورترین و شگفت انگیزترین بنای عظیم ساخته شده در جهان است. سایز و وزن سنگهای عظیم الجسه ای که در ساخت این بنا استفاده شده است ما را در یک مورد کاملا مطمئن می کند ، اینکه این هرم بزرگ یکی از بزرگترین شگفتی ها و رازآمیز ترین سازه های معماری مهندسی در تمام جهان است."

حقیقت این است که هرمهای جیزه واقعا شاهکارهای معماری و مهندسی به شمار می روند.در رابطه با ساخت آنها تئوری ها و نظریه های مختلفی عنوان شده است.در این میان نظریه ها ، هم تئوری های واقع گرایانه و زمینی وجود دارد و هم نظریه های فانتزی.

در رابطه با نحوه ساخته شدن اهرام بزرگ جیزه نظریات گوناگون و مختلفی مطرح شده است. تئوری های زیادی در این رابطه وجود دارد که با شنیدن آنها شما حیرت زده فقط نشسته و سرهای خودتان را تکان می دهید. مثلا نظریاتی شامل دیدار بیگانه های فضایی و یا استفاده از تکنولوژی شناور سازی و ضد جاذبه "levitation" برای جابجایی بلوکهای سنگی و یا استفاده از نوعی صوت و آوا که با نواختن آنها سنگها خود به خود به آسمان رفته و در هوا معلق باقی می مانند.
 

در رابطه با سیستم و متدی که با استفاده از آن مصری ها سنگها را برش می زده اند می توانیم با مطالعه و بررسی ابلیسکهای "Obelisk" ناتمامی که نیمه کاره رها شده اند ،اطلاعات بسیار خوب و مناسبی دریافت کنیم. [1]

اهرام مصر و موجودات فضایی

در اینجا ما یک ابلیسک 1000 تنی از سنگ گرانیت را داریم که به دلیل ایجاد یک ترک بروی آن در وسط کار نیمه کاره رها شده است. با بررسی این سنگ نیمه کاره می توانیم به خوبی متوجه شویم که سازندگان آنها چگونه در آن زمان سنگهای گرانیت و سایر سنگها را برش می زده اند.[2]

ابلیسک های مصر

اگر از پهلو به این تکه سنگ نگاه کنیم،با نگاه کردن به آثار به جا مانده ،متوجه می شویم که این تکه سنگ چگونه از معدن خود کنده شده و استخراج شده است.یک گروه از کارگران در یک ردیف کنار یکدیگر به صف ایستاده و هر کدام بخشی که مربوط به خودشان بود را با استفاده از پتک های ساخته شده با سر دئوریت می کوفتند.[3] استخراج سنگ دئوریت لازم برای اینکار در بسیاری از معدن سنگ موجود در مصر امکان پذیر بوده و از نظر تهیه آن مشکلی وجود نداشته است. [4] البته با کوبیدن هر بار این پتک ها فقط چند میلیمتر از سنگ گرانیت کنده می شود ولی نهایت در اثر استمرار کارگران فرم یک شیار بروی سنگ در برابر هر کدام از کارگران شکل می گیرد .[5]

همین کار را در سوی دیگر سنگ انجام می دهیم. با اینکار فقط تکه مختصری از سنگ در وسط باقی می ماند.در این مرحله کارگران دیلمهای قوی خود را وارد شکاف ایجاد شده کرده و با فشار لاشه سنگ را از محلی که ضعیف شده است شکسته و دو تکه مجزا تقسیم می کنند.[6] جالب است بدانید که مردمی که مجسمه های موآی " Moai " را در جزیره ایستر ساختند نیز از همین روش برای تکه کردن سنگها استفاده کرده اند.


در بسیاری از سایتهای باستانی دیگر در جهان نیز که از بلوک های سنگی بزرگ استفاده شده است ،از همین روش برای استخراج سنگها استفاده شده است. پس از آنکه با استفاده از پتک ها و تیشه های دئوریت به لاشه سنگل فرم کلی آن داده شد ،از سنگهای آسیاب استفاده می شود تا آن را صیقل زده و سطح آن را پرداخت کنند.[7]

مصر باستان و فضایی ها

آنها از آسیابها و صیقل دهنده های مختلف و متنوعی استفاده می کردند که همگی آنها را می شد در مصر پیدا کرد.[8] این آسیابها دارای یک دسته و یک سطح صاف بودند که بروی سطح سنگ مورد نظر سائیده می شد. آنها برای صیقل کننده از ماسه استفاده می کردند که مابین آسیاب و سطح سنگ مورد نظر ریخته می شد. [9 ] اینکار به شکلی بسیار خوب و عالی سنگ را پرداخته و صیقل می داد.

نقد مستند ما و فرازمینی ها

مصرباستان

مواد معدنی و کانی گوناگونی که در دانه های ماسه وجود دارند که از استحکام و سختی کافی برخوردار هستند تا گرانیت را صیقل دهند.

ولی با این وجود فن دانیکن و سازندگان فیلم بیگانگان باستانی " ما و فرازمینی ها "سعی دارند تا به مردم و بینندگان عادی خود بقبولانند که انجام چنین کاری جز توسط موجودات عجیب و غریب فرازمینی امکان پذیر نمی باشد.[10]

مصریان باستان برای برش زدن گرانیت از روشهای مختلفی استفاده می کردند که در بیشتر آنها از ماسه و مس استفاده می شد. [11]

نقد بیگانگان باستانی

بروی سطوح بسیاری از سنگهای گرانیتی موجود دربناهای باستانی مصر نشانه هایی از جای اره مشاهده می شود.  این نکته را می توان در بسیاری از معدن های سنگ باستانی که کشف شده است مشاهده کرد.حتی این آثار بروی تابوت سنگی گرانیتی بزرگ و معروفی که در هرم جیزه وجود دارد ،نیز قابل رویت است . [12]

نقد مستند بیگانگان باستانی

پایگاه حقیقت خاموش

در مورد این تابوت مشخص شده است که کسی که در حال اره کردن و برش زدن سنگ بوده است در بدو امر برش خود را با زاویه اشتباهی آغاز کرده بوده و پس از مدتی که متوجه این اشتباه شده است زاویه اره خود را اصلاح کرده است.این ماجرا سبب شده است تا اثری بسیار واضح و اشکار بروی این تکه سنگ به جا بماند.[13]

نقد مستند ما و فرازمینی ها - مصر باستان

این اره های ساخته شده از مس دارای طرح و سبک اصلی بودند. یکی از مدلهای آنان به صورت اره های دونفره بودند. چیزی شبیه به اره های الوار بری قدیمی .نوع دیگری از این اره ها اره های کوچک دستی بودند که دارای یک دستگیره چوبی بودند.[14]  یک نوع اره لوله ای دیگر نیز وجود داشت که از آن برای درست کردن سوراخ در گرانیت و سایر سنگها استفاده می شده است.[15]

اهرام مصر

شکل و تصویر این نوع از اره ها را به خوبی می توانید در بسیاری از نگاره های حجاری شده مصری مشاهده کنید.[16]  نکته بسیار جالب در رابطه با این اره ها این است که این نوع از اره ها نیازی به داشتن دندانه ندارند .فقط کافی است که از آنها به همراه ماسه استفاده شود.تمام کار برش را ماسه ها خودشان انجام می دهند.[17]

نقد مستند ancient aliens

بسیاری از متخصصین مصر شناسی که برروی این ابزار آلات تحقیق کرده اند  ،این متدها و روشهای برش سنگ را عملا آزمایش کرده اند. مشاهده شده که این روشها نه تنها اینکه جواب می دهند بلکه با کمک آنها برش سنگها به یک کار بسیار ساده ای نیز تبدیل می شود.[18]

البته این درست است که برش زدن گرانیت با استفاده از اره های مسی از نظر اقتصادی گران تمام می شده است.دلیل آن هم این است که مس خیلی سریع فرسوده می شود .به همین دلیل آنها تا حد امکان از همان روش پتک های و تیشه های دئوریتی استفاده می کردند و نهایتا با ماسه و آسیاب آنها را پولیش می زدند. استفاده از اره های مسی برای ظریفکاری های مورد نیاز در پروژه های ساختمانی سلطنتی استفاده می شده است. همانند مواردی مثل ساختن همان تابوت گرانیتی فرعون که در هرم جیزه وجود داردکه با اره مسی ساخته شده است.[19]

مصر باستان و موجودات فرازمینی

با اطلاعاتی که خدمت شما ارائه شد متوجه می شوید که تمام ادعاهای واهی که در طول این سریال دائما تکرار می شد بی اساس بوده و اشتباه هستند. زیرا آنها اصرار دارند تا همه باور کنند که برش زدن و کندن سنگ گرانیت فقط با استفاده از تیشه های الماسی ممکن بوده است. وقتی که اشتباه بودن این ادعای آنها به شما ثابت شد ،بعد از آن دیگرتمام آسمان ریسمانهای که می بافند  و پای فضانوردان را وسط می کشند،بی اساس  و بی معنی خواهد بود.

تازه نکته جالب در اینجاست که همه این داستان پردازی ها در رابطه با اهرام ثلاثه انجام گرفته است.مهم است که بدانید اصلا هیچکدام از سنگهای به کار رفته در ساختمان اهرام ثلاثه از جنس گرانیت نیستند. تنها قطعات سنگ گرانیتی که در این بنا استفاده شده است آنهایی است که در اتاق آرامگاه فرعون "Kings chamber" استفاده شده اند. مثلا سنگهایی که برای سقف این محل استفاده شده اند.در اهرام بیشتر سنگهایی که استفاده شده اند از جنس سنگهای آهکی و ماسه ای " limestone,sandstone " هستند.در واقع بیش از 85% سنگهایی که در ساخت اهرام از آنها استفاده شده اند،سنگهای ماسه ای هستند که از همان محل اهرام استخراج شده اند.[20]

نقد مستند بیگانگان باستانی

بله این موضوع کاملا اثبات شده است که اهرام دقیقا در وسط یک معدن بزرگ سنگ ماسه ای بنا شده اند.بدون شک یکی از فاکتورهایی که بر اساس آن این محل برای ساخت اهرام انتخاب شده است این معدن بزرگ سنگ بوده است.

15% سنگهای باقی مانده از جنس سنگ های آهکی و تعداد بسیار کمی نیز سنگ گرانیت بوده اند.این نوع سنگها را از مکانهایی که اندکی دورتر از این محل بوده اند به محل ساخت هرم ها منتقل کرده اند. [21] اینجا سئوال دیگری مطرح می شود:

خوب،این سنگهای سنگین را چگونه جابجا می کرده اند؟

فن دانیکن و سازندگان این فیلم ادعا می کنند که تنها راهی که برای جابجا کردن این سنگها وجود داشته است این بوده است که از شناور کردن و بی وزن کردن آنها با نوعی تکنولوژی عجیب و غریب فضایی استفاده کنیم ... !

در فیلم ما و قرازمینی ها "Ancient Aliens " اینگونه ادعا میشود :

"برای اینکه بتوانیم حجمی زیادی از این سنگهای سنگین را جابجا کنیم، باید آنها را حتما در هوا معلق کرده و بی وزن کنیم (Levitation) .وقتیکه آنها را بی وزن کردیم می توانیم آنها را در هوا به آسانی جابجا کرده و حرکت دهیم. احتمالا پس از آنکه آنها را در هوا معلق کردند با استفاده از یک سلاح لیزری مخصوص آنها را جابجا می کردند .  "

موجودات فضایی در مصر باستان

خیلی خنده دار است که کسانی چنین شیفته این داستانها می شوند . اگر واقعا مصریان باستان از تکنولوژی " levitation " استفاده کرده بوده اند راه مسخره ای را برای نشان دادن آن انتخاب کرده بوده اند.

در واقع تصاویر بسیار زیادی در حجاری های مصریان باستان باقی مانده است که نشان می دهد آنها چگونه از سورتمه های چوبی برای حمل کردن بلوکهای سنگی که در اهرام استفاده می شده است و حتی سنگهای 1000 تنی که ساخت ابلیسکها استفاده می شده است،استفاده می کرده اند. حمل و نقل همه آنها با استفاده از سورتمه های چوبی انجام می شده است.[22]

سورتمه چوبی در مصر باستان

مصریها حتی برای کلمه "سورتمه" از یک هیروگلیف خاص استفاده می کرده اند. [23] در واقع سه عدد از چنین سورتمه هایی نیز توسط باستان شناسان کشف شده است. [24] بر روی این سورتمه ها جاهای زیادی برای متصل کردن طناب وجود دارد.[25]

سورتمه های مصر

سورتمه مصری

اما در رابطه با طنابها:

طنابهایی که با استفاده از پاپیروس و سایر مواد ساخته شده اند در مصر پیدا شده اند.برخی از این طنابها بسیار قطور بودند و مشخص است که از آنها برای حمل اشیاء بسیار سنگین استفاده می شده است. [26]

طناب در مصر باستان

برای انتقال سنگها از قایق نیز استفاده می شده است.در واقع کانالهای آب مخصوص قایق رانی از رود نیل تا کنار محوطه ساخت اهرام کشیده شده بوده است. لذا برای آوردن سنگهایی که معادنشان در مکانهای بسیار دورتر بوده آنها را با قایق حمل می کرده اند.[27]

حمل سنگ در مصر باستان

نقد مستند ancient aliens

خوب در رابطه با ساخت خود اهرام چه چیزی می توان گفت؟ انها دقیقا چگونه ساخته شده اند؟

یکی از دلایلی که دیدگاه و نظریه فضانوردان باستانی برای خیلی ها جالب بوده و مورد توجه قرار گرفته است این است که سایر تئوری ها و نظریه هایی که در رابطه با ساخت این بنا ارائه شده اند،مشکلات جدی دارند.

خوب در رابطه با ساخت خود اهرام چه چیزی می توان گفت؟ انها دقیقا چگونه ساخته شده اند؟

یکی از دلایلی که دیدگاه و نظریه فضانوردان باستانی برای خیلی ها جالب بوده و مورد توجه قرار گرفته است این است که سایر تئوری ها و نظریه هایی که در رابطه با ساخت این بنا ارائه شده اند،مشکلات جدی دارند.

مثلا در نظریه ای که در آن از یک سطح شیبدار تکی "Single Ramp" صحبت شده است که از طریق آن باید سنگها را به طبقات مختلف اهرام برد،یک ایراد اساسی وجود دارد.اگر قرار باشد این سنگها را از طریق یک سطح شیبدار تنها بالا برد،با توجه به ارتفاع هرم،طول این سطح شیبدار باید بیش از یک مایل باشد.برای ساختن چنین سطح شیبداری به تعداد سنگی نیاز داریم که حتی از تعداد سنگهای خود اهرام نیز بیشتر است.[28]

تئوری دیگری که برای ساخت اهرام ارائه شده است استفاده از سطح شیبدار مارپیچی "SpiraRamp " است. این تئوری نیز مشکلات خاص خود را دارد.در صورتی که فرض کنیم برای بالا بردن سنگها از سطح شیبدار مارپیچ استفاده شده باشد آنموقع برخی از لبه های این مسیر باید فقط در حد چند پا باشند.خوب این فضا خیلی کم است و نمی توان هم سنگها و هم ابزار آلات و کارگران را در آن جا داد. [29]

علاوه بر این،برای ساخت ساختاری مثل یک هرم،باید دائما هر چه بنای آن بالا و بالاتر می رود،دقت آن از نظر هندسی چک شده و بررسی شود.[30] زیرا اگر در زمان چیدن سنگها در یکی از طبقات پائینی فقط چند اینچ خطا رخ دهد ،این خطای کوچک باعث می شود تا زمانیکه به طبقات بالاتر برسیم خطای بسیار زیاد بزرگ و فاحشی روی داده باشد و شکل نهایی ما یک هرم متقارن نباشد.با استفاده از سطح شیبدار مارپیچی " Spiral Ramp " تقریبا غیر ممکن است که بتوانیم به چنین دقت هندسی در حین پیشرفت ساخت و ساز یک هرم برسیم.[31]

علاوه بر این هیچ مدرک و شاهدی نیز کشف نشده است که تئوری های ذکر شده در بالا را اثبات کند.به همین دلیل اکثر مردم به دنبال یافتن یک نظریه جایگزین هستند که این معما را بتواند حل کند.

در زمانیکه برای نوشتن این مقالات تحقیق می کردم به یک نظریه جدید در این رابطه برخورد کردم که به تازگی ارائه شده است و آن را قبلا نشنیده بودم.در ابتدا فقط می خواستم به صورت اجمالی و سر سری به آن نگاهی بیندازم.ولی هر چه بیشتر در رابطه با این نظریه تحقیق کردم بیشتر قانع شدم که این نظریه می تواند درست باشد.


این نظریه نه تنها از طرف مصر شناسان پیشنهاد داده شده است بلکه یک معمار معروف فرانسوی به نام ژان پییر هودین " Jean Pierre Houdin" نیز آن را تائید کرده است. اگر تئوری ژان پییر درست باشد این تئوری نه تنها روش ساخت اهرام را به خوبی توضیح می دهد بلکه بسیاری از رازهای دیگر در رابطه با اهرام را نیز برای ما آشکار می سازد. رازهایی مثل اینکه چرا شکل راهروی سرسرای موجود در اهرام به این شکل عجیب و غریب ساخته شده است.و یا اینکه چرا برای سقف مقبره فرعون " "King s Chamber از سنگ گرانیت استفاده شده است و اینکه چرا دو مقبره دیگر در دو طبقه مختلف دیگر در درون اهرام وجود دارد و اینکه چرا از این اتاقها و مقبره ها استفاده نشده است.

من سعی می کنم بطور خیلی خلاصه این تئوری و نظریه را توصیح دهم.ولی شما را به جد تشویق می کنم که خودتان لینکها و وب سایتهایی مربوطه را با دقت مطالعه کنید.چون این تئوری دارای خصوصیاتی است که هر فرد علاقمند به مصر و اسرار ساخت اهرام را به وجد می آورد.

برخی مراجع که میتوانید به آنها مراجعه کنید .

ایده اصلی مطرح شده در این تئوری این است که یک سطح شیبدار داخلی در درون اهرام وجود داشته است.کارگران با استفاده از این سطح شیبدار بلوک های سنگی را تا آنجایی بالا می بردند که به یکی از گوشه های هرم برسند. در این نقطه و سطح سنگها را تغییر مکان داده و به نقطه دیگری منتقل می کردند تا در اختیار یک تیم دیگر از کارگران قرار گرفته و آنها را از طریق یک رمپ و سطح شیبدار دیگر بالا بکشند.

علاوه بر این، بلوک های سنگ آهکی که صیقل خورده بودند در ابتدا در لبه ها و گوشه های بنا قرار می گرفتند تا مهندسین دقت آن را از نظر هندسی بررسی کنند و جای دقیق هر کدام را مشخص کنند و سپس با بلوکهای سنگ اهکی معمولی تر قسمتهای داخلی هرم را پر می کردند.

با این روش اتاقهای داخلی درون هرم را که مربوط به پادشاه و ملکه بودند با بالا رفتن تدریجی هرم می ساخته اند.

جالب اینجاست که این نظریه نه تنها روش ساخت هرم را به خوبی توضیح می دهد ،بلکه شواهد فیزیکی زیادی نیز در محل سایت وجود دارد که بر درستی این نظریه مهر تائید می زند. به عنوان مثال در دهه 1980 میلادی یک تیم از دانشمندان فرانسوی یک مساحی و نقشه برداری ثقل سنجی کامل " Gravimetric Survey " از هرم بزرگ جیزه را انجام دادند.اینکار همانند یک عکسبرداری برگ اشعه X از کل این هرم می باشد.


آنها در طی تحقیقات و بررسی های خود شواهدی از وجود چنین سطوح شیبدار داخلی را کشف کردند.[32] ولی در آن زمانی که این شواهد را مشاهده کردند هیچ ایده ای نداشتند که این الگوی مارپیچی شکل که دیده اند به چه دردی می خورده است. لذا این پرونده را به مدت 14 سال رها کردند تا اینکه در رابطه با نظریه ژان پییر و سطوح شیبدار و رمپ های داخلی او چیزهایی شنیدند.

آنها مشاهده کردند که دقیقا در درجه 7% هرم دقیقا همان جایی که ژان پپیر در تئوری پیش بینی کرده بوده است یک شکاف وجود دارد.این مکان دقیقا همان محلی است که کارگران سنگها را جابجا کرده و جهت بالا بردن سنگها را عوض کرده اند.[33]

اهرام مصر و بیگانگان باستانی

باب بریر "Bob Brier " یک مصر شناس معروف است که با شخص ژان پییر در این زمینه همکاری کرده است. او فقط مجاز بود تا برای چند دقیقه از این شکاف نقشه برداری کند و چند عکس گرفته و اندازه گیری هایی انجام دهد.آنها متوجه شدند که فضای بزرگی در پشت این سنگها وجود دارد. آنها با استفاده از این عکس ها،مدلهای کامپیوتری از نقشه این اتاق های درونی به دست آوردند. [34]

مصر باستان و بیگانگان باستانی

تا آنجا که میدانیم تا سال 2012 هنوز این تیم منتظر بودند تا مقامان امنیتی کشور مصر به آنها اجازه لازم برای انجام یک نقشه برداری دقیق و کامل از این شکاف ها را بدهند.

ولی از همه اینها جالبتر دلیل وجود دهلیز بزرگ " Grand Gallery" و سنگهای گرانیتی سقف مقبره فرعون هستند. من درباره هر دوی آنها با هم توضیح می دهم چون به نظر ژان پییر این دو به شکلی اساسی به یکدیگر متصل بوده و مربوط هستند .[35]

دهلیز بزرگ

اول از همه باید به این نکته توجه کنید که فرق مهم هرم بزرگ جیزه با دو هرم کوچکتر دیگر در این است که بر خلاف آن دو هرم اتاق مقبره آن در درون دل هرم قرار گرفته است.در دو هرم دیگر مقبره ها در زیر زمین و زیر هرم قرار داشته و آنها را با کندن سنگ بستر کف هرمها ساخته اند. [36] بنابر این در آن دو هرم آنها نگران این موضوع نبوده اند که هزاران تن سنگ قرا گرفته بالای آنها بروی آنها فشار وارد کرده و فرو بریزد.

نقد فرضیه فضانوردان باستانی


ولی قضیه در هرم بزرگ متفاوت است. در این هرم بزرگ مقبره درون دل هرم تعبیه شده است ، به همین دلیل طراح این هرم باید دست به خلاقیتی می زده است که توسط آن از فرو ریختن سقف مقبره توسط فشار سنگهای فوقانی آن جلوگیری کند.در هرمهای قدیمی اینکار را با ساختن این سقف به صورت شیروانی " Apex " انجام می داده اند. اینکار باعث می شده است که وزن بالای آن به اطراف منحرف شده و به درون مقبره وارد نشود.[37]

موجودات فرازمینی و اهرام

ولی طراح مقبره فرعون در هرم بزرگ می خواسته است که سقف این اتاق برای زیبایی بیشتر بصورت صاف باشد.باید راهی پیدا می کرده است که وزن سنگهای فوقانی را به طریقی خنثی کند.

او استادانه و هنرمندانه یک سری از بلوک های سنگی گرانیتی بزرگ را به طور یکنواخت در بالای این محفظه پخش کرده است و در بالای آن سنگها درپوشی از سنگ به صورت شیروانی قرار داده است تا وزن و فشار وارده به این سنگهای گرانیت اعمال نشود و به اطراف منحرف گردد.[38]

نقد فرضیه فضانوردان باستانی

خوب او با این طراحی که انجام داده است مشکل فشار سنگهای فوقانی به سقف مقبره را برطرف کرده است ولی این طراحی خود یک مشکل جدید ایجاد کرده است و آن مسئله این است که خود این سنگهای سنگین گرانیتی را باید چگونه به آن ارتفاع منتقل کرد؟ این سنگها برای رمپ ها و شیبها 7% داخلی خیلی سنگین بوده و نمی شد آنها را با آن رمپ ها به بالا منتقل کرد.


برای حل این مشکل ما باید به دهلیز و راهروی اصلی هرم توجه کنیم.حقیقت این است که این دهلیز از زمانی که توسط مصر شناسان کشف شده است باعث گیج شدن و سردرگمی آنان شده است.حقیقت این است که شکل و فرم این دهلیز خیلی عجیب و غریب است.در حقیقت اگر کسی می خواست یک راهرو و دهلیز از نقطه A تا نقطه B بسازد آن را خیلی ساده تر می ساخت و به این شکل عجیب نمی ساخت. چرا شکل این راهرو اینگونه است؟

نقد مستند ما و فرازمینی ها

از نظر ژان پییر این دهلیز به عنوان یک سیستم تعادل وزن بزرگ عمل می کرده است.درون آن یک واگن چوبی با سنگ پر می شده است و توسط طناب بسته شده و نیروی کافی برای حمل سنگهای بزرگ را فراهم می کرده است.این سیستم همانند یک آسانسور حمل بار عمل می کرده است.


در حقیقت شواهد و مدارک بیشماری وجود دارد که این نظریه را تائید می کند
[39] و بسیاری از رازهای مربوط به دهلیز را آشکار می کند. مثلا سوراخ عجیبی در طول این راهرو و دهلیز مشاهده می شود که مشخصا برای اتصال این سیستم آسانسور چوبی و واگن آن استفاده می شده اند.


مشخصا باقیمانده هایی از گریس و روغن در این راهرو کشف شده است و حتی خراش هایی بروی سنگها نیز مشاهده می شود .مشخص است که آنها برای روانکاری بیشتر حرکت واگن پر از سنگ در این دهلیز از روغن استفاده می کردند.

سیستم بالابر چوبی به یک رمپ خارجی اضافه نیز احتیاج داشته است که شواهد وجود آن نیز کشف شده است.
[40] این رمپ اضافه پس از اتمام ساخت مقبره جمع شده و بقیه هرم طبق روالی که توضیح دادیم ساخته شده است.[41]

نظریه ژان پیر و تیمش تائید بسیاری از مصرشناسان به نام را به دست آورده است ولی تا آنجایی که اطلاع داریم تا سال 2012 هنوز منتظر دریافت مجوزهای لازم از دولت مصر بودند تا پس از انجام تحقیقات تکمیلی نظر قطعی خود را اعلام کند.

مایکل هایزر می گوید: ایده " Houdin" در رابطه با یک رمپ داخلی منطقی به نظر می رسد. به نظر من شواهد و مدارک خوبی برای اثبات این نظریه وجود دارد.

اگر شما هم سریال مستند نشنال جوگرافی در رابطه با این نظریه را ببینیدمتوجه می شوید که مدارک خوبی برای اثبات آن وجود دارد. نظریه هودین بر پایه یک ایده مهندسی بسیار ساده بنا شده است که هم امروز و هم در دوران باستان از آن استفاده می شده است. و این این ایده است که از وزن یک جسم سنگین برای بالا بردن و بلند کردن یک جسم سنگین دیگر استفاده شود.

نقد مستند ما  فرازمینی ها

به هر حال به زودی مشخص می شود که آیا این تئوری کاملا درست است یا نه. ولی هدف اصلی من در معرفی آن به شما این بود که شما هم متوجه شده و بدانید که راه های زیادی برای انسانهای عادی که در عصر باستان در مصر زندگی می کرده اند وجود داشته است که سازه ای چون اهرام را بسازند.

نقد مستند ما و فرازمینی ها

و برای توجیه و توضیح نحوه ساخته شدن چنین بناهایی دلیلی وجود ندارد تا به نظریات عجیب و غریب و من در آوردی مثل" فضانوردان باستانی" متوسل شویم.

یک نصیحت: هر وقت صدای سم شنیدید ، اول به دنبال یک اسب بگردید و بعد به زرافه فکر کنید.

به امید خدا ادامه دارد ...

برای مشاهده منابع این مقاله " اینجا " کلیک بفرمایید.

پوما پونکو - فرضیه فضانوردان باستانی باطل است.

  این مقاله در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۹۲ مورد بازنگری قرار گرفت .


تصمیم بر این گرفتیم که شواهد و مدارکی که طرفداران این فرضیه به آن میپردازند را از پایه بررسی کنیم وتحریفاتی که این افراد برای اثبات ادعاهایشان به آن میپردازند را نشان دهیم .در بخش اول به ساختار سنگی پوما پانکو میپردازیم .

پوما پونکو " Pumapunku " یک ساختار سنگی به شکل مقبره که یکی از قسمت‌های منطقه تیاهواناکو دربولیوی است.

تیاهواناکو یکی از مهمترین تمدن های ماقبل اینکاها در آمریکای جنوبی بوده ‌است که در زمان توسعه طلبی امپراتوران اینکا تحت استیلای اینکاها در آمد. در مورد اینکاها در جای خود به تفصیل صحبت خواهیم کرد، اما تیاهواناکوها که بودند؟

در حدود سده چهارم میلادی، ایالتی در کناره جنوبی دریاچه تیتاکاکا، شروع به گسترش در منطقه یونگاس نموده و نواحی اطراف را با جنگ یا وعده وعید به زیر سلطه خود در آورد. شهری به نام تیاهواناکو مرکز این شاهنشاهی بود و این تمدن به همین نام معروف گردید. فاگان ریشه این قوم را تا 1500 سال قبل از میلاد عقب می برد و معتقد است که در قالب زندگی روستایی به کشاورزی مشغول بوده اند. این حکومت تا قرن دهم میلادی در وضعیت مناسبی قرار داشت و از مهمترین قدرت های منطقه آند جنوبی محسوب می شد. تا این که بحران کمبود غذا بر اثر چند دوره خشکسالی باعث تخلیه سکنه شهر تیاهواناکو گردیده و این منجر به تضعیف شاهنشاهی شد.

از همسایگان حکومت تیاهواناکو می توان تمدن واری را ذکر کرد. مقر تیاهواناکوها در شمال بولیوی و مقر واری ها در کشور پرو بود(به نقشه نگاه کنید). در اواسط سده پانزدهم میلادی، پادشاه اینکا به نام Pachacuti Inca Yupanqui از سمت شمال شروع به پیشروی در حوزه دریاچه تیتاکاکا نموده و مدتی بعد در زمان شاه دیگر اینکاها به نام Huayna Capac، منطقه تیاهواناکو جزو مستملکات امپراتوری اینکا گردید.

از جمله معروف ترین آثار به جای مانده از دوره تیاهواناکو در آمریکای جنوبی می توان خرابه های شهر تیاهواناکو و پوماپونکو را نام برد که در این بین خصوصیات پوماپونکو باعث گردید تا دستاویزی برای نظریه بیگانگان یا فضانوردان باستانی گردد. فاصله این دو بنا چندان از هم زیاد نیست. نکته جالب توجه در خصوص هر دو بنا که تعجب باستان شناسان را به دنبال داشته است این که همه دیوارهای باقی مانده، دیوار حصار و حیاط هستند و هیچ دیوار حمال که مربوط به یک خانه و یا معبد سرپوشیده باشد، پیدا نشده است.

نقد مستند ما و فرازمینی ها - پوماپانکو

پوما پونکو که به معنی راهرو پوم است، به داشتن سنگ‌های عظیم، پیچیدگی طراحی و دقت فوق العاده‌ای که در برش و طرز قرارگیری آن‌ها دیده می‌شود، شناخته شده‌است. در پوما پونکو سنگ‌ها جوری در کنار یکدیگر چیده شده‌اند که نمی‌توان یک تیغه چاقو را در میان آن‌ها قرار داد. با توجه به این ویژگی‌ها، پوما پونکو اغلب به عنوان دلیلی است که زمین توسط بیگانگان یا موجودات افسانه‌ای دیگری مورد بازدید قرار گرفته است که در ساخت بناهای سنگی بسیار از انسان‌ها پیشرفته تر بودند. در حال حاضر فقط از آن چندین گروه از سنگ‌های روی هم انباشته شده باقی مانده‌است.

در فیلم بیگانگان باستانی اینگونه ادعا می شود:

" پوما پونکو در نوع خود بی نظیر است. این بنا در زیباترین و دلرباترین محل در روی سیاره زمین ساخته شده و شکل گرفته و جای گرفته است."

نقد مستند ما و فرازمینی ها - پوماپانکو

در فیلم بیگانگان باستانی اینگونه ادعاهایی میشود:

"هرم بزرگ گیزا از بزرگترین دست آوردهای بشری است اما در مقایسه با پوما پونکو   ،اهرام مصر همانند یک بازیچه کودکانه به نظر می رسند."

"به عقیده من، مهمترین مدرک و شاهدی که ما در این پازل فضانوردان باستانی در اختیار داریم، همین پوما پونکو   است که در ارتفاعات بولیوی قرار گرفته است."


خیلی خوب،  اگر واقعا پوما پونکو پر اهمیت ترین مدرک در پازل فضانوردان باستانی به حساب می آید، ما هم باید کار بررسی خود را از آن شروع کنیم. با همه این اوصاف،این بنا یکی از بناهایی هست که سازندگان این فیلم و مدعیان نظریه فضانوردان باستانی، بر این باورند که آن را خود موجودات فرازمینی بطور مستقیم و به دست خود ساخته اند.

در فیلم بیگانگان باستانی اینگونه عنوان می شود:

" پوما پونکو تنها محل و سایتی بروی زمین است که به عقیده من مستقیما و توسط خود موجودات فرازمینی ساخته شده است."

نقد مستند ما و فرازمینی ها - پوماپانکو

تکنیکی که برای فریب در این مورد استفاده شده است این است که ابتدای امر به ببیننده فیلم القاء می شود که امکان نداشته است تحت هیچ شرایطی انسانهای عادی که در زمان ساخت این بنا در این محل زندگی می کرده اند قادر بوده باشند که چنین بنایی بسازند. بلافاصله بعد از اینکه چنین ادعای بزرگی شد ،ادعاهای بی مدرک خود را سریعا عنوان می کنند که تا به بیننده بقبولانند که پس این بناها را موجودات فرازمینی ساخته اند! " دقیقا همان روشی که آقای اریک فون دانیکن در نوشتن کتابهایش به کار میگرفت و طرفدارانش نیز برای تبلیغ از آن تقلید میکنند "

                                                   نقد مستند ما و فرازمینی ها - پوماپانکو 

در فیلم بیگانگان باستانی اینگونه عنوان می شود:


"یکی از عجیبترین نکات در رابطه با این بنا این است که سنگهایی که در ساخت این بنا از آنها استفاده شده است هیچکدام از جنس سنگهای ماسه ای نبوده و همگی از سنگهای گرانیت و دئوریت هستند. تنها سنگی که می توان یافت که از دئوریت سخت تر باشد همان الماس است. پس تنها راهی که وجود داشته است که این سنگها را تراش داد این است که از ابزاری استفاده شده باشد که نوک آنها از جنس الماس بوده باشد."

نقد مستند بیگانه های باستانی

این ادعا بسیار غیر منطقی و به دور از حقیقت است. حقیقت این است که سنگهای بکار رفته در پوما پونکو  اصلا از گرانیت یا دئوریت نمی باشند. در واقع آنها سنگهای ماسه ای قرمز  و  سنگهای آندسیت هستند. ۱

این ادعا بسیار بی پایه و اساس است چون در  فیلم چنین گفته می شود:

"سنگهایی که استفاده شده بودند سنگهای ماسه ای نبودند بلکه گرانیت و دئوریت بودند."

نقد مستند ما و فرازمینی ها

ولی حقیقت این است که آن سنگها ، سنگهای ماسه ای هستند.گوینده و مجری فیلم فقط دروغهایی که در کتابهای اریک فون دانیکن ذکر شده است را طوطی وار تکرار می کند. حقیقت این است که تمام این سریال مثلا مستند، بر پایه کتابهای اریک فن دانیکن نوشته شده است. در ادامه در رابطه با ادعاهای دروغین خود فن دانیکن نیز بیشتر صحبت خواهیم کرد. " البته شما میتوانید این ادعاهای کذایی دانیکن را در سایر بخش های پایگاه حقیقت خاموش نیز مشاهده کنید. "

در فیلم بیگانگان باستانی اینگونه عنوان می شود:

" البته این درست است که برای ساخت پوما پونکو از سنگهایی استفاده شده است که در زمین یافت می شوند، چون کسی گرانیت و دئوریت را از منظومه شمسی دیگری به اینجا حمل نمی کند."

فن دانیکن نیز به ساخت این ادعاهای دروغین ادامه می دهد.

در فیلم بیگانگان باستانی اینگونه عنوان می شود:


" یکی از سنگهای بنای بکار رفته 800 تن وزن دارد."

این ادعا کاملا اشتباه است .حقیقت این است که سنگین ترین سنگ بنای بکار رفته در پوما پونکو فقط 130 تن وزن دارد. " Sanginés -1970"

بیشتر سنگهای بکار رفته در بنا از این سنگ نیز به مراتب سبکتر هستند. پس گوینده فقط 760 تن ناقابل در اینجا خالی بندی کرده است! البته این شگرد و روش همیشگی اریک فن دانیکن است و در ادامه به چنین بزرگنمایی هایی که او انجام می دهد بیشتر اشاره خواهیم کرد.

مستند ما و فرازمینی ها

در این فیلم ابتدا به مدتی طولانی ، با همین روش بزرگنمایی ،به جنبه های ساختمانی این بنا اشاره شده و سپس ادعا می شود که پس نمی توان چنین بنای عظیمی را با نیروی دست انسانهای عادی  و بدون استفاده از ابزار آلات قدرتمند ساخت.

در فیلم بیگانگان باستانی اینگونه ادعا می شود:

"هر کدام از این سوراخهای جای مته کاملا در طول این شیارها با فاصله یکسانی از یکدیگر قرار گرفته اند.برای من کاملا بدیهی و روشن است که برای ایجاد آنها روی این سنگهای غیر طبیعی باید از ابزار آلات حرفه ای و قدرتمندی استفاده شده باشد."

"سطح این سنگ کاملا صاف است. به همان صافی که سطح  میز غذاخوری آشپزخانه شما می باشد .این سطح سنگی حتما باید ماشینکاری شده باشد."

اما حقیقت چیست ؟ همانطور که گفتیم این سنگها اصلا از گرانیت و دئوریت نیستند. برای کار و صیقل زدن سنگهای ماسه ای و آندوزیت که در این بنا از آنها استفاده شده است،می توان از ابزار آلات عادی و دستی معمولی نیز استفاده کرد. ۲

 

این ادعا که برای برش این سنگها باید از تیغ اره های الماسی استفاده شده باشد، اشتباه است.سنگ ماسه ای قرمز " Red Sandstone " نسبتا نرم است و کار کردن بر روی آن خیلی راحت است. البته آندوزیت تا حدی سخت تر است ولی به دلیل روشی که با آن آنرا سرد می کنند می توان به سادگی با استفاده از سنگهایی با درجه سختی " 5.5 Mohs " آن را نیز خرد کرد . حقیقت این است که آثار ضربه های چنین سنگهایی بروی تمام لاشه سنگهای آندوزیت موجود در این محل وجود داشته و قابل رویت هستند. ۳

بر خلاف ادعایی که فن دانیکن و مروجان فرضیه فضانوردان باستانی می کنند که باستان شناسان در مواجهه با بنای پوما پونکا ما کلا گیج شده و هیچ توضیح قابل ارائه ای را ندارد،حقیقت این است که باستان شناسان به خوبی این بنا را بررسی کرده اند و اصول پایه ای اینکه چگونه سنگهای این بنا شکل گرفته و برش خورده اند را می دانند. دلیل این هم این است که در سراسر محوطه و سایت پوماپونکا شواهد و مدارک لازم و کافی برای بررسی کردن و نتیجه گیری وجود دارد.

 در واقع سازندگان پوماپونکا از همان روشی استفاده کرده اند که هر حجار و کارگر سنگ تراش در عهد باستان استفاده می کرده است. آنها با استفاده از سنگهای سخت تر بروی این سنگها می کوبیدندو به آنها عمق می دادند. پس از آن آنها از ماسه و یک سنگ صاف بزرگ استفاده کرده و با آسیاب کردن ماسه بروی سنگ سطح آن را کاملا صیقلی می کرده اند .در ادامه ما خواهیم دید که مصریان باستان نیز هزاران سال قبل از ساخت بنای پوماپونکا چگونه با استفاده از سنگ گرانیت ابلیسک های غول پیکر خود را می ساخته اند. ۴

ماسه خاصیت شگفت انگیزی دارد. ما وقتیکه به بررسی آثار مصر باستان بپردازیم بیشتر در رابطه با آن بحث خواهیم کرد. ماسه اگر ما بین یک سنگ و یک سطح صاف قرار گیرد می تواند سخت ترین سنگهایی که بشر می شناسد را نیز صیقل دهد.در واقع، هر چه سنگ سخت تر باشد راحتر با ماسه صیقل می خورد. ما خواهیم دید که چگونه ماسه به همراه یک تکه مس می تواند به یک اره یا دریل کاملا موثر و خوب سنگ گرانیت تبدیل شود.متد و روشی که مصریان باستان به خوبی از آن آگاه بودند و از آن استفاده می کردند.۵

جالبتر از همه این است که برخی از سنگها در سایت پوما پونکا وجود دارند که سازندگان فیلم فضانوردان باستانی و آقای فون دانیکن هیچ صحبتی از آنها نمی کنند و آنها را جلوی دوربین نمی آورند. این سنگها سنگهایی هستند که در این محوطه باستانی وجود دارند و به صورت نیمه کاره رها شده اند. بررسی این سنگها نشان می دهند که دقیقا در همان زمانی که این سنگهای آندوزیت با استفاده از پتک ها و چکشهای سنگی حجاری شده و کوبیده می شدند،در آن سوی دیگر آنها عملیات صیقل کاری در حال انجام گرفتن بوده است.   " Protzen-1997 "

نقد مستند ما و فرازمینی ها

باستان شناسان با بررسی این سنگهای رها شده نیمه کاره متوجه شده اند که روند ساخت آنها چگونه بوده است. آنها مطمئن شده اند که در ساخت و صیقل دادن آنها به هیچ عنوان از نور لیزری که ادعا میشود استفاده نشده است. البته از دید مروجان این فرضیه چیزی به نام قدرت تفکر در عهد باستان وجود نداشته وگر بنایی منحصر به فرد ساخته میشده یا تمدنی پیشرفت میکرده حتما پای موجودات فضایی درکار بوده چون انسان نمیتواند ، آری پاسخ فقط این است که انسان نمیتواند ، همین وبس!

باستانشناسان با بررسی محلهایی از سنگها که قرار بوده در معرض دید نباشند متوجه شدند که آثار استفاده از پتک ها و چکشهای سنگی در آنها کاملا مشهود است.مثلا محلهایی که سنگها در کنار هم قرار گرفته و به هم می چسبیدند را اگر بررسی کنیم متوجه آثار ناشی از ضربات پتک های سنگی می شویم. به همین دلیل برای فردی چون من خیلی سخت است که ادعاهای بعدی فن دانیکن را باور کنم که موجودات فضایی با استفاده از تفنگهای لیزری این سنگها را برش داده اند!

در فیلم بیگانگان باستانی اینگونه آمده است:

"موجودات فرازمینی وارد شدند. سفینه فضایی آنها در مدار خود قرار گرفت. فقط یک سفینه فضایی کوچک می توانست بماند.چیزی شبیه شاتل های فضایی.بنابر این بیگانه های فضایی سریعا و در طول یک شب با استفاده ازتکنولوژی خود یک پایگاه و اردوگاه موقت برای خود ساختند.البته آنها برای ساخت پایگاه خود از همان سنگهایی استفاده کردند که در زمین یافت می شده است.برای اینکه کسی سنگ گرانیت و دئوریت را از منظومه شمسی دیگری که به اینجا نمی آورد. آنگاه بعد از ساخت این پایگاه به ناگهان ناپدید شدند. ولی دیوارهای سنگی پایگاه های آنها کماکان پابرجا باقی مانده است."

نقد مستند ancient aliens

البته درست است و هیچ شکی نیست که برای ساخت پوماپانکو فقط استفاده از ابزار آلات سنگی معمولی کافی نیست. برای ساخت این بنا و برخی ریزه کاریهای موجود در آن حتی به مقار و اسکنه های فلزی و حتی گونیای نجاری نیز نیاز بوده است.  

مطالعات جامعی در این رابطه انجام شده است که این چیزها چگونه ساخته شده اند. حقیقت این است که برای ساخت این بناها ابزار آلات یا تکنولوژی عجیب و غریبی نیاز نبوده است .ابزار آلاتی به پیچیدگی چند قلم و اسکنه فلزی کفایت می کرده است.  مخالفتهایی که با این نظر می شود فقط در این حد است که ادعا می کنند که نه، برخی از تمدنهای خاص روش ریخته گری و ساخت فلزات را بلد نبوده اندو یا اینکه اسکنه ها و قلم های ساخته شده از جنس مس ضعیف هستند و نمی توانند در حجاری سنگها استفاده شوند.

خوب این ادعا مردود است ، زیرا ما به خوبی می دانیم که تمدنهای ساکن رشته کوه آند قبل از آزتک ها به خوبی کار کردن با فلزات را بلد بوده اند و شواهد ومدارک بیشماری وجود دارد که نشان می دهد آنها در کار با فلزات و ساخت ابزار و زیور آلات فلزی با آلیاژ مهارت زیادی داشته اند.۶

حقیقت این است که مردمی که پوما پونکا را ساخته اند در همان محوطه و سایت باستان به ریخته گری و قالب ریزی وسایل و ابزار آلات مسی نیز مشغول بوده اند.مدارک کافی در این رابطه کشف شده است.این نشان می دهد که آنها حتی مهارت بیش از حد نیاز و لازم برای کار کردن با وسایل فلزی و ساخت آلیاژهای مختلف رادر اختیار داشته اند. " Protzen 1997"


حال این سئوال باقی می ماند که آیا این ابزار آلات از استحکام و قدرت کافی برخوردار بوده اند یا نه؟

حتی اگر فرض کنیم که آنها از مس خالص برای قالب ریزی ابزارآلات خود استفاده می کرده اند باز نیز وسایلشان به اندازه لازم از استحکام برخوردار بوده است. ولی لازم بوده آنها را دائم تیز کنند.در واقع باستان شناسان چنگگ های فلزی که توسط آنها استفاده می شده است را در این محوطه یافته اند. ۷

در واقع امروز مشخص شده است که آنها موفق شده بوده اند الیاژی از مس،آرسنیک و نیکل را تهیه کنند.که با استفاده از آن می توان ابزار آلاتی به مراتب محکم تر نیز ساخت. آرسنیک همانند یک ضد زنگ عمل کرده و مانع از خورده شدن و شکنندگی فلز می شود و از نیکل نیز برای آلیازهای مسی استفاده می شده است تا به استحکام تیشه های ساخته شده افزوده شود. ۸

بله همه این شوهد نشان می دهد که آنها دانش و توانایی ساخت ابزار آلات قوی و خوب را داشته اند و به همین دلیل کار کردن بروی سنگهای پوما پونکا برای آنها چندان سخت نبوده است. حال در رابطه با زوایای 90 درجه ای که در این سنگها دیده می شود.آیا واقعا این زوایای 90 درجه چیز انقدر عجیبی هستند که طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی در رابطه با آن هیاهو به راه انداخته اند؟

در فیلم بیگانگان باستانی گفته می شود:

"یکی از نکات شگفت انگیز در پوما پونکا دقت زوایایی است که در بلوک های سنگی آن مشاهده می شود.شما می توانید مشاهده کنید که بلوک های سنگی گرانیتی با زاویه دقیقا 90 درجه برش خورده اند."

حقیقت این است که برای ساخت بلوک های سنگی با زاویه قائمه شما نیازی به داشتن تکنولوژی موجودات فرازمینی و بیگانه ها ندارید. برای این کار داشتن یک گونیای ساده کفایت می کند. توجه کنید مهم است این نکته را در ذهن داشته باشید که این سایت پوما پونکا هزاران سال بعد از اهرام ثلاثه در مصر ساخته شده است. امروز بر همه مسلم شده است و شواهد بیشماری کشف شده است که نشان می دهد مصری ها انواع ابزار آلاتی چون گونیا،شاغول و تراز و خط کش را در اختیار داشته اند و از آنها استفاده می کردند.

آیا خیلی عجیب است که سازندگان پوماپونکا که هزاران سال پس از مصری ها می زیستنه اند استفاده از گونیا را بلد بوده باشند؟

حقیقت این است که نیاکان مردم ساکن بولیوی می توانسته اند از گونیا استفاده کنند و یا مصری ها از ریاضیات و ستاره شناسی اطلاع داشته اند ، نیازی نیست که همه این دست آوردهای این مردم به موجودات فضایی منسوب کنیم.

تازه بر خلاف ادعای مطرح شده در این فیلم حقیقت این است که تمام زوایای موجود در سنگهای پوماپونکا دقیقا قائمه نیستند. در این فیلم ادعا می شود که بلوک های سنگی H شکل همگی دارای ابعاد دقیقا یکسانی هستند. از این مطلب نتیجه گیری می کنند که به همین دلیل باید همه آنها با استفاده از یک ماشین پیشرفته ساخته شده باشند.


ولی حقیقت این است که ابعا این بلوک های H دقیقا یکسان نیست. البته سایز و ابعاد آنها خیلی به هم نزدیک است. این هم احتمالا به این دلیل است که همه آنها از روی نقشه یکسانی ساخته شده اند.

"Protzen 1997"

در فیلم ما و فرازمینی ها اینگونه ادعا می شود:

"غالبا باستان شناسان معمولی می گویند که پوما پونکا توسط سرخپوستان آمارا ساخته شده است.با این وجود هرکسی قبول دارد که برای ساختن چیزی شبیه پوماپونکا شما باید نوشتن بلد باشید و نقشه کشیدن را بدانید و شما باید در این رابطه ایده ای داشته باشید که کدام قطعه کجا قرار بگیرد و قطعه بعدی چگونه به آن متصل شود و چفت شود.با این وجود همه باستان شناسان بر سر این مسئله متفق القول نیستند که سرخپوستان آمارا توانایی نوشتن داشته اند.با این وجود آیا این می تواند ممکن باشند که سرخپوستهای آمارا همه اینها را بدون داشتن نقشه ساخته باشند؟"

تمایل عجیبی در نظریه پردازان این نظریه (البته واژه ی فرضیه صحیح است) وجود دارد که همه مردم دنیا را به جز نژاد سفید پوست اروپایی احمق و فاقد توانایی نشان دهند. ممکن است که سازندگان سرخپوست پوما پانکا الفبایی برای نوشتن نداشته اند ولی آنها از همان روش معمولی پیکر نگاری و تصویر گری در کارهای هنری تمدن خود استفاده می کردند و آن را " Yava Mama " می نامیدند. ۹


در حقیقت همه نمادهای تصویری که در همین سایت پوماپانکا مشاهده می شود" Yava Mama " هستند و هیچ ربطی به مثلا زبان یا کدهای موجودات فضایی ندارند.خنده دار است موجودات فضایی از فضا آمده اند و این سایت را که به قول آنها یک کمپ و پایگاه فضایی هست را ساخته اند و بعد روی در و دیوار آن به زبان  و فرهنگ سرخپوستان آمارا نمادها و نشانه ها را حکاکی کرده اند. همین نشانه ها و نمادهای" Yava Mama" است که زمان ساخت بنا و تمدنی که آن را ساخته است مشخص می کند.

بله درست است این سرخپوستان الفبای رایجی که ما امروز استفاده می کنیم را نداشته اند ولی مانند صدها تمدن باستانی دیگر از الفبا و علائم تصوری و نمادین استفاده می کرده اند. مگر همین الان برای کشیدن نقشه مثلا یک ساختمان شما به الفبا نیاز دارید؟! نقشه کشیدن چیزی شبیه نقاشی کردن است. این حرفهای فن دانیکن و امثالهم مسخره ترین حرفی هست که می تواند زد که چون این سرخپوستان الفبا نداشته اند نمی توانسته اند نقشه بکشند.

خوب سوالی دیگر مطرح می شود. اینکه چگونه این سنگهای سنگین و بزرگ را می شد بلند کرده و در سر جاهای خود قرار داد؟ آیا باید با روشی جادویی این سنگها را بی وزن کرد تا بتوان آنها را در سر جای خود قرار داد؟

در فیلم بیگانگان باستانی اینگونه ادعا می شود:

"برای اینکه این بلوک های سنگی عظیم را از معادن خود منتقل کرده و به این مکان آورد نیاز است که از یک تکنولوژی پیشرفته استفاده شود.یک نوع تکنولوژی شناور کردن " Levitation " نوعی نیروی ضدجاذبه و یا استفاده از جرثقیل های فوق العاده غول پیکر.... تکنولوژی یا وسیله ای که فضانوردان باستانی حتما آن را داشته اند."

اگر این موجودات خیالی واقعا توانایی این را داشته اند که سنگها را بی وزن کرده و جابجا کنند دیگر چرا نیاز به ساختن مکانی از سنگ داشته اند که سفینه های خود را با طناب به آن ببندند ؟! خنده دار است!

بسیاری از این بلوک های سنگی دارای شیار هایی به عرض و عمق چند سانتی متر هستند که برای قرار گرفتن طناب کنده شده بوده اند. حقیقت این است که بروی بسیاری از این سنگها مکانهای خاصی مشاهده می شود که باستان شناسان پوماپونکا به آنها "گیره های جرثقیل - Hoisting grips  " می گویند. " Protzen 1997"


اگر این فضانوردان می خواستند که این سنگها را با بی وزنی شناور کنند دیگر نیازی به وجود این گیره های کنده شده در سنگ نبود. یکی از دانشمندان باستان شناسی که تخصص او در زمینه سایت پوماپونکا است دانشمندی است به نام ژان پییر پروتزن "Jean Pierre Protzen ". او می گوید تقریبا هیچ سنگی در پوماپونکا یافت نمی شود که بروی سطح آن آثار آنچه او "نشان قلاب" یا" Drag mark " می نامد،دیده نشود. از نظر او همه این سنگها را به این مکان کشیده اند و آورده اند.

                                                    مستند ما و فرازمینی ها

باز هم یکی دیگر از فریبکاریهای فیلم فضانوردان باستانی "ما و فرازمینی ها " :

"یکی از دلایل انکار ناپذیری که وجود دارد و کسی در رابطه با آن نمی تواند شک کند این است که این سایت باستانی در ارتفاع 12800 پایی از سطح دریا قرار دارد. یعنی ما بالاتر از خط نهایی رشد درختان قرار داریم.در این مکان هیچ درختی نمی روید و به همین دلیل نمی تواند درختی قطع شده باشد و چوبی وجود داشته باشد که با آن غلطکهای چوبی درست کرده و سنگها را جابجا کرد، به همین دلیل فرضیه استفاده از غلطکهای چوبی کاملا رد می شود."

آیا اینکه در سویس زادگاه فن دانیکن درخت موز نمی روید دلیل می شود که کسی ادعا کند امکان ندارد در سویس کسی موز خورده باشد ؟! آیا نمی شود موز را از جای دیگری آورد و در سویس خورد؟!


این ادعا دقیقا مثل این ادعا است که بگوییم مصریان باستان به هیچ وجه نمی توانسته اند از چوب استفاده کنند، چون در مصر درخت نمی روید. همانطور که مصریان باستان چوب مورد نیاز خود از لبنان وارد می کرده اند، سازندگان پوماپونکا می توانسته اند یک چند تپه پایین تر تشریف برده و چوب مورد نیاز خود را از آنجا تهیه کنند. جهت اطلاع خیلی هم لازم نیست پایینتر بروند یک کم کفایت می کند.

در این فیلم اینگونه ادعا می شود که این بنا 17000 سال عمر دارد!

باستان شناس معروف ، الکس رانیچ " Alex Vranich " در این رابطه اینگونه عنوان می کند:

"این نظر که " Tiwanaku " 14000 سال قدمت دارد بر پایه مطالعات اشتباهی است که در سال 1926 انجام شده است. از آن زمان تا کنون در زمینه باستان شناسی و حتی زمین شناسی این سایت باستانی کارهای زیادی صورت گرفته است و نهایتا بررسی های دقیق علمی نشان می دهد که این مکان در حدود 300 تا 500 سال پس از میلاد مسیح ساخته شده است." ۱۰

Alex Vranich

برای اینکه بیشتر در رابطه با مطالعات اشتباهی که در رابطه با این سایت انجام گرفته است آشنا شوید من نقل قولی از جیسون کولاویتو "Jason Colavito " را عینا برای شما می آورم.

Jason Colavito

ایشان فردی است که سالها عمر خود را صرف رد کردن نظریه فضانوردان باستانی نموده است و کتابهای بسیار خوبی در این زمینه منتشر کرده است. او در رابطه با ادعای 17000 ساله بودن این سایت اینگونه می گوید:

"عمر این بنا در" Tiwanaku "17000 سال نیست. این تاریخ از کارهایی که آرتور پونانسکی "  Arthur Posnansky " انجام داده است،گرفته شده است. او فردی بود که سعی داشت این مکان و بنا را به نظریه فضانوردان باستانی بچسباند.کارها و ادعاهای او به هیچ عنوان برای باستان شناسان مدرن و امروزی ما قابل قبول و معتبر نیست.

نقد مستند ما و فرازمینی ها

در حقیقت پونانسکی تاریخ 15000 سال را برای این سایت پیشنهاد می دهد. او در متون خود نوشته است که این بنا در 15000 B.P ساخته شده است.B.P یعنی "Before Present " . سازندگان فیلم فضانوردان باستانی در خواندن نوشته های او عجول بوده اند و B.P را B.C خوانده اند و به همین دلیل اعلام می کنند که این بنا عمری 17000 ساله دارد .”

حال بیایید ببینیم این آقای پونانزسکی چگونه به این عدد 15000 سال پیش رسیده است. آیا ایشان از روش کربن گرافی استفاده کرده است؟

نه او فقط اینگونه فرض می کرد که معبد" Kalasasava "در "Tiwanaku" در زمان ساختش دقیقا با اعتدال ها و انقلابهای نجومی که از نظر او برای مردم " Tiwanaku" مهم و مقدس بوده هم تراز بوده است.چرا؟ چرا این انقلابها و اعتدالهای نجومی برای این مردم مهم بوده ؟ هیچ دلیل نمی آورد ، فقط مهم بوده شما باور کنید. بعد با محاسبه به این نتیجه می رسد که بله در 15000 سال پیش بوده که این هم ترازی اتفاق می افتاده است.

نقد مستند ما و فرازمینی ها

بر طبق ادعای او در آن زمان خورشید دقیقا از پشت فلان سنگ طلوع می کرده و در پشت فلان سنگ دیگر غروب می کرده است.

خوب سئوالی پیش می آید؟ با فرض اینکه این ادعا درست باشد،کدام یک از این سنگها را باید انتخاب نمود؟ چون امروز چنین اتفاقی نمی افتد ، او نتیجه گرفت که پس حتما زمان ساختن این بنا در 15000 سال پیش بوده است که چنین اتفاقی روی می داده است. زیرا در آن زمان خورشید در این مکانها طلوع و غروب می کرده است.

آیا به نظر شما هیچ باستان شناسی وجود دارد که برای تخمین زدن قدمت یک بنا از چنین روش عجیب و من در آوردی استفاده کند؟!

حقیقت این است که جناب پونانزسکی این روش من در آوردی را از خودش اختراع کرده است تا با استفاده از آن ادعاهای دیگر خود در نظریه فضانوردان باستانی را اثبات کرده و به خوانندگانش بقبولاند.

یک سنگ را انتخاب کن.هر سنگی می خواهد باشد.این سنگ باید با ستاره ای ،صورت فلکی، چیزی هم تراز باشد.

چرا برای تخمین زدن قدمت این سایت از روشهای متعارف باستانشناسی استفاده نکنیم، مثلا کربن گرافی یا بررسی فلزات موجود در این محوطه؟ و یا آثار باستانی کشف شده در اطراف آن و یا با استناد به نمادها و تصویرگری های انجام شده در آن؟

حقیقت این است که با هر کدام از این روشهای متعارف باستانشناسی تاریخ این محوطه را تخمین بزنیم به همان تاریخ 300 تا 500 سال پس از میلاد مسیح می رسیم.در زمانی که اروپا قرون وسطی را می گذراند.  اجازه دهید به ادعایی دیگر نیز نظری بیاندازیم.

در فیلم بیگانگان باستانی اینچنین آمده است:

"اسپانیایی ها از اینکاها این سئوال را پرسیدند. از پادشاه اینکاها این سئوال را پرسیدند که پوماپونکا چیست؟ و آنها جواب دادند: این مال ما نیست. حتی پدران و پدر بزرگان ما نیز این را نساخته اند. این مکان را خدایان به تنهایی در یک شب ساخته اند. به طور طبیعی هر پادشاهی باید به کار بزرگی که مردمش انجام داده اند افتخار کند.ولی در این مورد خاص اینگونه نیست.رئیس و پادشاه این مردم اینگونه جواب می دهد که آن را ما نساخته ایم.خدایان در تنها یک شب ساخته اند."

نقد مستند ما و فرازمینی ها

ابتدا باید یادآور شوم که هرگز چنین گفتگویی بین اسپانیایی ها و پادشاه اینکاها صورت نگرفته است زیرا اسپانیایی ها از سمت شمال، یعنی از مکزیک به سمت جنوب آمدند و از پاناما عبور کرده وارد آمریکای جنوبی شدند. در راه رسیدن به پوماپونکو، می باید از امپراتوری اینکاها عبور می کردند و در این راه مجبور شدند که آخرین امپراتور اینکا یعنی Atahualpa را از سر راه بردارند. پس هیچ اسپانیایی قبل از به قتل رسیدن Atahualpa، از پوماپونکو مطلع نبوده است. این داستان از شاهکارهای سازندگان بیگانگان باستانی است. بخش اول این گفتگوی مصنوعی که اذعان داشته پوماپونکو متعلق به اینکاها نیست و کسی از ایشان در ساخت آن دخیل نبوده نیز یک واقعیت است، چنان که گفتیم پوماپونکو از مظاهر تمدن تیاهواناکو هاست.


هر کسی که کمی با سیستم فرمانروایی و مذهب امپراتوری اینکاها آشنایی داشته باشد، متوجه می شود که چرا اینکاها ساختن چنین بنایی را به خدایان منسوب می کنند.  بسیاری از قسمتهای امپراتوری اینکاها بر این باور بودند که اینکاها اولین تمدنی بوده اند که ایجاد شده است و خود خدایان این تمدن را ایجاد کرده اند.این باور و عقیده در نظام مذهبی مردم اینکا نفوذ کرده بود و دلیل آن هم این بود که پادشاهان آنها با منسوب کردن خود به خدایان راحت تر بر مردم عادی حکومت کنند.

حقیقت این است که وقتی اینکاها برای اولین بار پا به محوطه باستانی پوماپونکا گذاشتند از زمان ساخت آن توسط سازندگانش صدها سال می گذشته است. آنها نمی توانستند قبول کنند که قبل از خودشان تمدنی وجود داشته باشد.چون بر طبق باورهای مذهبی انها اینکاها را خود خدایان ساخته بوده اند و تمدن آنها اولین تمدن بشری است.به همین دلیل آن بناها را به خدایان منسوب می کنند.  "Protzen 1997"


خوب امروز دیگر هر کسی می داند که اینکاها قدیمی ترین تمدن بشری نبوده اند.این بنده های خدا چون خودشان در آن سوی دنیا تنها زندگی می کرده اند در رابطه با تمدن خود دچار چنین توهمی شده بوده اند. هزاران سال قبل از آنها در مصر و بین النهرین تمدن وجود داشته است و این را هر کودک ابتدایی که کمی تاریخ خوانده باشد نیز می داند ، حتی نیازی نیست تا این حد دور برویم، حداقل تیاهواناکو ها و نازکاها دو تمدنی بودند که قبل از اینکاها در آمریکای جنوبی می زیسته اند و خرابه های تیاهواناکو و دشت نازکا موید نظر ماست.




در فیلم اینگونه عنوان می شود: "افسانه ها و اسطوره های محلی اینگونه می گویند که" tianaka " بود که این بنا را ساخته است. او این مکان مقدس را برای زیارت ساخت تا در آن ورود خدایان آسمان جشن گرفته شود."

این یک دروغ آشکار است.حقیقت این است که خدای " Tianaka " طبق اسطوره های آنها از دریا آمده بود و نه از آسمان. این جعل کردن خدای دریا با خدای آسمان از آب زیرکاهی سازندگان این فیلم ناشی می شود.

به امید خدا ادامه دارد...

منبع :

http://www.silent-truth.com/post-372.aspx

ویمانا - فرضیه فضانوردان باستانی باطل است.

ویمانا کلمه‌ای سانسکریت است به معنی معبد، کاخ و ماشین‌های پرنده که در نوشته‌های حماسی سانسکریت از آنها نام برده شده است. میخواهم بدون حاشیه به اصل ماجرا و ادعاهای مروجان فرضیه فضانوردان باستانی در این رابطه بپردازم .

در فیلم "Ancient Aliens " که به نام " ما و فرازمینی ها " نیز دوبله شده است اینگونه عنوان می شود:


"قدمت متون باستانی سانسکریت به بیش از 6000 سال پیش از میلاد مسیح می رسد..."

6000 سال پیش از میلاد مسیح ؟! آیا این موضوع ریشه در حقیقت دارد ؟


اگر بخواهیم دنبال حقیقت امر باشیم ، حقیقت این است که قدیمیترین این متون وداها " Vedas " هستند که قدمت آنها به 500 تا 1500 سال پیش از میلاد مسیح می رسد. ۱ و ۲

vedas - وداها

وداها، کهن‌ترین کتاب‌های آریاییان و قدیمی‌ترین نوشته به زبان هند و اروپایی است که تاریخ نگارش آنها را در دوره‌ای بین سالهای 1500 و 500 قبل از میلاد می‌دانند. اتفاق مهمی نیفتاده است ، دانشمند نماهای فرضیه بیگانه های فضایی فقط حدود 5000 سال به قدمت این مدارک اضافه کرده اند و هیچکس هم متوجه نمی شود. البته آنها خودشان هم تاریخهایی که عنوان می کنند را نقض می کنند.


مثلا در یکی دیگر از قسمتهای این سریال مثلا مستند عنوان می شود که قدیمترین متون شناسایی شده از انسانها، همان الواح خشتی سومریان هستند که قدمت قدیمیترین آنها به حدود 4000 سال پیش از میلاد مسیح می رسد.

الواح خشتی سومریان

خوب یکی نیست توضیح دهد که ناگهان چه اتفاقی افتاده که متونی وجود دارد که از قدیمیترین متون نوشته شده تا به حال 2000 سال قدیمیتر است؟! من فکر نمی کنم کسی جواب آن را بداند ! البته مروجان این فرضیه تلاش میکنند تا کسی اصلا به این مسایل فکر نکند زیرا در همان ابتدای امر که شما به هر قسمت از مستند نگاه میکنید با انبوهی از سوال ها شما را بمباران میکنند ، طوری که شما تصور میکنید حقیقتا کاسه ای زیر نیم کاسه است . سپس در گوشه و کنار فیلم هرچیزی را به عنوان سند و مدرک به خورد مخاطب میدهند و مخاطب بی خبر هم بی برو برگشت همگی این مسایل را می پذیرد! " حال شما یک دانشمند نمای چشم گوش بسته ی جدید دارید ، به او به عنوان عضو جدیدی از مروجان این فرضیه خوش آمد بگویید . "

در فیلم بیگانگان باستانی " ما و فرازمینی ها " اینگونه ادعاهایی مطرح میشوند :

"...در این متون به وضوح از ماشینهای پرنده ای صحبت می شود که ویمانا " VIMANA" نام دارند."

ویمانا - vimana

"... ویماناها، هواپیماهایی هستند که نیروی آنها توسط نوعی موتور جت تامین می شود. به نظر می رسد که این درست باشد زیرا توصیفاتی که از شکل پرواز کردن آنها ارائه شده است ما را به این نتیجه می رساند که موتور آنها جت بوده است. چون فیلها با شنیدن صدای آنها وحشت زده پا به فرار می گذارند و گیاهان و علفها از ریشه کنده می شدند و این به خاطر فشار هوای شدید خروجی از پشت موتورهای جت این ویماناها بوده است. لذا می توانیم اینگونه نتیجه گیری کنیم که اینها همه توصیفاتی از یک نوع سفینه فضایی هستند."

ویمانا


اما به راستی ویمانا ها چه هستند ؟! کلمه ویمانا از نظر لغوی به معنی " ظریفکاری شده - having been measured out" است. ۳

ویمانا - Vimana

این نام غالبا به کاخ های پادشاهان اطلاق می شده است و به پیچیده بودن ساختمان و ظرافت موجود سازه این بناها مربوط می شده است. به همین دلیل ،مدتی بعد در هند این کلمه به طور کلی مترادف با "کاخ" شد. به همین دلیل برای اشاره کرده به کاخهای خدایان و الهه ها نیز از این کلمه استفاده شد. یعنی ویمانا. ۳

vimana - ancient aliens - نقد

بر طبق اعتقاد هندیان و آریایی ها قدیمی خدایان و الهه ها در آسمانها زندگی می کردند ، آنها می توانستند پرواز کنند. بسیاری از این ویماناهای منسوب به خدایان هندی واقعا کاخ های واقعی بودند. کاخهایی که دارای باغ و ساختمان و ایوان و بنا بودند، کاخهایی با پلکانهای طلایی.

ویمان - نقد مستند ما وفرازمینی ها

چون خدایان در آسمانها ساکن بودند، به همین دلیل در باور آنها کاخهای خدایان در آسمانها پرواز می کرد، این نامگذاری به همین دلیل بود. به مرور زمان و کم کم در دوران متاخر به هر شیئ که در آسمان پرواز می کرد نیز ویمانا گفتند، هم در اسطوره ها و هم در عالم واقع.

ویمانا - پایگاه حقیقت خاموش

همانگونه که گفتم ریشه لغوی "ویمانا" همان "کاخ" است. توجه به ریشه لغوی ویمانا و تغییری که به تدریج در معنی آن روی داد به ما کمک می کند تا متوجه شویم که برای فهم این موضوع باید به کجا دقت کرده و مراجعه کنیم.

کاخ های ویمانا - نقد مستند بیگانگان باستانی

ولی قبل از آنکه به توصیف واقعی و معنی "ویمانا" در متون ودایی سانسکریت بپردازیم،باید ابتدا به یک متن جعلی و ساختگی اشاره کنیم.چرا؟ چون تقریبا تمام مطالبی که در سریال بیگانگان باستانی به آنها استناد می شود به یک متن جعلی و دروغین و تقلبی به نام " Vimanika Shastra " مربوط می شود. این متن نوشته شده به زبان سانکسریت کاملا جعلی است و هیچ ربطی به وداها و سایر متون باستانی سانسکریت ندارد.

Vimanika Shastra

در فیلم بیگانگان باستانی " ما و فرازمینی ها " اینگونه ادعاهایی مطرح میشوند :

".....با وجود اینکه اغلب مورخین معروف بر این باور هستند که متون ویمانا فقط بیان کننده مطالبی افسانه ای هستند، ولی بسیاری از این نوشته ها و مدارک شامل قسمتهایی هستند که به نظر می رسد در آنها یک تکنولوژی و ماشین پیشرفته توصیف شده است..."

"...در کتاب " Vimanika shastra " حتی در رابطه با جنس فلزاتی که در ساخت این سفینه های فضایی به کار رفته بوده است نیز صحبت شده است. در این کتاب از الکتریسیته و نیروی محرک این سفینه ها نیز صحبت شده است.حتی در رابطه با خلبانان آنها و لباسهایی که باید می پوشیده اند نیز بحث شده است. حتی غذایی که این فضانوردان می خوردند نیز آمده است.در این کتاب حتی درباره سلاحهایی که در این سفینه های فضایی نگهداری می شده است، نیز توضیح داده شده است. "

ویمانا

"....دفترچه های راهنمای پروازی که در ویماناها وجود داشته است کاملا مشابه همان دفترچه های راهنمای پروازی هست که شما امروزه در پروازهای هواپیماهای مسافری و تجاری و یا جت های جنگنده آنها را مشاهده می کنید.بله آنها هم البته که از دفترچه های راهنمای پروازی " Flight Manuals " استفاده می کردند چون برای هر خلبانی لازم است تا اطلاعات لازم در رابطه با هواپیما و سفینه فضایی خویش را در اختیار داشته باشد..."

ولی حقیقت چیز دیگریست. حقیقت این است که " Vimanika Shastra " یک متن کهن و باستانی سانسکریت نیست. نویسنده این کتاب آن را در سال 1918 نوشته است. نویسنده این کتاب ادعا کرده است که این کتاب توسط مکاشفه و از طریق کانال زدن یک روح به بدن او به او الهام شده است . ۴

G. R. Josyer

در واقع از این متن اولین بار در سال 1952 توسط جوزر ( G. R. Josyer ) رونمایی شد. روحی که ادعا می شود این متن را به نویسنده دیکته کرده است مربوط به یک غیبگوی باستانی به نام "بهارادوادا - Bharadvada " است!


این نام، نام فردی است که در برخی متون کهن باستانی سانسکریت از او به نیکی و بزرگی یاد شده است. ۵ انتخاب این نام نیز تصادفی نیست. جاعلانی که متن " Vimanika Shastra " نوشته اند این نام دهن پرکن را انتخاب کرده اند تا به نوشته دروغین و جعلی خود اصالت بدهند. به نظر شما جالب نیست که یک روح متعلق به یک کاهن باستانی در قرن بیستم به کسی مطالبی را الهام می کند و بعد این مطالب را به جای متونی باستانی آن هم با قدمت 8000 سال در سریال فضانوردان باستانی به بینندگان غالب می کنند ! به قول یکی از دوستان ، دروغ که کنتور نمی اندازد !

البته هیچ کس در رابطه با صحت و اصالت این متن حرفی نمی زند. اولین بار همانطور که گفتم در سال 1952 از این متن رونمایی می شود. چه بسا همه این داستان ارتباط ارواح و وحی شدن این کتاب در 1918 نیز داستانی باشد که در سال 1952 سرهم بندی شده است.

این متن تماما به یک دفترچه راهنمای فنی شباهت دارد و در آن درباره اینکه این سفینه ها "ویماناها" چگونه عمل می کنند توضیح داده شده است.در آن در رابطه با موتورهایی بحث شده که از تکنولوژی گرداب جیوه ای " Mercury-Vortex " استفاده می کنند.به نظر می رسد ایده فنی چنین موتوری به همان سال 1918 یا 1952 مربوط باشد. (دقیقا مصادف بازمانهایی که آلمانها بر روی تکنولوژی بشقاب های پرنده کار میکردند " ان شاء الله مطالبی در این رابطه تا چند ماه دیگر بر روی پایگاه قرار خواهد گرفت ".)

ویمانا ها و تکنولوژی گرداب جیوه ای

خنده دار است که بیگانه های فضانورد وقت زیادی را صرف توضیح دادن درباره تکنولوژی استفاده شده در سفینه هایشان کرده اند! ۶


در فیلم بیگانگان باستانی " ما و فرازمینی ها " اینگونه ادعاهایی مطرح میشوند :


"....کتاب " Vimanika shastra " یا دانشنامه علوم هوایی، نشان می دهد که ویماناها از موتوری استفاده می کردند که ترکیبی از تکنولوژی ژیروسکوپ،الکتریسیته و جیوه را دارا بوده است. آیا چنین چیزی اصلا ممکن است؟"


".....جیوه یک عنصر غیر معمولی است. جیوه فلز است ولی با این وجود مایع است و در عین حال رسانای الکتریسیته هم هست..."


".....در کتاب " Vimanika Shastra " عنوان شده است که ویماناها توسط موتورهایی به حرکت در می آمدند که به این صورت بودند که چندین ژیروسکوپ درون یک ورتکس آب بندی شده جیوه ای قرار دارند..."


"....در یکی از این متون در رابطه با جیوه چرخانی صحبت می شود که که بر اثر چرخش خود باد قدرتمندی ایجاد کرده و یک نوع اثر آسیابی ایجاد می کرده است. مشابه یک چرخ پرنده ذخیره کننده انرژی که در ان شما یک دیسک و صفحه چرخان دارید و به آرامی از آن انرژی استخراج می کنید و جنس آن از جیوه است. این انرژی باعث می شده تا نوعی پروانه چرخان را به حرکت وادارد ، یک نوع "Conducted fan " ... "

به نظر می رسد بسیاری از چیزهایی که در این متن به آن اشاره شده است ظاهرا دارای پشتوانه علمی هستند و علمی به نظر می آیند. حتی در بسیاری از موارد طراحی ها و نقشه های فنی نیز کشیده شده است. این تصاویر برای ما که از دید یک مخاطب به چنین موضوع جالبی نگاه میکنیم بسیار هیجان انگیز است .


جالب است ولی اگر شما با دید فنی به این نقشه ها و توضیحات نگاه کنید متوجه می شوید که از نظر فیزیکی کاملا غیر ممکن است چنین سفینه هایی با این توصیفات اصلا از زمین بلند شوند. در واقع 20 سال بعد و در سال 1974 مطالعه ای در این رابطه انجام شد و این متون و نقشه ها توسط موسسه علوم و فنون هوایی در بنگلور هند بررسی شدند. ۷

در اینجا نقل قولی را از ویل هانت " will Hunt " یک نویسنده آمریکایی مستقل ساکن هند،ذکر می کنم که در رابطه با این مطالعات انجام شده توضیحاتی را ارائه کرده است:

" همانگونه که تماما نوشته شد،کمیته تحقیقاتی به طور کامل مطالعه و آزمایش انجام شده را در طی مقاله ای به نام " A Critical Study of the Work Vymanika Shastra " منتشر کرد.


آنها در این رابطه تحقیق کردند که بفهمند که آیا نویسنده این متن (هر که بوده است) آیا هیچ دانش و فهم ابتدایی از علومی چون فیزیک،شیمی و الکتریسیته داشته است یا نه؟


بگذریم از اینکه نویسنده طبیعتا باید در رابطه با علومی چون هوانوردی،آیرودینامیک ،موتورهای جت،مهندسی موارد و متالوژی نیز دانش کافی را دارا بوده باشد.فعلا به همان فیزیک و شیمی و الکتریسیته ساده بسنده می کنیم.


نتیجه ای که این کمیته تحقیقاتی به آن رسید این بود که هیچکدام از سفینه ها و هواپیماهای ذکر شده در این متن قابلیت پرواز کردن را واقعا نداشته اند. هندسه ای که در طراحی ها بکار رفته است به شکل دهشتناک و وحشتناکی برا ی آنکه آنها به پرواز درآیند ،نامناسب است. قوانین نیروهای محرکه و موتور های پیش راننده حکم می کند که که این وسایل نه تنها قادر به پرواز کردن نباشند، بلکه در مقابل پرواز کردن حتی مقاومت نیز می کنند." .۷

ویمانا


به طور مسخره ای این وسایل غیر آیرودینامیک هستند. با ظاهری شبیه به کیک های عروسی ، با مناره ها و بالهای بزرگی شبیه بال پرندگان و با پروانه های چرخان کوچک.

من اینگونه تصور می کنم که 90 درصد اطلاعاتی که در این فیلم راجع به ویماناها ارائه می شود از این متن نشات گرفته است. سازندگان فیلم به خوبی می دانسته اند که این متن هیچ ارزش تاریخی و استناد ندارد و تمام ادعاهای آن عملا رد شده است لذا در یک چرخش عجیب از موضع خود پس از کلی شرح و توضیح دررابطه با موتورهای جیوه ای و این داستانها، نهایتا اینگونه عنوان می کنند که هر کسی بداند که این نوع موتورها عملا کار نمی کنند.

البته آنها سریع از روی این موضوع می گذرند و اینگونه عنوان می کنند که دلیل اینکه عملا این طرح منجر به شکست شده است این است که احتمالا یکی دو کلمه در متن اصلی اشتباه ترجمه شده است ، همین و بس. جالب است ، نه ؟! شیوه های روانشناسانه فوق العاده ای در این فیلم به کار برده شده تا مخاطب را در مقابل این تصاویر میخکوب کند!


در قسمتهایی از این فیلم اینگونه ادعاهایی نیز عنوان می شود:


" ...با این وجود این سیستم چرخ پرنده ذخیره کننده انرژی به سرعت انرژی خود را از دست می دهد.برای اینکه بتواند در طول فضا به گشت و گذار و مسافرت بپردازد لازم است تا سایز و اندازه آن فوق العاده زیاد باشد."

" ... به هیچ وجه روشن نشده است که این وسیله عملا قابل استفاده باشد. شاید مردم در این نوشته ها سعی داشته اند چیزی را توضیح داده و توضیف کنند که به چشم دیده اند و از دانش خودشان استفاده کرده اند. شاید آنچه آنها جیوه می پنداشته اند ، واقعا جیوه نبوده است.شاید یک نوع فلز مایع دیگر بوده است.... "

"... احتمالا استفاده از نام موتورهای ورتکس جیوه ای به خاطر یک اشتباه ترجمه ای بوده باشد. ورتکس ماده مناسبی برای استفاده از آن در یک موتور جت نیست..."

حال بیایید به آنچه که در متون واقعا کهن و قدیمی ودایی از آن به نام "ویمانا" یاد شده دقت کنیم. همانگونه که گفتیم در متون کهن واقعی از لغت "ویمانا" برای اشاره به "کاخها" استفاده شده است و وقتی این کاخها کاخ خدایان ساکن آسمانها بود خوب می توانستند در آسمان پرواز نیز کنند.


وقتی که ما به سیر تحول تاریخی که در متون کهن در رابطه با واژه "ویمانا" روی داده است دقت کنیم، اسرار و رازهای حول و حوش آن کم کم برای ما آشکار شده و ابهام آنها بر طرف می شود. حال اجازه دهید این تحولات تدریجی تاریخی را با هم مرور کنیم.


اول از همه در متون خیلی کهن اصلا از "ویماناها" نامی نیامده است و و قتی که نهایتا از آنها نام برده می شود به مدت چندین هزار سال بعدی، آنها را به صورت کاخها و تختهایی دارای چرخ توصیف می کنند که توسط اسبهایی کشیده می شدند. ۷


دقت کنید برای هزاران سال در متون ودایی سانسکریت فقط از اسب به عنوان نیروی محرکه این "ویماناها" نام برده شده است و هیچ صحبتی از به اصطلاح موتورهای ورتکسی جیوه ای " mercury vortex engine " نشده است.

در حدود 500 سال پیش از میلاد مسیح این ارابه های خدایان فاقد اسب می شوند و اینگونه به تصویر کشیده می شوند که به خودی خود قادر به پرواز کردن هستند. ۷


جیسون کولاویتو "Jason Colavito " در باره ویماناهای اولیه که با اسب کشیده می شدند اینچنین می گوید:

"اولین نوع از چنین ارابه های و تخت های پرنده به یک پادشاه زمینی به نام "راوانا" متعلق بوده و نام این وسیله پرنده "پوشپاکا - Pushpaka " بود. در زمان نوشته شدن افسانه و حماسه مهارابهاراتا " Mahabharata " (400 سال پیش از میلاد مسیح) در متون سایز این ارابه ها و تختهای پرنده بزرگ شد تا جایی که محیط یکی از آنها به 12 ذراع رسید. ولی هیچگاه چرخهای آنها حذف نشد ، چرخهایی که آنها را به عنوان ارابه های زمینی مشخص می کرد."

خیلی جالب است. نویسندگان و جاعلان فرضیه فضانوردان باستانی حتی در توصیفات ارائه شده در متون نیز تحریف کرده و آنها را به طوری تغییر می دهند تا آنها شبیه به بشقاب پرنده ها و UFO ها شوند.

به عنوان مثال ،نقل قولی از دیوید چیلدرس "David Childress " را از کتابش که توصیفی از "ویماناها" ارائه داده است ذکر می کنم و بعد آن را با توصیفی که واقعا در متن ودایی وجود دارد مقایسه می کنیم و به تحریف انجام شده توسط او در متن آگاه می شویم.

او در کتابش اینگونه می نویسد:


"با طلوع صبح ، راما،ماشین فضایی پوشپاکا که برایش توسط " vivpishand " فرستاده شده بود را سوار شده و آماده عزیمت شد. این ماشین خودکار بود و به خودی خود حرکت می کرد. این ماشین بزرگ بوده و با ظرافت رنگ آمیزی شده بود. دارای دو طبقه بود و اتاقکهای زیادی با پنجرهای فراوان داشت و با پرچمها و پارچه هایی پوشیده شده بود.این سفینه وقتیکه به راه خود در هوا می رفت صدای دلنشین و زیبایی صادر می کرد."

ویمانا

حال آنچه را که در متن واقعی "رامایانا" می خوانیم را مشاهده کنید:

میمون توانا سوار بر ارابه پر زرق و برق پوشپاکا شد که پر از تصاویر گرگ ها بود. از" kart taswara " و " Hir anya " ساخته شده بود. رشته هایی از ستونهای زیبا آن را تزئین داده بود و با آنها آراسته شده بود که با شکوه و جلال می درخشیدند. درون آن با اتاقهای مخفی باریک و سالنها آراسته شده بود. آسمانها را سوراخ می کرد و یاد آور " Meru " یا "Mandara "بود و شبیه به خورشید درخشان به نظر می رسید... پلکانی طلایی و تزئین شده با صندلی های مجلل و ردیفهایی از پنجره های طلایی و کریستال ... و تخت و سریر از جنس یاقوت کبود، زمرد سبز وسایر سنگها و جواهرات گرانبها.... آن با " Vid-rumas" سنگها و جواهرات زیبا پوشیده شده بود و آراسته شده بود ، مرواریدهایی در اطرافش ... و تراس و بالکنی مست کننده و رویایی...که با چوب صندل قرمز پوشیده شده بود و به طلا می مانست... و با عطر دل انگیزی معطر شده بود و خورشید را در هنگام طلوع خویش به یاد بیننده می انداخت..."

ویمانا

حال قضاوت با شما. آیا می توانید بشقاب پرنده ای را با تراس ساخته شده از چوب صندل قرمز تصور کنید؟ البته مطمئنا کسانی که عاشقان سینه چاک چنین نظریه ی بی پایه و اساسی هستند همین را نیز قبول میکنند ، میدانید چرا ؟ چون نمیخواهند ذهنیاتی که برای خود ساخته اند و توسط مروجان این فرضیه نیز پرورش داده شده است دچار اختلال شود .

خلاصه اینکه همه مدارکی که سازندگان این فیلم در رابطه با "ویماناها" به آن استناد کرده است نشات گرفته از یک متن جعلی نوشته شده در قرن بیستم است.


آنها با فریبکاری این متن را به جای متونی با قدمت 8000 سال جا می زنند تا دروغهای خود را اثبات کنند. آنها متون ودایی کهن و واقعی را مثله کرده و آنقدر از سر و ته آن می زنند تا "ویماناهای" توصیف شده در آنها را شبیه به بشقاب پرنده های خیالی خود کنند.

هر علاقه مند به تاریخ و اسطوره شناسی می تواند رد "ویماناها" را در اسطوره ها و متون هندویی و سانسکریت دنبال کند و متوجه تمام فریبکاری ها و دسیسه های مروجین نظریه فضانوردان باستانی شود.

از نظر روانی شما که برای مدت زیادی، تحت تاثیر مطالبی قرار گرفته اید که با زیرکی آب و تاب داده شده اند دیگر شاید همین نقد هم برای شما غیر قابل باور باشد ، ولی بهتر است حتما راجع به این مسایل تحقیق کنید تا به کذب بودن وعدم درستی دلایل مطرح شده مروجان فرضیه ی فضانردان باستانی پی ببرید . کافیست متعصبانه به ماجرا نگاه نکنید وبه دنبال حقایق باشید .

در آخر نیز پاسخ یکی از متخصصان باستانشناسی پیش از تاریخ به سوال بنده که به خواست خود ایشان نامشان قید نشد را می آورم . از ایشان در باب ویماناها که این دست دانشمندنماها مدعی آن هستند جویا شدم . پاسخ ایشان را در زیر می آورم ، شاید اندکی به خود بیاییم.

" با سلام

راستش را بخواهید از این دست موضوعات در عالم باستان شناسی کم نیست. مخاطب این کشفیات اسرار آمیز و پر رمز و راز هم البته عوام الناس و توده های سرگشته در جستجوی جهان های عجیب و غیر عادی هستند. آنجا که دیگر گزاره ها و باورهای دینی به حاشیه رانده شود و انسان از منبع قدرت الهی محروم کند خود را، می ماند عطش دانستن امور غریبه که پرداختن به این شبه باستان شناسی ها هم یکی از آنهاست.

ویمانا یکی از چندین موردی است که چنین وضع و حالی دارد. مجامع علمی باستان شناسی هرگز به این موضوعات اعتنا نمی کنند و آنها را کالاهایی برای فرهنگ عامه برمی شمرند. برای ما هم این داستان های خیالی چندان مهم نیست. اما کلیدهایی وجود دارد که می توان با بهره گیری از آنها صحت و سقم این ادعاها را سنجید. در زیر چند پرسش طرح می شود که پاسخگویی به آنها می تواند افسانه هایی چون ویمانا را به واقعیت بدل کند:

نخست اینکه، چرا در مورد چنین عجایبی جز در سایت های درجه دو و سه و عموماً تجاری اینترنتی نمی توان مطلبی یافت؟ مگر نه اینکه کشفیاتی بس مهم هستند؛ پس چرا جز ژورنالیست ها و توده های مردم کسی به آنها توجهی نمی کند؟ چرا این کشفیات در ژورنال های معتبر الزویر، اشپرینگر، جی استور و دیگر پایگاه های علمی منتشر نمی شوند؟ چرا همواره ردپای نیروهای نظامی و سیاسی در این قبیل مطالب و کشفیات به چشم می خورد؟ سربسته بگویم، آیا اینها حربه های گمراه کننده جاسوسی نیست؟

دوم اینکه، چرا تنها خبرگزاری های محلی و درجه چندم به این کشفیات می پردازند و متن گزارش هایشان هم همیشه به شیوه ای است که بیش از همه القای ترس می کند؟

سوم اینکه، مثلاً در مورد ویمانا، آن نوشته های باستانی درون غار کشف شده چرا هرگز منتشر نمی شوند؟ عکس شان کجاست؟ طرح هایشان چیست؟ به چه زبانی تعلق دارند؟ تاریخ گذاری آنها چه دوره ای را نشان می دهد؟ مربوط به کدام گونه زبانی هستند؟ در چه بافتی به لحاظ مردم شناختی پدیدار شده اند؟ از طرفی، چرا حکاکی های صخره ای عجیب و غریب مورد ادعا در این دست موارد در بافت باستان شناختی خود قرار نمی گیرند؟ چگونه می توان ادعا کرد که به دوره مثلاً زرتشت تعلق دارند؟ مگر می توان نقوش صخره ای را تاریخ گذاری کرد؟ نتایج آزمایشات تاریخ گذاری چرا منتشر نمی شود؟ براساس چه سند و مدرک مستدلی زمان و مکان زندگی زرتشت شناخته شده است؟ اگر در این زمینه قطعیتی وجود دارد، چرا غول های پژوهش های ایران باستان هنوز در مورد آن به توافق نرسیده اند؟

چهارم اینکه، چرا همیشه در این کشفیات بزرگ، پای یک ابرقدرت جهانخوار در میان است که می خواهد گذشته و آینده جهان را در دست گیرد؟ به نظر شما این داستان ها به فیلم نامه های هالیوودی شبیه نیست؟ چند وقت پیش شخصی تا فهمید من باستان شناس هستم در مورد ابداع قالی پرنده توسط هخامنشیان سخن گفت اینکه حمله طبس را امریکایی ها در اصل برای یافتن بقایای آن و پی بردن به تکنولوژی ساختش ترتیب داده بودند! می بینید که الگوها و قواعد این دست روایت ها چقدر به یکدیگر شباهت دارد؟

جامعه علمی جهان و به ویژه جامعه باستان شناسی به دنبال پرسش های واقعی و ملموس و شواهد قابل فهم، مستدل و منسجم می گردد و با افسانه های هالیوودی چندان سنخیتی ندارد. این دست روایت ها بیش از همه از محافل خاص سیاسی یا فرهنگی با جهتگیری های ویژه برمی خیزند و چنین شبهه افکنی هایی کار و رسم باستان شناسان نیست. ما به نوبه خود دعا می کنیم که بار دیگر معرفت وحیانی روح و جان انسان های شیفته معارف پیدا و پنهان را از خود سرشار سازد تا دیگر برای خواباندن عطش خویش بدین گونه مهمل گویی های احیاناً جهتدار دست نیازند. بیش از این دعا نیز از دستمان کاری برنمی آید.

امیدوارم که توضیحات این حقیر مفید فایده بوده باشد. بعید هم می دانم که همکارانم چیزی بیش از این برای گفتن داشته باشند. چراکه تمام هم و غم باستان شناسان یافتن الگوها و قواعد موجود در بطن رابطه انسان و عالم زیست وی در گذر زمان براساس شواهد برجای مانده از وی است و کارشان با فیلم نامه نویسی برای هالیوود فرسنگ ها فاصله دارد.

ارادتمند شما

دکترای باستان شناسی پیش از تاریخ

دانشگاه تهران

---------------------------------------------------------------------

به امید خدا ادامه دارد...

آدرس برخی منابع در این قسمت قرار داده شده است:  "دانلود آدرس برخی منابع "    

منبع :

http://www.silent-truth.com/post-386.aspx

مقدمه - فرضیه فضانوردان باستانی باطل است.

" بسم الله الرحمن الرحیم "

 

فضانوردان باستانی " Ancient Aliens" نام یک سریال تلوزیونی است که برای اولین بار در 20 آوریل 2010 از شبکه تلوزیونی " History Channel" پخش شد. به تازگی نیز یکی از شبکه های ماهواره ای این مستند را با نام "ما و فرازمینی ها" دوبله کرده و در حال پخش است . در این سریال مستند، فرضیه معروف فضانوردان باستانی معرفی می شود. این فرضیه بر این اساس بنا شده است که موجودات فرازمینی در اعصار و قرون گذشته بارها از سیاره زمین دیدن کرده اند. اینگونه ادعا می شود که گزارشهای مربوط به این دیدارها و تماسها، در لابلای متون تاریخی، شواهد باستان شناسانس و اسطوره های مختلف بشری که سینه به سینه نقل شده است، وجود دارد.

پایگاه حقیقت خاموش

من نیز به شخصه برای مدتی تصور می کردم و بر این باور بودم که این فرضیه یک نظریه درست است و آن را قبول داشتم. به همین دلیل سالهای متمادی از عمر خود را صرف تحقیق و مطالعه در این رابطه کردم. از خواندن کتابهای نویسندگان مشهور و محبوب گرفته تا مشاهده انواع فیلمها و شنیدن تمام برنامه های رادیویی که به این موضوع می پردازند، وقت من را پر کرده بود. حقیقت این است که خود من یکی از طرفداران پرو پاقرص و متعصب این فرضیه بودم و برای مدتها با اشتیاق فراوان این موضوع را در بین دوستان و اعضاء خانواده خود تبلیغ می کرده و از آن دفاع می کردم.

نقد مستند بیگانگان باستانی (ما و فرازمینی ها )

این مستند پس از دوبله از شبکه ماهواره ای Manoto1 در حال پخش است .

البته امروز اصلا این فرضیه را باور ندارم و این مقدمه را گفتم تا شما نیز بدانید که من این فرضیه را به خاطر دلایل شخصی و به طور تعصبی رد نمی کنم، چه بسا خود روزگاری از طرفداران سینه چاک آن بوده ام. دیدگاه فعلی و الان من هم آنچنان انعطاف پذیر است که با قبول اینکه موجودات فرازمینی وجود داشته باشند ،مشکلی ندارم. حتی می توانم باور کنم که این موجودات در اعصار گذشته از سیاره زمین هم دیدن کرده باشند.

نقد مستند Ancient Aliens

امیدوارم، شما نیز حتی اگر با نتیجه گیری های من مخالفید ،نهایتا به این نتیجه برسید که در این مقاله من با بررسی ادعاهای مطرح شده در این نظریه آنها را با احترام و بدون تعصب و به صورت بیطرفانه نقد کرده و رد نموده ام.

نقد مستند ما و فرازمینی ها

جئورجیو تسوکالوس ، یکی از مروجان این فرضیه

به صراحت عنوان می کنم که در این مقاله قصد ندارم تا نشان بدهم که فرضیه فضانوردان باستانی فقط در چند جزئیات کوچک دچار اشتباه شده است و علارغم آنها باز هسته اصلی آن و اصل نظریه پا برجا باقی می ماند. ابدا، نظر شخصی من این است که این نظریه از بیخ و بن اشتباه بوده و هیچ امکان و اختیاری برای درست انگاشتن آن باقی نمی ماند.

 در زیر میتوانید چند قسمت از این سریال را دانلود کنید :

ما و فرازمینی ها - خدایان و فرا زمینیان

ما و فرازمینیها - سازه های ناشناخته

ما و فرازمینی ها - تخریبها و ویرانی ها

ما و فرازمینی ها - فرازمینی ها و رایش سوم

امیدوارم بتوانم به شما نشان دهم که مروجان این نظریه فقط در ارائه برخی از اطلاعات اشتباه نکرده اند ، بلکه آنها در تک تک و تمام ادعاهای خود در نظریه فضانوردان باستانی و در توضیح و تفسیر شواهد و مدارک ادعایی خود اشتباه کرده و به خظا رفته اند.

نقد مستند ما و فرازمینی ها

برخی از شخصیت هایی حاضر در این مستند من جمه اریک فون دانیکن

امیدوارم بتوانم به شما نشان دهم که آنها چگونه غالبا از ابزار فریب استفاده می کنند تا نظرات خود را به دیگران بقبولانند. آنها در این فریبکاری حتی دست به تغییر و تحریف شواهد و مدارک نیز می زنند تا به این وسیله ادعاهای خود را اثبات کنند.

دوست دارم تا خواننده گرامی متوجه این موضوع بشود که با وجود شکاکیتی که در رابطه با فرضیه فضانوردان باستانی دارم، تصدیق می کنم که اتفاقی غیر طبیعی و عجیب  می تواند در اعصار قدیم و دوران باستان افتاده باشد. دلیلم هم این است که با مطالعه اسطوره های مختلفی که از عهد باستان به جا مانده است زمینه و تم ثابت و مشترکی در اغلب آنها مشاهده می شود و این شباهت و یگانگی نیاز مند ارائه یک توضیح و تفسیر خوب است. ولی مشاهده خواهید نمود که فرضیه فضانوردان باستانی ، آن نظریه ای نیست که توضیح دهنده این شواهد باشد. " نظرات ما راجع به این موجودات در گذشته ی زمین را میتوانید در فصول مختلف مطالعه بفرمایید."

دکتر مایکل هایزر

دکتر مایکل هایزر

در خلال این مقاله گاه و بیگاه از توضیحات و صحبتهای دکتر مایکل هایزر " Dr. Michael Hesier " نقل قول خواهم کرد. ایشان از معدود دانشمندان و پژوهشگرانی هستند که به این موضوع پرداخته اند و ادعاهای مطرح شده در این فرضیه را به چالش کشیده اند.دکتر هایزر یکی از بهترین دانشمندانی است که با دیدگاه شکاکیت به این نظریه پرداخته و آن را با متون قوی خود نقد کرده است. ایشان در این رابطه مقالات و کتابهای زیادی نوشته است و چند دو جین وب سایت نیز در فضای مجازی وجود دارد که نظریات ایشان را عنوان می کند که در این مقاله نام آنها را ذکر کرده و به شما معرفی می کنم.

به شما توصیه می کنم در برخورد با این سری از مقالات با ذهن و دید باز برخورد کنید. امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید. با ما همراه باشید .

نقد فرضیه فضانورادن باستانی ، مستند ما و فرازمینی ها ، بیگانگان باستانی

 برگرفته از سایت حقیقت خاموش

http://www.silent-truth.com/post-371.aspx

نقاشی از یوفو های باستانی . راست یا دروغ ؟ (5)

تصویر شماره 9:

در نقاشی زیر بسیاری از یوفولوژیست ها آن را گوی پرنده وبرخی نیز بالن یاد میکنند و با تحلیل های عجیب و غریب و سوال ها مبهم ضمیمه آن سعی میکنند شی مذکور را یک بشقاب پرنده در دوران باستان معرفی کنند چرا که تا قرن 17 میلادی بالن ساخته نشده بود واین نقاشی مربوط به حدود 5 قرن پیشتر از آن است.

پایگاه حقیقت خاموش

توجه شما را به تصویر گوی زیر جلب میکنم . این گوی قدرت است .

پایگاه حقیقت خاموش

این گوی که نشان قدرت امپراطوران مسیحی و نماد مشروعیت دینی آن ها بود ، بار ها به عنوان نمادی از قدرت زود گذر در نقاشی ها به کار رفته است. در تابلو بالا نیز این گوی در آسمان به تصویر کشیده شده که در حال عروج به بالا می باشد ولی به عکس قاعده پرسپکتیو بسیار برجسته تر نمایش داده شده است.

با توجه به وجه تسمیه می توان این گونه برداشت کرد که در عین اینکه افرادی از بزرگان و سران ، نگران در حال نظاره امپراطور در حال احتزار هستند، عده ای نزد جادو گر و پیش گو رفته اند تا در مورد آینده و احتمالا جانشین بعدی گمانه زنی کنند.

همین طور دو نفر در گوشه سمت راست مشاهده می کنیم که همدیگر را در آغوش گرفته و به همدیگر تبریک می گویند. چرخی که پیش گو در حال گرداندن آن است در واقع نمادی از گردش قدرت و تحول صاحبان قدرت است.یا به قولی همان چرخ زمان است که در هر دوره به کام فردی است. پس اینجا اشاره ای به یوفو ، بشقاب پرنده یا گوی پرنده نشده است وتحلیل اینچنینی تنها زاییده توهمات دانشمند نماهای خیال پرداز است.

توجه شما را به حضور این گوی قدرت در برخی نقاشی های دیگر نیز جلب میکنم.

پایگاه حقیقت خاموش

درمورد بسیاری از نقاشی های دیگر نیز چنین تحلیل های غیر واقعی مشاهده میکنیم که فقط برای القاء تفکر یوفولوژیستی برخی افراد به عنوان اطلاعات در رسانه ها منتشر میشوند.

بازهم به تشابه بسیار نقاشی ها توجه کنید.

پایگاه حقیقت خاموش پایگاه حقیقت خاموش

آیا اکنون باور دارید که این نمونه تحلیل های دروغین از چنین تصاویری تنها برای فریب شماست . افراد چون دانیکن و سایتهایی که خودرا مدعی در این زمینه میدانند آیا حقیقت را به شما میگویند؟! آیا آنها به دنبال حقیقت اند یا در پس پرده ی مخفی کردن برخی حقایق در جستجوی چیز دیگری هستند؟!

 

تصویر شماره 10 :

تابلوی "مریم و کودک" در ویترین سالن اجلاس در ساختمان شهرداری فلورانس ایتالیا قرار دارد . این که نقاشی را چه کسی کشیده است حرف های مختلفی بیان میشود ودر این میان به چند نقاش اشاره میشود ولی این که دقیقا این نقاشی را چه کسی کشیده است معلوم نیست .

پایگاه حقیقت خاموش

این نقاشی نیز یکی از معروف ترین نقاشی هایی است که در میان یوفولوژیست ها سروصدا ایجاد کرده است . در سمت راست سر حضرت مریم ، یک شی ناشناس در حال پرواز دیده میشود . در بخشی از نقاشی شخصی دیده میشود که دستش را جلوی سرش نگه داشته ودرحال نگاه کردن به آسمان است ، یک سگ نیز همراه این شخص است که به شی ناشناس نگاه میکند .

در مقاله ای از دانیل بدینی در نشریه "Notiziario UFO " به تاریخ 7جولای 1996 آمده است :

"ما به وضوح حضور یک جسم هوایی سربی رنگ را میبینیم که به طور واضح به عنوان یک وسیله در حال پرواز بادامی شکل قابل رویت است ."

پایگاه حقیقت خاموش 

اما این تنها ویژگی عجیب نقاشی نیست . دربالا سمت چپ ، ستاره تولد حضرت عیسی را همراه با 3 ستاره کوچک دیگر میبینیم . چین جزئیاتی را میتوانیم در اثر "Madonna of the Book " از ساندرو بوتیچلی نیز دید .

پایگاه حقیقت خاموش

این سه سه ستاره نشان از یک نوع پیکر نگاری باستانی دارد . ماجرا از این قرار است که سخنرانی های فردی به نام جیرولامو ساوانارولا ، بسیار بر آثار هنری آن دوران اثر گذاشت . چندین هنرمند از جمله ساندرو بوتیچلی کارهای پیشین خود به عنوان یک کافر را رد کردند و با اشتیاق شروع به نمایش موضوعات عرفانی اما در همان سبک قدیمی کردند.

نماد شناسی مذهبی که در این نقاشی دیده میشود نیز در همین راستا است . مثلا سه ستاره اغلب در نقاشی های قرن پیش دیده میشد به ویژه در شکل و شمایل بیزانسی حضرت مریم. این سه ستاره اغلب روی شانه ها و پیشانی مریم مقدس نقش میشد . گاهی اوقات نیز با سه پرتو جایگزین میشدند . آنها همیشه "سه بار باکرگی" حضرت مریم را نشان میدهند ، یعنی قبل ، به هنگام و بعد از تولد حضرت عیسی .

در مفهومی خاص این نمادی به عنوان ایمان به مریم مقدس است . حال به شی ای برمیگردیم که به عنوان یوفو تفسیر شده است .

لطفا متن زیر را بخوانید . این متن از باب 2 – شماره 8 تا 12 انجیل لوقا گرفته شده است .

 

"در دشتهای اطراف آن شهر، چوپانانی بودند که شبانگاه از گله های خود مراقبت میکردند. آن شب ناگهان فرشته ای در میان ایشان ظاهر شد و نور جلال خداوند در اطرافشان تابید و ترس همه را فرو گرفت. اما فرشته به ایشان اطمینان خاطر داد و گفت: نترسید! من حامل مژده ای برای شما هستم، مژده ای برای همه مردم! و آن اینست که همین امروز مسیح، نجات دهنده شما، در شهر داود چشم به جهان گشود! علامت درستی سخن من اینست که نوزادی را خواهید دید که در قنداق پیچیده و در آخور خوابانیده اند!"

"بازهم قابل ذکر است که ما اینجا قصد تفسیر موضوعاتی که در اناجیل آمده است را نداریم و حتی به وجود تحریفاتی بسیار در این کتاب ها معتقدیم . فقط میخواهیم نشان دهیم که این اشیاء که از آنها به عنوان چیزی ناشناخته وحتی بشقاب پرنده یاد میشود ، تنها برای فریب مردم است و همگی تفاسیری خاص واشارتی را دارا هستند که نیازی به تخیل گرایی نیست ."

این بخش از انجیل لوقا اشاره به متنی دارد که در خطاب به چوپانان آمده است . اطلاعیه به چوپانان را میتوانید به عنوان نمونه در اثر "تولد مسیح" که وینچنزو فوپا آن را کشیده مشاهده کنید .

در تصاویر زیر نیز نمونه هایی دیگر از این نقاشی ها را میبینید .

پایگاه حقیقت خاموش

عکسهای بالا فقط چند نمونه از این قبیل هستند . در هرکدام از آنها میتوان به وضوح فرشته را تشخیص داد . در همه ی آنها نیز چوپانی دیده میشود که دستش را روی پیشانی خود گرفته و چشمشانش را در مقابل درخشش نور محافظت میکند . اغلب یک سگ نیز در کنار وی وجود دارد . در بسیاری از موارد فرشته از ابری که با نور پوشیده شده است دیده میشود و در ایری که در پوشش اشعه های طلایی رنگ است بیرون می آید .

در یک تذهیب کاری اثر جیان بوردیچون که در یک کتاب آمده است ، یک فرشته در میان نوری که آسمان را پاره میکند دیده میشود در حالی که در یک نقاشی دیگر با همین مضمون اثر رافائلو دل گاربو فقط یک شکاف درخشان در ابر های بزرگ وجود دارد .

پایگاه حقیقت خاموش

در نقاشی زیر نیز صحنه یکسانی از چوپانی را نشان میدهد که دستش روی پیشانیش است و یک سگ در کنار او است، و به فرشته با لباس قرمز نگاه میکند. در مرکز نقاشی، بالای سر حضرت مریم، یک ابر تابان وجود دارد.

پایگاه حقیقت خاموش 

در زیر اثری از دومینیکو گیرلاندایو دیده میشود . یک ستاره درخشان درون ابر ها دیده میشود و 2 چوپان نیز در این نقاشی دیده میشود.

پایگاه حقیقت خاموش

در نقاشی "ستایش مغ" که اثری دیگر از گیرلاندایو میباشد نیز فرشته و ابر درخشان دیده میشوند .

همچنین در این نقاشی از کتاب " Book Of Prayers" نیز ابر درخشان پر از فرشته های کوچک دیده میشوند .

در نقاشی تولد حضرت مسیح اثر لورنزو موناکو ، باز هم ابری مشابه بالای حضرت مریم یافت میشود درست هنگامیکه فرشته از ابر بیرون می آید تا به چوپانان این خبر را بدهد. دقیقا تصویری از مطلب یاد شده در انجیل لوقا.

پایگاه حقیقت خاموش

بنابراین با اطمینان میتوان صحنه اعلام خبر تولد مسیح که در انجیل لوقا شرح داده شده را تشخیص داد. ممکن است این سوال بوجود آید که در آن عبارات در انجیل لوقا حرفی از ابرهای درخشان نیست، پس این ابر از کجا آمده است؟

در آثار مقدس هنری زمان رنسانس، فقط صحنه هایی برگرفته از اناجیل چهارگانه نشان داده نمیشد. هنرمندان، اغلب، الهامات خود را از متون عبادی جدید تر بر میگرفتند که شامل شخصیتها و موقعیتهایی با رگه های عمومی تر و داستانی تر بود.

از این دست آثار میتوان به "" Mary's Presentation to the Temple یا "Virgin's Wedding " اثر جیوتو، مواجهه میان عیسی و یوحنا در اثر "The virgin of the rocks" اثر لئوناردو اشاره کرد که همه موضوعات آنها از منابع بیگانه و غیر از اناجیل چهارگانه گرفته شده است.

نقاشان اغلب صحنه ها و موقعیتهایی از متون نا متناجس و متفاوت از هم و یا از چندین کتاب مشکوکى که راجع به زندگى حضرت عيسى و دين مسيح نوشته شده را مخلوط میکردند، مثل "Golden Legend" اثر یاکوب داوارزه.

یکی از این کتب که در آن زمان خیلی زیاد به عنوان منبع مورد استفاده قرار میگرفت،

انجیل طفولیت مسیح (ع) "Infancy Gospel of James" است. در این کتاب شرحی از تولد مسیح وجود دارد که در آن هیچ فرشته ای نیست و بجای فرشته، ابری از نور به عنوان یک ماما جایگزین شده است.

"آنها در محل غار ایستاده بودند، و مشاهده میکردند!، یک ابر تابان که غار را تحت الشعاع قرار داده بود. و قابله گفت: روح من امروز بزرگ شده است، زیرا چشمان من چیزهای شگرف را دیده اند: آن رستگاری بیرون از اسرائیل آورده شده است. و فورا ابر ناپدید شد، و یک نور عظیم در غار درخشید که چشمها نمیتوانست آن را تحمل کند" (باب19- شماره 2).

 

در انجیل لوقا، او میگوید "و نور و شکوه خداوندگار دور او میدرخشید".

اما اینجا نویسنده اضافه میکند که "چشمها نمیتوانست آن را تحمل کند". در بسیاری نقاشی ها میتوان دید که چگونگه چوپان با دستش از چشم خود در مقابل نور محافظت میکند.

در کتاب دیگری از این دست میتوان شرحی درباره ستاره یافت، به علاوه اینکه میتوان خواند که چگونه یوحنای کودک باید از دست هبروديس فرار کند:

"و، هنگامی که هبروديس دانست که مغ (magi) باید از او تقلید کند، در اقدامی دیوانه وار قاتلانی را فرستاد درحالی به آنها میگفتند: کودکان از دوسال، و کمتر را بکشید.

و مریم، که شنیده کودکان کشته خواهند شد، ترسیده بود و طفل را برداشت و قنداق کرد و او را درون آخور گاو گذاشت.

الیزابت نیز شنید که آنها دنبال یوحنا میگردند، او را برداشت، و به بالای تپه برد، و دنبال جایی گشت که او را پنهان کند. اما جایی برای پنهان کردن وجود نداشت. و الیزابت با صدای بلند فریاد زد و گفت: کوه خدا، مادر و بچه اش را بپذیر! و فورا کوه ترک خورد و او را جای داد. و نوری دور آنها میدرخشید برای اینکه فرشته خداوندگار با آنها بود تا از آنها نگهبانی کند."

در این عبارات از این کتاب، نور مربوط شده به فرشته محافظ، بدون اینکه مربوط به شخص باشد.

نمایش ابر تنها، بدون فرشته، نادر است، ولی یک نمونه از آن را میتوان در نقاشی ای از مستر فرانک دید. نقاشی زیر خدا را درون ابر نشان میدهد، درحالیکه فرشته برای چوپانان اعلام خبر میکند.

پایگاه حقیقت خاموش

مارکو بوشاگلی تا کنون چندین کتاب درباره شکل شناسی فرشتگان نوشته است. بخصوص در کتاب "تاریخ فرشتگان" او عبارتی از پئودو دایونگی نقل میکند که گفته: "کتب مقدس آنها را در شکل ابرها نشان میدهند که نشان دهند موجودات مقدس با نوری پنهان و فوق دنیوی پر شده اند".

پایگاه حقیقت خاموش

در نقاشی مورد بحث ما که احتمالا اثر سباستیانو میناردی است، هیچ یوفویی وجود ندارد. سه ستاره کوچک زیر ستاره بزرگ نماد های سه دوره باکرگی حضرت مریم (قبل، به هنگام و بعد از تولد حضرت مسیح) هستند و ابر تابان، نماد شکوه و جلال خداوند است که از کتاب انجیل طفولیت (بخش 2، شماره 19) گرفته شده است. یعنی داستان انجیل لوقا در این کتاب بدین گونه شرح داده شده و نقاش نیز تنها میخواست همین داستان را نشان دهد . سایر نقاشی ها با همین مضمون و توضیحات بالا دلیلی بر رد شدن این موضوع است که چیزی مشکوکی یا بشقاب پرنده ای در این تصویر حاضر باشد و چنین استدلال هایی دروغ محض برای فریب ماست .

موفق و سربلند باشید

منبع :

http://www.silent-truth.com/post-369.asp

نقاشی از یوفو های باستانی . راست یا دروغ ؟ (4)

تصویر شماره 7:

تصویر زیر یکی دیگر از نمونه های پر استناد از حضور یوفوها در تاریخ است . این تصویر در موزه ای در ناپولی ایتالیا نگهداری میشود ومربوط به بنیاد کلیسای سانتا ماریای رم است. عقیده ی یوفولوژیست ها بر این است که در این نقاشی به وضوح حضور ده ها بشقاب پرنده را میبینیم واین نقاشی خبر از حقیقتی میدهد که نقاش به چشم خود آنها را دیده و واقعیت را نقاشی کرده است . این که حقیقت نقاشی شده ، درست است ولی باید دید آیا حقیقت همان چیزی است که یوفولوژیستها بدان معتقد هستند یا خیر!

پایگاه حقیقت خاموش

البته در سایت های یوفولوژیکی و مستند های اینچنینی بازهم از همان شیوه دانیکنیسم استفاده میشود ، یعنی چه ؟! به عنوان مثال به تصویر زیر توجه کنید . شما را با سوالات متعدد درگیر میکنند ودر آخر هدف و مقصود خود را به شما تحمیل میکنند ، چه نادرست ، چه درست شما به راحتی میپذیرید وذهنتان درگیر خواهد شد.

اما حقیقت ماجرا چیست ؟! به اعتقاد اهالی رم و بر اساس افسانه ای قدیمی، در نیمه تابستان سال ۳۵۸ پس از میلاد مسیح (ع)، در محله ای از رم که امروز "سانتا ماریا ماجوره" نام دارد در ظهر یک روزماه آگوست داغ ، برف بارید و به همین علت به دستور مقامات مذهبی آن زمان، کلیسایی بزرگ در این محله با نام حضرت مریم مقدس بنا شد. به نظر شما چرا سایتها و کتاب های یوفولوژیست هچگاه تصویر نزدیکی از این نوع نقش ها را نشان نمیدند و یا تحلیل ها وداستهانها مربوط به آن را بیان نمیکنند؟! به نقاشی های دیگری که این داستان را نقل میکنند توجه کنید .

پایگاه حقیقت خاموش

این داستان در سایر نقاط ایتالیا نیز موردتوجه قرار گرفت ونقش هایی دیگر نیز که این داستان را نقل میکردند در سایر نقاط ایتالیا دیده شد یعنی اینکه داستان آن روز به صورت نقاشی در محل هایی دیگر از ایتالیا کشیده شد وحتی در برخی کلیساها به عنوان نماد نیز استفاده گردید .در زیر نمونه هایی دیگر را میبینید .

پایگاه حقیقت خاموش

پایگاه حقیقت خاموش

به وسیله ای که در دست پاپ برای اشاره به کندن زمین وجود دارد توجه کنید. همانطور که میبینید در همه ی این نقاشی ها منظور حضور ابرها و برف غیر عادی آن روز بوده است و در همگی شما آن کشیش و یا پاپ را مشاهده میکنید که در حال آغاز کردن کندن زمین برای احداث ساختمان کلیساست . اگر هنوز هم فکر میکنید آن موارد غیرعادی که یوفولوژیست ها بدان اشاره میکنند بشقاب پرنده هستند ، به تصویر بزرگنمایی شده ی زیر توجه کنید.

پایگاه حقیقت خاموش

برای مشاهده ی بهتر تصویر روی آن کلیک کنید .

آیا متوجه دانه های برف میان ابرها میشوید؟ آیا حال باور دارید که این نقاشی نیز به هیچ بشقاب پرنده ای اشاره ندارد وتنها هدف این نقاشی به تصویر کشیدن داستان احداث کلیسای سانتا ماریا است؟ شاید بخواهید بگویید اگر آنها ابر هستند چرا اینگونه جدا از هم و بزرگ و کوچک به تصویر کشیده شده اند؟ برای سوال نیز پاسخی وجود دارد که این نوع تصویرنگاری از ابرها در سایر نقشی هایی که به ابرها اشاره میکند نیز دیده میشود. به نمونه های زیر توجه کنید .

پایگاه حقیقت خاموش

پایگاه حقیقت خاموش

پس همانطور که میبیند طرح جدا از هم ابر ها چیز عجیب و غریبی نیست . نتیجه این است که گرچه تغییراتی آب و هوایی در امروز هم دیده میشود واین چیزی غیر عادی نیست ولی آن روز در میان مردم آن قسمت از ایتالیا به عنوان "معجزه برف" معروف شد و این نقاشی نیز تنها به آن داستان اشاره دارد و تحلیل یوفولوژیست ها مبنی بر حضور یوفو ها در این تاریخ تحلیلی دروغین وبرای فریب مخاطب است.

 

 

تصویر شماره 8:

تصویر زیر یکی دیگر از اشاراتی است که به بشقاب های پرنده در تاریخ میشود ودرمیان این اسناد میان یوفولوژیست ها بسیار معتبر نیز هست . اما حقیقت این شکل که بر روی یک سکه ضرب شده است چیست؟!

بشقاب پرنده بر سکه !!

به قول یوفولوژیستها این سند محکمی برای اثبات وجود یوفو ها در گذشته است که ضرب کننده ی این سکه آن را به خوبی به تصویر کشیده است . این سکه در سال 1680 ضرب شده است . ضرب این نوع از سکه ها که معمولا ارزش مادی چندانی نیز نداشتند در قرن های 16 و ۱۷  در اروپا رواج داشته است . برخی دیگر از نظریه پردازان نیز آن را چرخ حزقیال نبی میدانند. اما به راستی این شی مرموز چیست؟! آیا حقیقتا ضرب کننده ی سکه تصویری را که خود شاهد آن بوده کشیده است ؟

 

پایگاه حقیقت خاموش

سکه متعلق به سال 1656 بعد از میلاد

 

پایگاه حقیقت خاموش

سکه متعلق به 1648 بعد از میلاد

میخواهم یک گوشه از ماجرا را به گونه ای دیگر برای شما بازگو کنم. این سکه فرانسوی در سال 1680 ضرب شد . در این تصویر چیزی بسان یک بشقاب پرنده در میان ابرها به تصویر کشیده شده است. میخواهم تحلیل حقیقی این سکه را مختصرا اشاره ای کنیم ، امید دارم خودتان با تحقیق بیشتر در این رابطه به درستی وصحت گفته ی ما پی ببرید .

به تصاویر زیر نگاه کنید. در این تصاویر سپرهایی را مشاهده میکنید که در آن دوران رواج داشته اند .

پایگاه حقیقت خاموش

پایگاه حقیقت خاموش

گرچه باور این موضوع برای کسانی که این شی را به عنوان یک یوفو پذیرفته اند سخت است ولی حقیقت این سکه این است که این سکه و سکه های مشابه تنها به سپرمقدسی اشاره میکنند که الهه ی مشتری به پادشاه رومی "NUMA Pompilius " فرستاده است . اینی افسانه ی رومی است که مشتری این سپر را به خاطر مسایلی از میان ابرها و رعد وبرق به پادشاه میفرستد. این نوع سکه ها معمولا برای اشخاص ضرب میشده است ومیتوان گفت هدف از ضرب این سکه برای صاحب آن داستانی اسطوره ای بوده که صاحب آن قصد داشته بر روی سکه آن را داشته باشد.

برای خواندن این افسانه به کتابهای ادیسه وایلیاد مراجعه کنید.

پایگاه حقیقت خاموش

جمله ی لاتینی که روی سکه آمده است نیز میتوان به تصویر پشت سکه مرتبط دانست . تصویری که یک دست نماد عدالت ویک دست شمشیری بدست دارد وهمانطور که گفتیم این سکه بیشتر حالتی نمادین وسمبلیک داشته اند وارزش مالی آنها مد نظر نبوده است.

در این تصویر نیز میتوان نتیجه گرفت که دراین سکه چند صد ساله هیچگونه بشقاب پرنده ای مدنظر نبوده است و تحلیل سکه به افسانه ای قدیمی رومی در مورد الهه ی مشتری و یکی از پادشاهان باز میگردد که افسانه ی آن در تاریخ موجود است و بنا به همان افسانه و سپر مقدس موجود در آن افسانه این حالت از داستان در این سکه به نمایش در آمده است. باز متذکر میشوم شما مجبور نیستید این تحلیل را از ما بپذیرید میتوانید به تحلیل های تخیلی عالیجنابان یوفولوژیست بسنده کنید.

البته مطالب اینچنینی زیادی در اینترنت میتوانید پیدا کنید که هرکسی با استفاده از تخیل خود برخی چیزها را تفسیر میکند وبرخی هم با ترجمه و کپی زدن آن به سایر زبان ها به قول خودشان به تاریخ ناگفته ی بشر اشاره میکنند . در این میان برخی تحلیل های به اصطلاح یوفولوژیست ها آنقدر بی پایه و اساس و مسخره است که حتی ارزش خواندن نیز ندارد . به عنوان نمونه به یکی از تصاویری که در یکی از شبکه های اجتماعی آمده بود توجه کنید .

تحلیل های اشتباه

چه میتوان گفت ؟!! سوال من این است که چرا هرکسی هر برداشتی از هر موضوعی داشت را حقیقت میداند؟! تفاسیر کودکانه ای که نیاز به تحلیل ندارند !

به امید خدا ادامه دارد ...

منبع :

http://www.silent-truth.com/post-362.aspx

نقاشی از یوفو های باستانی . راست یا دروغ ؟ (3)

امید دارم تا به اینجای کار متوجه شده باشیم که تا چه حد از بی خبری ما انسانها سوء استفاده میشود تا با دروغهای آب و تاب داده ی خود ما را درگیر مسایلی کنند که ریشه در حقیقت ندارند و تنها برای آماده کردن ما برای اهداف شومشان استفاده میشود . چه بخواهید باور کنید یا نکنید این دیدگاه های به ظاهر علمی ولی در باطن کذب و دروغ برای در دست گرفتن تفکرات من و شماست . این دروغهای شیک و جذاب در بی خبری ما تیشه بر ریشه ی عقاید ما میزند .

 

تصویر شماره 5 :

تصویر زیر یکی دیگر از نقاشی هایی است که ازآن به عنوان نقاشی یوفو در گذشته نام میبرند . این تصویر در موزه ای در کمبریج انگلستان نگهداری میشود . نکته ای که قابل توجه است این است که هیچ گاه این تصویر به صورت بزرگ به مخاطب نشان داده نمیشود وهمیشه سعی براین بوده تا تصویری کوچک از آن ارائه شود .

پایگاه حقیقت خاموش

در زیر نمونه ای از فضاسازی های برخی طرفداران فرضه فضانوردان باستانی را میبینید . دقیقا از همان روشی استفاده میشود که اریک فون دانیکن استفاده میکند. یعنی مقداری مباحث تخیلی و بی ربط به خواننده و یا بیننده منتقل میگردد و در آخر با طرح یک سوال سعی میشود در مخاطب شبهه ایجاد شود. البته من ایراد را در دوستان هموطن طرفدار فرضیه نمیبینم ، مشکل این گونه دوستان این است که هرگونه مطالبی که در چند سایت و یا فیلم مستند به زبانهای دیگر میبینند به عنوان حقیقت محض نگاه میکنند که این واقعا اشتباه بزرگی است.

نمونه ای از بحث های طرفداران این فرضیه

نمونه ای از بحث های طرفداران این فرضیه

برای مشاهده بهتر ، روی تصویر کلیک کنید .

ولی حقیقت این تصویر چیست ؟ این نقاشی غسل تعمید عیسی (ع) را به تصویر کشیده است . در نگاه یوفولوژیست ها یک بشقاب پرنده در این تصویر حاضر است که پرتوهای نور خود را بر این حضرت و تعمید دهنده ی وی تابیده است . البته همین تفاسیر اشتباه وهدف دار چنان مخاطب چنین تفاسیری را درگیر میکند که با ایجاد یک شبهه عمیق در وی اورا حقیقتا از واقعیت دور میکند .

 

ابتدا شما را به بخشی از انجیل لوقا ارجاع میدهم.

و واقع‌ شد در آن‌ ایام‌ كه‌ عیسی‌ از ناصره‌جلیل‌ آمده‌ در اُرْدُن‌ از یحیی‌ تعمید یافت‌. 10 و چون‌ از آب‌ برآمد، در ساعت‌ آسمان‌ را شكافته‌ دید و روح‌ را كه‌ مانند كبوتری‌ بروی‌ نازل‌ می‌شود. 11 و آوازی‌ از آسمان‌ در رسید كه‌ «تو پسر حبیب‌ من‌ هستی‌ كه‌ از تو خشنودم‌.» انجیل لوقا – 3:21

چنین تعریفی از غسل تعمید عیسی (ع) وحضور یک کبوتر ازآسمان در سایر اناجیل نیز یافت میشود. به موارد زیر مراجعه کنید.

متی 3:16 – مرقس 1:10 – یوحنا 1:33 –

 

در نقاشی هایی که از این صحنه اناجیل ترسیم شده اند ، معمولا روح القدس را در کالبد یک کبوتر که از میان دایره ی نور خارج میشود به تصویر کشیده اند. یعنی روح القدس به سان یک کبوتر میان میان دایره از نور بود . به نقاشی های مشابه زیر توجه کنید .

پایگاه حقیقت خاموش

حال میخواهم شما را با تصویر بسته ی نقاشی مذکور که از آن به عنوان بشقاب پرنده یاد میشود جلب کنم .

پایگاه حقیقت خاموش

آیا کبوتر را درمیان دایره ای از نور میبینید؟! به کبوتر درون دایره ی نور توجه کنید .آیا هنوز هم فکر میکنید این یک بشقاب پرنده است که در گذشته حاضر بوده است؟

به هرحال اینجا تنها غسل تعمید حضرت عیسی درمیان دایره ای از تماشاچیان و حضور روح القدس درکالبد کبوتر در میان دایره ای نور به تصویر کشیده شده است و هیچ چیز غیر عادی و فضایی در آن وجود ندارد واین نیز تنها یک دروغ از سوی یوفولوژیست هاست که برای اثبات ادعاهای خود به هر چیزی چنگ میزنند. در زیر نمونه های دیگری از به تصویر کشیدن همین داستان را مشاهده میکنید.

 

پایگاه حقیقت خاموش پایگاه حقیقت خاموش پایگاه حقیقت خاموش پایگاه حقیقت خاموش

پایگاه حقیقت خاموش پایگاه حقیقت خاموش پایگاه حقیقت خاموش

برای مشاهده ی تصاویر در اندازه ی بزرگتر ، بر روی تصاویر کلیک کنید .

نتیجه این میشود که آن دایره نور و کبوتر درون آن تنها شخص سوم تثلیث مسیحیت یعنی روح القدس را نشان میدهد و بازهم هیچ بشقاب پرنده ای درکار نیست و تحلیل های اینچنینی تنها برای فریب شما به کار گرفته میشود.

 

تصویر شماره 6:

تصویر بعدی متعلق به یک نقاشی در دوران رنسانس نیست بلکه متعلق به یک تصویر از مصر باستان است . یوفولوژیست ها مدعی هستند که در این تصویر یک خدای فضایی به تصویر کشیده شده است و فرد سمت راست برای وی هدیه و پیشکش می آورد و با آب و تاب دادن این دروغ خودشان سعی بر القاء مفاهیم و جهان بینی خود به مخاطب را دارند . به تصویر دقت کنید.

 

موجود فضایی در معبد مصری ؟!!

این تصویر متعلق به هرمی در صقاره مصر است . افرادی چون فون دانیکن و سایتها و کتابهایی که با یک یا چند واسطه مطالب وی را بیان میکنند با تحلیلهایی خاص مخاطب را مات ومبهوت نگه میدارند و سپس تیر خلاص را بر آنها شلیک میکنند. مثلا ابتدا این تصویر را یک موجود بیگانه ی فضایی معرفی میکنند سپس با این سوال که آیا ممکن است مصریان بدون کمک این موجودات فضایی اهرام را ساخته باشند سعی میکنند مخاطب را به بیراهه بکشانند.

آنها معتقدند که کشف این اثر باستانی مصری یکی از شواهد بزرگ در مداخله ی بیگانگان فضایی در گذشته ی انسان است. متاسفانه برای کسانی که این تحلیل را پذیرفته اند خیر بدی وجود دارد .

 

پایگاه حقیقت خاموش

آن چیزی که به عنوان موجود فضایی بیگانه از آن یاد میشود تنها یک گلدان حاوی یک گیاه خاص در دوران باستان است که مصریان آن را تقدیم به خدایان میکردند. این نوع از گیاه در سایر بخش های مصر نیز به تصویر کشیده شده است . مطالعات باستان شناسی نیز این گفته را تایید میکند.به تصاویر زیر نگاه کنید . آیا گیاه مذکور را در دستان فرد میبینید؟! اگر تحلیل یوفولوژیست ها حقیقت داشت این گیاه نیز حتما چشمان موجود فضایی بوده که اکنون کنده شده است !! واحتمالا در حال انتقال به سفینه برای بردن به بیمارستانی فضایی است تا به یک بیمار دیگر پیوند چشم زده شود! این چنین تحلیل های بیخودی تنها در جهت سردرگمی مخاطبان صورت گرفته است .

 

پایگاه حقیقت خاموش

به عنوان آخرین تصویر به شکل زیر نگاه کنید . در سمت چپ انبوه هدایایی را که به خدایان تقدیم شده است را میبینید. در زیر هدایا گلدان حاوی آن گیاه را مشاهده میکنید . دوباره به تصویر مورد نظر یوفولوژیست ها نگاهی بیاندازید. آیا حالا متوجه انبوه هدایایی میشود که به تصویر کشیده شده اند ودرمیان آنها گلدان و گیاه مذکور را مشاهده میکنید؟

پایگاه حقیقت خاموش

نتیجه این است حقیقت این تصویر نیز چیزی نیست که یوفولوژیست ها به آن اشاره میکنند و این تصویر هم به هدایای پیشکشی به درگاه معابد اشاره میکند که یکی از آن هدایا گیاهی خاص همراه با گلدان آن است نه موجود فضایی ای که بشقاب پرنده اش را بیرون اهرام پارک کرده است!

به امید خدا ادامه دارد ...

منبع :

http://www.silent-truth.com/post-361.aspx